درس کلام استاد ربانی

1400/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم

رئالیسم انتقادی

جمع بندی مباحثی که درباره رئالیسم انتقادی بر اساس نگاه باسکار بیان شد، بیانگر این مولفه ها برای رئالیسم انتقادی است:

1. ورای ذهن انسان و مفاهیم ذهنی، واقعیت هایی عینی وجود دارند (این ویژگی عام رئالیسم در برابر ایده آلیسم است).

2. علاوه بر واقعیت های عینی که مشاهده شده و تجربه پذیر هستند، واقعیت هایی هستند که قابل مشاهده نیستند اما در عالم، وجود دارند (این ویژگی نقطه مقابل رئالیسم تجربی است که جان لاک و هیوم طرفدار آن هستند. در اندیشه اینان واقعیت عینی همان است که در معرض مشاهده حسی قرار می گیرد).

3. تحلیل پژوهش های علمی در زمینه رخدادها و پدیدارهای تجربه پذیر بر اساس مکانیسم تجربه امکان پذیر است.این مولفه در برابر ایده آلیسم استعلایی کانت قرار دارد. کانت معتقد بود که یک سلسله اصولی است که مقتضای ذهن است و این اصول است که توجیه گر تجربه انسان نسبت به جهان است، اما باسکار معتقد بود این ساختار مربوط به خود جهان است. مکانیسم جهان به گونه ای است که معرفت تجربی نسبت به پدیدارهای عالم طبیعت را ممکن می سازد.

4. عالِم تحت تاثیر علمی جامعه خود می باشد (این دیدگاه در مقابل نگاه فردگرایانه به علم است). این نکته مورد توجه ایان باربور قرار گرفته و آن را یکی از مولفه های بارز رئالیسم انتقادی دانسته است.

تحول پذیری در علوم

5. ویژگی دیگر رئالیسم انتقادی تحول پذیری و رشد و تکامل علم در پرتو یافته های تجربی جدید است. این ویژگی را اینگونه می توان مطرح کرد که در پرتو یافته های تجربی جدید، نادرستی برخی نظریه های علمی کشف می شود. این مساله در مورد مباحث فلسفی نیز مطرح است که بطلان نظریه های قدیم در پرتو یافته های جدید حاصل می شود. وجه دیگر آن این است که گفته شود با پیشرفت ابزارهای علمی و شواهد تجربی جدید، واقعیت های جدیدی از عالم طبیعت شناخته می شود.

اما اگر مراد اینان از این مولفه این باشد که همه معرفت های بشری تکامل پیدا می کند و هیچ کدام از آنها ثابت نیست، سخنی نادرستی است، اما بعید است که مقصود آقای باسکار از تحول پذیری معرفت این معنا باشد. از گذشته برای بشر معرفت های ثابتی بوده که هموراه در طول تاریخ ثابت بوده و تغییری پیدا نکرده است، مانند اینکه «آب در صد درجه به جوش می آید» یا اینکه «حرارت سبب انبساط فلزات است». یا اصل قانون جاذبه عمومی و یا قانون گرانش، که اصل آن ثابت است هر چند جهاتی از آن تحول یافته است. یا این اصل طبیعت شناختی که «گیاهان، گاز کربنیک استفاده کرده و اکسیژن پس می دهند و حیوان و انسان برعکس عمل می کند». این معرفت ها همواره ثابت بوده است.

نکته:

دیدگاه باسکار درباره رئالیسم انتقادی که به عنوان یک فلسفه برای علم مطرح شده در حوزه علوم طبیعی و انسانی است که در دسته علوم تجربی قرار می گیرند، و ناظر به علوم دیگر مانند ریاضیات، فلسفه، کلام و مانند آن نیست. آنچه در کانون فلسفه وی قرار داشته رئالیسم تجربی بوده که در نقد پوزیتیویسم و ایده آلیسم کانت مطرح شده است. بر این اساس بعید که سخن وی درباره تحول پذیری علم و معرفت به معنای تحول در همه حوزه های علوم باشد. و بر فرض که این ویژگی در مورد علوم تجربی جاری باشد در سایر بخش علوم جاری نیست.

نظریه تحول پذیری کل علوم

برخی از طرفداران رئالیسم انتقادی که در میان نویسندگان داخلی هم مشاهده می شود، مساله تحول پذیری را به همه علوم تعمیم داد و گفته شده: کل واقعیت که شامل خود ذهن هم می شود، متحول و متغیر است و مطابقت ذهن با عین و ادراک با مدرک اقتضا می کند که عالم ذهن هم متحول باشد همان گونه که متعلق معرفت، متغیر است[1] . همچنین گفته شده: «یکی از اصول فکر عقل گرایی انتقادی این است که واقعیت دائما در حال تغییر است (شبیه سخن مالاصدرا درباره حرکت جوهری) به همین دلیل فهم ما از آن نیز باید همیشه متناسب با تغییراتی باشد که در واقعیت رخ می دهد».[2]

ارزیابی

دو استدلال در کلام فوق بیان شده است:

    1. چون واقعیت در حال تغییر است پس فهم ما هم از واقعیت باید متناسب با آن تغییر کند.

    2. چون ذهن نیز جزئی از واقعیت است قهرا تغییر خواهد کرد.

بر اساس استدلال اول، لزوم تغییر معرفت، لزوم معرفت شناختی است، زیرا اصل مطابقت ذهن و عین آن را اقتضا می کند، اما بر اساس استدلال دوم، لزوم تغییر معرفت، لزوم هستی شناختی است.

استدلال اول به صورت قضیه شرطیه است به این بیان که اگر انسان می خواهد ادراکات ذهنی اش با واقعیت مطابقت داشته باشد باید ادراکات ذهنی خود را به طبع تغییر واقعیت، تغییر نماید. اما در استدلال دوم، لزوم این تغییر یک لزوم قهری و غیر ارادی است. روشن است که استدلال دوم قطعا باطل است، زیرا رئالیسم انتقادی یک دیدگاه معرفت شناختی است و می خواهد شیوه درست پژوهش علمی را توصیه کند. اما اگر نظام معرفت انسان را یک نظام قهری بدانید در این صورت دیگر قابل توصیه نخواهد بود. علاوه بر اینکه اگر نظام معرفتی انسان قهری باشد، دیگر خطایی نباید در معرفت انسان رخ دهد، زیرا در امور قهری خطا معنا ندارد (مثلا در نظام علی و معلولی خطا معنا ندارد). بنابراین بر اساس این استدلال نمی توان تحول پذیری همه علوم را پذیرفت.

ارزیابی استدلال دوم انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] ر.ک: علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، دکتر علی پایا، ص56.
[2] مجله حکمت و فلسفه، شماره 10- 11، ص43- 44.