درس کلام استاد ربانی

1400/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم

رئالیسم انتقادی

در جلسه قبل گفته شد که باسکار، رئالیسم مورد نظر خود را ابتدا رئالیسم استعلایی نامیده است. وی می خواست با این کار آن را در مقابل ایده آلیسم استعلایی کانت قرار دهد. مشابهت این دو در این است که استعلایی بودن در هر دو به این معنا است که از ظاهر به باطنی که آن را تفسیر می کند وارد شد. استعلا در اینجا به معنای متافیزیکی نیست، بلکه به معنای واقعیت هایی است که فراتر از ظاهر عالم طبیعت است. تفاوت استعلایی باسکار با اندیشه کانت در همان رئالیستی و ایده آلیستی بودن آن است. کانت برای تفسیر ظواهر و فنومن ها و آنچه در قلمرو آزمایش قرار دارد معتقد بود مفاهیم پیشینی که با اتکا به آنها پژوهش گران علم می توانند واقعیت های مورد مشاهده خود را تفسیر کنند، ذهنی هستند و واقعیت عینی ندارند. از نظر او اینها مقولات ذهنی هستند، اما از نظر باسکار چیزی که تفسیر کننده و تکیه گاه پژوهش های علمی و تجربی است، امر ذهنی نیست بلکه عینیت دارد. جهان طبیعت ساختار و پشت صحنه ای دارد که آن واقعیت نامشهود، تکیه گاه برای تجربه کردن پدیده های قابل مشاهده (فنومن ها) است.

این بحث را می توان به مساله تفسیر و تاویل در مورد قرآن کریم تشبیه کرد. تاویل یعنی اصل و ریشه ای که تفسیر از آن سرچشمه می گیرد، و معنای آن این است که آنچه در ظواهر آیات قرآن است به حقایقی بر می گردد که در قلمرو تفسیر قرار نمی گیرد، اما شالوده و توجیه کننده آن است. نظریه ای که باسکار در فلسفه علم ارائه کرده است دو سویه دارد: یک سویه ظاهری و یک سویه نهانی و پشت پرده. از نظر وی چیزی که در فلسفه کانت به نام نومن مطرح بود، در قلمرو علم است و علم می تواند به فراسوی فنومن ها حرکت کرده و به کشف شالوده های ظواهر دست می یابد.

اصطلاح استعلایی بعدا منسوخ شد و اصطلاح انتقادی جای آن را گرفت.

رئالیسم انتقادی و چند لایه بودن واقعیت

در کتاب «فلسفه علوم اجتماعی»[1] بحثی مطرح شده که خالی از فایده نیست. در آنجا آمده است از نظر باسکار در علوم تجربی می توان ساختار بعد ناگذرا را از تحلیل شرایط امکان آزمایش علمی استنتاج کرد. توضیح اینکه اگر این پرسش را مطرح کنیم که وضعیت باید چگونه باشد تا آزمایش های علمی امکان پذیر شوند، دو نوع گزاره در پاسخ داده می شود: اول چگونگی وضعیت خود جهان است که این آزمایش ها را ممکن می کند. دسته دوم گزاره هایی است که درباره نحوه پژوهش گران علم بحث می کند. پرسش های مربوط به دسته اول را بعد ناگذرا، و پرسش های مربوط به دسته دوم را بعد گذرا نامیده اند.[2]

در نظر باسکار این استنتاج سه سطح دارد:

1. جهان واقعی مکانیسم ها و گرایش ها که علم در جستجو کشف آنها است.

2. سطح عملی جریان ها و توالی رویدادها که ممکن است تحت شرایط آزمایش تولید شود و یا در خارج از آزمایشگاه روی دهند. (واقعیت هایی که شانیت مشاهده را دارند)

3. سطح تجربی رویدادهای مشاهده شده، یعنی واقعیت هایی که فعلیت مشاهده را پیدا کرده اند.

از نظر کانت سطح دو و سه واقعیت دارند نه سطح اول، اما رئالیسم انتقادی فرا رفته و معتقد است که سطح اول نیز واقعیت دارد.

این تحلیلی که از آزمایش شکل گرفته و ما را منتقل به بعد ناگذرا می برد، این نقش را دارد که برای آنها واقعیت قائل شده و آنها را علت پدیده های ظاهری بداند. این یک تحلیلی فلسفی است که می گوید: باید وراء این تجربه ها واقعیت های باشد که این تجربه ها را امکان پذیر می نماید. حاصل اینکه ادعای رئالیسم انتقادی این است که واقعیت مستقل از وجود ما موجود است ولی در عین حال آن واقعیت لایه لایه است.

ویژگی دیگری که برای رئالیسم انتقادی در کتاب فلسفه علوم اجتماعی بیان شده، ویژگی اجتماعی بودن و تاریخی بودن آن است. فلسفه علم تجربه گرا، فردی به مساله نگاه می کند و به بعد اجتماعی علم توجه ندارد، اما در رئالیسم انتقادی به این مساله توجه می شود و سخن این است که پژوهشگر علم با واقعیت جامعه چه ارتباطی دارد. بنابراین این دیدگاه به جامعه شناسی علم نیز نزدیک می شود، البته به نقش فردی علم که مربوط به عالم پژوهش گر و سهم او در علم است نیز معتقد است. بنابراین رئالیسیم اعتقادی به هر دو توجه دارد.

ویژگی های متمایز رئالیسم انتقادی را اینگونه می شمارند:

    1. علم را کرداری اجتماعی و دانش اجتماعی را محصولی اجتماعی تلقی می کنند.

    2. هستی مستقل موضوع های دانش علمی را تصدیق می کند.

    3. بیانگر روایتی از آزمایش و اکتشاف علمی به منزله کردارهایی که هم مادی و هم اجتماعی اند است که به سبب آنها ویژگی اول و ویژگی دوم را در بر می گیرد. در حالی که جامعه شناسان علم، به ساحت اجتماعی علم نظر دارند، اما به اینکه یک موضوعات مستقل ای هست که پژوهشگر در صدد کشف آنها است، نظر ندارند.

    4. روایت های تجربه گرایانه از علم، بعد اجتماعی را نادیده می گیرد و یا کم به آن توجه می کند.[3]

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] فلسفه علوم اجتماعی، ص233- 234.
[2] همان، ص230.
[3] فلسفه علوم اجتماعی، ص241- 242.