درس کلام استاد ربانی

1400/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم

رئالیسم غیر مستقیم یا علّی

گفته شد رئالیسم دارای اقسامی است که یکی از آنها رئالیسم ساده یا ابتدایی است. طرفداران این رئالیسم معتقد اند که اشیاء مستقیما مورد ادراک واقع می شوند. آنان صورت های ذهنی را می پذیرند اما اینکه ذهن انسان نقش کنش گری در آن داشته باشد را قبول ندارد. این نظریه مورد بررسی و نقد قرار گرفت.

سپس به بررسی قسم دوم یعنی رئالیسم غیر مستقیم پرداختیم. آنان معتقد هستند که اشیاء خارجی نقش علیت دارند و باعث می شوند که صورت های حسی با تاثیری که نفس در دستگاه ادراک دارد به دست آید. این صورت ها، واقعیت عینی را بازنمایی می کنند. این نظریه مورد قبول رئالیسم کلاسیک است و از گذشته مطرح بوده و همچنان مورد قبول متفکران اسلامی و دیگران است.

طبق این دیدگاه صورت های ادراکی مجرد از ماده هستند اما بازنمایی از واقعیت های حسی عالم طبیعت می کنند. واقعیت این صورت ها شخصی است و قوام آنها به کسی است که آنها را ادراک کرده است. اینها مستقیما ادراک می شوند و در ادراک آنها دیگر واسطه ای نیست.

اشکال و جواب

برخی در اشکالی گفته اند چگونه می توان اطمینان داشت که صورت های حسی، اشیاء خارجی را بازنمایی می کنند؟ مثلا وقتی از پنجره ای به بیرون نگاه می کنیم آیا این داده حسی ما به صورت حقیقی میدان شهر را بازنمایی می کند یا احتمال دارد چیز دیگری باشد و اینگونه ما آن را تصور می کنیم؟

جان لاک که از فیلسوفان تجربه گرا است در پاسخ گفته است:

1. کسانی که اندام های حسی ندارند هرگز تصوراتی که به حواس مربوط به آنها تعلق دارد را تجربه نمی کنند، مثلا افراد نابینا ادراکی از رنگ ندارند، و این نشان می دهد که ذهن این تصورات را از پیش خود نمی سازد و الا این افراد ناقص نیز باید تصوری مانند افراد سالم داشته باشند.

2. تصوراتی که ما داریم نمی توانیم هر وقت که اراده کردیم آنها را بسازیم. مثلا هر وقت خواستیم بوی گل و یا مزه میوه ای را احساس کنیم. این نشان می دهد که تصوراتی که ما داریم معلول اشیایی است که با آنها تماس برقرار می کنیم.

3. خواص مختلف در یک مورد و در داده های خود با هم توافق دارند، مثلا انسان غذایی را که می خورد می بیند و می بوید و می چشد. علت هماهنگی این سه دستگاه چیست؟ بهترین تبیین آن این است که بگوییم آن غذا هر سه خاصیت را با هم دارند. و این نشان می دهد که این اشیاء خارجی هستند که سببیت در صورت های ادراکی ما دارند.[1]

استدلال های جان لاک مورد نقد قرار گرفته و گفته شده :

1. شما در استدلال اول به اندام های حسی تمسک کرده اید در حالی که امکان دارد خود این اندام های حسی هم تصورات ما بوده و واقعیت خارجی نداشته باشند. ابتدا باید واقعیت داشتن این اندام اثبات شود.[2]

اما این اشکال وارد نیست، زیرا انسان واقعیت های اندام های حسی را با علم حضوری ادراک می کند، همان طور که واقعیت خودش را به علم حضوری ادراک می کند. بله نفس از آنچه با علم حضوری مشاهده می کند صورت برداری می کند .

2. بر استدلال دوم اشکال شده و گفته شده اگر چه ما نمی توانیم با اراده خودمان هر چیزی را ببینیم و بشنویم اما ممکن است علتی غیر از اجسام باشد که صورت ها را در ما بوجود می آورد، مثلا ممکن است خدای متعال بدون اینکه اجسام مادی وجود داشته باشد ادراک و تصورات ما را به وجود آورده است.[3]

این اشکال هم وارد نیست زیرا اولا این استدلال در مورد کسانی که به خداوند اعتقاد ندارند صدق نمی کند، در حالی که آنها نیز ادراک حسی دارند (پس اشکال شما اخص از مدعی است). ثانیا بر اساس اصول دینی خدای متعال امور مربوط به عالم را از طریق اسباب عادی آنها ایجاد می کند.

3. بر استدلال سوم نیز نظیر اشکال دوم وارد و گفته شده: مشیت الهی بر این است که حوادث و رخدادها از طریق اسباب مناسب آنها واقع شود. نتیجه اینکه داده های حسی با متعلقات آنها ارتباط داشته و بازنمایی آنها را می کنند

اشکال دیگر

از جهت دیگری نیز بر داده های حسی چند اشکال شده است:

1. گفته شده ما نمی توانیم حکم کنیم که نمودهای حسی وجود دارد، زیرا ما نمودهای اجسام را احساس نمی کنیم.[4]

در پاسخ می گوییم اگر مقصود از اینکه داده های حسی واقعیتی غیر از اجسامی که متعلق ادراک هستند ندارند، این باشد که آنها در عالم خارج واقعیتی غیر از اجسام ندارند، سخن درستی است اما این به این معنا نیست که در عالم ذهن واقعیتی ندارند. و اگر منظور این است که حتی در عالم ذهن هم واقعیتی ندارند، سخنی نادرست است، زیرا صورت های ذهنی معلوم ما هستند که به علم حضوری برای ما قابل درک هستند.

2. اشکال دیگری که گفته شده این است که ما اگر برای صورت های ذهنی وجود مستقل فرض کنیم مستلزم تسلسل در وجود آنها خواهد بود. فرض کنیم کسی به جسم سفیدی نگاه می کند، این جسم برای او و در شرایط عادی سفید به نظر می رسد. حال اگر چیزی به نام نمود جسم سفید وجود دارد که آن هم سفید است، در این صورت اینکه می گوییم آن داده حسی سفید است چه معنایی دارد. اگر معنای آن این است که همان طور که جسم سفید است، نمود آن هم سفید است، پس صورت ذهنی دیگری هست که ما آن نمود را سفید می بینیم. و این مستلزم سلسله نامحدودی از نمودها است. [5]

از آنچه در پاسخ قبل بیان شد، پاسخ این اشکال هم روشن است زیرا میان دو گزاره که جسم سفید است و نمود آن سفید است تفاوت است. جسم به خودی خود سفید نیست بلکه عارض بر آن شده است اما سفید بودن سفید، واسطه در عروض ندارد و بالذات است. (از محمولات عن صمیمه است). و سفید بودن صورت ذهنی به علم حضوری برای ما درک می شود و دیگر واسطه ای نمی خواهد.

3. در اشکال دیگری گفته شده، فرض کنیم ما به یک جعبه مکعب سبز رنگ نگاه می کنیم. بر اساس کاشفیت صور ذهنی، ادراک آنچه به صورت مستقیم می بینیم داده حسی است اما آیا خود آن داده حسی هم دارای رنگ سبز و اضلاع مکعبی است؟ اگر بگویید ندارد در این صورت دیگر بازنمود آن نخواهد بود و اگر بگویید دارد، لازم می آید یک جسم غیر مادی خصوصیات مادی را داشته باشد.[6]

پاسخ این است که بدون شک می توانیم جسم خیالی را با شکل و رنگ خاص تصور کنیم، همانند آنچه در عالم رویا می بینیم. یا در آینه تصویر اشیا را مشاهده می کنیم، در حالی که هیچکدام از اینها هویت فیزیکی ندارند. بنابراین آنچه در ذهن شکل می گیرد نظیر دارد و در وجود آن نباید تردید کرد. فلاسفه عوالم را سه قسم دانسته اند: عالم عقل که نه مادی است و نه خواص مادی را دارد. علم مثال که مادی نیست اما بعضی خواص ماده را دارد و عالم ماده که هم مادی است و هم خواص آن را دارد.

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] معرفت شناسی، هملیتون، ص111.
[2] همان.
[3] همان، ص112.
[4] معرفت شناسی، همیلتون، ص115.
[5] همان، ص116.
[6] همان، ص117.