درس کلام استاد ربانی

1400/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی دیدگاه رئالیسم

رئالیسم مستقیم و رئالیسم غیر مستقیم

موضوع بحث بررسی رئالیسم یا واقع گرایی ساده و مستقیم بود. گفته شد این تلقی از رئالیسم هم در ادراکات تصوری و بسیط مطرح می شود و هم در ادراکات تصدیقی و نظریه های علمی. در مورد ادراکات ساده، رئالیسم به این معنا است که دستگاه ادراکی انسان در تحقق ادراک و علم نقش فاعلی و کنش گری ندارد، بلکه صرفا منفعل است و مانند آینه عمل می کند. اینان میانجی گری صورت ذهنی را قبول دارند و از این جهت با رئالیسم غیر مستقیم تفاوتی ندارند، بلکه تفاوت این دو در این است که در رئالیسم ساده، تلقی و نگرش این است که دستگاه ذهن انسان آنچه در خارج است را آینه وار منعکس می کند، در حالی که در رئالیسم غیر مستقیم (رئالیسم کلاسیک) ذهن هم نقش کنش گری دارد. این دستگاه ادراک است که صورت برداری می کند و به همین خاطر است که گاه خطا در ادراک هم رخ می دهد.

این طرز تلقی از ادراک را نقد کردیم و شواهدی که دلالت می کند ذهن انسان نقش فاعلی دارد را بیان کردمی. از جمله این شواهد خطاهایی است که در ادراکات حسی واقع می شود، زیرا گاه صورتی در ذهن نقش می بندد که مطابق با آنچه در عالم خارج است نیست، مانند اینکه چوبی که در آب است را به صورت شکسته تصور می کنیم. یا از راه دور مثلا جایی که آفتاب به آن تابیده را سراب تصور می کنیم و مانند اینها. شاهد دیگر اینکه از نظر علمی نحوه عمل دیدن به این صورت است که نوری که از شی خارجی به چشم می رسد بر شبکه ای صورتی را ایجاد می کند و ما از طریق آن صورت، شی خارجی را مشاهده می کنیم و نیز بالاتر از نظر علمی ثابت شده که همان صورت، به واسطه عصب خاصی به مغز منتقل می شود، و توسط مغز تعبیر می شود. در سایر ادراکات ذهنی نیز این جریان هست.

پس باید قائل شویم صورت های حسی میانجی هستند و یک نوع رابطه علی برقرار است. اینجا است که دیدگاه رئالیسم غیر مستقیم یا علّی مطرح می شود و بیان می کند که صورت های ذهنی ما معلول هستند و آنچه در عالم خارج هستند نقش علیت دارند. البته دستگاه ذهن هم نقش فعالیت خود را دارد.

برخی فلاسفه مانند دکارت بین کیفیات های اولیه و کیفیات های ثانویه تفصیل قائل شده و گفتند: در کیفیات اولیه، صورت های ذهنی مابازاء دارد مثل شکل، بعد و حجم اجسام، اما در کیفیات ثانویه مابازاء ندارد، بلکه همان شی خارجی و ساختار دستگاه ذهن ما آن شی را آنگونه درک می کند مثل رنگ، مزه و بوی اشیاء.

در نقد این دیدگاه گفته شد: اگر در مورد کیفیات ثاویه دستگاه ادراک ما بتواند خود بدون اینکه با شی خارجی مرتبط شده باشد صورتی را احداث کند، در این صورت چگونه در مورد کیفیات اولیه مطمئن باشیم که ذهن دراین باره این کار را نکرده باشد؟ ما برای درک عالم خارج راهی جز ارتباط با حواسمان. لذا این تفصیل را نمی توان پذیرفت.

رئالیسم ساده در حوزه نظریه های علمی

گفته شد رئالیسم ساده در حوزه تصدیقات و نظریه های علمی هم مطرح می شود. گفته اند در اینجا نیز نقش خلاق بودن ذهن و دستگاه ادراکی ما در پیدایش آن قوانین نقشی ندارد. این مطلب از عده از فلاسفه تجربه گرا مانند فرانسین بیکن، دیوید هیوم و پوزیتیویست ها نقل شده است. بیکن معتقد بود «علم عبارت است از انباشتن و رده بندی کردن مشاهدات، و اصرار می ورزید که استقرا آسان ترین راه کسب دانش است. اکتشاف می تواند یک روند خودکار باشد چنان چه گویی با ماشین انجام می گیرد. فقط شکیبایی لازم است نه تفکر دشوار انتزاعی. یعنی همین که ما تک تک مشاهدات را می بینیم وقتی انباشته می شود به صورت یک قانون در می آیند». هیوم تجربه را توالی ادراکات مجاری حسی می دانست و معتقد بود ما از روابط میان تاثرات هیچگونه آگاهی نداریم. از منظر او نظریه یا قانون علمی صرفا تلخیص مشاهده های متکثر و مجزا است.

ایان باربور بعد از نقل این مطالب می گوید: «یکسان گرفتن علم با اصالت تجربه صرف، چنانکه بیکن بر آن بود و پس از او هیوم و پوزیتیویست های جدید نیز طرفدار آن می باشند گمراه کننده است. انسان از داده های حسی پراکنده و صرف آغاز نمی کند، بلکه با انگاره هایی از روابط تجربی که در آن تعبیر حضور و بروز دارد آغاز می کند. زبان مشاهده خنثی و خالی از تعبیر وجود ندارد. هیچ یک از کوشش هایی که برای برگرداندن گزاره های علمی به زبان خنثی مشاهده انجام گرفته اند موفقیت آمیز نبوده است. پوزیتیویسیت ها شیفته گسترش معرفت قابل اطمینان اند ولی این انگیزه مقبول را با شناخت زیاد از حد ساده ای از عینیت و واهمه نابجا از نقش ذهن عالم بیان می کنند».[1]

وی بعد می گوید: «چیزی به نام داده های بکلی تعبیر ناشده در قلمرو علم وجود ندارد. همه داده ها تا حدی گرانبار از نظریه اند. روند اندازه گیری یا سنجش و زبانی که نتایج را بیان می کند متاثر از مسلمات و مقبولات و مفاهیمی هستند که پژوهش گر پژوهش خود را با آنها آغاز می کند. زبان مشاهده کاملا خنثی که پوزیتیویست ها در پی آن بودند دست نیافتنی است، زیرا داده ها همواره گزیده ای از تجربه بر وفق اهداف و انتظارات شخص هستند. آنچه دانشمندان می جویند با آنچه می بینند متاثر از سنن و سرمشق های عرف اهل علم است».[2]

در جای دیگر می گوید: «به گمان برخی چون ارزیابی نظریه ها از قواعد صوری پیروی می کند می توان معیارها را به گونه ای تنظیم کرد که در انتخاب نظریه ها هیچ امر ذهنی و شخصی دخالت نداشته باشد . این گمان نادرست است، زیرا بسیاری از جنبه های نظریه ها به قواعد صوری در نمی آید حتی در تعیین اینکه نظریه با مشاهدات توافق دارد. برآورد شواهد مستلزم قضاوت شخصی است حتی اگر بتوان دستگاهی را طراحی کرد که بتواند از این نظریات انتخاب کند لاجرم باید فرد یا افرادی معیار رد یا قبول دستگاه را تعیین کنند و به خورد آن بدهند، یا پس از انتخاب دستگاه حاصل انتخاب دستگاه را بپذیرند یا رد کنند».[3]

وی می گوید: بنابراین نقش کنش گری ذهن در نظریه های علمی در این بخش ها وجود دارد:

    1. داده ها مستقل از مشاهده گر نیستند چرا که دانشمند با حضور خود در آزمایش در جریان مشاهده و آزمایش تاثیر می گذارد.

    2. مفاهیم به صورت آماده و ساخته و پرداخته از طبیعت به دست ما نمی رسد بلکه توسط دانشمند که تلفیق می شود.

    3. نظریه ها با تجربه به تحقیق نمی رسند بلکه با معیارهای عقلی ارزیابی می شوند. [4]

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده پیگیری می شود

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] علم و دین، ایان باربور، ص33، 80، 197- 198، 281.
[2] علم و دین، ص213- 215 ؛ 170- 172.
[3] علم و دین، ص215- 217.
[4] علم و دین، ص219.