درس کلام استاد ربانی

1400/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلق یا نسبی بودن معرفت و حقیقت

ثابت یا نسبی بودن حقیقت

موضوع بحث بررسی ثبات یا نسبی بودن حقیقت بود. در این باره دو دیدگاه مطرح شده است: برخی معتقدند معرفت حقیقی، ثابت است و مقید به زمان و مکان و شرایط فردی نیست، و برخی دیگر معتقدند حقیقت امری نسبی و متغیر است.

در فلسفه رئالیسم، حقیقت امری ثابت و مطلق است. گفته شد این ثابت بودن حقیقت به این معنا نیست که متعلق ادراک و حقیقت هم همواره ثابت است، بلکه ممکن است متعلق آن امری ثابت، و ممکن است امر متغیری باشد، اما امر متحول و متغیر در ویژگی تغیر داشتنش دائمی است و ادراک مطابق با همین ویژگی آن است.

رئالیسم فلسفی و رئالیسم علمی

در مورد رئالیسم گفته شد، این اصطلاح کاربردهای مختلفی دارد و بحث ما در مورد کاربرد فلسفی آن است. در فلسفه رئالیسم دو کاربرد نادر و رایج دارد. کاربرد نادر آن در مقابل نئومنالیسم است و کاربرد رایج آن در مقابل ایده آلیسم است و معتقد است ادراکات ما و آنچه در ذهن داریم، واقعیت هایی در عالم خارج دارند (اینگونه نیست که ادراکات ما دارای متعلق خارجی نباشد بلکه واقعیت جهان جدای از ذهن ما دارای واقعیت است) و ما می توانیم فی الجمله به شناخت آن واقعیت ها دست یابیم. البته خطا هم در این میان راه دارد و به همین خاطر از گذشته برای مصون مانده از خطا، علم منطق مطرح شده است.

رئالیسم فلسفی اختصاص به علم خاصی ندارد و در همه رشته های معرفتی اعم از علوم انسانی، علوم طبیعی و عرفان نظری مطرح است.

کاربرد دیگر رئالیسم، رئالیسم علمی است که معمولا در علوم طبیعی به کار می رود و مقصود از آن این است که آنچه ما از راه حواسمان تجربه می کنیم، وراء آنها یک اموری است که در دسترش مشاهده و تجربه حسی نیستند (مانند اینکه با چشم غیر مسلح قابل دیدن نیست) اما علم تجربی آن را می پذیرد. در کتاب فلسفه علم در این باره آمده است: «رئالیسم یا واقع گرایی علمی دیدگاهی است که بر اساس آن باید به وجود اشیاء مشاهده ناپذیری که بهترین نظریه های علمی ما آنها را مفروض می گیرند باور داشته باشیم. عمده جریان ها در فلسفه علم پذیرفته اند که علم معمولا بهترین راهنمای در خصوص رفتار آینده اشیاء مشاهده پذیر است. معرفت علمی ما خطاپذیر، ناقص و تقریبی است اما قابل اعتماد ترین ابزاری است که برای پیش بینی پدیده های جهان اطرافمان در اختیار داریم. با این حال اغلب چنین تلقی می شود که علم بسیار بیش از این ها درباره جهان به ما می گوید . علم مدرن تصویری یکپارچه از واقعیت به ما ارائه می دهد که ساختار اشیاء و قوانین حاکم بر آن را توصیف می کند. از ساختار درونی اتم ها گرفته تا دوره های حیات ستارگان. بسیاری از هویاتی که وجودشان در علم مدرن مفروض گرفته شده است مانند ژن ها، اتم ها، ویروس ها، سیاهچاله ها و اکثر صور پرتوهای الکترومغناطیس، دست کم با حواس غیر مسلح مشاهده ناپذیر است. بنابراین می توانیم بپرسیم که آن چه را علم درباره واقعیت ورای ذوات اشیا می گوید باور کنیم یا خیر. حتی اگر بر آن باشیم که امروزه اتم ها مشاهده پذیر هستند، بار هنگامی که پرسش را متوجه اجزای سازنده اتم ها و مانند آنها سازیم مشکل اساسی دوباره به میان می آید».[1]

رئالیسم علمی در قلمرو علوم تجربی مطرح است اما رئالیسم فلسفی در همه حوزه های معرفتی مطرح است. در کتاب فلسفه علوم اجتماعی نیز در این باره آمده است: «در علم طبیعی مدرن، برای تبیین پدیده های طبیعی که در دسترس تجربه علمی است واقعیت چیزهایی را مفروض و مسلم می شمارند که در قلمرو تجربه و آزمون علمی قرار ندارد، مانند اتم ها، ملکولها، ذرات کوچکتر از اتم، میدان های نیرو، ویروس ها، ژن ها، سیاهچاله ها و نظایر آنها. علم مدرن نه تنها از وجود این ساختار ژرف در جهان به ما می گوید بلکه از آن استفاده می کند تا آن جنبه هایی از جهان را توضیح دهد که ما به تجربه قبول داریم، مانند تغییراتی که در خواص غذاها وقتی که پخته می شود روی می دهند. علائم بیماری هایی که داریم، شواهد میان والدین و فرزندان و مانند آن. بنابراین از نگاه رئالیست ها دستاورد بزرگ علم کشور این مطلب است که جهان از نظر ساختارش بسیار بیشتر از آنچه فهم همگانی بتواند تصور کند پیچیده است. وظیفه فلسفه علم کوشش برای فهم اشیاء بررسی و خردورزی است».[2]

تا اینجا از دو گونه رئالیسم سخن گفته شد: رئالیسم فلسفی و رئالیسم علمی.

واقع گرایی مستقیم و غیر مستقیم

رئالیست یا واقع گرایی از یک جهت دیگر دو گونه است: واقع گرایی مستقیم (فهم متعارف) و واقع گرایی غیر مستقیم. گونه اول بر این باور است که اشیاء خارجی، مستقل از اذهان ما وجود دارد و ما می توانیم توسط حواس خودمان مستقیما و بدون میانجی گری چیزی آنها را درک کنیم. این رئالیسم از سوی دانشمندان مورد نقض قرار گرفته است و مواردی را آورده اند که درک ما با واسطه از عالم خارج صورت می گیرد، مانند مواردی که در ادراکات ما خطا رخ می دهد و در صورتی که مستقیم بود دیگر خطایی نباید رخ دهد. از باب مثال اگر در مقابل ما میزی باشد به شکل دایره ای و رنگ قهوه ای و ما زیر نور قرمز و از فاصله دور آن را نگاه کنیم، آن را مستطیل شکل و به صورت قرمز می بینیم. شاهد مشهور دیگری که ذکر می کنند خطا در مشاهده چوبی است که در آب به صورت شکسته دیده می شود.

اگر بر اساس یافته های علمی هم در باره یافته های ذهنی مان کنکاش کنیم باز می یابیم که رئالیسم مستقیم درست نیست. از باب نحوه دیدن دستگاه بینایی به این صورت است که ابتدا نوری از اشیا از فضا عبور کرده و وارد چشم ما شده و تصویری از آن بر روی شبکیه به وجود می آید. آن نور، سلول های بخصوصی را تحریک می کند و آنها پیامی را به مغز مخابره می کنند. در اینجا این تصویر بر روی شبکه واسطه به عنوان میانجی و واسطه در ادراک عمل می کند.

در یک گام عمیق تر، پژوهش های تجربی جدید نشان می دهد دستگاه مغز نیز بر آن داده ها تاثیر می گذارد. از باب مثال گفته اند: اگر به کسی عینکی دهیم که عدسی آن به گونه ای باشد که همه چیز را وارونه نشان می دهد، در مرحله اول شخص برای دیدن اشیا با دشواری مواجه می شود، اما اگر مدتی این کار را ادامه دهد چشم او عادت کرده و مشکلش برطرف می شود. حال اگر عینک خود را بردارد، این بار جهان واقعی را وارونه می بیند. مدتی که بگذرد دوباره مغز عادت کرده و همان تصویر واقعی را درک می کند. رئالیسم مستقیم را در اصطلاح «تصور گرایی» گویند که غیر از ایده آلیسم است. تصورگرایی نظریه ای درباره ماهیت ادراک حسی است نه یک نظریه متافیزیکی درباره آنچه هست.

گونه دوم، رئالیسم غیر مستقیم (یا واقع گرایی بازنما یا علّی) است. طبق این دیدگاه آنچه ما مشاهده می کنیم معلول اشیاء خارجی است، به این معنا که بین تصورات ذهنی ما و واقعیت های خارجی رابطه علی و معلولی برقرار است، به این صورت که آن واقعیت خارجی علت، و دستگاه ذهن ما معلول است.

عده ای از اندیشمندان مانند جان لاک و دکارت در این میان، ما بین کیفیات و صفات اولیه اشیا و صفات ثانویه آنها تفکیک قائل شده و گفته اند: کیفیات اولیه اشیا، عبارت است از آن چیزهایی است که اشیا در واقعیت خودشان دارند و کیفیات ثانویه عبارت است از آنچه برای ما پدیدار می شود. مثلا ما یک گل شقایق را قرمز می بینیم و علت این قرمز دیدن دو چیز می تواند باشد: یکی اینکه ما به اندام های حسی ای مجهز هستیم که آن را قرمز می بیند و لذا ممکن است حیوان دیگری آن را به رنگ دیگری ببیند. وجه دیگر اینکه ظاهر آن گل بافت خاصی دارد که باعث می شود نور را به شیوه ای خاص منعکس کند.

رنگ از جمله صفاتی است که به ویژگی های ساختاری موجود درک کننده وابسته است. مزه و بو و صدا نیز همین گونه است. اینها را کیفیات ثانویه گویند. اما یک کیفیاتی اشیا دارند که وابسته به ساختار ادراک کننده نیست، مانند اندازه، وضع، سکون، سفت یا نرم بودن. این ها را کیفیات اولیه گویند.[3]

ادامه بحث انشاءالله در گفتار آینده بیان می شود.

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] فلسفه، علم، ص163- 165.
[2] فلسفه علموم اجتماعی، ص227- 228.
[3] ر.ک: معرفت شناسی، هملتون، ص118- 119.