درس کلام استاد ربانی

1400/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مروری بر مباحث گذشته در معرفت شناسی

مروری بر مباحث گذشته

موضوع بحث بررسی مبنای معرفت شناسی علم کلام بود. در جلسات گذشته در این باره مطالب مقدماتی بیان شد. بحثی که در جلسات قبل بیان شد چیستی و ملاک حقیقت بود. دیدگاه سابقه دار و کهن در این باره، ملاک آن را مطابقت با واقع و نفس الامر می داند. به همین مناسبت مباحثی در این باره مطرح شد: معانی کلمه حقیقت، کاربرد آن در معرفت شناسی و فلسفه، نسبت حقیقت با صدق، نسبت حقیقت با واقعیت، نسبت حقیقت با خود و مصلحت.

موضوع اصلی این است که ملاک حقیقت در ادراکات ما چیست؟ چه موقع ادراکی حقیقت دارد؟ دیدگاه کلاسیک در میان فلاسفه اسلامی و غیر اسلامی عبارت است از مطابق بودن ادراک با واقعیت و نفس الامر. به همین مناسبت بحث نفس الامر مطرح شد و تفسیرهای آن بررسی شد. برخی نفس الامر را عقل مفارق می دانستند. برخی دیگر آن را علم ذاتی و جامع دانسته اند. برخی دیگر نفس الامر را به معنای حال الشی فی نفسه یا متعلق قضایا گرفته اند. دیدگاه چهارم نفس الامر را تحقق هر چیزی در ذات خود دانسته اند. تفسیر پنجم ذات شی با قطع نظر از هر فرضی را نفس الامر دانسته اند. تفسیر ششم از آن علامه طباطبایی است که نفس الامر را مطلق ثبوت دانسته است (ثبوت وجود، ثبوت ماهیات (وجودات ذهنی موجودات) و ثبوت مفاهیم اعتباری). تفسیر هفتم که مورد قبول ما است نفس الامر را ثبوتی که مربوط به متعلق و محکی قضایا است می داند. طبق این تفسیر، قضیه آن گاه حقیقت دارد که با آنچه از آن حکایت می کند مطابقت داشته باشد. اگر از واقعیت عینی حکایت می کند حقیقت داشتن آن به این است که با آن واقعیت عینی مطابق باشد و اگر از عدم یا امتناع چیزی حکایت می کند، حقیقی بود آن این است که با محکی خود که عدم و امتناع است مطابقت داشته باشد و اگر از ماهیت من حیث هی حکایت می کند نفس الامر آن ثبوت ماهوی آن است و اگر از نسبت یا رابطه ذهنی حکایت می کند مانند قضایای منطقی، نفس الامر آن ثبوت ذهنی است.

محور هشتمی که مورد بررسی قرار گرفت چیستی و ملاک حقیقت از نظر دیدگاه های دیگر بود.

محور نهم مربوط به معیار حقیقت بود (معیار مربوط به مقام اثبات و تشخیص است و ملاک مربوط به مقام ثبوت است). نظریه مورد قبول فلاسفه اسلامی، معیار حقیقت را منتهی شدن به بداهت دانسته است. در این باره مباحثی مطرح شد، مانند اینکه بداهت چیست؟ آیا همان شش قسمی است که در منطق بیان شده است یا نه؟

ثبات یا نسبیت حقیقت

بحث دیگر این بود که درباره حقیقت یا معرفت حقیقی، آیا باید قائل به ثبات و دوام بشویم یا معرفت حقیقی امری نسبی و تغییر پذیر است؟ آیا حقیقت یک امر مطلق و ثابت و دائمی است یا تحول پذیر است و نسبی و تغییر پذیر؟

در این باره دیدگاه های مختلفی مطرح شده است: طرفداران رئالیست کلاسیک، حقیقت را امری ثابت و دائمی می دانند اما برخی دیگر معتقد به نسبیت در معرفت هستند. نسبیت خفیف آن در امثال کانت یافت می شود و نسبیت شدید بعد از کانت از سوی برخی مطرح شده است.

چند نکته:

1. اگر ما حقیقت را مطابقت با واقع و نفس الامر معنا کنیم در این صورت، حقیقت امری ثابت و دائمی خواهد بود اما اگر آن را به معناهای دیگر معنا کنیم، ممکن است گرفتار نسبیت شویم.

2. در مورد اعتباریات و ثابت یا متغیر بودن حقیقت در مورد آنها باید دانست که اعتباریات دو گونه است: برخی ملاک ثابت دارند، این اعتبارات نیز تغییر نمی کند، اما یک سری اعتبارات است که از قبیل آداب و رسوم هستند و حقیقت در اینجا تغییر پذیر است، مانند اینکه رسم و عادتی در یک زمانی خوب است و همان عادت ممکن است در زمان بعد، نادرست و بد شمرده شود.

3. گاه گفته می شود حقیقت احتمالی. این بدان معنا است که فرضیه ای مطرح شده و شواهد هم دارد؛ تا وقتی فرضیه رقیبی برای آن پیدا نشده است، آن فرضیه اعتبار دارد، اما وقتی فرضیه رقیبی پیدا شد که شواهد و مویدات بیشتری دارد، آن فرضیه کنار رفته و فرضیه جدید پذیرفته می شود. شهید مطهری در این باره می فرماید: «البته حقيقت احتمالى مى‌تواند موقت باشد. مانعى ندارد اگر يك فرضيه و تئورى با چندين تجربه تطبيق شد مادامى كه خلافش مسلّم نگشته آن را يك «قانون علمى» فرض و تلقى كنيم و البته هر وقت فرضيه ديگرى پديد آمد كه با تجربيات بيشترى تطبيق شد آن را «حقيقت علمى» تلقى خواهيم كرد و به همين ترتيب ... (هر چند از لحاظ فلسفى امور احتمالى را نيز «حقايق» نمى‌توان خواند و ما فقط به پيروى از اصطلاح دانشمندان جديد اين تعبيرات را مى‌كنيم).»[1] همان طور که شهید مطهری فرموده اند در واقع ما چیزی به نام حقیقت احتمالی نداریم و حقیقت همواره قطعی است منتهی این احتمال مربوط به حالت نفسانی ما است. بنابراین این گونه نیست که حقیقت دائر مدار حالت نفسانی ما باشد. بلکه یقین داشتن ملازم با حقیقت داشتن است زیرا یقین به معنای اعتقاد جازم مطابق با واقع است.

البته بین یقین و جزم فرق است. جزم حالت نفسانی است که ملازم با مطابقت با واقع نیست اما یقین ملازم با مطابقت با واقع است، به همین خاطر جزم با جهل مرکب هم می سازد بر خلاف یقین.

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] مجموعه آثار، ج6، ص165.