موضوع بحث : بررسی نظریه انتخاب در تعیین امام
بررسی دلایل اهل سنت بر طریق بیعت
موضوع بحث بررسی دلایلی بود که عالمان اهل سنت بر مبنای خود در تعیین امامت یعنی بیعت، اقامه نموده اند. دلیل اول آنها اجماع بود که مورد بحث قرار گرفت.
دلیل دومی که آورده اند این است که می گویند راه تعیین امام منحصر در بیعت یا نص است. بقیه طرق مانند «دعوت» که زیدیه معتقدند و «وراثت» که راوندیه معتقدند به جهت اینکه قابل اعتنا نیست، و شیعه و اهل سنت آنها را رد کرده اند کنار گذاشته می شود. در اینجا بر اساس استدلال خلف ، در صورتی که ثابت شود نصی وجود ندارد ، طرف دوم که بیعت است ثابت می شود. زیرا اگر هر دو طریق باطل باشد خلف فرض لازم می آید. از ابطال یک طرف، طرف مقابل ثابت می شود .
دلیل اهل سنت بر عدم نص بر امامت حضرت علی (ع)، این است که گفته اند: نص از نظر سند بر دو گونه است: متواتر و غیر متواتر؛ از نظر محتوا نیز یا جلی است یا غیر جلی . در مورد امامت حضرت علی (ع) یا نصوص متواتر غیر جلی وجود دارد مانند حدیث غدیر که به لحاظ راویان متواتر است اما از حیث محتوا برای مولا کاربردهای مختلفی آمده است. و یا نص جلی است اما متواتر نیست مانند حدیث یوم الدار که در آن اسم شخص و لفظ خلیفه آمده اما متواتر نیست. آنچه مدعای شیعه را ثابت می کند نص متواتر جلی است که وجود ندارد . یعنی آنچه از نظر سند متواتر و از نظر دلالت واضح الدلاله باشد. خصوصا آن که شیعه امامت را از اصول دین می داند.
این مطلب در کتاب المراجعات نیز آمده است . شیخ سلیم در مکاتبات خویش به مرحوم شرف الدین که در این کتاب جمع شده است در ضمن اشکالاتی که بر مرحوم شرف الدین وارد می کند می گوید برخی از علمای ما در سند حدیث یوم الدار تشکیک کرده اند. مرحوم شرف الدین می فرماید چنین نیست و درستی سند آن را اثبات می کند. سپس شیخ سلیم می پذیرد اما می گوید شما که امامت را جزء اصول می دانید پس چگونه به چنین حدیثی تمسک می کنید. مرحوم شرف الدین می فرماید این حدیث در کتب روایی ما به حد تواتر رسیده است اما در مقام گفتگو با شما بر اساس کتب شما سخن می گوییم .
پاسخ مرحوم سید مرتضی
مرحوم سید مرتضی در کتاب الشافی به خوبی به این بحث پرداخته و این اشکال را پاسخ داده است . ایشان در آنجا چند بحث محوری را مطرح می فرماید
1- خبر متواتر دارای چه شرایطی است و چگونه می توان آن را متواتر می خواند؟
2- آیا این شرایطی که در خبر متواتر بیان شده درباره نصوص جلی در مورد حضرت امیر (ع) وجود دارد یا نه ؟
3- پاسخ گویی به اشکالات وارده در این زمینه. اهل سنت نوعا اشکال نقضی دارند و می گویند اگر امامت بالنص می بود باید متواتر می بود مانند رکعات و تعداد نمازها ، صوم مسلمین و مانند آن. زیرا این امر مبتلا به عموم مسلمین است و اگر نصی می داشت باید به صورت متواتر به دست ما می رسید .
در نقض دیگری می گویند ما مواردی از جانشینی محدود در زمان پیامبر اکرم (ص) داریم که محل اختلاف نیست. مانند تعیین امام جماعت و فرماندهان . اگر خلافت حضرت امیر (ع) نیز دارای نص می بود نباید مورد اختلاف قرار می گرفت .
مرحوم سید این نقض ها را پاسخ می دهد و می فرماید در مواردی که شما بیان کرده اید انگیزه ای بر کتمان و مخالفت آن نیست . اما در مورد امامت، انگیزه فراوان وجود دارد. از همان ابتدا ، این بنای خلاف گذاشته شد به گونه ای که هر کس نصوص امامت را بیان می کرد اهل بدعت خوانده می شد . به همین خاطر انگیزه برای کتمان نص خیلی زیاد است و قیاس شما مع الفارق است .
سپس سید مرتضی در موضع سائل قرار گرفته و شروع به اشکال و سوال از طرف مقابل می کند و می فرماید: اگر حرف شما صحیح باشد طرف مقابل نیز می تواند همین استدلال داشته باشد. مثلا در مورد ابوهریره کسی ادعای امامت نکرده است. شما می گویید در وجودش نباید اختلاف باشد در نفی آن نیز نباید اختلاف باشد.
نکته : وهابیون گروهی هستند که مورد تایید سایر فرق نیستند. آنها با زور پول و تهدید و ارعاب مقاصد خویش را جلو می روند. به لحاظ علمی کسی آنها را قبول ندارند. اما تبلیغات شان خیلی زیاد است . آنچه برای آنها مهم است ابن تیمه و ابن قیم و عبدالوهاب است و کاری به متکلمین ندارند و آنها را متهم می کنند. لذا وهابیون به کتبی مانند شرح المقاصد و امثال آن اهمتی نمی دهند. این بر خلاف اهل سنت است که برخی از آنها این کتب ، را به عنوان کتب درسی می خوانند .
متن کتاب امامت در بینش اسلامی --------------------
گونه دوم: انكار نص در امامت
طرفداران نظريه انتخاب و بيعت در تعيين امام، با توجه به نادرستى فرضيههاى ديگر، غير از نص و بيعت، به ابطال نظريه نصّ در مورد جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله و امام امت اسلامى پرداختهاند. آنان با انكار وجود نصّ در امامت، درستى نظريه بيعت و انتخاب را نتيجه گرفتهاند. اين شيوه استدلال در كتابهاى كلامى اهل سنت، مورد اهتمام بسيار قرار گفته است. بسيارى از آنان نصّ در امامت را از نظر نقل راويان به متواتر و غير متواتر و از نظر كيفيت دلالت به جلّى و خفّى تقسيم كردهاند. به اعتقاد آنان درباره امامت، نصّ جلى متواتر وجود ندارد و نصّ خفى نيز به دليل قابل تأويل بودن، قابل احتجاج نيست.
اما عدهاى از آنها، ميان نصّ جلّى و خفى تفكيك نكرده و به طور كلى وجود نصّ متواتر بر امامت را انكار كردهاند، ولى به نظر مىرسد كه مقصود آنان نيز، نصِّ روشن و غير قابل تأويل است. اينك به نقل و ارزيابى دلايل و شواهدى كه متكلمان اهل سنت بر انكار وجود نصّ در امامت بيان كردهاند، مىپردازيم:
1. مقايسه نصّ در امامت با فرائض اسلامى
يكى از دلايل اهل سنت بر انكار وجود نصّ در امامت اين است كه اگر در امامت، نصِّ جلّى و روشن وجود مىداشت مىبايست مانند فرائض اسلامى، چون نمازهاى پنجگانه، حج، روزه و ديگر عبادتهاى اسلامى به صورت متواتر نقل شود و مورد اجماع امت اسلامى قرار گيرد. در حالى كه نصّ در امامت چنين ويژگى ندارد و نادرستى لازم، دليل بر نادرستى ملزوم است.
[1]
به عبارت ديگر، اگر تعيين امام بر پيامبرصلى الله عليه وآله واجب بود آن را به گونهاى بيان مىكرد كه همه مسلمانان از آن آگاه شوند، زيرا معرفت و پيروى از امام مانند شناخت قبله و اعداد ركعات نماز بر همه افراد واجب است و اگر چنين نصّى از پيامبرصلى الله عليه وآله وجود مىداشت، امّت اسلامى آن را به صورت متواتر نقل مىكردند و همگان به آن علم ضرورى پيدا مىكردند، همان گونه كه در ساير امور متواتر، علم ضرورى دارند. در حالى كه اهل سنت كه تعدادشان از مدعيان نصّ بيشتر است، چنين علم ضرورى ندارند. از اين جا روشن مىشود كه در امامت فردى خاص، نصّ صادر نشده است.(651)
منكران نصّ درباره امامت علىعليه السلام، آن را با انتصابهايى كه توسط پيامبرصلى الله عليه وآله و در زمان او انجام گرفت نيز مقايسه كردهاند؛ مانند زيد بن حارثه، اسامة بن زيد، عبداللَّه بن رواحه، عمرو بن عاص، ابو موسى اشعرى و ديگران كه همگان آنها را قبول دارند. در حالى كه انتصاب علىعليه السلام به امامت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله اين گونه نيست. وجود اين اختلاف، دليل بر نبودن نصّ آشكار براى امامت وى مىباشد.(652)
نقد
متكلمان اماميه در عصرهاى مختلف به اين اشكال پاسخ دادهاند. از كسانى كه به تفصيل به نقد اين استدلال پرداخته، سيد مرتضى است. وى، در كتاب ارزشمند الشافى فى الامامة قبل از آن كه به نقد و نقض سخنان قاضى عبدالجبار معتزلى درباره انكار نصّ امامت علىعليه السلام بپردازد، به اثبات تواتر نصّ جلّى در اين باره پرداخته است. پس از آن دو اشكال نقضى را بر متواتر بودن نصّ جلّى درباره امامت علىعليه السلام بيان كرده است كه نخستين آن دو، اشكالى است كه ما از باقلانى و بغدادى نقل كرديم. با توجه به اين كه سيد مرتضى با دو متكلم اشعرى مزبور معاصر بوده است، به نظر مىرسد نقد وى ناظر به سخنان آنان است.
--------------------
مرحوم سید مرتضی در پاسخ می فرماید :
خبرهایی که نقل می شود در صورتی که چند ویژگی داشته باشد ، علم آور خواهد بود . از جمله آنها اینکه خبر به گونه ای باشد که احتمال خطای ناقل در آن نباشد ثانیا جعل خبر هم در آن صورت نگرفته باشد.
منشا اینکه فرد دچار خطا شود چیست؟ در شرایط عادی برای مخبر و زمان و مکان، باز امکان خطا وجود دارد . زیرا گاه انسان مسائل روشن را نمی بیند و از کنار آنها عبور می کند. این امر تا آنجاست که برخی از بزرگان نیز دچار چنین خطا هایی شده اند .این امر ثابت می کند که ما نیازمند معصوم هستیم . بنابراین احتمال خطا در شرایط عادی در مورد خبر واحد وجود دارد. اما در صورتی که متواتر باشد دیگر این احتمال وجود ندارد . البته همان طور که استاد مطهری می فرماید یقینی که از خبر متواتر حاصل می شود مانند یقینی که از اولیات حاصل می شود نیست. یعنی بالاخره احتمال خلاف را به صفر نمی رساند . اما به گونه ای است که به احتمال خلاف آن توجهی نمی شود . بنابراین نقش این تواتر آن است که احتمال خلاف در شرایط عادی را از بین می برد .
نکته دوم اینکه تبانی هم در کار نیست زیرا این افراد در مکان های مختلف هستند علاوه بر اینکه نظام حکومتی بر آنها حساس بوده است و آنها را زیر نظر داتشه است .
نکته قابل توجه اینکه خطا می تواند منشا دیگری نیز داشته باشد و آن بر اثر تحلیل و اظهار نظر فرد است. در شرط اول، فرد امری را گزارش می داد که در صورت تکرار، احتمال خطا از بین می رود اما در اینجا خطا ناشی از تفسیر و تحلیل فرد است. در امور استدلالی تواتر راه ندارد زیرا در چنین مواردی احتمال خطا در غیر افرار معصوصم ، هر چند تعداد آنها زیاد باشد ، وجود دارد . عیب عمده ای که در دمکراسی کنونی مطرح است این است که ممکن است اکثریت خطا نموده باشند .
متن کتاب امامت در بینش اسلامی --------------------
تواتر نص جلى بر امامت علىعليه السلام
سيد مرتضى براى اثبات متواتر بودن نصّ بر امامت علىعليه السلام نخست، شرايط متواتر بودن خبر را بيان كرده است و آن عبارت است از اين كه خبر توسط كسانى نقل شود كه احتمال خطا و كذب در گزارش آنان داده نشود. احتمال خطا و كذب، ناشى از اسباب زير است:
1. خطاى اتفاقى در شرايط عادى: مانند اين كه فردى در گزارش سخن ديگرى يا در بيان خصوصيات چهره يا وضعيت ظاهرى او، با اين كه در فاصله مناسب قرار دارد و از دستگاه بينايى سالم نيز برخوردار است، دچار خطا مىشود.چنين خطايى در مورد يك يا دو يا سه نفر محال نيست و گاهى نيز رخ مىدهد، ولى در مورد عدهاى كه همگى در شرايط عادى بودهاند، عادتاً محال است و احتمال عقلى آن در حد صفر است كه عقلاى بشر به آن اعتنا نمىكنند. چنين احتمالى مانند احتمال تأليف كتابى علمى و متقن توسط افراد بى سواد است كه از نظر عقلاى بشر ارزش صفر دارد.
2. تبانى بر دروغ گويى: هر گاه تعداد گزارش دهندگان به اندازهاى قابل توجه باشد و شرايط جغرافيايى و اجتماعى آنان به گونهاى باشد كه عادتاً توافق و تبانى آنان بر دروغ گويى محال باشد، آن گزارش متواتر خواهد بود؛ مانند اين كه گزارشكنندگان در مناطق مختلف زندگى كنند و ارتباط آنها با يكديگر، از طريق نامهنگارى و فرستادن پيك يا سفر كردن و گرد آمدن در يك نقطه، معمولاً از نظرها پنهان نماند (ديگران از آن آگاه مىشوند).
3. اشتباه در تشخيص: اين منشأ در دو صورت تحقق مىيابد. يكى اين كه مورد گزارش، از مسائل استدلالى و نظرى باشد و ديگر اين كه مورد گزارش، از امور قابل مشاهده و محسوس باشد، ولى ادراك و احساس آن در شرايط عادى نباشد؛ مانند اين كه فاصله ميان ادراك كننده و مورد گزارش زياد باشد يا روشنايى به مقدار كافى نباشد و نظاير آن. در امور استدلالى تواتر راه ندارد، زيرا در چنين مواردى، احتمال خطا در غير افراد معصوم، هر چند تعداد آنان زياد باشد، وجود دارد. موارد تواتر، امور محسوس است كه هر گاه در شرايط عادى تحقق يابد مفيد قطع و يقين است.
هر گاه ميان كسانى كه گزارش مىشنوند و زمانى كه گزارش مربوط به آن است، چند دوره و نسل فاصله و واسطه باشد، بايد شرايط تواتر در همه فواصل و واسطهها تحقق داشته باشد و اگر يكى از شرايط تواتر در يكى از واسطهها موجود نباشد، تواتر مخدوش خواهد شد.
حال اگر متواتر بودن يا نبودن مطلبى در نخستين واسطه معلوم نباشد، ولى در واسطههاى ديگر متواتر باشد، هر گاه واسطههاى ثانوى بگويند كه آن را از واسطه اول به صورت متواتر دريافت كردهاند، متواتر بودن آن در واسطه نخستين نيز ثابت مىشود، زيرا تواتر همان گونه كه به اصل گزارش اعتبار مىبخشد، به خصوصيات آن هم اعتبار مىدهد. چنان كه اگر واسطههاى ثانوى بگويند آن مطلب را از اولين واسطه به صورت متواتر دريافت نكردهاند، عدم تواتر آن به طور يقينى اثبات مىشود.
--------------------
سید مرتضی می فرماید تواتر همان طور که اصل خبر را ثابت می کند کیفیت آن را نیز ثابت می کند. شیعه در مورد امامت حضرت علی (ع) نصوص متواتر جلی دارند مثل « سلموا علی علی بامره المومنین » و یا «هذا خلیفتی من بعدی » ، حدیث یوم الدار نیز نص جلی در این باره است . ناقلین این نصوص نیز می گویند این احادیث از ناقلین پیشین به تواتر به ما رسیده است. بر این مطلب این نکته را نیز باید افزود که شیعه به صورت فراوان تحت نظر و مراقبت بوده است. اینکه معصومین مساله تقیه را مطرح فرمودند به جهت حفظ شیعه است و الا شیعه از بین می رفت . تقیه امری عقلایی است، عمار یاسر نیز تقیه نمود و قرآن کریم به آن اشاره دارد . پیامبر اکرم (ص) به عمار فرمود از این امر ناراحت نباش و اگر دوباره به این امر مبتلا شدی تقیه نما . آنچه در این شرایط مهم است، اعتقاد قلبی است.
اهل سنت می گویند این آیه، تقیه در برابر کفار را ثابت می کند در صورتی که شما در مقابل اهل سنت نیز تقیه می کنید. پاسخ آن است که بحث، بحث ظالم است و الا در مقابل همه کفار که تقیه نمی شود. حیثیت تقیه در مقابل ظالم بودن است که در آن فرقی میان کافر یا مسلمان نیست .
شرایط شیعه واقعا استثنایی بوده است، جاسوسان حاکمان جور به سرعت خبرها را مخابره می کردند. در تاریخ آمده است کسی که اسم خویش را علی گذاشته بود مورد محاکمه واقع شد. بنابراین اگر چیزی به تواتر بیان شده باشد روشن است که امری صحیح و واقعی است .
متن کتاب امامت در بینش اسلامی --------------------
با توجه به نكات ياد شده، يادآور مىشويم نصّ جلى در امامت علىعليه السلام به صورت متواتر نقل شده است، زيرا شيعه اماميه از زمانى كه مسئله نصّ جلّى را مطرح كرده است، تعداد و شرايط آن به گونهاى بوده است كه ويژگىهاى گزارشگران متواتر را داشته است، زيرا هم تعداد آنان بسيار بوده است و هم در مكانهاى دور از هم زندگى مىكردهاند؛ به ويژه آن كه شرايط سياسى نيز بر ضد آنان بوده است و همه رفتار و گفتار آنان را زير نظر داشته و از هيچگونه اقدامى بر ضد آنان فروگزار نكردهاند. بنابراين، تبانى آنان بر جعل چنين مطلبى عادتاً محال است. و از طرفى، آنان بر اين باورند كه اين مطلب از پيشينيان آنان به صورت متواتر نقل شده است. بنابراين، متواتر بودن نصّ جلى براى امامت علىعليه السلام اثبات مىشود. نمونههايى از نص جلّى براى امامت علىعليه السلام عبارت است از:
1. سلّموا على علىٍّ بإمرة المؤمنين؛ بر على به عنوان پيشواى مؤمنان سلام دهيد.
2. هذا خليفتى من بعدى فاسمعوا له و اطيعوا؛ اين فرد (علىعليه السلام) پس از من جانشين من در بين شما است. پس سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.
3. حديث يوم الدار كه داستان آن مشهور است. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از نزول آيه «
وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ»
[2]
خويشاوندان خود را در خانه ابوطالب گرد آورد و پس از پذيرايى به آنها گفت: «
أيّكم يؤازرنى على هذا الأمر يكن أخى و وصيى و خليفتى من بعدى»؛ كدام يك از شما مرا بر امر نبوت يارى مىدهد تا پس از من وصى و جانشين من باشد؟ جز علىعليه السلام، كسى به پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ مثبت نداد.
سيد مرتضى پس از اثبات نصّ جلّى متواتر براى امامت علىعليه السلام، به اعتراضى كه پيش از اين نقل گرديد؛ چنين پاسخ داده است: مقايسه امامت به تعداد ركعات نماز و روزه ماه رمضان و مانند آن درست نيست، زيرا درباره آنها انگيزه كتمان و مقابله با آن براى هيچ مسلمانى وجود نداشته است، ولى در مورد نصّ امامت علىعليه السلام، چنين انگيزههايى وجود داشته است، زيرا منكران نصّ از آغاز بناى كار را بر عدم نصّ در مورد جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله گذاشتند و روش بيعت و انتخاب را برگزيدند و پيوسته با مدعيان نصّ با درشتى، برخورد و از آن به عنوان عقيدهاى بدعتآميز ياد كردند. بديهى است، چنين عواملى در مورد ركعات نماز و روزه ماه رمضان وجود نداشته است. بنابراين، مقايسه آن دو با يكديگر نادرست است.
ممكن است گفته شود لازمه اين سخن اين است كه همه يا اكثر صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله، نصّ امامت علىعليه السلام را ناديده گرفته و بدين طريق مرتكب معصيت بزرگى شدهاند و چنين احتمالى در مورد صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله روا نيست.
پاسخ اين است كه اين اشكال ديگرى است كه بر نظريه نصّ وارد شده است و يكى از دلايل مهم منكران نصّ است كه در آينده به بررسى آن خواهيم پرداخت. اكنون سخن در اين است كه نصّ درباره جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله را نبايد با نصّ در مورد ركعات نماز و روزه ماه رمضان و قبله مسلمانان يكسان انگاشت و از اين كه نصّ درباره امامت مانند موارد ياد شده، مورد اجماع مسلمانان نيست، نمىتوان آن را انكار كرد.
نقد ديگر سيد مرتضى ناظر به مبناى اشكال يا استدلال مزبور است. آن مبنا اين است كه چون شناخت امام و پيروى از او عموميت دارد، اگر در اين باره نصّى وارد شده باشد مىبايست همگان از آن آگاه باشند و درباره آن اختلافى وجود نداشته باشد؛ همان گونه كه درباره تعداد ركعات نماز و روزه ماه رمضان و قبله نماز، اختلافى وجود ندارد.
اين مبنا پذيرفته نيست، زيرا بسيارى از احكام اسلامى وجود دارد كه در عين اين كه از احكام عمومى هستند و مستند آنها نيز چيزى جز نصّ شرعى نيست، ولى مورد اختلاف مىباشند و هر يك از طرفهاى بحث معتقدند كه عقيده آنها مطابق نصّ شرعى است و عقيده طرف مقابل ناشى از اشتباهى است كه در مورد نصّ براى او رخ داده است؛ مانند اختلاف درباره كيفيت وضو و مقدار قطع دست دزد. بنابراين، عموميت يك حكم منصوص، مستلزم وجود نصّ درباره آن است؛ خواه آن نص به گونهاى باشد كه هيچ گونه اختلافى در آن وجود نداشته باشد يا از نصوصى باشد كه درباره آن اختلاف تفسير وجود دارد.
[3]
سيد مرتضى در پايان به نقد و ردّ نقضى استدلال مزبور پرداخته و گفته است:
اين سخن كه اگر بر امامت علىعليه السلام نصّ آشكار وجود مىداشت مىبايست علم به آن همگانى باشد؛ به گونهاى كه ميان علم به آن با علم به اين كه كعبه قبله مسلمانان است و روزه ماه رمضان واجب است، تفاوتى وجود نداشته باشد. قابل نقض است به اين كه اگر براى امامت علىعليه السلام، نصّى وجود نمىداشت مىبايست علم به آن با علم به اين كه بر امامت ابوهريره و مغيرة بن شعبه نصّى وجود ندارد و باعلم به اين كه روزه ماه ديگرى غير از ماه رمضان واجب نيست و مكان ديگرى غير از كعبه قبله مسلمانان نيست، برابر باشد؛ يعنى علم به آن همگانى بوده و اختلافى در آن راه نداشته باشد. در حالى كه عدم نصّ براى امامت علىعليه السلام با موارد ياد شده برابر نيست. علم به آنها عمومى است، ولى علم به عدم نص عموميت ندارد.(655)
از آنچه درباره نادرستى مقايسه امامت علىعليه السلام با احكام اسلامى مورد اتفاق مسلمانان چون تعداد ركعتهاى نماز، قبله مسلمانان و روزه ماه رمضان بيان گرديد، وجه نادرستى مقايسه آن با انتصابهايى كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد برخى از صحابه به عنوان فرماندهان سپاه و نظاير آن انجام گرفته است نيز روشن گرديد.
اشكال: فرضيه كتمان يا عدم نقل نصّ در امامت علىعليه السلام از سوى منكران آن پى آمدهايى دارد كه نمىتوان به آن ملتزم شد، زيرا اين فرضيه را درباره وجود معارضههاى موفّق با قرآن كريم نيز مىتوان مطرح كرد؛ به اين معنى كه كسانى به تحدىهاى قرآن پاسخ داده و با آن به معارضههاى موفق برخاستهاند، ولى مسلمانان آن را كتمان كردهاند. با چنين فرضيهاى، اساس اسلام آسيبپذير خواهد شد.(656)
پاسخ: نقص ياد شده وارد نيست، زيرا اگر معارضههاى موفق با قرآن كريم رخ داده بود، مخالفان اسلام كه از هيچ تلاشى براى مقابله با آن كوتاهى نكردهاند، اين معارضهها را نقل مىكردند، همان گونه كه در مورد امامت علىعليه السلام، طرفداران نصّ، آن نصوص را نقل كردهاند. بنابراين، عدم نقل معارضههاى موفق با قرآن كريم از سوى مخالفان اسلام دليل روشن بر عدم وجود چنين معارضههايى است و مقايسه آن با نصوص امامت علىعليه السلام بى پايه است.
طرح يك شبهه
برخى از منكران نصّ، نظريه نصّ جلّى بر امامت علىعليه السلام را از ساختههاى فكرى هشام بن حكم،
[4]
دانستهاند كه پس از وى توسط كسانى چون ابن راوندى
[5]
و ابو عيسى ورّاق
[6]
تأييد و تبليغ شده است و در دورههاى بعد، متكلمان اماميه آن را برگزيده و ترويج نمودهاند.
اين شبهه، نخست توسط برخى متكلمان معتزلى مطرح گرديد.(660) آن گاه برخى از متكلمان اشعرى نيز آن را بازگو كردند.(661)
پاسخ: با توجه به مطالب پيشين، پاسخ اين شبهه روشن است، زيرا نظريه نصّ جلى براى امامت علىعليه السلام از طريق شيعه به صورت متواتر نقل شده است و از طرفى، طراحان شبهه براى اثبات مدعاى خود هيچ گونه مستند تاريخى نقل نكردهاند و احتمال بدون دليل، هيچ گونه ارزش علمى ندارد. چگونه مىتوان اعتقاد به نصّ جلى براى امامت علىعليه السلام را از ساختههاى فكرى هشام بن حكم دانست كه از اصحاب خاصّ امام صادق و امام كاظمعليهما السلام بود و آن دو امام معصوم با طرح چنين عقيده ساختگى هيچ گونه مخالفتى نكرده باشند؟ آنچه درباره هشام بن حكم مىتوان گفت اين است كه وى به دليل اين كه در دوران امام صادقعليه السلام، فضاى سياسى جهان اسلام براى طرح و تبيين عقايد شيعه مناسب بود، عقيده نصّ جلى را كه در زمانهاى قبل زمينه طرحش فراهم نبود، مطرح و ترويج كرده است؛ به ويژه آن كه امامت از مباحث محوری در مناظرههاى وى به شمار مىرفت. بنابراين، هشام بن حكم، مبدع نظريه نصّ جلى درباره امامت نيست بلكه احياگر و مروج آن مىباشد.
* * *
اللهم صل علی محمد و آل محمد
[1]
تمهيد الاوائل و تلخيص الدلايل، ص 442.
[2]
شعراء، آيه 214.
[3]
اين سخن سيد مرتضى، استوار و پا بر جا است، ولى مورد بحث ما را شامل نمىشود. چون بحث ما درباره نص جلى براى امامت است. طبعا در نص جلى مجال اختلاف وجود ندارد. موارد ياد شده نيز مربوط به ظواهر كتاب و سنت مىباشند؛ نه نصوص صريح (نص در مقابل ظاهر).
[4]
هشام بن الحكم از اصحاب امام صادق و امام كاظمعليهما السلام و از بر جستهترين متكلمان اماميه، به ويژه در زمينه امامت مىباشد. در سال 179 يا 199 وفات كرده است. شهرستانى ژرفنگرى او در اصول عقايد را تأييد كرده است: هذا هشام بن الحكم صاحب غور فى الاصول (الملل و النحل، ج 1، ص 185)، احمد امين مصرى از وى به عنوان بزرگترين شخصيت شيعى در علم كلام ياد كرده است و حضور ذهن و توانمندىاش در احتجاج را ستوده است (ضحى الاسلام، ج 3، ص 268).
[5]
احمد بن يحيى بن اسحاق معروف به ابن راوندى)متوفاى 205 ه( به وى عقايد كفرآميز نسبت داده شده است، ولى سيد مرتضى بر اين عقيده است كه اين نسبتها توسط بدخواهان او خصوصاً معتزله به وى داده شده است و او آن عقايد را در كتابهاى خود نقل كرده است تا متكلمان معتزلى را مغلوب سازد ولى خود به آنها معتقد نبوده است. (الشافى، ج 1، ص 17).
[6]
محمد بن هارون بن محمد معروف به ابوعيسى وراق (متوفاى 247 ه) وى در بغداد به كتابت و كتابفروشى اشتغال داشت. معتزله وى را نيز به عقايد شرك آلود متهم كردهاند، ولى سيد مرتضى در دفاع از وى آنها را رد كرده است. (همان، ص 89).