موضوع بحث : برهان حفظ شریعت
بررسی و نقد اشکالات
در جلسه قبل برهان حفظ شریعت و برخی از اشکالات وارد بر آن مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در ادامه به پاسخگویی به سایر اشکالات می پردازیم.
از جمله اشکالاتی که در این باره مطرح شده این بود که امام، در عصر غیبت چگونه شریعت را حفظ می کند ؟
پاسخ این اشکال چنین است:
ما معتقد هستیم شریعت توسط معصومین در عصر حضور به صورت کامل تبیین شده است و در زمان غیبت عالمان شیعی با کمبود منبعی که اهل سنت با آن مواجه هستند، نیستند . اهل سنت به جهت بهره نگرفتن از سرچشمه جوشان علم ائمه اطهار در این حوزه دچار خلا هستند و برای رفع آن به قیاس و استحسان و مانند آن پناه آورده اند . بر این اساس اجتهاد شیعه در طول کتاب و سنت قرار دارد نه در عرض . در اهل سنت نیز در برخی موارد چنین است اما بخش عظیمی از اجتهادات آنها در عرض کتاب و سنت قرار می گیرد و این به جهت کمبود منبع است . آنها می خواهند حکم موضوعی را از موضوع مشابه دیگری استخراج کنند. این گونه اجتهاد نه دلیل معتبر دارد و نه قطعی است تا حجیت اش ذاتی باشد. در حالی که بنای احکام شریعت بر تفارق متشابهات و تشابه مختلفات است . موضوعاتی که به حسب ظاهر ربطی ندارد حکم متشابه دارند در مقابل موضوعاتی که در ظاهر مشابه هستند دارای احکام متفاوت هستند.
در مذهب تشیع برای اجتهاد، نیازی به غنی نمودن منبع اجتهاد نیست. زیرا از امامت امام علی (ع) تا امامت حضرت مهدی (عج) یک برهه متنابهی است که آموزه های شریعت بیان شده و اکنون در اختیار ما که در عصر غیبت هستیم قرار دارد .
سوال : اکنون سوال دیگری مطرح می شود و آن اینکه اگر همه شریعت به صورت کامل بیان شده است پس وجود امام معصوم چه ضرورتی دارد ؟ شما که می گویید روایات به اندازه کافی هست ؟
پاسخ
1- بر فرض که بپذیریم از این وجه به امام معصوم نیازی نداریم اما وجه ضرورت امام معصوم تنها منحصر در بیان و حفظ شریعت نیست . این امر یکی از وجوه نیاز به امام است . خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید می فرماید « و وجوده لطف و تصرفه آخر و عدمه منا.»
[1]
« كسانى كه به امام معصوم اعتقاد دارند، بر اين عقيدهاند كه شريعت، به دست ائمه معصوم، پس از پيامبراكرمصلى الله عليه وآله نقل شده است و بدين وسيله شريعت، محفوظ مانده و در اختيار آنان است. البته حفظ و نقل شريعت، يكى از وجوه نياز به امام معصوم است؛ نه يگانه وجه و دليل. بر اين اساس، حفظ و نقل شريعت از سوى امامان معصوم پيشين، دليل بر بى نيازى از امام معصوم در زمان حاضر نيست ».
[2]
2- پاسخ دیگری که در مورد این سوال داده شده از ابن میثم است. این پاسخ اتقن تر از جواب قبلی است . زیرا ایشان بیان می کند ما نسبت به حفظ شریعت نیز به امام معصوم نیاز داریم. منتها نیاز به امام معصوم گاه به این صورت است که زبانا چیزی را بیان کند و گاه با سکوت خویش که تقریر ایشان می باشد و اطمینان پیدا می کنیم که آنچه از روایات در اختیار ماست کافی است . اگر نبود امام معصوم این اطمینان از کجا برای ما حاصل می شد تا حجت شرعی باشد برای اعتذار رب و احتجاج رب.
امام معصوم در عصر غیبت وجود دارد و می تواند در این مجال وارد شود. شاهد اطمینان ما به کفایت روایات آن است که حتی در ملاقات هایی که با امام صورت گرفته است چنین مساله ای از حضرت شنیده نشده است . آنچه در عصر غیبت از امام نداریم، قیام به سیف است . خصوصیت امام عصر (عج ) این است که یا ظهور ندارد یا اگر دارد اهل تقیه نیست و قیام به سیف می کند . اما توجه به مساله شریعت و روایات، کاری به قیام به سیف ندارد.
عبارت کتاب امامت در بینش اسلامی ---------------
می توان حفظ شریعت توسط امام با سکوت خویش را بگوه ای از تقریر دانست. اجتهاد با استفاده از روایات در منظر امام (ع) صورت می گیرد و حضرت در این باره سکوت داشته اند. و این امور از وظایف امام است و تا مقداری که ممکن است به آن عمل می کنند . از اینکه این امر واقع نشده کشف می کنیم که آن مقداری از احادیث که در اختیار ماست کافی در اجتهاد است .
« به عبارت ديگر، پس از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و در دوران حضور امامان معصومعليهم السلام شريعت، از سوى آنان نقل و حفظ شده است و همان شريعت، هم اكنون (در عصر امام غايب (عج)) نيز محفوظ است و اگر چنين نبود و حفظ شريعت به حضور او نياز مىداشت، حتماً ظهور مىكرد؛(207) يعنى با وجود امام معصوم، هر چند غايب باشد، مىتوان اطمينان كرد كه شريعت اسلام همان است كه از سوى امامان معصومعليهم السلام پس از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نقل و حفظ شده است، اما اگر امام معصوم وجود نمىداشت، راهى براى حصول چنين اطمينانى وجود نداشت. »
---------------
سوال : اینکه در پاره ای از روایات آمده است که قبل از عصر ظهور، دین وارونه شده است و حضرت دین جدید می آورند به چه معناست ؟
پاسخ : اولا عصر ظهور به جهت جهانی بودن دارای احکام خاصی است ثانیا منظور از وارونه شدن دین ، دین شیعه نیست بلکه منظور مذاهب غیر شیعه است . اکثریت مسلمانان غیر شیعه هستند و آنها دین وارونه را پذیرفته اند . اگر به حج رفته باشید می بینید اکثرا دینشان وارونه است و شیعیان که دینشان صحیح است کم هستند .
نکته :
انحرافات عملی یک حرف است و انحرافات معرفتی حرف دیگری است . انحرافات عملی همیشه و حتی در زمان معصومین نیز بوده است . امام صادق (ع) گاه فرموده اند چنین بکنید اما به دستور ایشان عمل نشده است . این مساله دیگر به مردم باز می گردد و امام وظیفه خویش را انجام داده اند . در زمان آیت الله بروجردی گفته شد روحانیت چه کاری کرده است؟ ایشان فرمودند اگر روحانیت هیچ کاری نکرده باشد اما دین را برای مردم بیان کرده است . الان همین هایی که شراب می خورند می دانند که شراب حرام است اما می خورند . اگر روحانیت نبود مردم شراب می خوردند و می گفتند حلال است و می خورند .
بنابراین منظور از حفظ دین، حفظ معرفتی دین است . «
لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»
[3]
این آیه شریفه منظور از حفظ دین را به خوبی بیان کرده است . مراد ما نیز از حفظ شریعت در عصر غیبت همین است .
عبارت کتاب امامت در بینش اسلامی ---------------
اشکال پنجم
سعد الدين تفتازانى در نقد دليل ياد شده گفته است:
امام به تنهايى و با استناد به امامت خود شريعت را حفظ نمىكند. بلكه به كمك كتاب، سنت، اجماع امت و اجتهاد درست خود، شريعت را حفظ مىكند. پس اگر در اجتهاد خود خطا كند، مجتهدان او را از خطايش آگاه مىسازند و او را از رأيش بر مىگردانند و اگر گناهى از او سر زند، امر كنندگان به معروف او را از آن باز مىدارند. اگر هم چنين نكنند، شريعت پايدار و طريق مستقيم اسلام شكسته نخواهد شد.(480)
ارزيابى
سخن تفتازانى در نقد دليل متكلمان اماميه پذيرفته نيست. اصولاً سخن وى به استدلال پيشين ربطى ندارد، زيرا كتاب و سنت در بر دارنده تفاصيل احكام شريعت نيست. اجماع نيز علاوه بر اين كه اعتبارش وابسته به نقل است كه اعتبار آن نيز به حجيت و عصمت اجماع وابسته مىباشد و در نتيجه مستلزم دور باطل است، اصولاً موارد آن اندك است. اجتهاد نيز ظنّى و خطاپذير است. اما در برابر اين گفته تفتازانى كه: «اگر امام در اجتهاد خود خطا كند، مجتهدان ديگر وى را بر خطايش آگاه مىسازند» بايد گفت مگر مجتهدان ديگر معصوم هستند كه بتوان رأى آنان را معيار تشخيص خطاى اجتهاد امام دانست؟! بنابراين، براى حفظ و تبيين شريعت به صورت كامل كسى جز حافظ معصوم وجود ندارد.
---------------
عبد الرحمان ابن عوف به حضرت امیرالمومنین (ع) گفت آیا شما حاضر هستند خلیفه شوید به شرط آنکه بر اساس قرآن و سنت پیامبر و طریقه شیخین عمل کنید؟ حضرت فرمودند: خیر من به کتاب و سنت و نظر خودم عمل می کنم . مراد از نظر خود، مسائل شخصی نیست بلکه همان چیزی است که از علم پیامبر نشات گرفته است زیرا حضرت فرمودند «من درب علم پیامبر(ص) هستم ». حضرت در اینجا این سخن را در مقام رد طریقه شیخین بیان فرموده اند.
گاه برخی از کج فکر ها می گویند حضرت امیر (ع) در نامه اش به معاویه فرمود تو حق مخالفت نداریم زیرا «
إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُم »
[4]
می گویند خود حضرت امیر (ع) بیعت را مشروعیت داده است . زیرا حضرت نفرمود تو نباید مخالفت کنی زیرا قرآن و پیامبر چنین فرموده است و یا در حدیث غدیر و مانند آن چنین آمده است؟
اما اینان دقت نکرده اند که حضرت با معاویه سخن می گوید. اگر ایشان به حدیث غدیر استدلال کند چه فایده ای دارد . چون معاویه ملتزم به طریقه شیخین است حضرت از باب «
جدلهم بالتی هی احسن»
[5]
او را ملزم می کند .
پىآمدهاى معصوم نبودن امام
مرحوم شیخ طوسی می فرماید اگر امام معصوم نباشد سه پیامد نادرست دارد « و لوجوب الإنكار عليه لو أقدم على المعصية فيضادّ أمر الطاعة، و يفوت الغرض من نصبه ولانحطاط درجته عن أقلّ العوام؛»
[6]
- پیامد اول این است که اگر امام معصوم نباشد ممکن است گناه نماید . در فرض گناه ، چون بر دیگران نهی از منکر واجب است باید او را انهی از منکر نمایند آن هم با شدت در حالی که از آن طرف داریم اطاعت او واجب است . و یا فرض کنیم گناهی را دستور دهد . از طرفی این کار خلاف است و از آن طرف اطاعت او واجب است .
این استدلال یک شرط دارد و آن اینکه از قبل ثابت کرده باشیم که اطاعت از امام مطلقا واجب است. ( البته دلیل لفظی بر آن داریم ) اما اگر ما باشیم و همین استدلال و ما هنوز دلیلی بر وجوب اطاعت مطلق از امام نداشته باشیم . این استدلال مخدوش است.
- پیامد دوم این است که از نصب او نقض غرض حاصل می شود زیرا اگر اشتباه و گناه از او سر بزند اعتماد مردم نسبت به او کم می شود و در نتیجه به سخنان او آنچنان که باید عمل نمی کنند . این بیان خوبی است زیرا اگر در میان مردم فی الجمله به خاطر این امر اعتمادشان نسبت به امام کم شود و از کمال باز بمانند ، نقض غرض حاصل خواهد شد . مرحوم خواجه در باب عصمت نبی می فرماید «یجب فی النبی العصمه لیحصل الوثوق و یحصل الغرض » این وثوق غرض هم در نبوت می آید و هم امانت .
- پیامد سوم این است که در صورتی که امام مرتکب گناه شود درجه معنوی او از اقل عوام پایین تر می آید . وجه این سقوط این است که هر چه مقام فرد بالاتر باشد پاداش ها بیشتر و مجازت ها نیز سنگین تر می باشد . « هر که بامش بیش برفش بیشتر» . دلیل این امر علاوه بر عقل ، آیات قرآن کریم است ، می فرماید « يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً » اجزاب ، 30 با اینکه گناه همان گناه است اما کسانی که به پیامبر وصل هستند مواخذه آنها بیشتر است . مثلا فقیه باید عادل باشد ، امام جماعت نیز باید عادل باشد ، قاضی هم باید عادل باشد، در همه اینها عدالت شرط است، در ولی فقیه نیز عدالت شرط است اما شان ولی فقیه به گونه ای است که درجه عدالت باید در او بالاتر از دیگران باشد . یعنی حداقلی از عدالت که برای او لازم است خیلی بالاتر است . در روایت است « يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِد» کافی ، ج 1 ، ص 47 البته از آن طرف درجات بالایی برای اهل علم در نظر گرفته اند « يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ » مجادله ، 11 برای علما حق شفاعت قائل شده اند . و همچنین در روایات آمده است « إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِينُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاء» امالی ، 168
عبارت کتاب امامت در بینش اسلامی ---------------
اگر امام معصوم نباشد، ممكن است مرتكب خطا و گناه شود. اين امر پىآمدهايى(481) دارد كه از نظر عقل و شرح مردود است:
الف) نهى از منكر يكى از فرائض مهم اسلامى است. «منكر» از هر كسى كه صادر شود بر ديگر مكلفان است كه آن را محكوم كنند و اگر مكلفى تصميم به«منكر» گرفت، بايد او را نهى نمايند. بى شك، مقام امامت نه تنها مانع از «نهى از منكر» نخواهد شد. بلكه به دليل موقعيت ويژه اجتماعىاش«نهى از منكر» براى او از اهميت بالاترى برخوردار است؛ چنان كه اميرمؤمنانعليه السلام مخالفت با پيشواى ستمگر را برترين عمل شايسته در راه خدا دانسته است.(482)
بر اين اساس اگر امام، معصوم نباشد چه بسا در گفتار و رفتار خود مرتكب گناه و منكرى شود. در اين صورت، بر امت واجب است كه گفتار و كردار او را انكار و در آن باره با او مخالفت كنند، ولى اين عمل با وجوب اطاعت از امام و تعظيم و تكريم او منافات دارد.
ب) مقام امام از افراد عادى امت هم پايينتر خواهد بود، زيرا زشتى جرم و گناه با توجه به مقام و جايگاه افراد متفاوت است. چه بسا گناه صغيرهاى كه اگر از امام سر زند، نسبت به مقام او ناپسندتر از گناه كبيرهاى است كه يكى از افراد عادى امت مرتكب شود. اميرمؤمنانعليه السلام درباره مسئوليت ويژه رهبران جامعه اسلامى فرمود: خداوند بر پيشوايان عدالت واجب كرده است كه زندگى خود را از نظر اقتصادى با ضعيفان و فقيران اندازهگيرى كنند تا سختى فقر، آنان را از پاى در نياورد.(483) خداوند خطاب به همسران پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده است:
«لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ»؛(484)
شما همانند ديگر زنان نيستيد. اگر پروا پيشهايد عشوه گرانه سخن نگوييد كه بيماردلان نسبت به شما طمع ورزند.
حاصل آن كه خطا و گناه، حتى اگر كوچك باشد، با مقام و منزلت ويژه امام در آيين اسلام سازگارى ندارد.
ج) سر زدن خطا و گناه از امام بر وثاقت و اعتبار او آسيب مىرساند و در نتيجه اطاعت كامل از او حاصل نخواهد شد و سرانجام هدف از امامت به گونهاى كامل محقق نمىشود.
شيخ طوسى به دو پىآمد گذشته اشاره كرده و گفته است:
امام بايد از آغاز تا پايان عمر در گفتار و رفتار خود از اشتباه و فراموشى معصوم باشد، زيرا اگر گناهى از او سر زند، جايگاهش در دلها سقوط مىكند و اگر دچار اشتباه و فراموشى شود به گفتههاى او اعتماد نخواهد شد، در نتيجه فايده نصب او در جايگاه امامت باطل خواهد شد.(485)
عبارت ديگر محقق طوسى نيز بيانگر پىآمدهاى سه گانه معصوم نبودن امام است كه پيش از اين يادآور شديم:
و لوجوب الإنكار عليه لو أقدم على المعصية فيضادّ أمر الطاعة، و يفوت الغرض من نصبه ولانحطاط درجته عن أقلّ العوام؛(486)
اگر از امام گناهى سر زند، بايد عمل او را انكار كرد. انكار بر او با امر به اطاعت از وى تضاد دارد و هدف از نصب او، از دست خواهد رفت و در فرض ياد شده مقام او از افراد عادى جامعه پايينتر خواهد بود.(487)
ارزيابى
از پىآمدهاى سه گانه ياد شده، پىآمد نخست قابل مناقشه است، زيرا اگر عصمت امام با دليل ديگرى اثبات نشده باشد مىتوان گفت وجوب اطاعت از او مشروط به غير گناه است. چنان كه وجوب اطاعت از فرماندهان سپاه كه امام آنان را تعيين مىكند، مشروط به دستورهايى است كه معصيت خداوند در آنها نباشد، زيرا در معصيت خالق، اطاعت از مخلوق لازم نيست: «لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق». تفتازانى در نقد اين استدلال گفته است: «والجواب ان وجوب طاعته إنّما هو فيما لايخالف الشرع».(488)
اما، پىآمدهاى دوم و سوم بر فرض معصوم نبودن امام، وارد و در خور اعتناست. البته، با دقت بيشتر روشن مىشود كه نكته اساسى در اين استدلال پیامد سوم است؛ يعنى اگر امام، معصوم نباشد، خطاهاى سهوى و عمدى او موجب مىشود كه وثاقت و اعتبار او نزد افرد كاهش يابد. در نتيجه به اهداف امامت، چه در مسائل سياسى و اجتماعى و چه در امور تربيتى و اخلاقى، آسيب وارد مىشود. البته، منظور اين نيست كه هدفهاى امامت به كلى از دست مىرود. بلكه مقصود اين است كه اهداف امامت به صورت كامل تحقق نمىيابد. چون امامت صرفاً يك مقام عادى و بشرى نيست بلكه مقامى دينى است و امام، جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله به شمار مىرود
[7]
و تا آن جا كه امكان دارد بايد كاملترين مصداق آن تحقق يابد. در اين كه امام بايد داراى صفت عصمت باشد، هيچ گونه محذور عقلى يا شرعى وجود ندارد. در اين صورت محروم شدن جامعه اسلامى از پيشواى معصوم پس از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پذيرفته و عقلانى نمىنمايد؛ مگر آن كه اين محروميت، ناشى از سوء اختيار و انتخاب مردم باشد. امّا تا آن جا كه مسئله امامت به خداوند و رسول اكرمصلى الله عليه وآله باز مىگردد، نبايد نقصانى بر آن وارد شود.
بنابراين، مقتضاى قواعد عقلى و شرعى اين است كه جانشين پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله همانند پيامبرصلى الله عليه وآله، از صفت عصمت برخوردار باشد تا مورد و وثوق اعتماد كامل قرار گيرد و قول و فعل او، الگوى كامل زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان باشد.
---------------
فصل يازدهم
قرآن و عصمت امام
اولین آیه ای که برای عصمت امام بیان شده است آیه ابتلای ابراهیم است «
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ »
[8]
دلالت آیه بر عصمت امام
در مورد این آیه چند تقریر بیان شده است . عالمان شیعی از ذیل آیه که می فرماید« لا ینال عهد الظالمین» برای اثبات عصمت استفاده نموده اند .
ایشان ابتدا معنای عهد را بیان کرده اند . عهد در اینجا به معنای امامت است و معنای آیه این می شود که خدای متعال می فرماید: عهد من که امامت است شامل حال ظالمین نمی شود . دلیل اینکه عهد به معنای امامت است این است که حضرت ابراهیم (ع) در خواست امامت برای ذریه خویش می کند . اگر سوال با جواب تطابق دارد پس باید به معنای امامت باشد .
اگر کسی بگوید: مراد حضرت ابراهیم (ع) از درخواست مقام امامت ، مقام نبوت است، سخنی نادرستی است . زیرا حضرت ابراهیم (ع) بعد از ابتلا به امتحاناتی و بعد از موفقیت به این مقام معنوی دست یافته است . یکی از بزرگترین امتحانات ایشان ذبح حضرت اسماعیل (ع) است.
یکی از تفاسیر دقیق ، تفسیر ابوالفتوح است . ایشان در مورد این آیه می فرماید «در «عهد» خلاف كردند. ابو على گفت: نبوّت است، و اين قول سدّي است. بهرى «7» دگر گفتند: ميثاق است، يعنى عهدى كه ظالمى كند با تو بر ظلم وفا مكن. مجاهد گفت: مراد به «عهد» امامت است، و اين قول صادق و باقر است- عليهما السّلام- و قرينه آيت دليل صحّت اين مىكند براى آن كه ابراهيم- عليه السّلام- براى ذرّيّت امامت خواست، خداى تعالى نفى عهد كرد لابدّ بايد كه معنى عهد امامت بود تا كلام ملايم باشد، و الّا جواب بر وفق سؤال نبود و با كلام حكيم نماند، چو او را از امامت پرسند او به «1» نبوّت يا ميثاق جواب دهد.»
[9]
تا اینجا معنای عهد معلوم شد . اما معنای ظالم چیست ؟ قرآن کریم می فرماید «
وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ »
[10]
ابوالفتوح در این باره می گوید « دگر در آيت دليل است بر آن كه امام معصوم بايد، و وجه دلالت آن كه ابراهيم- عليه السّلام- اين منزلت براى بهرى «4» فرزندان خود تمنّا كرد، خداى تعالى باز نمود كه امامت عهد من است، و عهد من به ظالمان نرسد. پس «5» حق تعالى نفى امامت كرد از آن كس كه خداى او را ظالم داند بر عموم ظالم نفس خود و ظالم غير، و آن كس كه بر جمله اين هر دو ظلم از او منفى «6» بود معصوم باشد، و نيز در آيت دليل است بر آن كه درجه امامت از درجه پيغامبرى جداست، براى آن كه خداى تعالى ابراهيم را با آن كه پيغامبر بود تا امامتش نداد امام نشد، پس بايد كه اين درجهاى باشد جز درجه پيغامبرى »
[11]
کسی که هیچ کدام از اقسام ظلم را انجام نمی دهد یعنی نه ظلم به رب می کند و نه ظلم به خود و نه ظلم به دیگران ، معصوم است .
اشکال
به این استدلال اشکال شده و گفته اند: ظالم کسی است که مرتکب خلاف شود و توبه ننماید . اما اگر کسی توبه نماید ، آیه شامل حال او نمی شود «
التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه»
[12]
. لذا نظر شیعه با این آیه تامین نخواهد شد زیرا شیعه معتقد است کسی که مرتکب گناه کبیره شده باشد و لو توبه هم کرده باشد ،امامت به او نمی رسد . در حالی که آیه می گوید باید در حال امامت و بعد از آن ظالم نباشد .
این همان بحث تلبس مبدا به صفت است که در علم اصول مطرح است . در آنجا بررسی می شود آیا مشتق تنها شامل حال متلبس به مبدا است یا اعم از آن است ؟ چند شاهد هم آورده اند «
وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ »
[13]
و «
ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ »
[14]
پاسخ
به این اشکال دو پاسخ داده شده است یکی مربوط به قدما و یکی علامه از بعضی از اساتید خویش نقل کرده است . جواب قدما این است که می گویند آدمی که در یک لحظه عنوان ظالم بر او صادق شود مثلا شرک ورزید این آیه که در بردانده حکم عدم تعلق امامت است به این فرد تعلق می گیرد . پس چنین فردی برچسب محرومیت از امامت بر او می خورد . حال توبه می نماید نمی دانیم آیا امامت شامل حال او می شود یا نه ، می گوییم حکم بر او باقی است تا دلیلی بر امامت او اقامه شود . لااقل در اینجا لاادری هستنیم و نمی دانیم آیا صلاحیت دارد یا نه ؟ صرف داشتن عمومات در مورد او کافی نیست . نمی دانیم آیا امامت برای آن مومنهایی است که از اول مومن بوده اند یا کسانی که اولا مشرک بوده اند و بعد مومن شوند را نیز شامل می شود ؟ ما یقین داریم فرد مرتکب کبیره خارج شده است . دلیل عامی هم برای ورود او نداریم . برای داخل نمودن این فردی که یقینا خارج شده است یا باید دلیل عام داشته باشیم و یا دلیل خاص .
عبارت کتاب امامت در بینش اسلامی ---------------
فصل يازدهم
قرآن و عصمت امام
شيعه اماميه معتقد است كه پيشواى امت اسلامى پس از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بايد از خطا و گناه معصوم باشد. در فصل پيشين دلايل عقلى شيعه را تبيين كرديم و در اين فصل به دلايل وحيانى آن مىپردازيم.
آيه ابتلاى ابراهيمعليه السلام
قرآن از امتحان حضرت ابراهيمعليه السلام سخن گفته است كه ابراهيم آن را با موفقيت كامل پشت سر گذاشت. در اين هنگام خداوند او را به مقام امامت نائل ساخت. ابراهيمعليه السلام درباره اين مقام براى ذريه خويش سؤال كرد كه آيا آنان نيز از چنين مقامى برخوردار مىشوند. خداوند در پاسخ او فرمود اين عهد و پيمان الهى شامل ظالمان از ذريه او نمىشود. متن آيه چنين است:
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِى قالَ لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ»؛(490)
اى پيامبرصلى الله عليه وآله يادآور آن گاه كه پروردگار ابراهيم او را به آزمونهايى مبتلا ساخت و او آن آزمونها را به اتمام رسانيد. خداوند به او فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از ذريه من نيز از امامت بهرهاى خواهندداشت؟ خداوند به او فرمود: عهد من شامل حال ظالمان نمىشود.
دلالت آيه ياد شده بر عصمت امام، به دو گونه تقرير شده است:
تقرير اول
فخر الدين رازى از جمله «إِنِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً» بر معصوم بودن حضرت ابراهيم به عنوان امام استدلال كرده و گفته است: اين جمله دلالت مىكند كه ابراهيمعليه السلام از همه گناهان معصوم بود، زيرا امام كسى است كه به او اقتدا مىشود. در اين صورت اگر از او گناهى سر زند، پيروى از او در آن گناه واجب است و در نتيجه ما مرتكب گناه خواهيم شد و اين باطل است، زيرا لازمه معصيت بودن هر كارى، ممنوع و حرام بودن انجام آن كار است. از طرفى، چون پيروى از امام واجب است، انجام آن كار واجب خواهد بود و جمع ميان واجب و حرام در يك كار و در يك زمان محال است.(491)
توضيح: در آيه ياد شده، حضرت ابراهيمعليه السلام به عنوان پيشواى مردم از جانب خداوند معرفى شده است و از طرفى فلسفه امامت، هدايت انسانها به طريق مستقيم الهى و رسيدن به كمال مطلوب است. اين غرض، بدون وجوب اطاعت از امام حاصل نخواهد شد. از سوى ديگر، حق و باطل و طاعت و معصيت را بايد از طريق گفتار و رفتار امام باز شناخت. در اين صورت، اگر امام معصوم نباشد، به جاى آن كه بشر را هدايت كند، گمراه خواهد كرد و اين خلاف فلسفه امامت است.
اگر چه فخر الدين رازى در علم كلام، معصوم بودن امام را لازم نمىداند، ولى مقتضاى استدلال او در اين تقرير اين است كه امام )جانشين پيامبر( هم معصوم است، زيرا امام هم چون پيامبر، مقتداى مردم در حلال و حرام و طاعت و معصيت و نيز هدايتگر مردم به راه سعادت و رستگارى است. بر اين اساس، بايد معصوم باشد. اين دقيقاً با استدلال متكلمان شيعه بر لزوم عصمت امام هم آهنگ است. چنان كه محقق طوسى گفته است: «يجب ان يكون الامام معصوما لئلا يضل الخلق«(492)؛ امام بايد معصوم باشد تا موجب گمراهى مردم نگردد.
تقرير دوم
متكلمان و مفسران اماميه با استناد به جمله: «لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ». بر عصمت امام استدلال كردهاند.(493)
وجه استدلال اين است كه خداوند فرموده است عهد او يعنى امامت نصيب ظالم نمىشود و كسى كه مرتكب گناه گردد، خواه در آشكار يا پنهان، ظلم كرده است، زيرا فرد گناهكار حدود الهى را نقض كرده است و كسى كه حدود الهى را نقض كند، ظالم است: «وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ»(494).
فاضل مقداد استدلال ياد شده را چنين تقرير كرده است:
1. غير معصوم ظالم است؛
2. ظالم شايسته امامت نيست؛
3. غير معصوم شايسته امامت نيست.
بيان صغراى استدلال اين است كه ظلم عبارت است از «نهادن چيزى در غير جايگاه مناسب آن« و غير معصوم چنين است.
و بيان كبراى استدلال اين است كه خداوند فرمود: «لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ». مقصود از «عهد»، امامت است، زيرا قبل از جمله ياد شده، جمله: «إِنِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً» آمده است.(495) يعنى قرينه سياق گوياى اين است كه مقصود از«عهد»، امامت است، زيرا خداوند مقام امامت را به ابراهيم اعطا كرد و ابراهيم آن را براى ذريه خود درخواست كرد و خداوند در پاسخ فرمود: عهد من نصيب ظالمان نمىشود. اگر مقصود از «عهد» در جمله «لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ» عهد امامت نباشد پاسخ با سؤال همآهنگ نخواهد بود.
علاوه بر اين، اگر عهد را بر معناى عام آن حمل كنيم شامل امامت نيز خواهد شد. و مفاد آيه اين خواهد بود كه عهد الهى، خواه نبوت باشد يا امامت، نصيب ظالمان نمىگردد.(496)
اشكال
ظالم كسى است كه مرتكب گناه گردد واز گناه خود توبه نكند، اما گناهكارى كه از گناه خود توبه نمايد؛ عنوان ظالم بر او صدق نمىكند. آرى، او در گذشته گناهكار و ظالم بوده است، نه در زمان حال؛ چنان كه در آيه: «وَبَشِّرِ المُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيراً»، مقصود، مؤمنان است؛ در حالى كه صفت ايمان را دارند و در آيه: «وَلا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا»، مقصود، كسانى است كه در حال حاضر عنوان ظالم بر آنها منطبق است و در آيه «ما عَلَى الُمحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ»، مقصود، كسانى است كه وصف احسان به آنان منطبق است؛ نه كسانى كه در گذشته اين وصف را داشتهاند.
حاصل آن كه ظالم كسى است كه اولاً مرتكب گناه كبيره شود و ثانياً از گناه خود توبه نكند.(497)
پاسخ
نفى موجود در آيه«لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ» مطلق است و مفادش اين است كه هر كس در لحظهاى از زندگى خود عنوان ظالم بر او منطبق گردد از عهد امامت بهرهاى نخواهد داشت. تقييد اين اطلاق، به دليل نياز دارد و فرض اين است كه چنين دليلى در دست نيست.(498)
به عبارت ديگر، در اين جا دليل روشنى وجود دارد بر اينكه مقصود كسى است كه در طول عمر خود مرتكب ظلم نگردد و اگر در مرحلهاى مرتكب ظلم شود و سپس توبه كند نيز از عهد امامت نصيبى نخواهد داشت. توضيح اين كه: در يك تقسيمبندى كلّى، ذريه حضرت ابراهيم به چهار دسته تقسيم مىشوند:
1. كسانى كه پيوسته مرتكب گناه شده و عنوان ظالم نيز پيوسته به آنان منطبق مىگردد؛
2. كسانى كه در آغاز زندگى مرتكب گناه شده و سپس توبه مىكنند (افراد خوش فرجام)؛
3. افرادى كه در آغاز گناه نكرده و در پايان زندگى مرتكب گناه مىشوند (افراد بد فرجام)؛
4. افرادى كه هيچ گاه مرتكب گناه نگرديده و هرگز مصداق ظالم نمىباشند.
ترديدى نيست كه ابراهيم خليل اللَّهعليه السلام براى دسته اول و سوم درخواست امامت نكرده است، زيرا يك انسان صالح هرگز از خداوند نمىخواهد كه سرنوشت هدايت افراد را به كسانى بسپارد كه يا در تمام دوران زندگى معصيت كارند يا در پايان راه، معصيت را بر مىگزينند و بد فرجام از دنيا مىروند. نتيجه امامت اين دو دسته گمراهى افراد است؛ نه هدايت آنها. بنابراين، دسته دوم و چهارم، مورد درخواست حضرت ابراهيمعليه السلام هستند. مفاد آيه «لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ» اين است كه دسته دوم نيز بهرهاى از امامت ندارند. در نتيجه، امامت مخصوص كسانى است كه هيچ گاه مرتكب گناه نشده و نشوند.
* * *
اللهم صل علی محمد و آل محمد
( تقریرات و تلخیص درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )
[1]
كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص: 362
[2]
الشافى فى الإمامة، ج 1، ص 186 - 181.
[3]
بقره ، 256
[4]
نهج البلاغه ، نامه 6
[5]
نحل ، 125
[6]
كشف المراد، ص 492.
[7]
مؤلف و شارح مواقف در پاسخ اين اشكال كه اگر امام از طريق بيعت تعيين شود، نيابت و خلافت او از جانب بيعت كنندگان است نه از جانب خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله، گفتهاند: انتخاب اهل بيت جنبه طريقى دارد و خود، مثبت امامت نمىباشد و شأن آن در اين باره مانند شأن قياس و اجماع بر احكام شريعت است، (شرح المواقف، ج 8 ، ص 351).
[8]
بقره ، 124
[9]
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج2، ص: 143
[10]
بقره ،
[11]
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج2، ص: 143
[12]
کافی ، ج 2 ، ص 435
[13]
هود ، 113
[14]
توبه ، 91