درس امامت استاد ربانی

جلسه ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : فلسفه امامت

 تاکنون بحث تعریف امامت ( ما هی الامامه ؟ ) و بحث وجوب امامت ( هل الامامه واجبه ؟ ) مورد بحث قرار گرفت . اکنون به بحث فلسفه امامت ( لم الامامه ؟ ) پرداخته می شود .

 این بحث در سه فصل مورد بررسی قرار می گیرد:

فلسفه امامت از دیدگاه متکلمان اسلامی فلسفه امامت از منظر قرآن کریم فلسفه امامت از منظر روایات

:: فلسفه امامت از دیدگاه متکلمان اسلامی

 بحث فلسفه امامت در چند مقام، مورد توجه قرار گرفته است . یکی در باب تعریف امامت؛ دیگری در باب دلایل وجوب امامت و سوم به عنوان بحثی مستقل با نام اهداف و اغراض امامت .

 اما در مقام اول از آنجا که یکی از اقسام تعریف، تعریف به غرض است مانند اینکه علم منطق را تعریف نموده اند به « آله صناعیه تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر » و در باب امامت تعریف نوعا به غایت و غرض استة این بحث آنجا مطرح شده است . در تعریف امامت گفته اند « رئاست عامه فی امر الدین و الدنیا » فلسفه امامت رهبری در حوزه دین و دنیا می باشد . در مقام دوم نیز در باب دلایل وجوب امامت آنجا که دلایل عقلی بیان شده بحث غرض از امامت مطرح شده است . مانند اجرای احکام و حدود اسلامی و دفع ضررهای بزرگ .

 در این فصل کتاب ابتدا دیدگاه متکلمان غیر شیعی به امامت را مورد توجه قرار داده و سپس به دیدگاه متکلمان شیعی پرداخته شده است . عمده نگاهی که متکلمان غیر شیعی به امامت دادند، نگاه اجرایی است که با عبارات مختلفی از طرف متکلمان معتزلی و اشعری بیان شده است . درست است که عبارات آنها مختلف است اما همه آنها در اینکه امامت دارای جنبه عملی بوده و از جنبه نظری دارای نقشی هدایتی نیست، ‌مشترک هستند .

 اما بر خلاف این متکلمان ، متکلمان شیعی دو نگاه به امامت دارند:

نگاه اجرایی و عملی نگاه هدایتی و معرفتی

 در نگاه اجرایی و عملی سخن آنان با دیدگاه متکلمان غیر شیعی فرقی نمی کند اما در نگاه هدایتی، دیدگاه آنان متمایز می شود. نگاه معرفتی برای حفظ معرفتی دین و تبیین کامل دین است .

 در کتاب، آنجا که دیدگاه شیعه بیان شده با دو برهان این امر اثبات شده است . از آنجا که این دو برهان در باب عصمت امام هم خواهد آمد لذا ما این بحث را به آنجا احاله می دهیم تا یکجا برهان ها بیان شود.

کاربردهای اهل سنت

 واژه اهل سنت دارای کاربردهای مختلفی است که عبارتند از :

 کاربرد اعم : به معنای غیر شیعه است که در نزد شیعیان مطرح است . اما در کتب ملل و نحل بیان نشده است .

 کاربرد عام : در مقابل اهل البدعه بکار می رود . آنان اهل بدعت را معتزله و خوارج و شیعه می دانند .

 کاربرد خاص: اهل سنت در مقابل اهل تاویل به کار می رود . یعنی کسانی که به ظواهر عمل می کنند . در این صورت مراد از اهل سنت اهل حدیث ، حنابله و سلفیون خواهند بود . در این کاربرد، محدوده آن خیلی اندک می باشد.

 :: سلفی ها در طول تاریخ تطوراتی پیدا نموده اند اما کلیت آنها یکی می باشد. اینها خودشان را هم در عقیده و هم در احکام فقهی به امام احمد حنبل مستند می کنند . گرچه برخی ها خصوصا آنها که داعیه روشنفکری دارند گرایشهایی دارند که خود را مقلد نمی دانند . اما اندیشه آنان با احمد ابن حنبل سازگار تر هستند . می گویند ما خود به آیات و روایات مراجعه می کنیم.

 نگاه رایج این است که برای اهل سنت چهار امام است: شافعی ، مالک ، احمد حنبل ، ابوحنیفه . که بر اساس آراء این چهار امام باید اندیشید . در میان مذاهب کلامی اهل سنت ، ماتریدیه حنفی هستند و کلا حوزه های ماتریدی مسلک حنفی مسلک هستند . مالکی ها هم گاه گرایش ماتریدی دارند ( آفریقایی ها نوعا مالکی هستند ) . اشاعره ، پیروان ابوالحسن اشعری ، غالبا شافعی هستند . خود اشعری معروف است که از نظر فقهی شافعی بوده است . معتزله به لحاظ فقهی نوعا حنفی مسلک هستند زیرا عقل گرا هستند؛ البته این امر کلیت ندارد .

 عبارت کتاب ---------------------------------

بخش نخست: فلسفه امامت از ديدگاه اهل‏سنت

  در آغاز، يادآورى اين مطلب لازم است كه اصطلاح«اهل سنت» كاربردهاى گوناگونى دارد. فراگيرترين كاربرد آن، همه مذاهب غير شيعى را شامل مى‏شود. مطابق اين اصطلاح هر كس به امامت بلافصل اميرالمؤمنين‏عليه السلام اعتقاد ندارد، «سنّى» يا «اهل سنت» ناميده مى‏شود.

  در كاربرد ديگر،«اهل سنت»، در مقابل«اهل بدعت» است. اهل حديث و حنابله وماتريديه و اشاعره، خود را مصداق اين اصطلاح مى‏دانند و ديگر مذاهب و فرقه‏هاى اسلامى را اهل بدعت مى‏شمارند.

  اصطلاح اهل سنت، در سومين كاربرد به معناى فرد يا گروهى است كه در فهم آيات و روايات، از روش تأويل استفاده نمى‏كند. بر اين اساس كسانى كه از روش تأويل بهره مى‏گيرند، اهل سنت شناخته نمى‏شوند. اين اصطلاح، تنها بر اهل حديث و حنابله اطلاق مى‏شود و حتّى ماتريديّه و اشاعره را هم در بر نمى‏گيرد. چرا كه آنان، در متشابهات و صفات خبريه، روش تأويل را به كار مى‏برند.(168)

  مقصود ما از اصطلاح«اهل سنت» در اين بحث، نخستين كاربرد آن است و عمدتاً، سه مذهب كلامى (معتزله، ماتريديه و اشاعره) را در نظر داريم:

1. معتزله(169) و فلسفه امامت

  متكلمان معتزلى، بر اين عقيده‏اند كه فلسفه وجوب امامت، اقامه حدود الهى است، زيرا اجراى حدود الهى واجب است و از طرفى، وجوب آن متوجه عموم مسلمانان يا يكايك آنان نيست، بلكه بر عهده امام است. بنابراين، وجود امام براى تحقّق بخشيدن به اين حكم و قانون الهى واجب خواهد بود. قاضى عبدالجبار معتزلى در اين باره چنين گفته است:

  دو استاد برجسته كلام معتزله (ابوعلى و ابوهاشم جبّايى) در تبيين وجوب شرعى امامت، به وجوب اقامه حدود كه در قرآن كريم وارد شده است، استناد جسته‏اند. قرآن كريم، درباره حدِّ سرقت فرموده است: «وَالسّارِقُ وَالسّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمْا...»(170) و درباره حدّ زنا فرموده است: «اَلزّانِيَةُ وَالزّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِاْئَةَ جَلْدَةٍ«(171) و از طرفى، اقامه حدود، از وظايف و شئون امام است نه ديگران. بنابراين، بايد امامى باشد كه به اين مهم اقدام كند.

  وى، آن گاه اين اشكال را در مورد استدلال ياد شده مطرح كرده است كه «ممكن است وجوب اقامه حدود الهى، مشروط به وجود امام باشد و از قبيل واجب مطلق نباشد. در اين صورت، نمى‏توان از وجوب اجراى حدود، وجوب امامت را استنباط كرد«. او در پاسخ گفته است: اصل در باب وجوب اين است كه مطلق باشد؛ مگر آن كه مشروط بودن آن به دليل ديگرى ثابت شود. در مورد زكات، معلوم است كه وجوب آن، مشروط به داشتن مال و نصاب خاصى است و چون درباره اجراى حدود، چنين دليلى در بين نيست، وجوب آن، مطلق خواهد بود.(172)

  از كلام عبدالجبار به دست مى‏آيد كه فلسفه وجوب امامت، تنها، اجراى حدود الهى نيست، بلكه اجراى همه احكام شرعى كه به امامت وابسته است، غايت و فلسفه امامت مى‏باشد. او گفته است:

  بدان جهت به وجود امام نياز است كه به احكام شرعى مانند اقامه حدود و حفظ كيان مملكت و مرزهاى كشور و آماده ساختن و بسيج نيروهاى رزمنده براى مبارزه با دشمن و امورى از اين قبيل، عينيت بخشد. هيچ گونه اختلافى در اين وجود ندارد كه اين گونه امور، از شئون و وظايف امام است.(173)

  عبدالجبار، در جايى ديگر نيز به اين مطلب تصريح كرده و گفته است:

  إنّ الإمام إنّما يراد لأُمور سمعية، كإقامة الحدود و تنفيذ الأحكام و ما شاكلهما؛(174)

  مراد از وجود امام، تحقق بخشيدن به امور شرعى مانند اقامه حدود، اجراى احكام و نظائر آن است.

  در توضيح نظر معتزله مى‏توان گفت، احكام و قوانين اسلامى، دو گونه‏اند:

  احكام و قوانين فردى؛

  احكام و قوانين اجتماعى.

  احكام فردى، خارج از قلمرو امامت است. مثلاً، اقامه نماز بر هر مسلمان بالغ و عاقلى، واجب است و انجام دادن اين واجب، وابسته به وجود امام كه عهده دار امور اجتماعى و سياسى مسلمانان باشد، نيست.

  اما حفظ كيان كشور اسلامى و مرزهاى سرزمين اسلامى از تجاوز بيگانگان و شورش آشوب طلبان، اگر چه از واجبات كفايى است، ولى تحقّق يافتن اين حكم اسلامى، بدون وجود پيشوايى كه نيروهاى اسلامى را در جهت تحقّق يافتن حكم مزبور، متّحد و بسيج كند، امكان‏پذير نيست. از طرفى ديگر، تعطيل حدود اسلامى، روا نيست. چرا كه فلسفه حدود - چنان كه از قرآن و روايات استفاده مى‏شود - جلوگيرى از فساد و تباهى و تجاوز و تعدّى در جامعه است و بديهى است كه اگر اجراى حدود به امام سپرده نشود و هر كس بتواند به اجراى آن اقدام كند، نه تنها تجاوز و تباهى در جامعه مهار و محدود نمى‏شود، بلكه خود، سبب گسترش آن خواهد بود.

  با توجه به ملاحظات ياد شده، ضرورت وجود امام در جامعه اسلامى، براى اجراى احكام اجتماعى و حدود اسلامى، امرى روشن است. در حقيقت، اين گونه استدلال بر وجوب امامت، از قبيل ملازمات عقليه است؛ يعنى احكام اجتماعى و حدود اسلامى، مستلزم وجوب امامت است.

  اين استدلال، از اين جهت، اشكال ندارد و اگر اشكالى مطرح است، مربوط به منحصر ساختن فلسفه امامت در چنين غايت و غرضى است. آرى، اجراى احكام و حدود اسلامى، يكى از اهداف امامت است؛ نه يگانه هدف آن.

2. ماتريديه(175) و فلسفه امامت

  ابوحفص نسفى (متوفاى 537 ه) امور زير را به عنوان اهداف امامت بيان كرده است:

  1. تنفيذ و اجراى احكام اسلامى (تنفيذ أحكامهم)؛

  2. اقامه حدود اسلامى (وإقامة حدودهم)؛

  3. پاسدارى از مرزها (و سدّ ثغورهم)؛

  4. تجهيز نيروهاى دفاعى (و تجهيز جيوشهم)؛

  5 . گرفتن زكات و ماليات‏هاى شرعى (و أخذ صدقاتهم)؛

  6. سركوبى آشوب‏طلبان و دزدان و راهزنان (و قهر المتغلّبة و المتلصّصة و قطّاع الطريق)؛

  7. اقامه نمازهاى جمعه و اعياد اسلامى (وإقامة الجمع والأعياد)؛

  8 . فصل خصومت‏ها و منازعه‏ها (و قطع المنازعات الواقعة بين العباد)؛

  9. قبول شهادت گواهان در زمينه حقوق (و قبول الشهادات القائمة على الحقوق)؛

  10. تقسيم غنائم و ثروت‏هاى عمومى (و قسمة الغنائم).(176)

 ---------------------------------

 [ امامت برای این امور است . مانند اینکه ما در عصر غیبت به ولایت فقیه استناد می کنیم . اهل سنت در این موارد می گویند چون وجوب امامت، علی الناس است لذا مشروط به قدرت است . اگر توانستیم بهترین فرد را بر می گزینیم که مطلوب است اما اگر نشد و مجبور به پذیرش شدیم آن را قبول می کنیم . لذا اینها گزینه های اضطراری در شرایط مختلف است ]

 عبارت کتاب ---------------------------------

 ملا على قارى (متوفاى 1016 ه) نيز امور ياد شده را به عنوان هدف امامت بيان كرده و آنها را نمونه‏هايى از احكام شرعى دانسته است كه آحاد امّت اسلامى مسئوليت تولّى و تصدّى آنها را ندارند، بلكه از وظايف امام مى‏باشد.(177)

  جمال الدين غزنوى حنفى (متوفاى 593 ه) فلسفه امامت را اجراى احكام و حدود الهى، فرماندهى سپاه و مجهز ساختن لشكريان اسلام، گرفتن ماليّات‏هاى شرعى و دادن آن به مستحقان و در يك كلام، تأمين مصالح مسلمانان دانسته است.(178)

  حسين بن محمد طرابلسى (متوفاى 1327 ه) پس از بيان امور ياد شده، گفته است:

  اين امور در جوامع اسلامى تحقّق نخواهد يافت، مگر با داشتن پيشوايى كه در امور خويش به وى رجوع كنند. او مفاسد را از جامعه دور مى‏سازد و مصالح اجتماعى را حفظ مى‏كند و از بروز آنچه مقتضاى طبايع و غرائز بشرى و طمع ورزى آدمى است، جلوگيرى مى‏كند. چنين پيشوايى، تكيه گاه مردم است و آنان، بر اساس رأى و نظر و امر و نهى وى عمل مى‏كنند.(179)

  ديدگاه ماتريديّه درباره اهداف امامت، نسبت به ديدگاه معتزله، مشروح‏تر و گوياتر است. نقطه مشترك هر دو ديدگاه، اين است كه فلسفه امامت را از جنبه حيات اجتماعى و سياسى جامعه اسلامى ارزيابى كرده‏اند. از ديد آنان، مسئوليت امام اجراى احكام و حدود اسلامى و حفظ نظم و امنيت جامعه و مبارزه با مفاسد و مظالم اجتماعى است اما حفظ دين از خطر تحريف و تبيين مفاهيم و معارف و احكام اسلامى، از شئون امام و اهداف امامت نيست.

3. اشعريّه(180) و فلسفه امامت

  ديدگاه مذهب اشعريّه، درباره فلسفه امامت، در برخى از كتاب‏هاى كلامى آنان به صورت جداگانه و در برخى ديگر، در بحث مربوط به «دلايل وجوب امامت« مطرح شده است. در اين جا نمونه‏هايى از آنها را يادآور مى‏شويم.

  1. قاضى ابوبكر باقلانى(181) (متوفاى 403 ه) در پاسخ اين پرسش كه «هدف از نصب امام چيست؟« گفته است:

  فرماندهى سپاه، پاسدارى از مرزها، سركوبى ستم گران، حمايت از مظلومان، اقامه حدود، تقسيم سرمايه‏هاى عمومى ميان مسلمانان و هزينه كردن آن در امورى مانند جهاد با دشمنان، امورى است كه هدف از نصب امام را تشكيل مى‏دهد و به عنوان وظايف و مسئوليت‏هاى او به شمار مى‏رود.(182)

  2. ابو منصور بغدادى (متوفاى 429 ه) گفته است:

  مسلمانان، به پيشوايى نياز دارند كه احكام و حدود آنان (احكام و حدود اسلامى) را اجرا كند، سپاهيان را فرمان‏دهى كند، اموال عمومى را ميان آنان تقسيم كند.(183)

  3. ابوحامد غزالى (متوفاى 505 ه) در بيانى كلّى‏تر درباره وجوب امام گفته است:

  بدون شك، نظام دين، مطلوب و مقصود شارع است و از طرفى، نظام دين جز با امامى كه از دستورهاى وى اطاعت شود، پايدار و استوار نخواهد شد. نتيجه اين دو مقدمه، وجوب نصب امام است.

  وى، در ادامه يادآور شده است كه نظام دنيا، بدون امام، ثبات و استقرار نخواهد داشت و از طرفى، نظام دنيا در ثبات و استقرار نظام دين، ضرورت دارد و نظام دنيا، در رستگارى بشر و نيل به سعادت اخروى، امرى ضرورى است كه مقصود همه پيامبران الهى بوده است. بر اين اساس، امامت از ضروريات شريعت مى‏باشد.(184)

  غزالى، در پاسخ اين پرسش كه «مگر نه اين است كه دنيا، از نظر شريعت مورد نكوهش است و توجه به آن، با دين دارى منافات دارد؟»، گفته است،«دنيا» در دو معنا به كار مى‏رود: يكى غرق شدن انسان در تمايلات و لذّت‏هاى حيوانى و ديگرى، بهره‏گيرى معقول و مشروع از لذائذ و تمتّعات دنيوى. آنچه با دين‏دارى ناسازگار است، معناى نخست دنيا است، اما معناى دوم آن، نه تنها با دين‏دارى ناسازگارى ندارد، بلكه از مقدّمات ضرورى آن مى‏باشد.

  4. سيف الدين آمدى (متوفاى 631 ه) درباره وجوب و فلسفه امامت يادآور شده است كه مقصود از اوامر و نواهى شرعى در موارد مختلف، از قبيل حدود و قصاص و جهاد واظهار شعائر اسلامى در مراسم اعياد و جمعه‏ها، همگى براى اصلاح امور معاش و معاد بشر بوده است و اين غرض، بدون اين كه امامى مطاع، زمام امور جامعه اسلامى را عهده دار شود، تحقّق نخواهد يافت. بر اين اساس، نصب امام، از مهم‏ترين مصالح مسلمانان و برترين پايه‏هاى دين است.(185)

  5 . قاضى عضد الدين ايجى (متوفاى 756 ه) نيز در اين باره مطالبى را دنبال كرده است كه با آنچه از آمدى نقل كرديم، تفاوت چندانى ندارد.(186)

  6. سعد الدين تفتازانى (متوفاى 793 ه) از اقامه حدود، پاسدارى از مرزها، آماده‏سازى سپاهيان براى جهاد، امور مربوط به حفظ نظام و كيان اسلامى، به عنوان اهداف امامت ياد كرده است.(187) وى، در جايى ديگر گفته است:

  در كتب فقهى ما آمده است كه بايد در جامعه اسلامى، امامى باشد كه دين را احيا كند و سنّت را بر پا دارد و از مظلومان دفاع كند و استيفاى حقوق كند؛ يعنى حقوق عمومى را از كسانى كه چنين حقوقى بر ذمه آنان است، دريافت كند و در مواضع شرعى آن مصرف كند.(188)

  با دقت در عبارت‏هاى ياد شده از مشاهير متكلمان اشعريه، روشن مى‏شود كه ديدگاه آنان در ارتباط با اهداف امامت، با نظر متكلمان ماتريدى و معتزلى تفاوتى ندارد. آنان نيز امامت را صرفاً از جنبه عملى و اجرايى مطالعه كرده‏اند. نقش امام در جامعه اسلامى، نقش اجرايى و تنفيذى است؛ نه نقش علمى و ارشادى. وظيفه امام، اين است كه احكام و حدود اسلامى را در جامعه اجرا كند و امنيت و عدالت را در جامعه حاكم سازد. اطاعت از او نيز در اين حوزه، واجب است، ولى او، رسالت رهبرى فكرى و علمى جامعه اسلامى را بر عهده ندارد و نيز تبيين معارف و احكام دينى، از وظايف او نمى‏باشد.

  اين مطلب كه «هدايت و ارشاد علمى و معنوى، از شئون امام نيست، بلكه از وظايف و شئون علما و دانشمندان به شمار مى‏رود»، در كلمات برخى از متكلمان اشعرى تصريح شده است. عبدالكريم شهرستانى (متوفاى 548 ه) در اين باره چنين گفته است:

  ديدگاه اهل سنت، اين است كه بر مسلمانان واجب است كه امامى را تعيين و از او اطاعت كنند، زيرا بايد امامى وجود داشته باشد تا احكام اسلامى را اجرا كند، حدود اسلامى را اقامه كند، از كيان اسلام و مسلمين دفاع كند، سپاهيان را فرمان‏دهى كند، غنائم و ماليات‏هاى شرعى را ميان آنان تقسيم كند، در مرافعات و مخاصمات مردم داورى كند، از مظلومان حمايت كند، حقوق آنان رااز ظالمان باز ستاند، قاضيان و واليان را براى نواحى مختلف نصب كند، اما علم و معرفت و هدايت امورى است كه از طريق تفكّر درست براى عقلا حاصل مى‏شود.

  آنچه بر عهده امام است، اين است كه هرگاه كسى از طريق حق، منحرف شد، او را تنبيه كند و از او بخواهد كه طريق حق را برگزيند. هرگاه اين روش، كار ساز نباشد، از مجازات سخت‏ترى مانند قتل استفاده خواهد كرد.(189)

  از آنچه گفته شد، روشن گرديد كه مقصود از حفظ دين كه در عبارت‏هاى برخى از دانشمندان اهل سنت، آمده است، اجراى احكام اسلامى و تعطيل نشدن آنها و مقابله با ظهور و شيوع عقايد و آراى بدعت‏آميز در جامعه اسلامى است ؛ يعنى بر عهده امام است كه از تعطيل يا تحريف شدن احكام اسلامى جلوگيرى كند، اما چنين نيست كه رأى و نظر او ملاك و معيار شناخت حق از باطل باشد، بلكه اين امر از شئون علما و دانشمندان اسلامى است.

  ابن خلدون (متوفاى 808 ه) درباره حقيقت خلافت و امامت گفته است:

  حقيقت خلافت و امامت، عبارت است از سوق دادن مردم به اين سو كه مطابق نظر شريعت عمل كنند، زيرا عمل به شريعت، در برگيرنده مصالح دنيوى و اخروى آنان است. بنابراين، حقيقت خلافت، جانشينى صاحب شريعت در حفظ دين و تدبير امور دنيوى بر اساس آن است.(190)

بخش دوم: فلسفه امامت از نظر اماميه

1. حفظ نظام اجتماعى مسلمانان

  شكّى نيست كه برقرارى نظم و امنيت جامعه بشرى، عموماً و جامعه اسلامى، خصوصاً، مورد اعتنا و اهتمام شارع مقدّس است. اين غرض شرعى، بدون وجود پيشوايى كه پيروى از او بر ديگران واجب باشد، به دست نمى‏آيد. بر اين اساس، يكى از اهداف امامت و مسئوليت‏هاى امام، برقرارى نظم و امنيت اجتماعى است. علامه حلى (متوفاى 726 ه) در اين باره چنين گفته است:

  حفظ نظام نوع (نظام اجتماعى)، يكى از اهداف و مقاصد امامت است، زيرا بشر، مدنى بالطبع است و به تنهايى از عهده حلّ مشكلات و تأمين نيازهاى خود بر نمى‏آيد و بلكه بايد هر كس عهده دار مسئوليتى شود و كارها با مشاركت و تعاون به انجام رسد. حال، ممكن است كه برخى از افراد، از انجام دادن مسئوليت خويش شانه خالى كند و اين امر، موجب اختلال نظام اجتماعى مى‏شود. براى جلوگيرى از آن، وجود امام لازم است كه با متخلّف به گونه‏اى مناسب برخورد كند و از بروز اختلال در نظم اجتماعى جلوگيرى كند.(191)

 ---------------------------------

 در کلام حضرت امیر المومنین(ع) و حضرت زهرا (س) نیز این فلسفه بیان شده است . ایشان فرموده اند« الامامه نظاما للامه» . با محوریت امام، جامعه اسلامی نظم پیدا می کند . الان در حکومت ولی فقیه دیده می شود که چگونه این غرض به وجود آمده است . چنین نظامی در جهان بی نظیر است . اگر ولی فقیه نبود تا کنون بارها کشور، نابود شده بود . از همین جاست که امام راحل فرمود پشتیبان ولی فقیه باشید تا به کشور شما آسیبی وارد نشود . الان هم الحمدلله شرایط امن در کشور و دفع فتنه ها به برکت ولی فقیه برقرار شده است و این اصل ولی فقیه این اصل مهم قانونی هم شده است . اساسا هر چه در برابر استکبار نقش آفرین تر است بیشتر در معرض تیر های شیطانی می باشد و تا بتوانند در صدد از بین بردن آن هستند . در ابتدا چقدر تلاش نمودند تا این اصل به عنوان قانون تصویب نشود . شهید بهشتی و آقای آیت که چهره ای دانشگاهی بودند و دیگران تلاش های فراوانی در دفاع از این اصل برداشتند . امام رضوان الله تعالی علیه خود مدافع مهم این اصل بودند .

 چون بناست جامعه در همه محور های آن اعم از بهداشت ، اقتصاد ، سیاست و غیره دینی باشد ، لااقل باید معارض اصول اسلامی نباشد. برقراری حکومت اسلامی لازم است . این خاصیت اسلام است . اسلامی دینی بر کنار و در حاشیه نیست و صرفا دینی عبادی نمی باشد . اسلام برای حوزه های مختلف زندگی برنامه ارادئه نموده و وارد شده است . امنیت و عدالت نیز در جامعه دینی سبقه دینی به خود می گیرد. لذا باید بر اساس اصول دینی ، برای عدالت و امنیت راه کار ارائه شود . برقراری عدالت و امنیت و حفظ کیان امت با رعایت شاخص های اسلامی مطلوب است . این ما به الامتیاز حکومت اسلامی و غیر اسلامی است . آنها لا بشرط هستند اما در اینجا به شرط شی است .

 امامتی که اهل سنت می گونید در حد یک رئیس جمهور متدین و با کفایت است اما از نظر ما شیعیان این مساله فرق می کند . شیعه امامت را فقط اجرایی نمی داند بلکه مسئولیت هدایت و معرفت را نیز از آن او می داند . اینجاست که با همه دنیا فرق می کند . ( البته در دیدگاه اهل سنت اختلاف است . برخی امام را دارای شرط علم و اجتهاد می دانند و برخی چنین شرطی را لازم نمی دانند )

 مقام معظم رهبری الحمدلله فردی ممتاز و با کفایت است و باید قدر آن را دانست و دعا نمود که خداوند عمر این رهبر عزیز را طولانی و با عزت قرار دهد . ایشان کسی است که بعد از امام، ثابت قدم بوده است و مسیر مستقیمی را طی نموده و دارای اعتدال و ثبات فکر است . رهبر لطف الهی و فردی عجیب و عزیز است.

 عبارت کتاب ---------------------------------

2. برقراى عدالت اجتماعى

  چنان كه يادآور شديم، زندگى اجتماعى براى بشر، امرى ضرورى و اجتناب‏ناپذير است. از طرفى، انسان چونان فرشتگان، عقل خالص نيست. بلكه در وجود او علاوه بر عقل و فطرت انسانى، تمايلات و غرائز حيوانى نيز وجود دارد. هرگاه غرائز، بر عقل و فطرت انسانى غلبه كند، انسان حريم قانون را نقض و به حقوق ديگران تجاوز مى‏كند و در نتيجه، عدالت اجتماعى نقض مى‏شود. اين جا است كه زمام‏دار با كفايت و عدالت پيشه، مى‏تواند از قانون شكنى و تعدّى و تجاوز به حقوق ديگران از سوى ظالمان و قانون شكنان جلوگيرى كند. روشن است كه برقراى عدالت اجتماعى، يكى از آرمان‏هاى بلند شريعت آسمانى بوده است. از آن جا كه «امامت» براى تحقّق اين آرمان برين، ضرورت دارد، وجود امام براى برقرارى عدالت در جامعه بشرى، يك ضرورت دينى به شمار مى‏رود.(192)

3. تكاليف اجتماعى

  در شريعت اسلام، يك سلسله تكاليف و احكامى وجود دارد كه به صورت فردى به انجام نمى‏رسد. بلكه اجراى آنها در گروه اجتماع و همكارى عمومى است، جهاد با دشمنان، از اين نوع است. انجام دادن اين گونه تكاليف، نيازمند برنامه ريزى مشخّص و روشن است كه زمان و مكان و چگونگى انجام دادن تكليف را روشن سازد. بديهى است، اين گونه مسائل، بدون تمركز در برنامه ريزى و تصميم‏گيرى، به نحو مطلوب تحقّق نخواهد يافت، زيرا با توجه به اختلاف عقايد و سلائق و منافع افراد، اگر به صورت متمركز و قاطع تصميم‏گيرى نشود، تفرقه و تشتت پديد مى‏آيد. فرصت از دست مى‏رود و در نتيجه، شكست در برابر دشمن، قطعى خواهد بود. بدين جهت، وجود رهبرى با كفايت و مدبّر و توان‏مند، ضرورت دارد تا صفوف مردم را متّحد و منسجم سازد و بدين طريق، به تكليف شرعى جهاد و دفاع در راه دين، جامه عمل بپوشاند.(193)

4. اجراى حدود الهى

  در شريعت اسلامى، براى برخى از گناهان مانند سرقت، زنا، تهمت و... حدودى مقرّر شده است. حدّ سرقت، قطع دست(194) و حدّ زنا، يك صد تازيانه(195) و حدّ قذف، هشتاد تازيانه(196) است و... بديهى است كه حدود شرعى، الطاف الهى در حق مكلّفان است و اجراى آنها نقش مؤثّرى در جلوگيرى از مفاسد و مظالم اجتماعى دارد. اما اگر اجراى آنها به دست افراد سپرده شود، نه تنها مانع از بروز و گسترش مفاسد و مظالم نمى‏شود، بلكه خود، از عوامل پيدايش هرج و مرج و تعدّى و تباهى خواهد بود. از اين رو، اجماع مسلمانان بر اين است كه اجراى حدود شرعى از شئون و مسئوليت‏هاى امام است.(197)

5 . امامت و لطف

  يكى از مهم‏ترين وجوه نيازمندى جامعه بشرى به امام، از نظر متكلمان اماميه، نيازمندى افراد بشر به لطف الهى است كه جز از طريق امامت به دست نمى‏آيد، زيرا افراد بشر، از خطا و گناه معصوم نيستند و چه بسا تحت تأثير غرائز و تمايلات حيوانى قرار مى‏گيرند و حريم انسانيّت و فضيلت را مى‏شكنند و مرتكب معصيّت و گناه مى‏شوند. تجربه تاريخى ثابت كرده است كه وجود زمام‏دارى با كفايت و پرهيزكار در جامعه، در التزام افراد به موازين دينى و اخلاقى، نقش مؤثّرى دارد و هر گاه چنين رهبرى وجود نداشته باشد، نتيجه، معكوس خواهد شد.

  از اين جا روشن مى‏شود كه امامت، يكى از مصاديق روشن «لطف» در حقّ مكلّفان است و چون «لطف» مقتضاى حكمت خداوند است و امرى واجب شمرده مى‏شود، بنابراين «امامت» نيز واجب خواهد بود.

  عموم متكلمان اماميه، اين وجه را به عنوان يكى از اسباب و علل غايى امامت بيان كرده‏اند.(198) ما، در فصل پيشين، لطف بودن امامت را به تفصيل بررسى كرديم و به شبهات منكران پاسخ داديم.

6. حفظ شريعت

  يكى از دلايل متكلمان اماميه بر وجوب امامت امام معصوم، اين است كه شريعت اسلامى، شريعتى ابدى و جاودانه است. بنابراين، همه افراد بشر تا قيامت، مكلّف اند كه به آن عمل كنند. بدون شك، عمل به شريعت در گرو آن است كه شريعت و احكام آن، حفظ شود. اين مهم، جز با وجود امام معصوم تحقّق نخواهد پذيرفت. بنابراين، حفظ شريعت، يكى از اهداف مهم و بنيادين امامت است. سديدالدين حمّصى، در تقرير و تبيين اين وجه، سخن جامعى دارد كه حاصل آن چنين است:

  اين مطلب، مسلّم است كه شريعت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله براى همه افراد بشر از عصر رسالت تا پايان عصر تكليف (پايان دنيا)، حجّت و لازم است و در تعبّد به شريعت او، ميان افراد عصر رسالت و افرادى كه پس از آن آمده و خواهند آمد، تفاوتى وجود ندارد. چنين شريعتى، بايد از سوى كسى پس از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله حفظ شود تا به دست افرادى كه پس از عصر رسالت آمده و خواهند آمد، برسد، زيرا در غير اين صورت، آنان به اين كه همه شريعت به آنان رسيده است، اطمينان نخواهند داشت. اكنون، اگر آنان به همه شريعت مكلّف شوند، تكليف مالايطاق و قبيح است و اگر به تمام شريعت، مكلّف نباشند، در اين صورت، ميان مردم عصر رسالت و مردم عصرهاى ديگر، در تعبّد به شريعت اسلام تفاوت خواهد بود. بطلان اين مطلب نيز مورد اتّفاق است. بنابراين، از وجود حافظى براى شريعت، گريزى نيست.

  اكنون بايد ديد، شريعت، از سوى چه فرد يا چه چيزى حفظ مى‏شود. احتمالاتى كه در اين خصوص مطرح شده عبارت است از:

  1. شريعت، با قرآن كريم حفظ شود؛

  2. شريعت، با سنّت متواتر محفوظ بماند؛

  3. شريعت، با اجماع حفظ شود؛

  4. شريعت، با خبرهاى واحد محفوظ بماند؛

  5 . رأى و قياس، وسيله‏ى حفظ شريعت باشد؛

  6. شريعت، با امام معصوم حفظ شود.

  فرض نخست، نادرست است، زيرا قرآن، اولاً: تفاصيل احكام شريعت را بيان نكرده است و ثانياً: به خودى خود سخن نمى‏گويد. بلكه ديگران به عنوان فهم معارف و مفاهيم قرآن، از زبان آن سخن مى‏گويند و چه بسا آنان، در فهم قرآن كريم، دچار خطا شوند. تشخيص خطاى آنان، به معيار و ميزان ديگرى نياز دارد. آن معيار و ميزان، هر چه باشد، در حقيقت همان است كه سبب حفظ شريعت خواهد بود.

  اشكال ياد شده، بر فرض دوم نيز وارد است. علاوه بر اين، چه بسا ناقلان در مراحل بعدى، عمداً يا سهواً، دست از نقل بر دارند و در نتيجه، تواتر مخدوش خواهد شد. اصولاً، احكام و معارفى كه به صورت متواتر نقل شده، محدود است و همه احكام شريعت را بيان نمى‏كند.

  فرضيّه اجماع نيز نادرست است، زيرا، اولاً: اجماع، به خودى خود و بدون استناد به رأى معصوم، اعتبار ندارد. ثانياً: احكام اجماعى، در شريعت اسلام، محدود است و در بر گيرنده همه احكام شريعت نيست.

  فرضيه خبرهاى واحد نيز تمام نيست، زيرا، حجيّت شرعى آنها ثابت نشده است.(199)

  رأى و قياس نيز حجيّت شرعى ندارد و ظنّى و خطاپذير است. بدين جهت، يگانه فرض درست، اين است كه شريعت، با امام معصوم حفظ شود، زيرا در اين صورت، رأى او به دليل عصمت، از هر گونه خطايى مصون است و مى‏توان با آن، ديگر اقوال درباره تفيسر قرآن و تبيين شريعت را ارزيابى كرد.(200)

  سيد مرتضى،(201) ابن‏ميثم بحرانى(202)، علامه حلّى(203)، فاضل مقداد(204) و ديگر متكلمان اماميه در كتاب‏هاى كلامى خويش، اين استدلال را آورده‏اند. ابن ميثم، در نقد اين فرضيه كه «اجماع، حافظ شريعت باشد« گفته است:

  اين فرض، نادرست است، زيرا حجّت بودن اجماع، از طريق نقل، اثبات مى‏شود. اكنون اگر درستى آن نقل، از نظر سند يا دلالت، متّكى به اجماع باشد، دور لازم خواهد آمد.

  وى، در نقد اين فرضيه كه «نقل متواتر، سبب حفظ شريعت باشد.» گفته است:

  سخن اهل تواتر، در آنچه نقل مى‏كنند، حجت است و در آنچه نقل نمى‏كنند، اين احتمال وجود دارد كه آنان، مطالبى را عمداً يا سهواً نقل نكرده باشند.

7. بيان تفاصيل شريعت

  يكى ديگر از اهداف امامت، اين است كه تفاصيل احكام شريعت را در عرصه‏هاى مختلف (عبادات، معاملات، عقود، ايقاعات، مواريث، حدود و ديات) بيان كند، زيرا تفاصيل اين احكام، در قرآن كريم بيان نشده است. آنچه در قرآن آمده است، كلّيّات اين احكام است سنّت نبوى نيز همين گونه است.

  چنان كه در بحث پيشين يادآور شديم، علما و مجتهدان اهل سنت، درباره تعداد احاديث نبوى معتبر و قابل اعتماد، اختلاف نظر دارند و برخى مانند ابو حنيفه، تعداد ناچيزى از آنها را معتبر دانسته است. گذشته از اين، رجوع به قياس و استحسان و ديگر طرق ظنّى، در فقه اهل سنت، دليل روشنى بر اين است كه تفاصيل احكام شريعت در كتاب و سنّت بيان نشده است. با توجه به وجود اختلافات بسيار در اين گونه احكام شرعى، فرضيّه اجماعى بودن احكام و به دست آوردن تفاصيل احكام شريعت از طريق اجماع نيز بى پايه است.

  قياس، استحسان و ديگر روش‏هاى ظنّى، دليل معتبر عقلى و شرعى ندارد كه بتوان تفاصيل شريعت را از آن به دست آورد. اصولاً، با تأمّل و تتبع در شريعت، روشن مى‏شود كه در شريعت اسلامى، گاهى، موضوعات مختلف، احكام يك سان دارند و گاهى حكم موضوعات همانند، متفاوت است؛ مثلاً بول و غايط، دو موضوع مختلف‏اند و هر دو مبطل طهارت هستند و قتل و ظِهار، دو موضوع متفاوت اند كه موجب كفاره‏اند و از طرفى، روزه آخرين روز ماه مبارك رمضان، واجب و روزه اوّلين روز ماه شوال، حرام و دومين روز آن، مستحب است در حالى كه از نظر طبيعى، ميان آن دو، تفاوتى يافت نمى‏شود.

  بدين جهت در احاديث امامان اهل بيت‏عليهم السلام، به شدّت از به كارگيرى روش قياس در استنباط احكام شريعت نهى شده است. امام صادق‏عليه السلام خطاب به ابان بن تغلب فرمود:

  إنّ السّنة لاتقاس! ألاترى أنَّ المرأة تقضى صومها و لا تقضى صلاتها؟ يا أبان! إنّ السّنة إذا قيستْ محقِ الدين؛(208)

  سنت و شريعت الهى را نمى‏توان از طريق قياس (مقايسه و تشبيه) به دست آورد. مگر نه اين است كه قضاى روزه، بر زن واجب است، ولى قضاى نماز واجب نيست.(209)! اى ابان! اگر سنّت )شريعت( از طريق قياس بررسى شود، دين نابود خواهد شد!

  در اين حديث، امام‏عليه السلام با ذكر مثالى روشن، بى پايه بودن روش قياس در فهم شريعت را ثابت كرده است. نماز، در شمار برترين احكام است و از آن به عنوان ستون دين ياد مى‏شود.(210) با اين حال، در مورد زنان، قضاى روزه بر نماز مقدّم داشته شده است. البته، در اين كه احكام شريعت داراى ملاكاتى حقيقى و نفس الامرى است، سخنى نيست. سخن در اين است كه درك اين ملاكات، به ويژه در حوزه عبادات، از توان فهم و درك بشرى بيرون است و از طريق قياس و تشبيه، نمى‏توان آنها را شناخت و حكمى را از موضوعى به موضوع ديگر سرايت داد.

  در حديث ديگرى كه از امام على‏عليه السلام روايت شده، از به كارگيرى قياس در دين، نهى و از اهل قياس، به عنوان دشمنان دين، ياد شده و هشدار داده شده است كه ابليس، نخستين كسى بود كه به چنين روشى درباره احكام دينى دست زد.(211)

  با توجه به اين كه غير از راه‏هاى ياد شده، روش ديگرى براى به دست آوردن تفاصيل احكام شريعت، گفته نشده است و خداوند نيز به طور يقينى، عمل به اين تكاليف و احكام را از بشر خواسته است. پس بايد گفت راه دست يابى به تفاصيل احكام، منحصر در جانشينان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله است و آنان با توجه به علم گسترده و مقام عصمت، آن احكام را براى مردم بيان مى‏كنند.

  متكلمان اماميه، اين وجه را در دو مقام يادآور شده‏اند: يكى، در مقام اثبات وجوب امامت و ديگرى در مقام اثبات لزوم عصمت امام. البته، آنان كه اين وجه را در مقام اثبات وجوب امامت بيان كرده‏اند، در حقيقت، لزوم وجود امام معصوم را اثبات كرده‏اند و در نتيجه، اين وجه، يكى از دلايل لزوم عصمت امام نيز مى‏باشد.

  نكته ديگر اين كه در كلمات برخى از متكلمان اماميه، دو وجه اخير )حفظ شريعت و بيان احكام شريعت( يك جا تبيين شده است؛ يعنى در ذيل عنوان« حفظ شريعت«، بيان تفاصيل احكام شريعت نيز بيان شده است.(212)

  سديد الدين حمصى از جمله كسانى است كه اين دو وجه را از هم جدا كرده است.(213) قاضى عبدالجبار معتزلى نيز، اين دو وجه را جداگانه مطرح كرده و مورد نقد قرار داده است.(214)

  سيد مرتضى نيز به صورت جداگانه آن دو را تبيين كرده و به مناقشات عبدالجبار پاسخ داده است.(215)

 ---------------------------------

فصل ششم

امامت و فلسفه خلقت

 این فصل ، بخشی ابتکاری است و در هیچکدام از کتابهای امامت به این سبک نیامده است . این بحث از علامه طباطبایی استفاده شده است .

 در این فصل ما می خواهیم با استفاده از آیات قرآن کریم این مطلب را ثبات کنیم که امامت فلسفه خلقت است. یعنی این عالم ( لااقل عالم طبیعت ) غرض اش انسان کامل یعنی همان امام است . این بحث خیلی مهمی است تا روایاتی که می فرماید « لولا الامام لساخت الارض به اهلها » و یا در دعا می خوانیم « بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الارض و السماء » ( دعای عدیله ) معنایش روشن شود .

 دسته بندی مطالب به این گونه است :

جهان برای انسان کامل آفریده شده است . انسان کامل خلیفه و حجت خدا در زمین است .

 نتیجه : جهان برای خلیفه و حجت خدا در زمین آفریده شده است .

پیامبر و امام خلیفه و حجت خداوند در زمین است .

 نتیجه : جهان برای پیامبر و امام آفریده شده است .

 این اصل استدلال ما است و باید توسط آیات مقدمات آن را اثبات کنیم .

 مقدمه اول :

 «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُمْ ما فِى الأَرضِ جَمِيعاً«(220)

 «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشاً وَالسَّماءَ بِناءً وَأنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ«(221)

 «هُوَ الذِى جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهارَ مُبْصِراً «(222).

 «إِنّا جَعَلْنا ما عَلَى الأَرضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً«؛(225)

 سيوطى، در ذيل اين آيه، از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله حديثى را روايت كرده كه بسيار آموزنده است. يكى از اصحاب پيامبر از آن حضرت، از معناى اين آيه پرسيد پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ فرمود: ليبلوكم أيّكم احسن عقلا و أورع عن محارم اللَّه و أسرعكم في طاعةاللَّه؛(226) خداوند مى‏خواهد شما را بيازمايد تا روشن شود كه كدام يك از شما عاقل تريد و در پرهيز از محارم الهى پروا پيشه‏تر و در اطاعت خداوند شتابان‏تر. يعنى در اين آزمون بزرگ الهى، با پشتوانه عقل مى‏توان پيروز گرديد.

 در میان موجودات آیا همه مقصود هستند ؟ این آیات بیان می کنند که غرض حیات مادی و طبیعی نیست بلکه بحث ارزش و معنویت است . آدم و انسان به لحاظ حیات دنیوی نیست بلکه حیات اخروی است .

 هر کسی به کمالات الهی نزدیک تر باشد او مقصود می باشد . مقصود از همه موجودات آدم است و مقصود از انسانها هم ارزش ها در حد بالا است.

 احسن عمل یک مبنا دارد که احسن عقلا باشد و یک لازمه دارد و آن که عملا برترین باشد . لذا جهان برای انسان کامل خلق شده است . این عالم به این منظور خلق شده که چنین نتیجه های از آن حاصل شود . سلمان هم غرض است ابوذر هم غرض است اما اینها همه اغراض میانی است اما آنچه در قله قرار دارد حضرت امیرالمومنین (ع) است . انسان کامل غرض از خلقت هستند و نسبی ها در ظل آنها قرار دارند . حضرت آیت الله ستوده می فرمود که کسی حضرت ولی عصر (عج ) را در خواب دید و از ایشان سوال نمود آیا شما راضی هستید که سهم امام را به طلبه ها بدهند . در حالی که همه ایشان کامل از کار در نمی آیند . در جواب فرمود اگر در هر دوره ای یک نفر مثل آقا سید ابوالحسن اصفهانی از حوزه خارج شود ، عیبی ندارد . ( نه اینکه دیگران نیستند اما ایشان در بالاترین حد هستند . )

 لذا می توان گفت که از قرآن کریم استفاده می شود که غرض از خلقت عالم کامل ترین انسان است . اینجاست که آن روایت که می فرماید اگر معصوم نباشد عالم از بین خواهد رفت معلوم می شود و روشن می شود که این امر بر طبق قاعده است زیرا اگر غایت تحقق پیدا نکند این فعل حکیمانه نخواهد بود و از فاعل حکیم صورت نخواهد گرفت .

 این نکته هم را باید توجه داشت که معصوم مجبور نیست بلکه بر اساس اختیار خویش انسان کامل گردیده است .

 شاخص حسن و احسن ، اخلاق الهی است . کسی که دارای اخلاق الهی کامل دارد وی کامل ترین انسان است . کامل ترین در حد موجودات این عامل انسان است . در میان انسان ها آنها که متخلق به اخلاق حسنه در اوج آن هستند ،‌غرض از خلقت الهی می باشند .

 در اینجا برهان لمی است نه انی یعنی خدای متعال که چنین است غرضش در خلقت نظام عالم ، انسان کامل است و این نشان می دهد در هر عصری انسان کامل و برتری وجود دارد که برتر از او قابل تصور نخواهد بود . این مساله جنبه کیفی دارد نه کمی . درست که اکثریت شاکر نمی باشند اما معیار الهی کیفی است نه کمی . در نظام احسن این مقدار انسان موحد ممکن بوده است لذا از ناحیه خدای متعال صادر شده است . اما اینکه غرض از خلقت سایرین چیست ؟ می دانیم که قطعا غرضی دارد اما اینکه غرض چیست نمی دانیم . اساسا در این مباحث و مباحث مانند آن مانند شرور ، استفاده از روش لمی است . و الا روش انی و استقراریی به پایان نخواهد رسید .

لله الاسماء الاحسنی یعنی برترین و نیکوترین نامها از آن خداست . یکی از این نام ها خلقت جهان است . تجلی این نام نیکو دو مرحله دارد: یکی بستر سازی و دیگری نتیجه گیری است. یکی خوب است و دیگری احسن است.

 عبارت کتاب ---------------------------------

 در فصل گذشته، ديدگاه متكلمان اسلامى را درباره فلسفه امامت بررسى كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اجراى احكام و حدود اسلامى، برقرارى نظم و امنيت و عدالت در جامعه بشرى، دفاع از كيان اسلام و امّت اسلامى، اهداف و مسئوليت‏هاى امامت از ديدگاه همه متكلمان اسلامى، اعم از سنّى و شيعى است.

  متكلمان اماميه، علاوه بر اهداف و مسئوليت‏هاى ياد شده، حفظ و تبيين درست شريعت را از برجسته‏ترين اهداف امامت و شئون و وظايف امام مى‏دانند.

  اهميت اين مسئله، ايجاب مى‏كند كه با تتبع و تأمّل بيش‏تر در قرآن كريم كه اساسى‏ترين مرجع عقائد و احكام اسلامى است، به بررسى فلسفه امامت بپردازيم.

  براى آن كه روشن شود كه امامت، فلسفه خلقت انسان و جهان است، بايد دو مطلب زيرا را با رجوع به آيات، مورد پژوهش قرار دهيم:

  1. انسان كامل، فلسفه خلقت جهان است؛

  2. امام، انسان كامل است.

  ضمن تبيين دو مطلب ياد شده، مطالب زير نيز روشن خواهد شد:

  1. انسان كامل، خليفه خداوند در زمين است؛

  2. پيامبران الهى، امامان و خلفاى الهى بوده‏اند؛

  3. خلافت الهى با امامت ملازمه دارد؛

  4. امامت و خلافت الهى، پس از پيامبران استمرار دارد.

  1. انسان كامل، فلسفه خلقت است

  از مطالعه قرآن به روشنى به دست مى‏آيد كه انسان در نظام تكوين و تشريع الهى، موقعيّت و جايگاه ويژه‏اى دارد و از نقش محورى و مركزى برخوردار است. قرآن كريم، آشكارا يادآور شده است كه خداوند همه موجودات زمينى را براى انسان آفريده است: «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُمْ ما فِى الأَرضِ جَمِيعاً«(220). در جاى ديگر نيز يادآور شده است كه زمين، به منزله فرشى گسترده و آسمان، چونان سقفى برافراشته براى آدميان است و خداوند، از آسمان آب فرو مى‏فرستد و گياهان و انوع ميوه‏ها را روزى انسان‏ها مى‏سازد: «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشاً وَالسَّماءَ بِناءً وَأنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ«(221). شب و روز نيز در خدمت بشر قرار داده شده است تا در شب، آرامش يابد و در روز از روشنايى هوا، براى كسب و كار و تأمين معيشت خويش بهره بگيرد: «هُوَ الذِى جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهارَ مُبْصِراً «(222).

  نكته مهم اين است كه هدف از آفرينش انسان و آفرينش جهان براى او، اين نبوده است كه انسان در حيات مادّى و زندگى دنيوى، بيش‏تر كام جويى كند و وسيله لذّت‏گرايى او به طور كامل فراهم باشد. بلكه فلسفه آفرينش او و آفرينش جهان براى او، اين بوده است كه راه حق‏شناسى و حق پرستى را بپويد و از اين رهگذر، به كمال مطلوب خويش كه همانا قرب به خداوند و لقاءاللَّه است، برسد. خداوند، نخست آدميان را خطاب كرده و آنان را به عبادت پروردگارى كه آنان را آفريده، فرا خوانده است: «يا أَ يُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ«(223). آن گاه يادآور مى‏شود پروردگار، كسى است كه زمين و آسمان را براى آنان آفريده است و از آسمان، آب نازل مى‏كند و از زمين، گياه و ميوه مى‏روياند تا رزق بشر تأمين گردد. بنابراين، نبايد براى خداوند، شريك بر گزينند: «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشاً وَالسَّماءَ بِناءً وَأنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أنْداداً وَأنْتُمْ تَعْلَمُونَ«(224).

  از ديدگاه قرآن كريم، هدف آفرينش انسان و جهان اين است كه انسان‏ها آزموده شوند و در ميدان ايمان و عمل صالح از هم، گوى سبقت را بربايند و سعادت و كمال مطلوب خويش را در آغوش گيرند. اين حقيقت در آيات بسيارى، به روش‏هاى گوناگون، بيان شده است. خداوند در آيه‏اى مى‏فرمايد:

  «إِنّا جَعَلْنا ما عَلَى الأَرضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً«؛(225)

  ما، آفريده‏هاى زمينى را زينت بخش زمين قرار داديم تا آدميان را بيازماييم كه كدام يك نيكوكارترند.

  سيوطى، در ذيل اين آيه، از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله حديثى را روايت كرده كه بسيار آموزنده است. يكى از اصحاب پيامبر از آن حضرت، از معناى اين آيه پرسيد پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ فرمود: ليبلوكم أيّكم احسن عقلا و أورع عن محارم اللَّه و أسرعكم في طاعةاللَّه؛(226) خداوند مى‏خواهد شما را بيازمايد تا روشن شود كه كدام يك از شما عاقل تريد و در پرهيز از محارم الهى پروا پيشه‏تر و در اطاعت خداوند شتابان‏تر. يعنى در اين آزمون بزرگ الهى، با پشتوانه عقل مى‏توان پيروز گرديد. اين عقل است كه ستايش و پرستش خداوند را به عنوان شكر گزارى نعمت‏هاى الهى بر انسان واجب مى‏كند و انسان را به دور انديشى و آينده‏نگرى بر مى‏انگيزد تا سعادت ابدى خويش را، قربانى لذّت‏هاى زودگذر و حيات كوتاه دنيوى نكند. با چنين تأمّلات عقلانى است كه انسان مى‏كوشد در پرهيزكارى و فرمان‏بردارى از خداوند، گوى سبقت را از ديگران بربايد و به كمال مطلوب و سعادت برين دست يازد.

  از آنچه گفته شد، اين مطلب به دست آمد كه انسان كامل كسى است كه در عقيده و عمل، هرگز از مسير حق منحرف نگردد و راه حق را به درستى بشناسد و به نيكوترين وجه ممكن آن راه را بپيمايد. چنين انسانى است كه جهان براى او آفريده شده و برقرارى نظام كيهانى، به ميمنت وجود او است.

  انسان كامل، حجّت خداوند در زمين است و اگر لحظه‏اى حجّت خداوند در روى زمين نباشد، وجود زمين لغو خواهد بود و چون كار لغو از خداوند صادر نمى‏شود، حيات زمينى، مختل مى‏گردد. در احاديث بسيار وارد شده است كه اگر زمين بدون حجّت (امام) باشد، ساكنان خود را فرو خواهد برد: لو أنّ الإمام رفع من الأرض ساعةً لساخت بأهلها.(227)

  بر همين اساس است كه در دعاى عديله، درباره وجود اقدس امام عصر (عجّل‏اللَّه تعالى فرجه الشريف) آمده است: ببقائه بقيت الدنيا و بيمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الأرض و السماء.(228)

  از تأمل و تدبّر در قرآن و سخنان پيشوايان معصوم، به روشنى به دست مى‏آيد كه امام، در هر زمان، مصداق و نمونه كاملترين انسان روزگار خويش است و از طرفى، هدف از آفرينش جهان، انسان كامل بوده است نتيجه اين دو مقدمه، اين است كه وجود امام، فلسفه خلقت جهان مى‏باشد. تبيين اين دو مطلب، چنين است:

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

( تقریرات و تلخیص درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )