درس خارج فقه آیت‌الله نوری

کتاب الوقف

96/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیع وقف/کتاب الوقف

صاحب جواهر رحمة الله علیه بعد از ذکر اقوال فقهاء و بیان نظر خودش می فرماید ما باید اخبار را در نظر بگیریم زیرا تمام اقوال و نظرات به همین اخبار برمی گردد و در واقع در کیفیت استفاده از اخبار اقوال متعددی بوجود آمده و اجماعی نیز در بین ادعا می شود که البته حجت نیست چون اجماع مدرکی است و کشف از قول معصوم علیه السلام نمی کند.

خبر اول یعنی خبر علی بن مهزیار که دیروز خواندیم از مشایخ ثلاثه نقل شده که به آنها محمدون ثلاثه اُوَل در مقابل محمدون ثلاثه اُخَر گفته می شود، ما شش محمد نام داریم که روایات را جمع کرده اند، محمدون ثلاثه اول؛ محمدبن یعقوب کلینی(شیخ کلینی) و محمدبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه(شیخ صدوق) و محمدبن حسن(شیخ طوسی) می باشند، محمدون ثلاثه اخر؛ محمدبن حسن حر عاملی صاحب وسائل و محمد باقر مجلسی صاحب بحار الانوار، و ملا محسن فیض کاشانی که محسن لقب او و نامش محمد است.

صاحب جواهر در مورد خبر دومی که نقل می کند اینطور می فرماید:«ومنها‌ ما رواه المشايخ أيضا في الحسن والصحيح»[1] .

خبر چند سند دارد که بعضی حسن و بعضی دیگر صحیح هستند و حسن آن است که امامی ممدوح است ولی وثاقتش ثابت نیست ولی صحیح امامی ممدوح و موثق می باشد، صاحب جواهر "عن أبیه" که نامش هاشم بوده را موثق نمی دانسته ولی چون امامی ممدوح بوده خبر را حسن می داند البته ما هاشم را موثق می دانیم.

خب و اما خبر مذکور این خبر است:﴿محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد وأحمد بن محمد وعن علي ابن إبراهيم، عن أبيه جميعا، عن الحسن بن محبوب، عن علي بن رئاب، عن جعفر ابن حنان قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجل وقف غلة(عایدات و درامد)له على قرابته من أبيه وقرابته من أمه وأوصى لرجل ولعقبه ليس بينه وبينه قرابة بثلاثمأة درهم في كل سنة ويقسم الباقي على قرابته من أبيه وقرابته من أمه؟، فقال: جائز للذي أوصى له بذلك، قلت: أرأيت إن لم يخرج من غلة الأرض التي وقفها إلا خمسمأة درهم؟، فقال: أليس في وصيته أن يعطي الذي أوصى له من تلك الغلة ثلاثمأة درهم، ويقسم الباقي على قرابته من أبيه وقرابته من أمه؟ قلت: نعم، قال: ليس لقرابته أن يأخذوا من الغلة شيئا حتى يوفوا الموصى له ثلاثمأة درهم، ثم لهم ما يبقي بعد ذلك، قلت: أرأيت إن مات الذي أوصي له؟، قال: ان مات كانت الثلاثمأة درهم لورثته يتوارثونها بينهم، فأما إذا انقطع ورثته فلم يبق منهم أحد كانت لثلاثمأة درهم لقرابة الميت يرد ما يخرج من الوقف، ثم يقسم بينهم يتوارثون ذلك ما بقوا وبقيت الغلة، قلت: فللورثة من قرابة الميت(واقف) أن يبيعوا الأرض إن احتاجوا ولم يكفهم ما يخرج من الغلة؟ قال: نعم إذا رضوا كلهم، وكان البيع خيرا لهم باعوا.

ورواه الصدوق بإسناده عن الحسن بن محبوب. ورواه الشيخ باسناده عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب. أقول: قد تقدم الوجه في مثله﴾[2] .

سند حدیث:کلینی عن عدة من اصحابنا که در آخر جامع الرواة اسامی آنها ذکر شده، عن سهل بن زیاد، تا اینجا نصف سند بود و باز کلینی عن احمد بن محمدبن عیسی، و باز کلینی عن علی بن ابراهیم عن أبیه، این سه تا نصفه سند با کلمه جمیعاً به هم پیوند می خورند، ملاحظه می کنید که در یکی از این نصفه سندها سهل بن زیاد ذکر شده که محل بحث است ولی ما او را ثقه می دانیم و درجای دیگر أبیه یعنی پدر علی بن ابراهیم ذکر شده که صاحب جواهر او را موثق نمی داند بلکه امامی ممدوح می داند لذا در کلامش که خواندیم فرمود "فی الحسن والصحیح" ، جمیعاً عن حسن بن محبوب که ثقه و از طبقه 6 است و مقامش بسیار بالاست، عن علی بن رئاب که بسیار جلیل القدر و از طبقه 5 است، عن جعفر بن حنان که توثیق نشده و بعدا خواهیم گفت که اگر همه این اخبار مورد عمل اصحاب باشند ضعفشان جبران خواهد شد.

خبر سوم:﴿أحمد بن علي بن أبي طالب الطبرسي في (الاحتجاج) عن محمد بن عبد الله ابن جعفر الحميري عن صاحب الزمان عليه السلام أنه كتب إليه: روى عن الصادق عليه السلام خبر مأثور: إذا كان الوقف على قوم بأعيانهم وأعقابهم فاجتمع أهل الوقف على بيعه وكان ذلك أصلح لهم أن يبيعوه فهل يجوز أن يشترى من بعضهم إن لم يجتمعوا كلهم على البيع أم لا يجوز إلا أن يجتمعوا كلهم على ذلك؟ وعن الوقف الذي لا يجوز بيعه؟، فأجاب عليه السلام: إذا كان الوقف على إمام المسلمين فلا يجوز بيعه، وإذا كان على قوم من المسلمين فليبع كل قوم ما يقدرون على بيعه مجتمعين ومتفرقين إن شاء الله﴾[3] .

شیخ طبرسی از علماء بزرگ ماست و قبرش در نزدیکی قائم شهر می باشد و کتاب احتجاج او بسیار ناب و خوب می باشد و در اینجا این روایت را نقل کرده منتهی مرسل است و نوعاً طبرسی اخبار را مرسل نقل می کند، عبدالله بن جعفر حمیری شیخ القمیین و وجههم صنف کتبا کثیرة و بسیار جلیل القدر است و نامش عبدالله بن جعفر بن حسن است و در معجم رجال حدیث جلد 10 صفحه 139 مفصل احوالات او ذکر شده.

خبر بعدی که صاحب جواهر نقل می کند این خبر است:«ومنها‌ ما رواه الشيخ والصدوق بإسنادهما عن محمد بن علي بن محبوب عن محمد بن الفرج عن علي بنش معبد:﴿قال : كتب إليه محمد بن أحمد ابن إبراهيم بن محمد في سنة ثلاث وثلاثين ومأتين يسأل عن رجل مات وخلف امرأة وبنين وبنات وخلف لهم غلاما أوقفه عليهم عشر سنين ثم هو حر بعد العشر السنين فهل يجوز لهؤلاء الورثة بيع هذا الغلام وهم مضطرون إذا كان على ما وصفته لك جعلني الله فداك ، فكتب لا‌ يبيعوه إلى ميقات شرطه إلا أن يكونوا مضطرين إلى ذلك فهو جائز لهم﴾ »[4] .

شیخ طوسی و صدوق باسنادهما عن علی بن محمدبن محبوب که قمی و از اجلای روات است ثقة عین و از طبقه 7 می باشد و اسناد شیخ طوسی و شیخ صدوق به او صحیح می باشد، عن محدبن فرج که ثقة و از طبقه 6 است، عن علی بن معبد که توثیق نشده.

یک سوالی از شما می پرسم، در این خبر که خواندیم آیا باید محمدبن احمدبن ابراهیم که به حضرت نامه نوشته را نیز باید بشناسیم و شناخت او در سند حدیث دخالت دارد یانه؟ اگر یک راوی برای ما نقل کرد که فلانی نامه ای برای امام علیه السلام نوشته آیا ما باید آن نامه نویس را نیز بشناسیم یا نه؟ ما عرض می کنیم که شناخت کسی که نامه نوشته تاثیری ندارد زیرا راوی شخص دیگری است و کاتب چه خوب باشد و چه بد باشد شناختش لازم نیست و تاثیری ندارد چراکه کاتب جزء روات نیست.


[1] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی جواهری، ج22، ص369.
[2] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج13، ص306، ابواب وقوف و صدقات، باب6، حدیث 8، ط الإسلامیة.
[3] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج13، ص306، ابواب وقوف و صدقات، باب6، حدیث 9، ط الإسلامیة.
[4] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی جواهری، ج22، ص370.