درس خارج فقه آیت‌الله نوری

کتاب الوقف

95/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: /سنت/وقف در ادله اربعه/کتاب الوقف

مقداری از اخباری که در رابطه با وقف بود را خواندیم ولی بعضی از رفقا فرمودند سند حدیث اول از باب اول از ابواب وقوف و صدقات را بخوانیم، احادیث زیاد هستند و همگی مورد عمل فقهاء ما می باشند لذا ما اجمالاً اطمینان به صدور اینها داریم و ملاک حجیت اخبار آحاد نیز همین اطمینان به صدور می باشد از این جهت نیازی به خواندن اسناد احادیث نبود منتهی چون فرمودند می خوانیم.

یکی از مقدمات اجتهاد در علم رجال شناختن اسناد می باشد شهید ثانی رحمة الله علیه در کتاب القضاء شش شرط برای اجتهاد ذکر کرده و فرموده کسی که می خواهد مجتهد شود باید به این شش اصل عمل کند؛ اصل اول علم کلام، اصل دوم آشنائی با تفسیر قران زیرا أقلا پانصد آیه در قران با احکام ارتباط دارد، اصل سوم سنت و احادیث اهل بیت علیهم السلام لذا باید حد أقل یک دوره تمام احادیث وارده را خوانده باشد، اصل چهارم علم رجال که مجتهد باید با روات و رجال کاملا آشنا باشد، و بعد ایشان می فرماید نحو و صرف و اصول مقدمات اجتهاد هستند و کسی که فاقد یکی از اینها باشد دیگر فقیه و مجتهد نیست بنابراین کار ما یعنی اجتهاد بسیار وسیع و مشکلی می باشد.

سند حدیث: "محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد ابن عيسى، عن منصور، عن هشام بن سالم، عن أبي عبد الله عليه السلام"، کلینی از طبقه 9 و مقامش بسیار شامخ می باشد، عن عدة من اصحابنا تقریبا چهارده نفر هستند که در آخر جامع الرواة نام آنها ذکر شده و این عده از طبقه 8 هستند، احمدبن محمد بن عیسی از أجلای طبقه 7 است، محمدبن عیسی شیخ القمیین و وجه الأشاعره و ثقه است أشعریین همگی محدث بودند، عن منصور بن حازم که بسیار جلیل القدر است و نجاشی در وصف او گفته ؛کوفیٌ ثقةٌ عینٌ صدوقٌ من أجلة الأصحاب و الفقهاء، عن هشام بن سالم که ثقةٌ ثقةٌ عینٌ صدوقٌ و 663 روایت نقل کرده، بنابراین خبر سنداً صحیح می باشد.

خب و اما عرض کردیم که در این باب ما در دو مطلب بحث خواهیم کرد؛ اول روایات مربوط به جواز و فضیلت و ثواب وقف که بسیار زیاد هستند و تعدادی از آنها را خواندیم و دوم موقوفات و نوشته های خود اهل بیت علیهم السلام که باید بعضی از آنها را بخوانیم، در جلد 14 کتاب "جامع أحادیث الشیعة" که به دستور آیت الله العظمی بروجردی جمع آوری شده و کتاب بسیار خوبی می باشد 27 حدیث درباره موقوفات ائمه علیهم السلام ذکر شده و بیشتر وقف نامه های ائمه علیهم السلام نیز در آنجا ذکر شده است.

درمورد مطلب اول یعنی روایات وارده در باب وقف برای نمونه خبری را از بحار خواندیم، خبر این بود:﴿وروى صاحب جمل الغرائب في كتابه باسناد له عن النبي صلى الله عليه وآله أنه قال: خمسه في قبورهم وثوابهم يجري إلى ديوانهم: من (1):غرس نخلا، و(2):من حفر بئرا، و(3):من بنى لله مسجدا، (4):من كتب مصحفا، و(5):من خلف ابنا صالحا﴾.[1] روایات زیاد هستند و ما همه آنها را نمی خوانیم خودتان مراجعه و مطالعه بفرمائید.

اما در مورد قسم دوم یعنی موقوفات ائمه علیهم السلام خبری در جلد 41 بحار ذکر شده، خبر این است:﴿محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسين بن سعيد ، عن النضر ابن سويد ، عن يحيى بن عمران الحلبي ، عن أيوب بن عطية الحذاء قال : سمعت أبا عبدالله علیه السلام يقول : قسم نبي الله القئ فأصاب علياً أرضٌ ، فاحتفر فيها عينا فخرج ماء ينبع في السماء كهيئة عنق البعير ، فسماها ينبع ، فجاء البشير يبشر فقال علیه السلام : بشر الوارث هي صدقة بتة بتلاء في حجيج بيت الله وعابر سبيل الله لانباع ولا توهب ولا تورث ، فمن باعها أو وهبها فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين ، ولا يقبل الله منه صرفا ولا عدلا﴾.[2] این نمونه ای از وقف حضرت امیر علیه السلام بود.

در همان بحار خبر بعدی یعنی خبر 19 نیز در همین رابطه می باشد که در آن اینطور گفته شده:﴿عن عبدالرحمن بن الحجاج قال : بعث إلي أبوالحسن موسى علیه السلام بوصية أمير المؤمنين علیه السلام وهي :

بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما أوصى به وقضى به في ماله عبدالله علي ابتغاء وجه الله ليولجني به الجنة ويصرفني به عن النار ، ويصرف النار عني يوم تبيض وجوه وتسود وجوه...الی آخر﴾.[3]

در سفینة البحار در ماده "وقف" نیز روایاتی درباره وقوف ائمه علیهم السلام ذکر شده است.

وقتی پیغمبر خدا به مدینه رفتند سه طائفه از یهود در آنجا بودند که قبل از اسلام جایگاه ویژه و احترام خاصی داشتند زیرا در مقابل مشکرین اینها خدا پرست بودند منتهی بعد از اسلام بخاطر حسدی که به پیغمبر داشتند برگشتند و با حضرت مخالفت کردند، حضرت با این سه طائفه یعنی بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظة عهد و پیمانی بست که شما نباید اخلالی کنید و تبلیغاتی بر علیه اسلام نکنید منتهی اولین طائفه ای که عهد شکنی کرد بنی قینقاع بودند که نقل شده یک زن مسلمان را در ملأ عام و در بازار مسخره و اذیت کردند و بعد بین مسلمانان و یهودیان درگیری پیش آمد و یک نفر کشته شد و بعد پیغمبر آنها را از مدینه اخراج کرد، دوم طائفه بنی نظیر بودند که نقل شده قرار بود پیغمبر مقداری پول برای جهاد بدهد لذا به سراغ بنی نظیر که ثروتمند بودند رفت تا هم آنها را به اسلام دعوت کند و هم بعد از اسلام آوردنشان با ثروتشان حضرت را یاری کنند، وقتی حضرت به سراغ آنها رفتند در جائی نشستند و آنها دیدند که موقعیت خوبی است تا حضرت را از بین ببرند لذا تصمیم گرفتند از بالای پشت بام سنگی را بر سر حضرت بیاندازند جبرئیل این مطلب را به ایشان خبر داد و حضرت برخواستند و رفتند و حیله بزرگ آنها برای قتل پیغمبر منتفی شد و بعد از آن حضرت بنی نظیر را نیز از مدینه خارج کرد و طائفه سوم نیز بنی قریظه بودند که فساد کردند و حضرت آنها را نیز از مدینه اخراج کردند و آنها رفتند در قلعه خیبر جا گرفتند و موقع جنگ احزاب به مشرکین پیوستند و بر علیه پیغمبر وارد جنگ شدند اینها سه طائفه از یهود هستند که ما باید سوابق آنها را بدانیم.

در سفینه البحار نقل شده که شخصی بود بنام "مخیریق" که از یهودیان بنی نظیر بود و از علماء آنها بود و اسلام آورد و خیلی خوش سابقه و خوب شد و با پیغمبر همراه شد و در جنگ اُحد کشته شد و نقل شده که او بسیار ثروتمند بود و هفت بستان داشت که همه آنها را به پیغمبر بخشید و اسامی آنها نیز ذکر شده، پیغمبر این حوائط سبع را وقف کرد و نظارت بر آنها را به عهده فاطمه زهراء سلام الله گذاشت و کلاً در اختیار ایشان بود، خب حضرت در حال حیاط این حوائط سبع را به این صورت وقف کردند اما وقتی از دنیا رفتند عباس عموی پیغمبر آمد و گفت حضرت وفات کرده و من از مال او سهم دارم و این حوائط سبع نیز از اموال پیغمبر می باشد، چند اشکال در اینجا وجود دارد که ذکر نشده من جمله اینکه اگر بنا باشد ارثی برسد باید به فرزند پیغمبر که از طبقه اول است برسد نه به عباس که عموی پیغمبر و از طبقه سوم ارث می باشد، علی أیِّ حال بعد از مراجعه عباس و مطالبه او حضرت امیر علیه السلام و عده ای آمدند و شهادت دادند که پیغمبر این حوائط سبع را وقف کرده بوده و تولیت آنها نیز با فاطمه زهراء سلام الله علیها می باشد، در حاشیه جواهر نوشته شده که این کار عباس بوی "عول و تعصیب" را می دهد که باعث ایجاد سقیفه بنی ساعده شد(عول یعنی زیاده و نقصان که ما قائلیم هرکدام به شخص معینی خواهد رسید اما آنها اینطور قائل نیستند و می گویند اگر کم یا زیاد شد سرشکن می کنیم یعنی اگر زیاد شد به همه می دهیم و اگر کم شد از همه کم می کنیم و اما تعصیب یعنی اینکه افراد مذکر و مردانی که به میت نزدیکند بر زنان مقدم هستند مثلا اگر کسی فوت کرد درحالی که عمو ویا جد دارد دیگر به دختر نمی دهند)، خلاصه اینکه این احادیث مربوط به اوقاف ائمه علیهم السلام که در جامع احادیث الشیعة و بحار و سفینة البحار و دیگر کتب روائی ذکر شده باید دقیقا مطالعه و بررسی بفرمائید.

بقیه بحث بماند برای فردا إن شاء الله تعالی...


[1] بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج101، ص97، حدیث 59، ط دارالإحیاء التراث.
[2] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج41، ص39، حدیث 18، ط دارالإحیاء التراث.
[3] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج41، ص40، حدیث 19، ط دارالإحیاء التراث.