درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الصوم

90/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : أدله عدم صحّة معاطات
 
  عرض شد کسانی که منکر صحت معاطات هستند به دو دسته از اخبار تمسک کرده اند ؛ یک دسته اخباری هستند که از بیع ملاسمة و منابذة و حصاة نهی کرده اند که مخالفین صحت معاطات فکر کرده اند علت نهی از بیع ملامسه و منابذة و حصاة این است که در آنها صیغه ایجاب و قبولی خوانده نشده لذا فرموده اند در بیع إنشاء لفظی معتبر است .
  دسته دوم اخباری هستند که در آنها گفته شده : « إنّما یحلِّل الکلام و یحرِّم الکلام » کلام است که محلِّل و محرِّم می باشد و در بیع تا کلام نباشد محلِّل و محرِّم صورت نمی گیرد پس معاطات که در آن کلام وجود ندارد صحیح نمی باشد .
 بحث ما فعلاً در دسته اولی از اخبار بود عرض کردیم که در پنج تا از صحاح ششگانه أهل سنت غیر از صحیح بخاری این روایت ذکر شده که : نهی النبی (ص) عن المنابذة و الملاسمة و بیع الحصاة وعلامه در تذکره برای این سه جمله معانی ذکر کرده بود که خدمتتان عرض کردیم ، این از طریق عامه بود که خدمتتان عرض شد .
  خوب و اما از طریق ما ؛ خبر 13 از باب 12 از ابواب عقد البیع که در ص 266 از جلد 12 وسائل 20 جلدی واقع شده است بر این مطلب دلالت دارد ، خبر این است : « و فی ( معنی الأخبار ) عن محمدبن هارون الزنجانی ، عن علی بن عبدالعزیز عن القاسم بن سلام بإسناد متصل إلی النبی (ص) أنّه نهی عن المنابذة و الملامسة و بیع الحصاة ، المنابذة یقال :أنّها أن یقول لصاحبه : انبذ إلیّ الثوب أو غیره من المتاع أو أنبذه إلیک ، و قد وجب البیع بکذا ، و یقال : إنّما هو أن یقول الرّجل إذا نبذت الحصاة فقد وجب البیع و هومعنی قوله: أنّه نهی عن بیع الحصاة . والملامسة أن یقول : إذا لمست ثوبی أو لمست ثوبک فقد وجب البیع بکذا ، و یقال : بل هو أن یلمس المتاع من وراء الثوب و لاینظر إلیه فیقع البیع علی ذلک. و هذه بیوع کان أهل الجاهلیة یتبایعونها ، فنهی رسول الله (ص) عنها لأنّها غرر کلّها » . در ص 315 از جلد 17 معجم رجال حدیث محمدبن هارون زنجانی صراحتاً توثیق نشده ولی از مشایخ صدوق می باشد ، علی بن عبدالعزیز و قاسم بن سلام نیز توثیق نشده اند منتهی چون این حدیث مورد قبول و عمل علمای خاصه و عامه می باشد نمی توان در سندش از جهت اعتبار خدشه کرد هر چند که سید فقیه یزدی در سند این خبر خدشه کرده که بعداً کلام ایشان را خدمتتان عرض خواهیم کرد . خوب همانطورکه عرض کردیم این اخبار دلالت ندارند بر اینکه معاطات جایز نیست بلکه دلالت دارند بر اینکه این نوع خاص از بیع جایز نیست زیرا عقلاء در بیع إنشاء قولی یا إنشاء فعلی را اعتبار کرده اند که در اینجا هیچکدام از این دو وجود ندارد بعلاوه در این معامله جهل و غرر وجود دارد .
  سید فقیه یزدی در ص 338 از جلد اول حاشیه ای که بر مکاسب دارد در اینجا اشکالاتی را مطرح کرده : اولاً أنّه ضعیفٌ عامیٌ و ثانیاً اینکه هیچکدام از این موارد در نزد عقلاء إنشاء به حساب نمی آیند و مسلَّم است که بیع یا باید بالفظ و یا عملاً إنشاء شود به عبارت دیگر اصلاً این اخبار دلالت بر عدم صحت معاطات ندارند بلکه علت بطلان معامله در این اخبار از این جهت که در آنها إنشاء لفظی وجود ندارد نیست بلکه علت بطلان در اینجا اولاً وجود غرر و ثانیاً اینکه عقلاء اینها را إنشاء نمی دانند می باشد بنابراین دسته اول از اخبار دلیل برای عدم صحت معاطات نشدند بلکه تنها از بیوع جاهلیّت نهی کرده اند .
 خوب حالا می رویم سراغ اخبار دسته دوم : « إنّما یحلِّل الکلام و یحرِّم الکلام » در باب 8 از ابواب احکام العقود که در ص 376 از جلد 12 وسائل 20 جلدی چندین خبر در این رابطه ذکر شده که ما خبر 4 از این باب 8 را می خوانیم ، خبر این است : « وعنه ، عن ابن أبی عمیر ، عن یحیی بن الحجاج ، عن خالد بن الحجاج قال : قلت لأبی عبدالله (ع) الرّجل یجیء فیقول : إشتر هذا الثوب ، و أربحک کذا و کذا ، قال: ألیسإن شاء ترک ، و إن شاء أخذ ؟ قلت : بلی ، قال: لا بأس به إنّما یحلّ الکلام و یحرم الکلام » . شیخ طوسی از طبقه 12 و حسین بن سعید از طبقه 6 می باشد و شیخ این خبر را از کتاب حسین بن سعید گرفته و طریق شیخ به کتاب او صحیح می باشد ، ابن أبی عمیر از طبقه 6 و یحیی بن الحجاج از طبقه 5 و هر دو ثقه می باشند اما خالدبن الحجاج توثیق نشده است . اما یحلِّل الکلام یعنی اینکه مقابله و گفتگوی شما قبل از بیع اشکال ندارد و معامله را حلال می کند ویحرِّم الکلام یعنی اینکه ایجاب و قبول است که معامله را حرام می کند لذا اگر قبلاً ایجاب و قبول را خوانده بودی معامله صحیح نبود زیرا شما قبلاً مالک نبودی که بخواهی معامله ای انجام بدهی که بعداً این بحث : « لاتبع مالیس عندک » به طور مفصل مطرح خواهد شد بنابراین کلام به عنوان مقابله یحلِّل و کلام به عنوان بعت و قبلت یحرِّم ، البته معانی دیگری نیز برای این أخبار وجود دارد که بعداً به عرضتان خواهد رسید إنشاء الله... .
  نهج البلاغه :
 در نهج البلاغه خطبه هایی وجود دارد که درد دلهای امیرالمؤمنین(ع) می باشند که می شود آنها را به عنوان یک مقتل و مصیبت نامه جمع آوری کرد ، یکی از این خطبه ها که در باره خلفای سه گانه و غاصب بودن آنهاست خطبه معروف شقشقیه می باشد .
  ما از طرف أهل بیت(ع) مأمور به مدارا و معاشرت خوب با أهل سنت هستیم زیرا صلاح اسلام و مسلمین بر این سازش ومدارا می باشد ولی آنها در سه جبهه بر علیه ما کار کرده اند : تفسیر و حدیث و تاریخ ، در جبهه تفسیر بسیاری از آیات قرآن را مطابق نظر و به نفع خودشان تفسیر کرده اند مثلا با آیات قرآن ابوطالب را مشرک معرفی کرده اند و یا در مباهله گفته اند که پیغمبر(ص) در روز مباهله ابوبکرو فرزندانش و عمر و فرزندانش و امیرالمؤمنین و فرزندانش را برای مباهله با خود آورد ویا مثلا نقش امیرالمؤمنین(ع) در جنگ خندق را بسیار کمرنگ نشان داده اند لذا بنده معتقدم همانگونه که فقه مقارن نوشته شده لازم است که تفسیر و حدیث و تاریخ مقارن نیز نوشته شود .
 در جبهه حدیث آنها أحادیث بسیار زیادی را به دروغ در مقابل أحادیث ماجعل کرده اند مثلا صحیح بخاری درباره روایت : « فاطمة بضعة منّی » گفته که حضرت امیر(ع) رفت دختر أبوجهل را روی فاطمه زهراء(س) گرفت خبر به پیغمبر(ص) رسید ایشان مردم را جمع کرد و منبر رفت و گفت شنیده ام که علی(ع) این کار را کرده! دختر حبیب الله با دختر عدوالله یکجا جمع نمی شود : فاطمة بضعة منّی خلاصه این روایت را خیلی مغرضانه و به دروغ جعل کرده است .
  درباره همین خطبه شقشقیه گفته اند که آن را سید رضی جعل کرده درحالی که علامه امینی(ره) از 36 طریق از کتب خود آنها این روایت را قبل از تولد سید رضی نقل کرده است .
 خوب واما حضرت امیر(ع) در خطبه شقشقیه اینطور فرموده اند : « (الشکوی من إبن أبی قحافة) : أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى- يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ- فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً- وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ- أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ- يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ- وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ- فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى- فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ- فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَهُ .
  (أبوبکر والتلاعب بالخلافة) ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى :
  شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ
  فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ- إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا.
 (الشکوی من عمر) : فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا- وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا- فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ- إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ- فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ- فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ .
 (الشکوی من شوری عمر) : جَعَلَهَا فِي سِتَّةٍ جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى- مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ- حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ- لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا- فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ- وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ .
 (الشکوی من عثمان) : إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ- بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ- وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ- خَضْمَ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ- إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ » .
 از خطبه‏هاى آن حضرت است معروف به شقشقيّه : هان به خدا قسم ابو بكر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مى‏دانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست ، سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مى‏شود ، و
 مرغ انديشه به قلّه منزلتم نمى‏رسد . اما از خلافت چشم پوشيدم ، و روى از آن بر تافتم ، و عميقا انديشه كردم كه با دست بريده و بدون ياور بجنگم ، يا آن عرصه گاه ظلمت كور را تحمل نمايم ، فضايى كه پيران در آن فرسوده ، و كم سالان پير، و مؤمن تا ديدار حق دچار مشقت مى‏شود ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانه‏تر است ، پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديده‏ام خاشاك بود ، و غصه راه گلويم را بسته بود مى‏ديدم كه ميراثم به غارت مى‏رود . تا نوبت اولى سپرى شد ، و خلافت را پس از خود به پسر خطاب واگذارد . [سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد] : «چه تفاوت فاحشى است بين امروز من با اين همه مشكلات ، و روز حيّان برادر جابر كه غرق خوشى است» . شگفتا اولى با اينكه در زمان حياتش مى‏خواست حكومت را واگذارد ، ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت ديگرى بست. چه سخت هر كدام به يكى از دو پستان حكومت چسبيدند حكومت را به فضايى خشن كشانيده ، و به كسى رسيد كه كلامش درشت ، و همراهى با او دشوار ، و لغزشهايش فراوان، و معذرت خواهيش زياد بود . بودن با حكومت او كسى را مى‏ماند كه بر شتر چموش سوار است ، كه اگر مهارش را بكشد بينى‏اش زخم شود ، و اگر رهايش كند خود و راكب را به هلاكت اندازد به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و نا آرامى ، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند . آن مدت طولانى را نيز صبر كردم ، و بار سنگين هر بلايى را به دوش كشيدم . تا زمان او هم سپرى شد ، و امر حكومت را به شورايى سپرد كه به گمانش من هم (با اين منزلت خدايى) يكى از آنانم . خداوندا چه شورايى من چه زمانى در برابر اولين آنها در برترى و شايستگى مورد شك بودم كه امروزهمپايه اين اعضاى شورا قرار گيرم ولى (به خاطر احقاق حق) در نشيب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم ، در آنجا يكى به خاطر كينه‏اش به من رأى نداد ، و ديگرى براى بيعت به دامادش تمايل كرد ، و مسايلى ديگر كه ذكرش مناسب نيست . تا سومى به حكومت رسيد كه برنامه‏اى جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت ، و دودمان پدرى او (بنى اميه) به همراهى او بر خاستند و چون شترى كه گياه تازه بهار را با ولع مى‏خورد به غارت بيت المال دست زدند ، در نتيجه اين اوضاع رشته‏اش پنبه شد ، و اعمالش كار او را تمام ساخت ، و شكمبارگى سرنگونش نمود .
 
  این خطبه در شرح بحرانی جلد اول ص249 و در شرح خوئی در جلد 3 ص36 و در شرح ابن أبی الحدید جلد اول ص151 و در شرح فی ضلال جلد اول ص83 ذکر شده است که إنشاء الله مراجعه و مطالعه می کنید .
  حضرت امام(ره) زمانی که در فرانسه بودند قشرهای مختلف مردم خصوصاً دانشجویان ایرانی مقیم خارج از سرتاسر اروپا به دیدن ایشان می آمدند و امام برای آنها سخنرانی می فرمودند و حتی در طول روز گاهاً ایشان 10 مرتبه برای گروههای مختلف سخنرانی می کردند ایشان روز عید غدیر بیاناتی داشته اند ؛ زمان : 28 آبان 1357 ، مکان : فرانسه ، موضوع : حکومت اسلامی ، حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج .
 ایشان در آن روز چندین مطلب را بیان فرمودند یکی اینکه فرمودند غدیر روزی است که در آن پیغمبر(ص) تکلیف حکومت را مشخص کرده و الگوی حکومت اسلامی را برای همیشه بیان کرده است و حضرت امیر(ع) نیز در عهدنامه مالک اشتر وظایف حاکم اسلامی را بیان کرده و در واقع عهدنامه مالک اشتر هم قانون اساسی است و هم حاکم اسلامی را معرفی می کند مثل خود مالک اشتر که هم حاکم است و هم ولی فقیه است ، خلاصه اینکه ما امسال باید عید غدیر را بسیار پررنگ و باشکوه برگزار کنیم چراکه تمام حرکتها و خیزشهای اخیر در کشورهای منطقه مثل تونس و مصر و یمن و بحرین و لیبی و عربستان برگرفته از غدیر می باشد إن شاءالله خداوند به ما توفیق بدهد که بتوانیم نگاهبان غدیر باشیم ... .