درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الصوم

90/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : أدله صحت بیع معاطاتی
 
 عرض کردیم یکی از آیاتی که به آن برای صحت معاطات استدلال شده آیه 29 از سوره نساء می باشد : « یا أیها الذین آمنوا لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلّا أن تکون تجارةً عن تراضٍ منکم » .
  یکی از مباحثی که درباره این آیه مطرح است این است که فرق بین تجارت و بیع چیست؟ از دو جهت بین تجارت و بیع فرق وجود دارد ؛ اول اینکه تجارت به هر بیعی گفته نمی شود بلکه تجارت یک فن و یک حرفه می باشد ، یعنی کسی کار خود را در این قرار داده که مال را به جریان بیاندازد تادر نتیجه این جریان استفاده ا ی بدست بیاورد که به چنین کسی تاجر می گویند بنابراین نسبت بین تجارة و بیع عام و خاص من وجه می باشد زیرا بعضی جاها بیع و شراء هست ولی تجارت نیست مثل کسانی که برای رفع حوائج زندگیشان چیزهایی مثل خوراک یا پوشاک و امثال ذلک می خرند ، و گاهی تجارت هست ولی بیع و شراء نیست مثلاً شخصی یک مرکزی درست کرده که تعدادی ماشین در آن نگهداری می کند و بعد این ماشینها را به دیگران کرایه می دهد و آنها مبلغی را به عنوان حق کمیسیون به او می دهند خوب در اینجا در مرکز مذکور خرید و فروشی صورت نمی گیرد ولی در واقع تجارت صورت می گیرد ، خلاصه اینکه تجارت یعنی به جریان انداختن مال برای بدست آوردن منافع که این أعم از بیع و شراء و صلح و اجاره و امثالهم می باشد .
  خوب اگر نسبت بین تجارت و بیع عام و خاص من وجه باشد می توانیم به آیة التجارة تمسک کنیم زیرا در بعضی از جاها تجارة بر بیع صدق می کند ولو اینکه بیع معاطاتی و بدون صیغه باشد بنابراین وقتی در آن قسمت از تجارة که در آن بیع و شراء صادق است معاطات نیز صحیح است پس کل معاطات بیع و شراء صحیح است چه تجارت بر آن صدق کند یا نه .
  فرق دوم بین تجارت و بیع این است که در عرف تجارت یک معنای حرفه ای دارد بخلاف بیع و شراء یعنی در عرف به هر کسی تاجر نمی گویند بلکه به کسی می گویند که تجارت را برای خودش به عنوان یک حرفه و فن قرار داده لذا اگر شخصی یک دفعه چیزی بخرد و بفروشد به او تاجر نمی گویند و در باب مشتق نیز ما درباره این مطلب بحث کرده ایم ، در آنجا گفتیم که بعضی از مبادی هستند که معنای حدثی دارند مثل ضرب ، اما بعضی از مبادی هستند که معنای ملکه دارند مثلاً به کسی که ملکه اجتهاد را داراست مجتهد می گویند و یا تمّار و خمارّ و امثال ذلک به کسانی می گویند که شغل و حرفه آنها این چنین است لذا شاید در عرف کلمه تاجر نیز همین طور باشد که البته هر چه که باشد در بحث ما مؤثر نمی باشد زیرا بحث ما در این است که در هر کجا که تجارت معاطاتاً تحقق پیدا کند به آن تجارت می گویند و آیه شریفه نیز دلالت دارد بر اینکه هر کجا تجارت صادق باشد صحیح است پس معلوم می شود که تجارت معاطاتی نیز صحیح است و در آن احتیاج به عقد و صیغه لفظی نداریم .
 دلیل چهارم بر صحت معاطات آیة الوفاء یعنی آیه 1 از سوره مائده می باشد : « یا أیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود » عقد یعنی دو عهد و پیمان و دو قرارداد را به همدیگر گره زدن و مرتبط کردن و در بیع نیز همینطور است زیرا بایع می خواهد اضافه را از خودش قطع کند و مثمن را به مشتری گره بزند و منتقل کند و مشتری نیز می خواهد ارتباط و اضافه خود را با ثمن قطع کند و آن را به بایع گره بزند و منتقل کند خوب حالا بایع و مشتری برای جابجایی این اضافه ها یک قراردادی با هم می بندند که این قرارداد همان عهد و پیمان می باشد و آیه مذکور نیز می فرماید به عقود و پیمان و قراردادها وفا کنید چه لفظی در بین باشد یا نباشد .
  خوب این مقدار از بحث در نظرشریفتان باشد تا بقیه مطالب را بعداً خدمتتان عرض کنیم... .
 
 نهج البلاغه :
 
 گفتیم امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بعضی از خطبه های نهج البلاغه ابتدا آیه ای از قرآن را تلاوت می فرماید و بعد نکاتی را مطرح می کند من جمله در خطبه 223 که حضرت اینطور فرموده اند : « و من كلام له(ع)قاله عند تلاوته يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ أَدْحَضُ مَسْئُولٍ حُجَّةً وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِه... » . این خطبه در فیض الاسلام به عنوان خطبه 214 ، در شرح خوئی جلد 14 ص268 ، در شرح بحرانی جلد 4 ص74 ، در شرح ابن أبی الحدید جلد 11 ص238 ، و در شرح فی ضلال جلد 3 ص305 ذکر شده است .
 جان خطبه در این است که انسان باید خیلی مواظب خودش باشد تا مبادا اشتغال و کارها اورا از خودش غافل کند و دچار خود فراموشی بشود .
 حضرت امیر(ع) در خطبه مذکور انسان را نصیحت می کند و می فرماید : « يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ؟ و ما غرّک بربّک و ما أنّسک بهلکة نفسک؟ أما من دائک بلولٌ ، أم لیس مِن نومتک یقظة ، أم ترحم من نفسک ما ترحم مِن غیرک؟ فلربّما تری الضّاحی مِن حرِّ الشمس فتظلُّه ، أو تری المبتلب بألمٍ یُمضّجسده فتبکی رحمةً له! فما صبّرک علی دائک ، و جلّدک علی مصابک و عزّاک عن البکاء علی نفسک و هی أعزُّ الأنفس علیک! و کیف لا یو قظک خوف بیات نقمةٍ ، و قد تورَّطت بمعاصیه مدارج سطواته! فتداو من داء الفترة فی قلبک بعزیمةٍ ، ومِن کری الغفلة فی ناظرک بیقظةٍ وکن لله مطیعاً ، و بذکره آنساً و تمثَّل فی حال تولِّیک عنه إقباله علیک ، یدعوک إلی عفوه ، و یتغمَّدُک بفضله ، و أنت متوَّلٍ عنه إلی غیره . ...إلی آخر کلامه علیه السلام » . ای انسان چه چیز تورا جرأت داده و در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و بر نابودی خود علاقه مند کرده است؟ آیا بیماری تورا درمان نیست و خواب زدگی تو بیداری ندارد؟ چرا آنگونه که به دیگران رحم می کنی به خود رحم نمی کنی؟ چه بسا کسی را در آفتاب سوزان می ببینی و بر او سایه می افکنی یا بیماری را می بینی که سخت ناتوان است از روی دلسوزی بر او اشک میریزی اما چه چیز تورا بر بیماری خود بی تفاوت کرده و بر مصیبتهای خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته؟ در حالی که هیچ چیز برای تو عزیزتر از جانت نیست! چگونه ترس از فرود آمدن بلا شب هنگام تورا بیدار نکرده است که در گناه غوطه ور ودر پنجه قهر الهی مبتلا شده ای؟ پس سستی دل را با استقامت درمان کن و خواب زدگی چشمانت را با بیداری از میان بردار و اطاعت خدا را بپذیر و با یاد خدا اُنس بگیر و یاد آر که تو از خدا روی گردانی و در همان لحظه او روی به تو دارد و تورا به عفو خویشتن می خواند ، و با کرم خویش می پوشاند! درحالی که تو از خدا بریده ای و به غیر او توجه داری .
 اولین نکته ای که در این خطبه وجود دارد این است که انسان باید به خود توجه داشته باشد . همانطور که قبلا عرض کردیم حاج ملا مهدی نراقی صاحب کتاب جامع السعادات دارای مقامات علمی و معنوی بسیار بالایی می باشد پسر ایشان صاحب کتاب معراج السعادة و مستند الشیعه نیز دارای مقامات علمی و معنوی بسیار بالایی می باشد ، استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی(ره) می فرمودند این دونفر علاوه بر اینکه از لحاظ علمی مقام بسیار بالایی دارند از لحاظ قلم نیز بسیار قوی هستند .
 عرض کردیم حاج ملا مهدی نراقی در یک زمانی واقع شده بودند که دو چیز در ایران بسیار رواج پیدا کرده بود ؛ یکی اخباری گری و دیگری صوفیه گری ، برای آشنایی با تفکرات أخباری ها به جلد اول روضاة الجنات مراجعه کنید در آنجا در حالات محمد امین استر آبادی تقریبا 30 فرق بین أخباریین و اصولین ذکر شده که یکی از آنها این است که آنها إجتهاد و تقلید به این معنی را بدعت و حرام می دانند .
 در اواخر دوره صفویه بسیاری از علمای ما من جمله مجلسیین و خوانساریین و شیخ بهائی از دنیا رفته بودند و ازطرفی شاه سلطان حسین صفوی نیز بسیار بی کفایت بود و همین باعث شد که ایران مورد تاخت و تاز افغانها و دولت عثمانی قرار بگیرد و حوزه های علمیه خراب و طلاب همه پراکنده شوند و زمینه برای انحراف فراهم بشود درچنین شرائطی أخباری گری و صوفیه گری بسیار شایع شد .
 حاج ملا مهدی نراقی کتاب جامع السعادات را در ردّ تفکرات انحرافی أخباریین و أهل تصوّف تألیف کرد تا اسلام خروشان و فعال و مجاهد و شهید پرور را به همه معرفی کند زیرا این دو فرقه و بالأخص صوفیه أخلاق اسلامی را در خرقه پوشیدن وچلّه نشینی و شعر مولوی خواندن و امثال این کارها خلاصه کرده بودند .
 حاج ملا مهدی نراقی در جامع السعادات می فرماید ؛ انسان برای توجه به خود باید چهار حالت داشته باشد : « مشارطه و مراقبه و محاسبه و معاتبه » یعنی انسان در اول صبح باید با خود وأعضاء و جوارحش شرط کند که مرتکب خطا و لغزش و معصیت نشود و بعد باید در تمامی اوقات و لحظات روز مراقب اعمال و رفتار و اقوال خود باشد تا اینکه مرتکب خطا و معصیت نشود و بعد وقتی که شب شد باید خود را مورد محاسبه قرار بدهد و ببیند که آیا آن عهدوپیمانهایی که باخود بسته بود عملی شدند و به آنها وفا کرده یانه و آخرالأمر موقع معاتبه است یعنی اگر دید که خطا و لغزشی از او سرزده برخود عتاب و خطاب و سختگیری کند تا اینکه دوباره فردا مرتکب آن خطاها و معاصی نشود(جامع السعادات-جلد2از چاپ3جلد-ص229تاص235) .
 خوب حالا بنده متناسب با خطبه ای که خواندیم مطالبی را درباره غرور خدمتتان عرض می کنم زیرا تمام این جریانها و اتفاقاتی که در حال حاضر در دنیا اتفاق می افتد ریشه در غرور دارد چون غرور مستکبرین و دیکتاتورها و سلاطین باعث شد که دچار این مصیبتها شدند و بحمدالله تعالی همه روبه سقوط می باشند .
 غرور آن است که انسان از روی جهل و غفلت تکیه کند به چیزی که قابل تکیه کردن و اعتماد نیست مثلا یکی به علمش و دیگری به مالش و دیگری به قدرت و حکومتش تکیه می کند ، حاج ملا مهدی نراقی در جلد 3 از جامع السعادات ص40 مغرورین را هفت طایفه کرده ؛ اول کفار که در مقابل ایمان و اسلام تسلیم نشدند ، دوم فسّاق از مؤمنین زیرا ریشه فسق غرور می باشد ، سوم أهل علم ، چهارم وعّاظ ، پنجم أهل عبادت و عمل ، ششم أهل تصوّف و هفتم ثروتمندان و ارباب أموال .
 چند نفر نتیجه و عاقبت غرورشان را دیدند ؛ یکی صدام بود که با آن خفّت و خواری از دنیا رفت و بعد از مرگش مردم جنازه او را از قبر بیرون آوردند و جلوی سگها انداختند و دیگری رضاخان و محمد رضاخان بودند که بنده أحوالات اینها را در کتابی جمع آوری کرده ام .
 آقای خلخالی کتابی به نام أیام إنزوا نوشته اند که در آن جریان إعدام و تیر باران تمام کسانی که ایشان آنها إعدام کرده نوشته شده مثلا درباره جریان إعدام هویدا نوشته که من وقتی خواستم حکم کتبی إعدام او را صادر کنم با خود گفتم یک ورق کاغذ حیف است و بعد یک تکه از کاغذ سیگار را کندم و بروی آن حکم اعدامش را نوشتم ، بنابراین عاقبت مغرورین ذلّت و خواری می باشد مثل قذافی که همه دیدید با چه ذلّت و خواری کشته شد و إنشاءالله که عاقبت همه مغرورین و مستکبرین نیز به همین گونه باشد ... .