درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الصوم

90/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم قضا برای مریض و مسافری که تا سال بعد عذرش باقی است.

 بحث در این بود که در قرآن کریم دو مورد از وجوب روزه در ماه رمضان استثناء شده است و آن سفر است و مرض: (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَر) این دو گروه لازم نیست در ماه رمضان روزه بگیرند و بعد از آن باید قضای آن را به جا آورند.

 در مورد مریض بحث کردیم و گفتیم که او مطابق آیه ی فوق باید قضای روزه را بعد از بهبودی به جا آورد ولی یک نمونه از آن استثناء شده است و آن این است که مرض او تا رمضان سال بعد به طول انجامد. او لازم نیست روزه بگیرد ولی باید به اندازه ی هر روز یک مد طعام کفاره دهد.

اما در مورد سفر گفتیم که اگر کسی در ماه رمضان به دلیل سفر روزه ی خود را افطار کند و بعد سفرش تا رمضان سال بعد ادامه پیدا کند آیا قضا از او هم ساقط می شود یا اینکه او باید قضا را به جا آورد.

 گفتیم سفر مانند مرض نیست و قضا از چنین فردی ساقط نمی شود و بعد از رفع عذر باید قضای روزه ها را به جا آورد.

 دلیل این قول روایاتی است که در وسائل الشیعه ج 7 باب 23 از ابواب احکام شهر رمضان ذکر شده است.

 این اخبار را خواندیم و امروز به حدیث 16 اشاره می کنیم:

 عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلَاءٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي امْرَأَةٍ مَرِضَتْ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ أَوْ طَمِثَتْ أَوْ سَافَرَتْ فَمَاتَتْ قَبْلَ أَنْ يَخْرُجَ رَمَضَانُ هَلْ يُقْضَى عَنْهَا فَقَالَ أَمَّا الطَّمْثُ وَ الْمَرَضُ فَلَا وَ أَمَّا السَّفَرُ فَنَعَمْسند این روایت صحیح است.

 در مقابل این چهار حدیث، حدیث دیگری است که بین مسافر و مریض فرقی نمی گذارد و در هر دو قائل به سقوط قضاء است (در صورتی که تا رمضان بعد امتداد یابد)

 باب 25 از ابواب شهر رمضان

 این حدیث را در جلسه ی قبل ذکر کردیم

 صاحب جواهر در ج 17 ص 418 و مستمسک ج 8 ص 499 و غیره گفته اند این حدیث صحیح است ولی اصحاب از آن اعراض کرده اند.

 آیة الله خوئی، صاحب مدارک و صاحب معالم اعراض مشهور را موجب تضعیف خبر نمی دانند.

 مشهور می گویند: حجیت خبر واحد از جهت حصول اطمینان است و اگر عقلاء به وثوق خبری اطمینان داشته باشند به آن عمل می کنند. از این رو در جایی که مشهور از خبر واحد اعراض کنند این اطمینان دیگر وجود ندارد از این رو به حدیث نمی توان عمل کرد. (همچنین اگر مشهور به خبری عمل کنند این اطمینان حاصل می شود حتی اگر خبر ضعیف باشد.)

 از این رو اینکه فحول علماء به این حدیث عمل نکرده است شاید به دلیل معارضه ی آن با خبر یا اخبار اقوایی بوده است.

 آیة الله خویی و امثال آن به اطمینان در خبر کاری ندارند بلکه می گویند که باید به ادله ای که می گوید: (ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا) مراجعه کرد از این رو به فسق و عدالت راوی کار داریم نه به اعراض و یا عمل مشهور.

 آیة الله به دلیل مبنای فوق در صدد تضعیف روایت فوق بر می آید و می فرماید: صدوق این حدیث را در علل و عیون نقل کرده است.

اما در عیون، صدوق این حدیث را به دو سند به ابن شاذان می رساند: یکی عبد الواحد بن محمد بن عبدوس است و دیگر علی بن محمد بن قطیبة می باشد.

 اما عبد الواحد توثیق نشده است و فقط استاد صدوق است و صرف استاد بودن موجب توثیق نمی شود. حتی صدوق تصریح می کند که یکی از مشایخش ناصبی بوده است و حتی می گوید: من از او ناصبی تر ندیده ام. صدوق برای اخذ حدیث مسافرت های فراوانی داشته است مثلا در اول من لا یحضره الفقیه آمده است که حدیثی را در بخارا نوشته است. در الذریعه آمده است که صدوق سیصد کتاب تالیف کرده است و فقط بیست و چهار کتاب به دست ما رسیده و بقیه از بین رفته است.

 فرد دوم هم علی بن محمد بن قطیبة است که او نیز توثیق نشده است. از این رو حدیثی که صدوق در عیون نقل می کند ضعیف می باشد.

اما حدیثی که صدوق در علل نقل می کند: در طریق او جعفر بن علی بن شاذان است و دیگری محمد بن شاذان. این دو از فضل روایات می کنند و نامشان در کتب رجال ذکر نشده است و مهمل می باشند.

 از این رو آیة الله خوئی با تضعیف سند این خبر را از حجیت می اندازد و در نتیجه به فتوای مشهور عمل می کند.

بحث اخلاقی:

 بحث در خطبه ی 198 از نهج البلاغه می باشد. امام علیه السلام در این خطبه به تقوا سفارش فرموده است. تقوا سرمایه ای است که در تمام حالات زندگی برای همه ی افراد کاربرد دارد.

 در قرآن می خوانیم: (وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّه‏) (نساء / 131) تقوا آنقدر مهم است که خداوند می فرماید: ما تقوا را به تمام کسانی که قبل از شما بودند و دارای کتاب آسمانی بودند و حتی شما سفارش کردیم.

 در آیه ی دیگر می خوانیم: (أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‏ تَقْوى‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ في‏ نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ) (توبه / 109)

 در این آیه خداوند مردم را به دو دسته تقسیم می کند. بعضی هستند که مبنای زندگی خود را بر تقوا قرار داده اند. (هر شغلی که داشته باشند فرقی ندارد. آنها تقوا را اساس قرار می دهند.) عده ی دیگر کسانی هستند که اساس زندگی خود را بر لبه ی پرتگاهی قرار داده اند که آنها پرتگاه ریزش می کند و آنها را به آتش جهنم سوق می دهد.

 انسان ها اعم از بزرگ و کوچک مرد و زن و هر نوع دیگر کلا یکی از این دو شق هستند.

 این آیه مربوط به این قضیه است که پیامبر اکرم (ص) می خواستند به سمت جنگ تبوک بروند. این جنگ بسیار مهم بود و دشمنان اسلام از فرق مختلف سعی کرده بودند که تمام منافقان و کفار را جمع کنند. در تاریخ آمده است که حدود سی هزار نفر شده بودند و از طرف دیگر با روم متحد شده بودند. آنها تصمیم داشتند اسلام را از ریشه بر دارند. پیامبر اکرم (ص) در این جنگ حضور داشت. هنگام حرکت پیامبر فردی در مدینه به نام ابو عامر راهب که اهل کتاب بود و در مدینه صاحب نام و رسمی بود نزد او آمد.

 وقتی پیامبر اکرم (ص) به مدینه آمد او مسلمان نشد و علیه پیامبر موضع گیری کرد و با روم همدست شد تا پیامبر را از میان بردارد. او نزد سلطان روم رفت. (الان چهار کشور از روم جدا شده اند که عبارتند از سوریه، لبنان، فلسطین و اردن) بعد راهب مزبور با منافقین داخل مدینه همدست شد تا موقعیت را هموارتر کنند.

 پیامبر وقتی به سمت تبوک رفت منافقین مسجدی ساختند و به پیامبر گفتند تا در آن مسجد نماز بخواند تا مسجد مشروعیت پید کند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: ان شاء الله وقتی از جنگ تبوک برگشتم. بعد که پیامبر هنگام برگشت تصمیم گرفت در مسجد نماز بخواند این آیه نازل شد. (وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً (پایگاهی) لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ) (توبه / 107) بعد خداوند می فرماید: (لا تَقُمْ فيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ (مراد مسجد قبا است) فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ)

 از این رو عمل به تقوا موجب طهارت می شود و کسانی که می خواهند پاک باشند در این آیه ستوده شده اند.

 بعد آیه ی 109 که در اول بیان شد را می خوانیم که افراد دو دسته اند: با تقوا و بی تقوا