درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الصوم

89/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم عجز از خصال کفاره ی ماه رمضان

بحث در مسئله ی نوزدهم از مسائل عروة است صاحب عروة در این مسئله می فرماید: من عجز عن الخصال الثلاث في كفارة مثل شهر رمضان تخير بين أن يصوم ثمانية عشر يوما أو يتصدق بما يطيق و لو عجز أتى بالممكن منهما و إن لم يقدر على شئ منهما استغفر الله و لو مرة بدلا عن الكفارة و إن تمكن بعد ذلك منها أتى بها

صاحب عروة در مورد کسی که نمی تواند خصال کفاره را بدهد این است که او مخیر است بین هجده روز روزه گرفتن و تصدق بما یطیق و اگر نتوانست باید استغفار کند.

گفتیم که اقوال در این مسئله متعدد است و سه دسته روایت در این مورد وارد شده است.

نراقی در مستند الشیعه در ج 10 ص 525 می گوید: در مورد کسی از خصال کفاره عاجز باشد چهار قول نقل می کند: یکی این است که هجده روز روزه بگیرد و شیخ مفید و سید مرتضی به این قول قائلند قول دوم این است که باید تصدق دهد بما یطیق که صاحب مدارک، اسکافی، صدوق در مغنی و سبزواری در ذخیره. قول سوم این است که اول اگر بتواند باید هجده روز روزه بگیرد و اگر نتوانست باید تصدق به یطیق دهد که علامه به این قول قائل است و قول چهارم تخییر بین هجده روز روزه و تصدق بما یطیق است که این قول را صاحب جواهر اختیار کرده است.

از این رو باید منشا این اقوال را بررسی کرد. که منشا آن هفت روایت است که در باب وارد شده است.

دیروز شش خبر را خواندیم.

اما خبر هفتم در باب 12 از ابواب کفارات ج 15 ص 562 است.

ح 6: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ‏ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْ كَفَّارَةِ الْيَمِينِ فَقَالَ يَصُومُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ قُلْتُ إِنْ ضَعُفَ عَنِ الصَّوْمِ وَ عَجَزَ قَالَ يَتَصَدَّقُ عَلَى عَشَرَةِ مَسَاكِينَ قُلْتُ إِنَّهُ عَجَزَ عَنْ ذَلِكَ قَالَ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ لَا يَعُدْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْكَفَّارَةِ وَ أَقْصَاهُ وَ أَدْنَاهُ فَلْيَسْتَغْفِرِ اللَّهَ وَ يُظْهِرُ تَوْبَةً وَ نَدَامَةً این خبر موثق است چون ابن بکیر و ابن فضال فطحی هستند.

اما در مورد صوم هجده روز گفتیم که این خبر مخصوص باب ظهار است از این رو اصلا ارتباطی به عجز از خصال کفاره در ماه رمضان ندارد.

صاحب جواهر ج 17 ص ص 233 و صاحب عروة قائل به تخییر بین هجده روز روزه و تصدق بما یطیق قائلند و می گویند هر چند هر کدام دلالت بر تعیین می کنند ولی هنگام تعارض از دلالت بر تعیین دست بر می داریم و قائل به تخییر می شویم.

دیروز گفتیم که علامه در قواعد و محقق در شرایع قائل به همان هجده روز شده اند.

صاحب مدارک می گوید تخییر در جایی است که هر دو در عرض هم باشند ولی خبر ابو بصیر هر دو ضعیف است ولی خبر ابن سنان که تصدق بما یطیق را بیان می کند قوی است از این رو باید به مفاد آن عمل کرد.

ان شاء الله در جلسه ی بعد این بحث را پی گیری می کنیم.

تفسیر نهج البلاغه:

بحث در جریان با ناکثین بود و آنها کسانی هستند که با حضرت علی علیه السلام بیعت کردند و بعد بیعت خود را شکستند و آنها همان شورشیان جنگ جمل هستند که در راس آنها طلحه و زبیر بود.

گفتیم که باید بررسی کرد چرا این گونه افراد که خود افراد عالمی بودند در عصر علی علیه السلام به وجود آمدند و با حضرت مخالفت کردند. گفتیم که علم با ایمان فرق دارد و علامه ی طباطبائی در آیة قد افلح المؤمنون می گوید که گاه انسان علم دارد ولی به آن ایمان ندارد مانند آیه ی 14 سوره ی نمل که می فرماید: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا)

علامه می فرماید که تسلیم گاه قلبی است و گاه بدنی و پذیرفتن دین و گرویدن دل که همان تسلیم قلبی است ایمان را تشکیل می دهد. مثلا کسانی که به موارد مخدر معتاد هستند علم دارند که این کار ضرر دارد ولی به آن ایمان ندارند زیرا ایمان از عمل جدا نیست ولی علم می تواند از عمل جدا باشد.

همچنین مامون علم داشت و در کلامی می گوید که پدرم هارون به من تشیع را یاد داد و جریانی را ذکر می کند. مامون و هارون هر دو علم داشتند که اهل بیت بر حق هستند ولی به این ایمان نداشتند. جریان از این قرار است که هارون به مدینه آمد و بنی هاشم به دیدار او آمدند. یک روز گفتند که فردی دم در است و می گوید که موسی بن جعفر است. هارون دستور داد که همه به استقبالش بروند. رفتند که حضرت بر حماری سوار بود. هارون گفت که باید با همان حمار نزد بساط من بیایی و پیاده شوی. حضرت آمد و گویا پیرمردی بود که عبادت او را فرسوده کرده بود و همچون مشکی بود که خالی باشد. او در بساط هارون آمد و پیاده شد. هارون از احوال و پرسید و او گفت تمام احتیاجات اهل بیت را ادا کن. سپس هارون به اشخاص مختلف جوایزی داد ولی به حضرت مقدار کمی داد. مامون می گوید من به پدرم گفتم چرا شما بعد از آن هم احترام اینقدر کم کمک کردید؟ هارون گفت او امام بر حق است و اگر اموال زیادی داشته باشند ملک را از دست ما بیرون می آوردند و چون ملک عقیم است نمی توانیم به آنها که بر حق هستند میدان دهیم.

حضرت هم در مورد جنگ جمل می گوید رب عالم قتله جهله. یعنی علمی که با ایمان توام نباشد همان جهل است. حضرت در خطبه ی شقشقیه می گوید: ریشه ی این حرکت در خطبه ی شقشقیه نقل شده است آنجا که حضرت می فرماید: فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ (شورشان جنگ جمل) وَ مَرَقَتْ أُخْرَى (خوارج نهروان) وَ قَسَطَ آخَرُونَ (جنگ صفین و معاویه) كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ‏ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا.

آنچه که امام بیان می کند این است که همه ی اینها و حتی حرکت شورشیان جنگ نهروان و صفین همه ریشه در علو در ارض و حب جاه و مقام دارد.

در سفینة البحار ج 5 ص 92 حدیث شریفی در بیان رجل مهذب کامل از احتجاج نقل می کند: عن الرضا ع أنه قال قال علي بن الحسين إذا رأيتم الرجل قد حسن سمته و هديه و تماوت في منطقه و تخاضع في حركاته فرويدا لا يغرنكم فما أكثر من يعجزه تناول الدنيا و ركوب الحرام منها لضعف نيته و مهانته و جبن قلبه فنصب الدين فخا لها (دین خود را شبکه ی صید کردن و دام قرار دادند) فهو لا يزال يختل الناس بظاهره فإن تمكن من حرام اقتحمه و إذا وجدتموه يعف عن المال الحرام فرويدا لا يغرنكم فإن شهوات الخلق مختلفة فما أكثر من ينبو عن المال الحرام و إن كثر و يحمل نفسه على شوهاء قبيحة فيأتي منها محرما فإذا وجدتموه يعف عن ذلك فرويدا لا يغرنكم حتى تنظروا ما عقدة عقله فما أكثر من ترك‏ ذلك أجمع ثم لا يرجع إلى عقل متين فيكون ما ي فسد بجهله أكثر مما يصلحه بعقله فإذا وجدتم عقله متينا فرويدا لا يغركم تنظروا أ مع هواه يكون على عقله أم يكون مع عقله على هواه و كيف محبته للرئاسات الباطلة و زهده فيها فإن في الناس من خسر الدنيا و الآخرة يترك الدنيا للدنيا و يرى أن لذة الرئاسة الباطلة أفضل من لذة الأموال و النعم المباحة المحللة فيترك ذلك أجمع طلبا للرئاسة حتى إذا قيل له اتق الله أخذته العزة بالإثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد فهو يخبط خبط عشواء يوقده أول باطل إلى أبعد غايات الخسارة و يمده ربه بعد طلبه لما لا يقدر عليه في طغيانه فهو يحل ما حرم الله و يحرم ما أحل الله لا يبالي ما فات من دينه إذا سلمت له الرئاسة التي قد شقي من أجلها فأولئك الذين غضب الله عليهم و لعنهم و أعد لهم عذابا مهينا و لكن الرجل كل الرجل نعم الرجل هو الذي جعل هواه تبعا لأمر الله و قواه مبذولة في رضى الله‏ يرى الذل مع الحق أقرب إلى عز الأبد من العز في الباطل و يعلم أن قليل ما يحتمله من ضرائها يؤديه إلى دوام النعيم في دار لا تبيد و لا تنفذ و أن كثير ما يلحقه من سرائها إن اتبع هواه يؤديه إلى عذاب لا انقطاع له و لا يزول فذلكم الرجل نعم الرجل فيه فتمسكوا و بسنته فاقتدوا و إلى ربكم فتوسلوا فإنه لا ترد له دعوة و لا يخيب له طلبة

یعنی اگر دیدید کسی ظاهر الصلاح بود گول نخورید ببینید که در برابر مال دنیا چه برخوردی دارد و اگر مال حرام نمی خورد ببینید که برابر شهوات چگونه معامله می کند و اگر کف نفس داشت عقل او را بررسی کنید و اگر سالم بود ببینید در برابر جاه و مقام آیا محبتی در قلب اوست یا نه زیرا ممکن است او فردی باشد که لذت ریاست باطل زیر دندان او رفته باشد و به خواهد او به هر گناهی تن در دهد و در نتیجه اگر بگویند بیا تابع حق باشد قبول نکند و اگر دیدید که حب ریاست هم در او نیست بدانید او فرد خوبی است.

در روایت است که آخر ما یخرج من قلوب الصدیقین حب الجاه. بنابراین اگر کسی حب جاه هم نداشت بدانید که او انسان خوبی است و می توانید به او متمسک باشید.