درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الصوم

89/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روزه ی قضای ماه رمضان

بحث در کفاره ی قضای رمضان است. گفتیم که تا ظهر نشده می توان روزه را افطار کرد ولی بعد از ظهر اگر کسی آن را بشکند هم حرام است و هم کفاره دارد. بحث امروز در مقدار کفاره است.

باب 29 از ابواب احکام شهر رمضان

ح 1: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي رَجُلٍ أَتَى أَهْلَهُ فِي يَوْمٍ يَقْضِيهِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ قَالَ إِنْ كَانَ أَتَى أَهْلَهُ قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَلَا شَيْ‏ءَ عَلَيْهِ إِلَّا يَوْمٌ مَكَانَ يَوْمٍ وَ إِنْ كَانَ أَتَى أَهْلَهُ بَعْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَتَصَدَّقَ عَلَى عَشَرَةِ مَسَاكِينَ فَإِنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهِ صَامَ يَوْماً مَكَانَ يَوْمٍ (یک روز دیگر روزه بگیرد و امروز را رها کند) وَ صَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ كَفَّارَةً لِمَا صَنَعَ

رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ حارث بن محمد توثیق نشده است و آیة الله خوئی نیز این خبر را به دلیل وجود ایشان در سند ضعیف می داند بعد می گوید: که آیة الله بهبهانی به ایشان اعتماد داشت زیرا حسن بن محبوب که از او نقل می کند از اجله ی روات است.

به نظر ما چون مشهور به این خبر عمل کرده اند ضعف سند روایت جبران می شود.

ح 2: بِإِسْنَادِهِ (شیخ طوسی) عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ يَعْنِي أَحْمَدَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ‏ سَالِمٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ وَقَعَ عَلَى أَهْلِهِ وَ هُوَ يَقْضِي شَهْرَ رَمَضَانَ فَقَالَ إِنْ كَانَ وَقَعَ عَلَيْهَا قَبْلَ صَلَاةِ الْعَصْرِ فَلَا شَيْ‏ءَ عَلَيْهِ يَصُومُ يَوْماً بَدَلَ يَوْمٍ وَ إِنْ فَعَلَ بَعْدَ الْعَصْرِ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ أَطْعَمَ عَشَرَةَ مَسَاكِينَ فَإِنْ لَمْ يُمْكِنْهُ صَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ كَفَّارَةً لِذَلِكَ طریق شیخ به سعد خوب است و سند روایت صحیح است.

در این روایت عبارت (قبل صلاة العصر) حمل به همان قبل از زوال می شود زیرا ما نماز ظهر و عصر را با هم می خوانیم و وقت نماز عصر بعد از خواندن نماز ظهر است. (بر خلاف عامه که همه ی نمازهای پنج گانه را جداگانه و در وقت خاص خود می خوانند)

در این خبر آمده است که (يَوْمٍ وَ إِنْ فَعَلَ بَعْدَ الْعَصْرِ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ) که اگر آن روز را افطار کرد باید تا آخر روز امساک کند و دوباره روز دیگری هم روزه بگیرد و کفاره هم بدهد. حال این بحث مطرح است که آیا بعد از افطار باز باید امساک کرد یا نه؟

صاحب جواهر در وجوب امساک اشکال گرفته و گفته است که فما فی الروضه (شرح لمعه) و محکی الدروس که حکم به وجوب امساک اشکال در غایت ضعف است..

بحث دیگر این است که حال اگر بعد از شکستن امساک نکند آیا باز کفاره ی دیگری هم بر گردن او واجب می شود یا نه؟ صاحب روضه و دروس قائل به لزوم کفاره ی دیگری شده اند که صاحب جواهر به آنها اشکال می کند.

بحث دیگر این است: که آیا لزوم کفاره بر کسی که بعد از زوال افطار کرده است مخصوص کسی است که وقتش ضیق است یا حتی وسعت وقت را هم شامل می شود. مثلا کسی ده روز روزه ی قضا به گردنش است و تا ماه رمضان هم ده روز باقی مانده است آیا او اگر بعد از زوال افطار کند کفاره به گردنش می افتد یا اینکه اگر چند ماه هم فرصت داشت و با این وجود بعد از زوال افطار کرد او هم باید کفاره بدهد؟

صاحب جواهر فقط بحث سعه ی وقت را مطرح کرده است و دیگر به ضیق وقت نمی پردازد.

محقق نراقی (که شیخ انصاری چهار سال شاگر او بود) در مستند ج 10 ص 475 که کتابی بسیار است ابتدا این بحث را مطرح می کند که آیا بین ظن به ضیق وقت و غیر آن فرق است یا نه؟ مثلا کسی است که می داند مریض است و بعد از چند روز می میرد و یا می داند که او را قصاص می کنند و امثال آن و سپس می فرماید که ما دلیلی بر فرق در روایات مشاهده نمی کنیم.

بعد ایشان بحث دیگری مطرح می کند که آیا این حکم مخصوص کسی است که روزه ی قضای ماه رمضان را از خودش قضا می کند و یا کسی که از طرف فرد دیگری روزه را قضا می کند او هم اگر بعد از زوال افطار کند باید کفاره بدهد که بعد ایشان می فرمایدکه فرقی ندارد و هر دو باید در صورت افطار بعد از زوال کفاره دهند.

شرح نهج البلاغه:

بحث در خطبه ی ششم بود که وقتی حضرت می خواست به دنبال طلحه و زبیر و عایشه که جنگ جمل را به پا کرده بودند برود عده ای حضرت را منع کردند و حضرت این خطبه را بیان فرمود:

و من كلام له ع لما أشير عليه بألا يتبع طلحة و الزبير و لا يرصد لهما القتال و فيه يبين عن صفته بأنه عليه السلام لا يخدع

وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا وَ يَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا وَ لَكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِالسَّامِعِ الْمُطِيعِ الْعَاصِيَ الْمُرِيبَ أَبَداً حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا

بحث جنگ جمل چنان گسترده است که شیخ مفید کتابی به نام الجمل مرقوم کرده است. زیرا در جنگ جمل درس های بسیاری نهفته است و یکی این است که طلحه و زبیر که جزء عشره ی مبشره بودند که پیامبر به آنها بشارت داده بود چرا آخر عمر به چنین عملی دست زدند؟

در خطبه ی 50 آمده است: إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ (یعنی شروع فتنه به دلیل تبعیت از هوای نفس و تغییر احکام است و هوی و هوس گاه از شهوت، گاه از غضب، گاه از حب جاه و امثال آن نشات می گیرد) وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ (برای خودشان احکامی دست می کنند که) يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ (مردمانی از آتنها تبعیت می کنند که بر خلاف دین خداوند حرکت می کنند) فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ (یعنی کسانی که فتنه درست می کنند مقداری از حق را با مقداری از باطل مخلوط می کنند زیرا اگر همه اش حق باشد کسی فریب نمی خورد) فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى‏.یکی از علل تبعیت از هوی و هوس حب جاه است. شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (که شیخ آن را به عنوان هدیه ای برای صاحب بن عباد نوشته است که فرد فاضلی بوده است) در این کتاب می خوانیم: سُفْيَانَ بْنِ نِزَارٍ قَالَ كُنْتُ يَوْماً عَلَى رَأْسِ الْمَأْمُونِ فَقَالَ أَ تَدْرُونَ مَنْ عَلَّمَنِي التَّشَيُّعَ (مامون چنان در بحث قوی بود که افراد مختلفی از فرق مختلف جمع کرد و با همه بحث کرد و آنها را شکست داد) فَقَالَ الْقَوْمُ جَمِيعاً لَا وَ اللَّهِ مَا نَعْلَمُ قَالَ عَلَّمَنِيهِ الرَّشِيدُ قِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ وَ الرَّشِيدُ كَانَ يَقْتُلُ أَهْلَ هَذَا الْبَيْتِ قَالَ كَانَ يَقْتُلُهُمْ عَلَى الْمُلْكِ لِأَنَّ الْمُلْكَ عَقِيمٌ وَ لَقَدْ حَجَجْتُ مَعَهُ سَنَةً فَلَمَّا صَارَ إِلَى الْمَدِينَةِ تَقَدَّمَ إِلَى حُجَّابِهِ وَ قَالَ لَا يَدْخُلَنَّ عَلَيَّ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ و بعد داستان را ادامه می دهد.

علامه ی طباطبائی در تفسیر سوره ی مؤمنین می فرماید: که بین ایمان و علم فرق است و این طور نیست که هر کس به هر چه علم داشته باشد ایمان هم داشته باشد. بله ایمان از عمل جدا نیست ولی در بسیاری موارد از علم جدا می شود مثلا کسانی که تریاکی هستند می دانند که تریاک برای بدن ضرر دارد ولی به آن ایمان ندارد و عمل نمی کند. ایمان اثری در دل دارد که موجب می شود عمل از آن منفک نشود و چه بسا افرادی علم دارند ولی عمل نمی کنند و حب جاه و امثال آن موجب می شود که با علم به اینکه نباید از هوای نفس تبعیت کرد از آن پیروی کنند.