درس خارج فقه آيت‌الله حسین نوری‌همدانی

89/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : فی التقیة

 

بحث در کلام 56 نهج البلاغه (فیض الاسلام ) بود که حضرت امیر (ع) در آن فرموده اند : لا تتبرَّء منّی و فقهای ما فکر کرده اند که این کلام ایشان یکی از استثنائات از ادله تقیه می باشد ولی ما عرض کردیم که این کلام از استثنائات تقیه نیست بلکه این نشان دادن و راهنمایی به سوی یک نوع از تقیه می باشد زیرا این کلام مربوط به یک زمان بسیار حساس و مهم یعنی زمان حکومت معاویه می باشد که حضرت امیر (ع) هم در کلماتش به آن زمان اشاره کرده اند ، بنی امیه اصلاً اسلام نیاورد و تا وقتی که قدرت در دستشان بود و حاکم بودند با اسلام مبارزه کردند و وقتی که اسلام قدرت پیدا کرد حضرت امیر (ع) فرمودند : ما أسلم ولکن إستسلم ناچاراً در برابر اسلام تسلیم شدند ولی اسلام نیاوردند و حضرت امیر (ع) در چند جای نهج البلاغه از فتنه بنی امیه خبر داده اند ، من جمله خطبه 92 و خطبه 97 و خطبه 107 طبق نهج البلاغه فیض الاسلام ، و قهرمان این فتنه ها معاویه می باشد و در زمان او خیلی به شیعیان ظلم شده و هدفش هم نه تنها شیعیان بلکه از بین بردن ولایت و هدف امیرالمؤمنین (ع) بوده خوب بنابراین معلوم است که در چنین زمانی بر امثال میثم تمارها و کمیل ها و قنبرها لازم بوده که با خون خودشان ولایت را یاری کنند و حتی می بینید که عمار در جنگ صفین مثل زمان صدر اسلام تقیه نمی کند چون اگر تقیه می کرد اسلام و ولایت از بین می رفت و نابود می شد یعنی زمان و اشخاص فرق می کنند ، بنده فکر نمی کنم کلماتی که در اینجا از حضرت امام (ره) نقل شده واقعاً کلمات ایشان باشد چون با فکر و اندیشه امام سازگار نیست که ایشان بفرمایند قضیه میثم قصةً فی واقعةٍ ولعلَّ که اگر تقیه هم نمی کرد او را می کشتند و یا اینکه بفرمایند تمام روایاتی که در باب 29 وجود دارد ضعیف هستند و لا یفید علماً ولاعملاً و لایسلم سنداً ، در حالی که خبر 10 از خود نهج البلاغه نقل شده است و از طرفی حضرت امام (ره) بارها به صحت و عظمت نهج البلاغه اعتراف کرده اند .

اشکال دیگر ما به ایشان خلط بین برائت و اظهار برائت می باشد یعنی ایشان فکر کرده اند که حضرت امیر (ع) از اظهار برائت نهی کرده اند در حالی که ایشان از برائت قلبی نهی کرده اند و در واقع راه تقیه کردن را به ما نشان داده اند .

اشکال دیگر به ایشان این است که فرموده اند آیه ولاتلقوا بأیدیکم إلی التهلکة (بقره 195) اقتضا می کند که تقیه کنند پس چرا امیرالمؤمنین(ع) فرموده اند که تقیه نکنند و خودشان را به کشتن بدهند ؟ این مطلب هم بسیار عجیب است زیرا این موضوع مربوط به جهاد است و در جهاد نمی شود به این آیه استناد کرد بلکه این آیه مربوط به جاهایی است که انسان بی خود و بی جهت خودش را به کشتن بدهد نه در اینجا که حضرت امیر (ع) فرموده اند معاویه را بکشید و معلوم است که کشتن معاویه کار آسانی نیست و نیاز به جهاد دارد فلذا ما در باب جهاد نمی توانیم به این آیه مذکور برای تقیه تمسک کنیم بنابراین اشکالاتی به کلام حضرت امام (ره) وارد است که به نظر بنده کلمات ایشان در رسالة فی التقیه با فکر و عقیده و روحیات و فقه ایشان سازگار نیست .

اما در مورد کلام آقای خوئی هم باید عرض کنیم که اشکال عمده به ایشان هم این است که بین اظهار برائت و برائت فرقی نگذاشته اند یعنی حضرت امیر (ع) از برائت قلبی نهی می کنند که این با تقیه منافاتی ندارد ، این هم اشکال ما به کلام آقای خوئی بود که عرض شد .

خوب حالا می رسیم به آخر کلام حضرت امیر (ع) که فرموده اند : لأنی ولدت علی الفطرة و سبقت علی الایمان و الهجرة ، فقط ابن أبی الحدید این کلام را توضیح داده است و مطلبی گفته است که قابل توجه می باشد البته قبل از بیان حرف ابن أبی الحدید باید عرض کنم که بنده مطلبی را در اینجا نوشته ام و به روایتی استناد کرده ام که دلالت دارد براینکه جریان میثم تمار و امثال آن جهاد است و در جهاد هم ولاتلقوا بأیدیکم إلی التهلکة معنی ندارد ، آن روایت خبر 7 از باب 26 از ابواب جهاد العدو می باشد ، خبر این است : « الحسن بن محمد الطوسی فی مجالسه عن أبیه ، عن المفید ، عن علی بن بلال ، عن احمد بن الحسن البغدادی ، عن الحسین بن عمر المقری ، عن علی بن الأزهر ، عن علی بن صالح المکی ، عن محمد بن عمر بن علی ،عن أبیه ، عن جده أنّ النبی (ص) قال له: یا علی إنّ الله تعالی قد کتب علی المإمنین الجهاد فی الفتنة من بعدی ، کما کتب علیهم جهاد مع المشرکین معی ، فقلت : یا رسول الله وما الفتنة التی کتب علینا فیها الجهاد ؟ قال : فتنة قوم یشهدون أن لا إله إلا الله ، و أنی رسول الله و هم مخالفون لسنتی و طاعنون فی دینی فقلت : فعلام نقاتلهم یا رسو ل الله و هم یشهدون أن لا إله إلا الله و أنک رسول الله ؟ فقال : علی إحداثهم فی دینهم ، و فراقهم لأمری ، واستحلالهم دماء عترتی ... الحدیث » . خوب میثم و رشید و کمیل و امثال آنها در همین فتنه که پیغمبر (ص) به آن اشاره کرده اند و گفته اند که جهاد است به شهادت رسیده اند بنابراین ما نمی توانیم و به آیة ولاتلقوا بأیدیکم إلی التهلکة استناد کنیم و بگوئیم باید آنها تقیه می کردند .

خوب عرض کردیم که ابن أبی الحدید کلام پایانی حضرت امیر (ع) را توضیح داده او در ص 114 از جلد 4 شرح خودش بر نهج البلاغه گفته : « المسئلة الخامسة أن یقال کیف علَّل نهیه علی البرائة منه بقوله إنی ولدتُ علی الفطرة فإنّ هذا التعلیل لایختص به لأنَّ کلَّ أحدٍ یولد علی الفطرة و قال النبی0ٌ) ... إلی آخر کلامه » . بنابراین حرف ابن أبی الحدید هم مؤید ما می باشد و دلالت دارد بر اینکه مراد حضرت برائت قلبی می باشد نه اظهار برائت و از طرفی صاحب وسائل هم در باب 48 از ابواب جهاد العدو روایاتی را ذکر می کند که مؤید حرف ما (برائت قلبی) می باشد من جمله خبر 3 از این باب که این خبر است : « محمدبن علی بن الحسین باسناده عن فضل بن عثمان الأعور ، عن أبی عبدالله(ع) » أنه قال : ما من مولد یولد إلا علی الفطرة فأبواه اللذان یهوّدانه و ینصرانه و یمسجانه ، و إنما أعطی رسول الله (ص) الذمة و قبل الجزیة عن رئوس اولئک بأعیانهم علی أن لا یهوّدوا أولادهم و لا ینصروا ، وما أولاد أهل الذمة الیوم فلا ذمة لهم » . خوب ابن أبی الحدید اشاره به این خبر دارد و می گوید که ولدت علی الفطرة مختص به امیرالمؤمنین(ع) نیست بلکه هر مولودی همین طور است ، بعد ابن أبی الحدید جواب داده و گفته که مراد از فطرت در اینجا یک مرتبه خیلی بالایی است که امامیه به آن عصمت می گویند چرا که ایشان از اول مؤمن و خداپرست بوده ولی عمر و ابوبکر و عثمان در ابتدا مدتی بت پرست بوده اند و حضرت امیر (ع) در آغوش پیغمبر (ص) بزرگ شده است خلاصه ابن أبی الحدید می گوید که مراد از فطرت عصمت می باشد به این معنی که هیچ وقت از فطرت دور نشده است خوب این کلام أبی الحدید بود در شرح نهج البلاغه .

ما با توفیق پروردگار به طور مفصل و مبسوط درباره تقیه بحث کردیم و إنشاء الله از فردا برمی گردیم به بحث قبلیمان یعنی صوم و آن را ادامه می دهیم... .