درس خارج فقه آيت‌الله حسین نوری‌همدانی

89/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : فی التقیة

 

عرض کردیم که یکی از استثنائات تقیه ابراز برائت از امیر المؤمنین (ع) می باشد و گفتیم که ایشان در نهج البلاغه در کلام 56 (فیض الاسلام) فرموده اند ؛ فأمّا السبّ فسبّونی فأمّا البراءة فلا تتبَّرءَ منی ، اگر در زمان بعد از من (زمان معاویه ) از شما خواستند که مرا سبّ کنید اشکالی ندارد تقیةً این کار را انجام دهید ولی اگر از شما خواستند که از من ابراز برائت کنید این کا را انجام ندهید و تقیه نکنید بنابراین ابراز برائت از امیر المؤمنین (ع) یکی از مستثنیات تقیه شمرده شده است .

کلام حضرت امام رضوان الله علیه و آقای خوئی به عرضتان رسید و اما بنده فکر می کنم که این کلام استثناء نیست بلکه یک نوع راهنمایی به سوی تقیه می باشد و عمده بحث بر می گردد به اینکه تبرُّء که حضرت در کلامشان فرموده اند به چه معنی می باشد چون ما یک اظهار تبرُّء داریم و یک تبرُّء داریم و در این کلام حضرت نفرموده اند که تبرء را اظهار نکنید بلکه مرادشان این است که مثل اظهار سبّ و لعن اظهار تبرء هم اشکالی ندارد منتهی قلباً از من بیزار نشوید و معلوم است که امر قلبی با امر ظاهری فرق می کند ، خوب عرض کردیم که این مطلب بسیار مهم و دقیق و قابل توجه می باشد و در ص 349 از جلد 4 شرح نهج البلاغه خوئی ذکر شده است در آنجا اول گفته شده : « لقائل أن یقول ؛ ما الفرق بین السبِّ والتبرّی حیث رخَّص فی الاول و نهی عن الثانی مع أنّ السبَّ أفحش من التبری؟ أقول : والتحقیق فی الجواب ما ذکره شارح البحرانی حیث قال أنّ السبَّ من صفات القول اللسانی و هو امر یمکن ایقاعه من غیر اعتقادٍ ... إلی آخر کلامه » بعد ایشان می فرمایند که مراد حضرت در اینجا برائت قلبی می باشد نه اظهار برائت لسانی یعنی اظهار برائت لسانی اشکالی ندارد و بعد روایتی را نقل می کند که خبر 11 از باب 29 از ابواب امر ونهی وسائل الشیعه می باشد و خبر این است : « احمدبن علی بن أبی طالب الطبرسی فی (الإحتجاج) عن امیرالمؤمنین (ع) فی إحتجاجه علی بعض الیونان قال : وآمرک أن تصون دینک ، و علمنا الذی أودعناک فلاتبد علومنا لمن یقابلها بالعناد و لاتفش سرنا إلی من یشنّع علینا وآمرک أن تستعمل التقیّة فی دینک فإنّ الله یقول : « لایتَّخذ المؤمنون الکافرینَ اولیاءَ من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فَلیسَ من الله فی شئٍ إلا أن تتّقوا منهم تقاة » وقد أذنت لکم فی تفضیل أعدائنا إن ألجأک الخوف إلیه و فی إظهار البراءة إن حملک الوجل علیه ، وفی ترک الصلوات المکتوبات إن خشیت علی حشاشة نفسک الآفات و العاهات ، فانّ تفضیلک أعدءنا عند خوفک لاینفعهم و لایضرّنا وإنّ إظهارک براءتک منّا عند تقیتّک لایقدح فینا، ولاینقصنا ، ولئن تبرأ منّا ساعة بلسانک وأنت موالٍ لنا بجنانک ، لتبقی علی نفسک روحها التی بها قوامها ، و مالها الذی به قیامها و جاهها الذی به تمسکها ، وتصون من عرف بذلک أولیاءنا وإخواننا ، فإنّ ذلک أفضل من أن تتعرّض للهلاک ، و تنقطع به عن عمل فی الدین ، و صلاح إخوانک المؤمنین ، وإیّاک ثمّ إیّاک أن تترک التقیّة التی أمرتک بها، فإنّک شائط بدمک و دماء إخوانک ، معرّض لنعمتک و نعمتهم للزوال ، ومذل لهم فی أیدی أعداء دین الله ، و قد أمرک الله بإعزازهم ، فإنّک إن خالفت وصیّتی کان ضررک علی إخوانک و نفسک أشدّ من ضرر الناصب لنا، الکافر بنا » . یک طبیب یونانی به دست حضرت امیر (ع) اسلام می آورد و بعد حضرت اسلام را به او معرفی می کند که این روایت مقداری از کلام امیرالمؤمنین (ع) است که به آن طبیب فرموده اند ، روایت بسیار مفصل می باشد و خلاصه اش این است که حضرت امیر (ع) از تبرء قلبی نهی کرده اند و فرموده اند که اظهار تبرء لسانی اشکالی ندارد و در شرح نهج البلاغه خوئی هم به این روایت برای بیان همین مطلب (عدم اشکال اظهار تبری لسانی ) استناد شده است بنابریان فرقٌ بین اظهار التبری و التبری .

خوب حالا می رویم سراغ کلام حضرت امام (ره) و آقای خوئی و اشکالاتی که به کلام آنها داریم بیان می کنیم ، با اینکه بنده با نظر عظمت به حضرت امام(ره) می نگرم ولی چند اشکال طلبه ای به کلام ایشان دارم ؛ اول اینکه ایشان بعد از دسته بندی روایات باب 29 فرمودند تمام آنها ضعیف هستند و لاتفید علماً و لاعملاً بنابراین باید تقیه کرد و سبَّ و لعن کرد و ابراز تبری از امیرالمؤمنین (ع) کرد ، اشکال بنده به ایشان این است که در میان این اخبار خبر 10 از نهج البلاغه نقل شده است و حضرت امام(ره) خیلی به نهج البلاغه عنایت داشته اند و در جای جای کلامشان تکریم و تعظیم و تجلیل از نهج البلاغه داشته اند و در جلد 22 صحیفه نور که فهرست موضوعی می باشد این امر کاملاً مشخص است و حتی ایشان در وصیت نامه خودشان به عظمت نهج البلاغه اشاره کرده اند ، البته بنده فکر می کنم که ناشر رسالة فی التقیه در اینجا اشتباه کرده است چون با توجه به مطالبی که عرض شد این حرف از حضرت امام (ره) بسیار بعید است .

اشکال دوم این است که ایشان تبری را حمل بر اظهار تبری کرده اند و گفته اند که استتثناء از تقیه می باشد فلذا تبری را اظهار نکنید در حالی که اظهار تبری مثل اظهار سبّ و لعن اشکالی ندارد ، و ما تبری را بر تبری قلبی حمل کردیم مثل جریان عمار که عرض شد .

اشکال سوم به تمسک ایشان به آیه ولاتلقوا بأیدیکم إلی التهلکة (بقره 195) برای وجوب تقیه می باشد که ما عرض می کنیم که این مطلب بستگی به زمان های مختلف دارد یعنی در زمان معاویه که شیعیان در نهایت خفقان و محدودیت به سر می بردند اگر اصحاب خاص امیرالمؤمنین (ع) نظیر میثم تمار و کمیل و غیره هم مثل بقیه مردم تقیه می کردند و حضرت را لعن می کردند دیگر چیزی از ولایت باقی نمی ماند فلذا آنها لازم می دانستند که با خون خودشان ولایت را یاری کنند اصلاً حضرت امیر (ع) به آنها خبر داده بود که شهید خواهند شد مثلاً میثم تمار آن درختی را که قرار بود به آن دار زده شود آب یاری می کرد بنابرین ما قائلیم که بر این افراد لازم بوده که در آن زمان خاص با خون خودشان ولایت را یاری کنند و توضیح آیه مذکور را بعداً عرض می کنیم ... .