درس خارج فقه آيت‌الله حسین نوری‌همدانی

88/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع : رؤیت هلال

 

بالاخره بعد از ذکر رواياتی که در باب وجود داشت با تعبيرات مختلف نتيجه اين شد که در فرهنگ اسلام و اهل بيت (ع) رؤيت ميزان است و تا رؤيت محقق نشده حکم به اول ماه نمی شود ، منتهی رؤيت را اين طور تفسير کرده اند: گاهی شخص خودش هلال را رؤيت کند و حکم کند به اينکه اول رمضان است يا اول شوال، گاهی شاهد به رؤيت شهادت بدهد که از اخبار استفاده می شد که رؤيت خود شخص ميزان نيست بلکه اگر عدلين هم شهادت بدهند به رؤيت کافی است، يا اينکه گاهی شياعی باشد بر رؤيت و در شياع هم جمعيتي که از قول آنها اطمينان حاصل می شود جمعيت کثير باشند وبگويند که رؤيت محقق شده ، خلاصه هرچه هست رؤيت باشد .

در اين بحث بابی در وسائل هست : لاعبره باخبارالمنجمين ، اگر منجمين بگويند که فلان شب، شب عيدفطر است وفلان شب، شب اول رمضان است به اخبار آنها اعتباری نيست. سيره متشرعه هم برعدم اعتبار قول منجمين است، با اينکه تقويم هرسال در دسترس مردم قرار می گيرد و در تقويم هم نسبت به ماهها نوشته شده که اول ماه چه وقتی است اما هرگز مسلمانها از روی آن تقويم نمی گويند که فلان وقت ماه رمضان است، گاهی احتياط می کنند و استصحاب ماه شعبان را می کنند ولی هيچگاه براثر آن تقويم و قول منجمين نمی گويند اول رمضان است يا نمی گويند که شب عيد فطر است .

عنوان باب 15 از ابواب احکام شهر رمضان ص215 جلد7 وسائل 20 جلدی اينطور می باشد : « باب أنّه لا عبره باخبار المنجمين واهل الحساب » اگر منجمين يا اهل حساب بگويند که ماه ديده می شود به قول آنها اعتماد وعبرتی نيست .

صاحب وسائل در اين باب دو خبر نقل می کند خبر اول اينکه : محمدبن حسن باسناده عن محمدبن الحسن الصفار : يعنی شيخ طوسی، در تهذيب به اسناد خودش از صفار نقل می کند ، صفار از اجلای طبقه هشتم است و اسناد شيخ طوسی هم به صفار صحيح است ، عن محمدبن عيسي : محمدبن عيسی همان پدر احمدبن محمدبن عيسي اشعری قمی است . احمد از اجلّا وروات طبقه 7 است ومحمدبن عيسی هم از عدول و طبقه 6 است. محمدبن عيسی بن عبدالله بن سعدبن مالک اشعری، شيخ القميين است واز اشعريين قم می باشد، اين اشعری غيراز طبقه عشائره و معتزله در قم است، عده ای از علما و محدثين از اشعريين قم اند . قال: کتب إليه أبوعمر : ابو عمر معلوم نيست که چه کسی است ولی ندانستن ما اشکالی ندارد چون راوی محمدبن عيسی است، می گويد که يک نامه ای ابو عمر خدمت امام جواد(عليه السلام) نوشته، البته بايد توجه داشته باشيم که در روايت گفته إليه ونام نبرده ولی چون محمدبن عيسی از أجلّا است و از حضرت جواد(ع) نقل حديث می کند ظاهراً نظر به حضرت جواد(عليه السلام) دارد ، أخبرنی يا مولای أنّه ربّما أشکل علينا هلال شهر رمضان : گاهی هلال شهر رمضان بر ما مشکل می شود، ولا نراه ونری السّماء ليست فيها علّه : در آسمان هم مانع و ابری وجود ندارد، ويفطر الناس و نفطرمعهم : ظاهرا اهل تسنن را می گويد که افطار می کنند، احتمالاً شياعی بوده، ويقول قوم من الحساب قبلنا : قومی پيش ما هستند که اهل حساب هستند يعنی منجمند، آنها می گويند، إنّه يری فی تلک الليله بعينها : ما روزه هايمان را نگرفتيم وعيد گرفتيم اما اهل حساب می گويند که در شبی که خواهد آمد، ماه در جای ديگری ديده خواهد شد ، اينجا تقريباً بحث اختلاف افق را دارد بيان می کند ، بمصر و افريقيه و الاندلس : ما

 

روزه خودمان را به عنوان عيد خورده ايم وبه شياع اعتماد کرده ايم ولی عده ای از منجمين پيش ما هستند که می گويند که امشب در مصر وافريقيه واندلس و... ماه ديده خواهد شد ، هل يجوز يا مولای ما قال الحساب فی هذا الباب : از حضرت سؤال می کند که ما آنچه حساب می گويند قبول بکنيم، سؤالش سؤال خوبی است چرا که از بحث اختلاف افق می پرسد ، حتّی يختلف الفرض علی أهل الامصار فيکون صومهم خلاف صومنا وفطرهم خلاف فطرنا؟ يا اينکه صوم آنها برخلاف صوم ما باشد يعنی ما امروز خورديم ولی آنها بايد روزه باشند، برای ما امروز عيد فطر است ولی عيد آنها فردا می باشد، فوقع لاصوم من الشک : حضرت کتباً جواب داده اند که به قول حساب اعتماد نکنيد ، أفطر لرؤيته و صم لرؤيته : شما تا نديديد افطار نکنيد وتا نديديد روزه نگيريد ، اين حديث دلالت دارد بر اينکه معيار ديدن است وبه قول اهل حساب(منجمين) اعتمادی نيست .

همانطور که می دانيد که در جند جای فقه ما و روايات ما متعرض به بحث اعتماد به اهل نجوم شده اند و در مکاسب محرمه هم بابی است به نام : باب أنّ التنجيم حرام ، يکی از مکاسب محرمه تنجيم است . تنجيم يعنی با توجه به علم خاصی که مربوط به اجرام فلکی و مربوط به ستارگان و... می باشد حکم کنند به يک موضوعی . شرعاً اين کار صور مختلفی دارد که بعضی از صور آن حرام است و رجوع به آنها واعتماد به آنها هم حرام است، مطلب چند جور در مکاسب محرمه تصور شده؛ يک جورش اين است که انسان اجرام فلکی را مؤثر در اين عالم بداند، چه علت تامّه وچه به نحو جزء العله ، اگر بگوئيم آنها مؤثر تامّ هستند که کفر است برای اينکه مؤثر تام پروردگار عالم است، وفرقی نمی کند اگرکسانی که منکرين صانع هستند اين را بگويندکفراست وحتی اگر قائل به توحيد هم اين را بگويد باز هم کفر است . حالا اگر بگويند جزء العله هستند باز در عرض خداوند قرار می گيرند و اين هم کفراست ، بنابراين اينکه آنها مؤثرند در رخدادهای اين عالم مثلاً در آمدن باران و... چه به نحو تام و چه جزء العله ، اين را ما قائل نيستيم ودرست نمی دانيم، حالا اگر بگوئيم که اينها کواشف هستند نه اينکه مؤثر در عالم اند، به اين صورت که اينها علامت هستند، يعنی اوضاع کواکب دلالت دارند و آنها فقط دليل وراهنما هستند، اين را هم باز ما قبول نداريم واين هم حرام است .

کسانی که بخواهند از تنجيم کسب درآمد کنند حرام است وامثال رمل و استرلاب و جفر... راهم ما حرام می دانيم چرا که اينها يک نوع کهانت است و کهانت يعنی يک نوع خبر دادن از حوادث و رخدادها ، که غير از خداوند متعال کسی از آنها مطلع نيست و فقط خداوند اين علم را به اهل بيت(عليهم السلام) داده و يکی از معجزات آنها خبر دادن از آينده و غيب است فلذا غير از آنها اگر کسی بخواهد چيزی بگويد، اينها کهانت است و حرام است .

اهل بيت (عليهم السلام) گاهی از نجوم تمجيد کرده اند مثل اين روايت که برايتان می خوانم ؛ سفينه البحار ج2 ص581 : قال اميرالمؤمنين(عليه السلام): العلوم أربعه : تمام علوم در يک رتبه نيستند بعضی از علوم اهميت و شرافت بيشتری دارند که حضرت 4 تا از آنها را گفته اند : الفقه للأديان : علم فقه برای شناختن دين است، والطب للأبدان : طب برای بدن و سلامتی ، والنحو للسان : ادبيات و نحو برایحرف زدن است، درباره نحو و ادبيات حتی در وسائل در بحث دعا از قول امام صادق(عليه السلام) آمده است که : إذا التقا مؤمنان : اگر دو مؤمن به هم برخورد کردند ، کان أفضل ما عندالله آدبهما : از اين دو نفر کسی که ادبياتش بهتر است نزد خداوند أفضل است . باز در حديث ديگری آمده است که از امام صادق(عليه السلام) سؤال شده که چرا انسان بايد ادبيات را بخواند ؟ حضرت حضرت فرموده اند : کسی که ادبياتش قوی باشد باعث می شود که قرآن و

 

دعاها را درست بخواند، والنجوم لمعرفه الأزمان : علم نجوم و هيئت هم برای شناخت زمان است، پس آن مقداری از علم نجوم که در شناخت عرض و طول بلاد و شناخت ستاره ها و جذر ومدّ وخسوف وکسوف وامر قبله به کار می آيد ، يادگيريش برای ما لازم است وائمه ((عليهم السلام) هم به اين اندازه تشويق می کردند . صاحب وسائل چند جا اين مسئله را عنوان کرده يکی در ج 8 وسائل 20 جلدی ؛ باب تحريم عمل نجوم و تعلمه إلا ما يهتدی به فی برٍ أوبحرٍ و ديگری باب 14 از ابواب آداب سفر ص268 ج 8 وسائل 20 جلدی؛ باب تحريم عمل به علم نجوم و تعلّمش .

خوب در اينجا صاحب وسائل 10 تا خبر ذکر کرده است . خبر اولش اين است که شيخ صدوق از عبدالملک بن أعين که برادر زراره بوده نقل می کند قال:قلت لأبی عبدالله(عليه السلام) قد ابتليت بهذالعلم فأريد الحاجه: مبتلا به اين علم شده ام، کلاً شوق ها و ذوق ها با هم فرق می کند بعضی ها شوق و ذوق علم نجوم را دارند ، فإذا نظرت الی الطّالع ورأيت الطّالع الشرّ جلست و لم أذهب فيها و إذا رأيت طالع الخير ذهبت فی الحاجه : وقتی نگاه به ستارگان و طالع و... می کنم اگر خير باشد دنبال کار می روم واگر شر باشد دنبال آن کار نمی روم، فقال : لی تقضی : حضرت فرمودندآياتو با آنها قضاوت می کنی و به آنها اعتقاد داری، قلت نعم: بله، قال أحرق کتبک : حضرت فرمودند کتابهايت را بسوزان .

از اين روايات استفاده می شود که اهل بيت(عليهم السلام) اين علم را با اين خصوصيات حرام می دانستند، اما اگر کسی يادبگيرد برای ردّ شعبده و سحرو امثال اينها اشکال ندارد مثلاً اگر شخصی پيدا شد که از راه سحر وکهانت و... ادعای نبوّت کرد، شما اگر اين علوم را يادبگيريد که آن شخص را ردّ کنيد اشکالی ندارد، اما در حالت عادی يادگيريش اشکال دارد. باز صاحب وسائل در جلد 12 ص 101 باب 24 در مکاسب محرمه چند خبر دارد که اين مسئله را در آنجا بيان کرده ، خبر اولش اين است : عن أبی عبدالله (عليه السلام) قال: إنکم تنظرون فی شیءٍ منها کثيره لايدرک و قليله لا ينتفع به الحديث : امام صادق ((عليه السلام) فرموده اند: اين علم به قدری وسعت دارد که کسی نمی تواند تمام آن را فرا بگيرد و مقدار کم از آن هم فايده ای ندارد. در توحيد مفضل نيز آمده است، که 4 روز مفضل خدمت حضرت صادق (عليه السلام) رسيد روز اول حضرت درباره خلقت انسان و روز دوم درباره خلقت حيوان و روز سوم درباره نبايات و روز چهارم درباره شمس و قمر، سخنانی را بيان کردند، در روز چهارم حضرت از خيلی از ستلرگان نام بردند مثلاً ستاره سهيل و ثريّا و ... را يک به يک نام برده و فرموده اند که به آنها نگاه کن . بنابراين اسلام نمی خواهد جلوی اطلاعات مردم نسبت به اين اجرام فلکی را بگيرد منتهی بايد براساس توحيد و خداشناسی و فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام) باشد.

در توحيد مفضل حضرت تکيه بر اين دارند که ستاره جدی را بشناسيد ، جدی يک ستاره قطبی است که هميشه در قطب شمال است ، از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال می شود که ما در عراق می خواهيم نماز بخوانيم ، حضرت می فرمايند که ستاره جدی را پشت سرت قرار بده و نماز بخوان ، يعنی حضرت قبله را از روی ستاره جدی به آن شخص می فهماند.

مطلب ديگر اين است که در نهج البلاغه هم جريانی درباره علم نجوم وجود دارد؛ حضرت امير (عليه السلام) به جنگ نهروان می رفتند ، در ضمن عبور از يک نقطه ای يک منجّمی جلو آمد و گفت يا علی(عليه السلام) در اين ساعت نرو اگر بروی شکست می خوری ولی اگر در فلان ساعت بروی پيروز می شوی، حضرت فرمودند که تو از کجا می دانی ، گفت من خبره در اين امر هستم و زحمت کشيده ام فلذا می دانم، بعد حضرت فرمودند آيا تو می دانی که در شکم اين اسبی که من سوار شده ام چيست ؟

 

گفت بله اگر حساب کنم متوجه می شوم ، بعد لوازمات کارش را در آورد که حساب و کتاب کند، که در اين لحظه حضرت فرمودند : من صدقک بهذا فقد کذّب بقرآن : اگر کسی تورا تصديق کند که اين طور می دانی قرآن را تکذيب کرده ، چرا که در آخر سوره لقمان آمده است که 5 چيزی می باشد که از مختصات علم خداوند است که از جمله آنها، مافی الأرحام می باشد .

بعضی ها اشکال کرده اند در قرآن که آمده فقط خداوند می داند که در ارحام چيست ، الان علم طب پيشرفت کرده وما با وسائلی می توانيم بفهميم که بچه ای که در شکم مادراست پسر است يا دختر، حتی بعضی ها می روند پيش طبيب تا ببينند که بچه آنها پسر است يا دختر؛ در جواب بايد عرض کنم که بله در يک درجه ای أطبا می توانند تشخيص بدهند و آن وقتی است که جنين متشکل شد به شکل انسان و اعضاء واندام ترسيم شد اما در يک مراحلی غيراز خداوند متعال هيچکس نمی فهمد مثلاً موقعی که نطفه تازه منعقد شده. خلاصه حضرت رفتند به جنگ نهروان و فتح کردند و پيروز شدند و برگشتند و بعد فرمودند ؛ أيها النّاس إياکم و تعليم النجوم إلّا مايهتدی به في برٍوبحرٍ ، آن اندازه که در برّوبحر از روی ستاره ها غرب وشرق وامثال اينها را متوجه بشويد اشکالی ندارد،ولی آنچه که منجمين می گويند به کهانت کشيده می شود که حرام است، والمنجم کالکاهن والکاهن کالساحروالساحر کالکافروالکافر فی النار .

يک سری آدرسهايي بنده نوشته ام که اگر فرصت داشته باشيد مطالعه کنيد مفيد می باشد؛ جلد 5 شرح نهج البلاغه خوئی ص255 وجلد 6 شرح ابن أبی الحديد ص991 و جلد 2 شرح بحرانی ص215 و جلد اوّل فی ضلال ص369 ودر فيض الاسلام کلام 78 . يک حديثی را هم از سفينه البحار ذکر می کنم جلد اول ص555: از تفسير عيّاشی عن الصادق(عليه السلام) عن آبائه عن عليٍ(عليه السلام) قال، قال رسول الله (صلی الله عليه وآله): وبالنجم هم يهتدون(سوره نحل آيه 16) هوالجدی لأنه نجم لايزول وعليه بناء القبله وبه يهتدی اهل البر والبحر ، فرموده اند که جدی ستاره ای است که هميشه ثابت است و در قطب شمال می باشد و بنای قبله هم می باشد. ما با توفيق پروردگار بحث را به اينجا رسانديم که آنچه در فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام) معيار است رؤيت هلال است چه شخصی خودش ببيند يا کسی شهادت بدهد يا شياعی حاصل شود بر رؤيت و بعد بحث در اين است که اختلاف افق در رؤيت تأثير دارد ويا اينکه وحدت افق شرط است که إن شاءالله بعداً بيشتر توضيح می دهيم.