درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اوصاف مجهادین
 
 عرض کرديم که اوصافي از نظر اسلام در مجاهدين معتبر است که با توجه به اين شرايط و اوصاف جهاد، جهاد اسلامي مي شود. يکي از آنها که مورد بحث ما بود صدق بود. صدق و راستي کلمه ي بسيار پر محتوايي است و يکي از معيارهاي بسيار مهم شناخت هر انسان. <الانسان اما صادق او ساقط> انسان يا صادق است يا ساقط. يعني کسي که صادق نيست ساقط است. از مقام و موقعيت انسانيت ساقط است. ما شش تا مرحله بر اساس کتب اخلاق براي صدق عرض کرديم. کسي که در اين شش مرحله ممتاز باشد, واجد اين شش مرحله از مراحل صدق باشد, اين صادق است. از کتاب جامع السعادات نراقي و از محجة البيضاء حاج ملا محسن کاشاني.
  در آيات قرآن هم خداوند متعال صادق را معرفي کرده. يکي از آيات آيه ي 177 از سوره ي بقره است سوره ي دوم قرآن کريم لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون ملاحظه مي کنيد اين آيه يک آيه ي بسيار جامعي است از معرفي صادقين و متقين. آيه ي 177 از سوره ي بقره سوره ي دوم قرآن کريم. کل احکام اسلام خلاصه اش در اين آيه مذکور است. براي اينکه احکام اسلام به طور خلاصه به سه فصل بر مي گردد. فصل اول فصل اعتقاد است. معارف اعتقادي اسلام. فصل دوم فصل اخلاق است. معارفي که به روحيات و ملکات انسانها مربوط مي شود. فصل سوم فصل عمل, واجبات و محرمات و اينها. در اين آيه هر سه ذکر شده اول آيه که  لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ در اين معنا است بعد از اينکه قبله تحول پيدا کرد, پيغمبر تا هنگامي که در مکه بود سيزده سال بعد از بعثت نماز به طرف بيت المقدس خوانده مي شد, نه به طرف کعبه, بعد هم که آمدند مدينه تا هفده ماه تقريبا نماز به طرف بيت المقدس خوانده مي شد. ولي يک روزي در نماز ظهر پيغمبر به طرف بيت المقدس مشغول نماز بود, جبرئيل نازل شد و دو رکعت که به طرف بيت المقدس خوانده بود پيغمبر را برگرداند به طرف کعبه. يک مسجد ذي القبلتين در مدينه بود, چون خيلي از آثار را در مدينه عربستان سعودي از بين برده در مدينه و مکه. اصلا به طور کلي هر آثاري که ارتباط با اهل بيت دارد, يکي از جنايتهاي عربستان صعودي از بين بردن اين قبيل آثار است. خيلي از آثار بنده خودم سال 44 اولين دفعه که رفتم مکه خيلي از آثار بود, حالا که مي روي همه از بين رفته. بيت الاحزان آن موقع بوده حالا ديگه نيست. قبر پدر پيغمبر در مدينه بود حالا ديگه نيست. همه ي آنها را محو کردند, آثاري که با اهل بيت ارتباط دارد, هر آثاري که ايرانيها و شيعه ها به آن توجه دارند آن آثار را به تدريج عربستان صعودي و وهابيت از بين برده. خلاصه آن مسجد مسجد ذي القبلتين است که نصف نماز به طرف بيت المقدس و نصف ديگر به طرف خانه ي کعبه اقامه شد.
  باز يک بحث مهمي است در اينکه اين تحويل قبله که صورت گرفت بحثي به وجود آمده بود قرنها در اينکه بعضي از مساجد مدينه انحراف از کعبه دارند. يک مقداري انحراف دارند. ناچار بودند توجيه کنند که اينها معلوم مي شود که وسعتي در امر قبله هست. که انحراف ده درجه و پانزده درجه مثلاً مؤثر نيست. بالاخره تا اينکه اين بحث در بحث قبله ي الميزان تا حدي وجود دارد. کتابي است به نام "تحفة الاجله" مال "سردار کابلي" در علم هيأت خيلي وارد بوده, طول و عرض بلاد و انحراف قبله ها, که در بحث قبله ما بحث کرديم با توفيق پروردگار, متعرض شديم. خلاصه آن سردار کابلي که يک نفر بوده که در علم هيأت خيلي وارد بوده و کتاب تحفة الاجله کتاب بسيار خوبي است که مال ايشان است, آيت الله طباطبايي هم در الميزان از ايشان نام برده, ايشان بالاخره با آن آلات و ابزار رصدي که تمام فاصله ها را، درجات طول و عرض جغرافيا را، همه را حساب مي کند, با آن آلات ابزار سردار کابلي وسط آن محرابي که پيغمبر خدا در وسط نماز برگشت به طرف خانه ي کعبه, مي گويد وسط آن محراب به وسط ناودان خانه ي کعبه مي خورد, اين قدر دقيق است. اين را هم يکي از معجزات پيامبر خدا حساب کرده که در وسط نماز طوري برگردي از بيت المقدس به طرف قبله طوري دقيق باشد که وسط آن محرابي که ساخته شد به عنوان اين نماز به وسط ناودان خانه ي کعبه مي خورد.
  بعد از اينکه تحول قبله به وجود آمد به اين ترتيب خيلي بحثها به وجود آمد. القاء بحث هم بيشتر از يهوديها بود. چون آنها عنايت به بيت المقدس داشته و دارند. القاء بحث اين بود که اگر اين نمازها که واقعا تا الآن خوانده شد به طرف بيت المقدس صحيح بود چرا برگرديم به طرف کعبه؟ اگر اينها باطل بود چرا از اول پيغمبر و اصحاب به طرف بيت المقدس نماز مي خواندند؟ از اين قبيل شبهه ها ميان مردم مطرح مي کردند. معلوم است که اسلام، اسلامي است که لازم نيست که يک موضوع از موضوعات هميشه بر يک حال باشد. بواسطه طرو عوارض و مصالح و مفاسد تغييراتي به وجود مي آيد. تا آن موقع آن مصلحت بود اين موقع اين مصلحت است. ولي بالاخره دنبال اين را گرفته بودند و مجادله هايي، گفتگوهايي صورت مي گرفت. اين آيه نظر به آن هم دارد لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ "بِرّ" يعني کار خوب ولي کار خوب با وسعت را مي گويند. چون بِرّ از بَرّ است و بَرّ مقابل بحر است بَرّ يعني صحرا، بحر يعني دريا به آن صحراي وسيع مي گويند بَرّ. خير وسيع در اين نيست که شما چهره ي خود را به طرف مشرق و مغرب برگردانيد, بيت المقدس يا کعبه, اين نيست. بلکه بِرّ اين است وَ لكِنَّ الْبِرَّ در سه چيز است اول ايمان مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ ايمان به ملائکه از معارف اعتقادي مهم اسلام است. قرآن کريم از ملائکه به عنوان فَالْمُدَبِّراتِ أَمْرا به عنوان تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْر از اين قبيل آيات قرآن دلالت دارد به اينکه خداوند متعال ملائکه را عهده دار آوردن وحي و اداره ي بسياري از امور به عنوان تسبيب اسباب خدا قرار داده. به اينها بايد ما ايمان داشته باشيم. ايمان به خدا و روز آخر و ملائکه وَ الْكِتابِ کتابهاي آسماني وَ النَّبِيِّينَ اينها معارف اعتقادي است. بعد وَ آتَى الْمالَ که از معارف عملي است عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ اينها اعطاي مال است و امر امر عملي. وَ أَقامَ الصَّلاةَ امر عملي وَ آتَى الزَّكاةَ اينها معارف عملي اسلام هستند. بعد اخلاقي، وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وفاي به عهد, اين از معارف اخلاقي اسلام است. وَ الصَّابِرينَ همين طور اخلاقي است فِي الْبَأْساءِ بأس يعني فقر و نداشتن اموال فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ ضرّاء يعني چيزي که موجب ضرر به انسان مي شود. زخمي وارد شود کسي مثلاً مالي را طوفان و سيل ببرد و امثال اينها وَ حينَ الْبَأْسِ آن جهاد است. بأس يعني جهاد. أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون قرآن در اينجا صادقين را معرفي کرده آيه ي 177 از سوره ي بقره.
 باز يک جاي ديگر هم قرآن دارد در سوره ي حجرات است سوره 49 قرآن کريم. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ اين آيه ي 15 از سوره ي حجرات سوره ي 49 قرآن کريم است. در هر دو اين آيات جهاد هم ذکر است. اينجا جهاد بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ بود آنجا هم حينَ الْبَأْسِ که جهاد بود. خلاصه در دو جاي قرآن کريم به اين ترتيب که ملاحظه مي فرماييد خداوند متعال صادقين را الَّذينَ صَدَقُوا را معرفي کرده.
  باز در قرآن کريم آيه اي هست که شأن صداقت را بسيار بالا يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين آيه ي 119 از سوره ي توبه است كُونُوا مَعَ الصَّادِقين در تفسير برهان 14 خبر ذکر کرده که صادقين مراد ائمه : است. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين تفسير برهان جلد سوم صفحه 515 تا 517 نقل 14 خبر در تفسير آيه. آيه هم آيه ي 119 از سوره ي توبه بود که عرض شد. از پيغمبر و حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت امير و از اينها که مراد از صادقين در اين آيه پيغمبر و ائمه : است. مَعَ الصَّادِقين.
  بالاخره بحث ما در اين است که يکي از صفات بسيار ممتازي که در مجاهدان معتبر است صدق به آن معنا است. که حضرت امير فرمودند <فلما رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر> ما در جنگها اين چنين و آن چنان بوديم. کلام 55 نهج البلاغه بود. نمونه هايي ذکر کردند از اينکه در جنگها چقدر با اراده و ايمان و عزم قاطع شرکت مي کردند و چقدر از مرگ و شهادت استقبال مي کردند, ذکر کردند. بعد گفتند وقتي خداوند متعال ملاحظه کرد که ما تا اين حد صدق داريم <بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر> خداوند نصرت خود را بر ما نازل کرد و براي دشمنان ما هم ذلت و خواري فراهم آورد. <لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِيمَانِ عُودٌ> اگر ما مثل شما بوديم ستوني براي دين راست نمي شد و هيچ درختي از درختهاي دين شکوفه نمي کرد و سبز نمي شد. اين کلام حضرت اميرالمؤمنين است.
  بافت اين بحثها همين است, بحث جهاد. بنده روز قبل از اين چند روز تعطيلي که مطلب صدق را بحث مي کرديم يکي از رفقا که اينجا نيست, دأب بعضيها است که بعضي از روزها مي آيند و بعضي از روزها نمي آيند و اين طور هیچ وقت کس پيشرفت نمي کند. یوم و یوم لا شرکت کند, پیشرفت حاصل نمی شود. در حالات علما داريم که يک روز از بحثي که مي رفتند تعطيل نمي کردند. مثلا نوشته که ميرزا حبيب الله رشتي 20 سال در درس شيخ انصاري شرکت کرد, يک روز تعطيل نکرد. اين خيلي مهم است هر درسي که انسان انتخاب کند انتخابش اختياري است ولي بايد به آن بحث خيلي اهميت بدهد, بنويسد, مطالعه کند, پيش مطالعه کند, شرکت کند. خلاصه در عين حال که نيستند چون بحث مربوط به جهاد بود ما جوابش را عرض مي کنيم.
 سوال کردند به اينکه شما مي گوييد که <فَلَمّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر> سوال اين بود که اگر سيد الشهداء و يارانش در جريان کربلا با صدق گام برنمي داشتند؟! چرا آنها شکست خوردند و دشمن غالب شد؟! ما ناچاريم بر اساس فرهنگ اسلام فصلي را اينجا مطرح کنيم و آن خيلي مهم است. آيا نصر را, فتح, در فرهنگ اسلام به چه معناست؟ دوم آيا غلبه و غالبيت و مغلوبيت به چه معنا هست؟ چون در فرهنگ اسلام اين کلمات يک محتواي ديگر دارد, غير از آنچه که مردم فکر مي کنند. مردم فکر مي کنند که در برخوردها هر کس کشت و تخريب کرد و خلاصه غالب شد, آن کسي که کشته شد مغلوب شد. اين اولي فاتح شد، پيروز شد ولي آن دومي فاتح نشد. اين يک حساب اين جوري دارند. پس ما در باره این دو کلمه به مناسبت بحث جهاد که خيلي مناسب است و مي خواستيم در نتيجه بگوييم حالا متعرض اين دو موضوع مي شويم. يکي مسئله ي فتح و نصر است و ديگر مسئله ي غلبه است. غالب و مغلوب کي است؟
 اما مسئله ي اول که مسئله ي نصر و فتح و پيروزي و اينها که رابطه دارد با سعادت و اينها. ببينيم که فاتح و پيروز در برخوردها چيست؟ آن چه عامه ي مردم قضاوت کنند با صرف نظر از عناوين و عبارات اسلامي شايد همين طور فکر مي کنند. هر کس مثل هلاکو و تيمور فاتح شدند مثلا, فرض کنيد آمريکا وارد شد به عراق فاتح شد. در افغانستان هم فاتح شد. فتح و پيروزي در کشتن و تخريب و کنار زدن رقيب را فتح و پيروزي مي دانند. اما اسلام اين جور نمي گويد. اسلام آن هدف را حساب مي کند. تا هدف چه باشد. بر اساس هدف چند جور جنگ داريم. جنگ نظامي يک جنگ است, جنگ اقتصادي يک جنگ است, جنگ سياسي يک جنگ است, جنگ اعتقادي و فکري و فرهنگي هم يک جنگ ديگري است. بله اگر جنگ، جنگ نظامي است فقط هدف، هدف نظامي گري و کشورگشايي و توسعه دادن قلمرو سلطه و اينها باشد مثل جنگ روم و ايران با هم مي جنگيدند الم غُلِبَتِ الرُّومُ في‏ أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ مقصود چي بوده؟! مقصود اين بوده که روم مي خواسته قلمرو سلطه ي خود را کشورگشايي خود را توسعه بدهد. ايران هم در مقابل مي خواسته اين کار را بکند. در اين جنگ که هدف، هدف نظامي و توسعه ي قلمرو قدرت و سلطه است همين است. هر کس کشت و تخريب کرد و دشمن را کنار زد او غالب است. آن يکي که کشته شد مغلوب است. حالا غلبه را بگذاريم کنار. آن فاتح است و اين هم شکست خورده است. اما در جنگهاي اقتصادي اين نيست. مثلا در جنگهاي اقتصادي هدف اقتصاد را قبضه کردن موازين اقتصادي و مجاري اقتصادي است. جنگ انگلستان با هندوستان. اين وارد شده نمي خواهد که هندوستان جزء قلمرو انگلستان باشد. مقصود اين است که در اينجا بخواهد کالاهاي توليد شده ي خودش را صادر کند, اينجا بازار مصرف باشد براي انگلستان. منابع ثروت اين را، ذخاير اقتصادي اين را، قبضه کند و ببرد مثل جنگ نفت و امثال اينها. اينها جنگ، جنگ اقتصادي است. هر کسي که توانست اقتصاد طرف را قبضه کند زير قلمرو قدرت خودش در بياورد آن البته اينجا پيروز است, فاتح است. هر کسي که جريان اقتصادي خود را از دست داد اين معلوم است که اين شکست خورده است. در جنگ اقتصادي اين طور است. در اين جنگها هدف، هدف اقتصاد است، هدف مال و ثروت است, هدف منابع ثروت است. سوم اينکه هدف سياست است. يعني يک دولتي مي خواهد که سياست و مديريت امور يک کشور را قبضه بکند. دو دولت با هم رقيب هستند, با هم برخورد دارند, هدف سياست است. اينجا هر کدامش آن يکي را کنار زد با تشکيل فراماسونهايي با قدرت استکباري خودش آن را زير سلطه ي خودش درآورد, وزراي شما وکلاي شما تمام پستهاي کليدي شما را ما معين مي کنيم. اينجا آن کسي که به اين هدف رسيد معلوم است که اين فاتح است. آن کسي که در اين هدف تحت تأثير قرار گرفت و شکست خورد آن پيروز نيست. اما يک جنگ ديگر هم اسلام دارد. اسلام عنايت به اين دارد. هدف، هدف فکر و فرهنگ است, اعتقادي است. يزيد با امام حسين برخورد دارند. اما يزيد مي خواهد اصلاً اين فکر اسلامي را، فرهنگ اسلامي را, فرهنگ اهل بيت : را نابود کند. هدف آن است. امام حسين هم مي خواهد که هدف اهل بيت : را, اسلام ناب را مي خواهد که زنده کند. فاتح کيست؟! فاتح امام حسين است مسلّم. چون اين با ترتيب عاشورا و کربلا يک مکتبي را به وجود آورده که اين فرهنگ روز به روز تلألؤ بيشتر دارد. در دنياي کل ارض کربلا و کل يوم عاشورا اين فرهنگ، يک فرهنگ غالبي است, روز به روز هم موج بيشتري ايجاد مي کند. غالب امام حسين است و مغلوب و منکوب هم يزيد است. بنابراين ما نبايستي همين طور فکر کنيم که هر کس کشت, غالب شد, فاتح شد و هر کس هم که کشته شد اين شکست خورد. شکست خوردن و شکست دادن و فاتح شدن و فاتح نشدن روي اين بايد حساب کنيم.
  حالا شواهدي از اين فراوان است. بعضي از نمونه اش مثلاً در قرآن کريم در سوره ي يس در آنجا که إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِث اينها در سوره ي يس ذکر مي کنيم بعد مي گويد وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى يک شخصي آمد اسمش "حبيب نجار" است او از پيغمبرها و از فرستادگان پيغمبرها پشتيباني کرد و چه کرد و محاجه کرد و ولي کشته شد قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي وَ جَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمينَ در اينجا ملاحظه مي کنيد که اين شخص کشته شد و ليکن جزء مکرمين قرار گرفت قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ از طرف خداوند متعال به اين گفته مي شود که داخل شو به بهشت و خودش هم مي گويد يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي وَ جَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمينَ آيه ي 26 تا 27 سوره ي يس اين حبيب نجار است. حبيب نجار يکي از کساني است که <لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْن>. اين شخص است که اينجا کشته شد و قرآن با اين لحن مي گويد.
  در سوره غافر هم جريان مؤمن آل فرعون که اصلاً اين سوره ي چهلم قرآن يک اسمش هم سوره ي مؤمن است. اسم ديگرش سوره ي غافر است. آن مؤمن آل فرعون هم در برابر فرعون قيام کرد و کشته شد بلکه <فَقَتَلُوهُ فَقَطَعُوهُ إِرْباً إِرْبا> قرآن مي گويد فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا خداوند او را از سيئات مکرها حفظش کرد, از شهداء از کشته شده ها و يک هدف بسيار بزرگ ديني, قرآن کريم اين طور تمجيد مي کند. بنابراين ما نبايد فکر کنيم که هر کس کشته شد اين شکست خورده است و هر کس که قاتل شد اين شکست داده است و فاتح است و پيروز. نمونه هاي فراواني ما براي اين موضوع داريم. حالا بنده دو موضوع عرض کردم اول از سوره ي مؤمن سوره ي چهلم قرآن آيه ي 45 فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذاب روايات ما زياد داريم. عن الصادق <لقد سطوا عليه و قتلوه> <قَطَعُوهُ إِرْباً إِرْباً وَ لَكِنْ وَقَاهُ اللَّهُ أَنْ يَفْتِنُوهُ فِي دِينِه> اين مؤمن آل فرعون است که خيلي مقام عالي دارد, در مبارزه ي با فرعون عيون اخبار الرضا مي گويد <كان ابن خالة> پسر خاله ي فرعون بود <و في خَبَر آخر كَانَ ابْنَ عَمَّة>. قال النبي < الصِّدِّيقُونَ ثَلَاثَةٌ> صديقون که با بحث ما مربوط است سه نفرند <حِزْقِيلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ> که در اين سوره ذکر شده <حَبِيبٌ النَّجَّار> همان که در سوره ي ياسين ذکر شد و يکي هم <عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ> که بالاتر از اينهاست. نمونه هاي فراوان داريم. خواستم بنده فقط راهي را عرض کرده باشم که شما بتوانيد مطالعه کنيد. نمونه هایی آنچه که حالا به نظر بنده آمد.
 در بحار جلد 45 صفحه 87. بحار جلد 45 طبع جديد در رابطه با سيد الشهداء است <عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ كَتَبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع مِنْ مَكَّةَ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ> سيد الشهداء از مکه نامه اي براي برادرش محمد بن حنفيه نوشت حنفيه اسم مادرش است لقب مادرش است حنفيه به مادرش منسوب است از آن طايفه بوده امام حسين نامه اي نوشته به محمد بن حنفيه <بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ> نامه اي است نوشته از مکه به ابن حنفيه که او شايد در مدينه بوده ولي نامه به محمد است و <مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ> کساني که از قِبَل او با بني هاشم ارتباط دارند <أَمَّا بَعْدُ> نامه هم دو کلمه بيشتر نيست <فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِي اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِي لَمْ يُدْرِكِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ> کساني که به من ملحق شدند به شهادت رسيدند و کساني که ملحق نشدند به فتح نرسيدند. فتح مي گويند عجيب است <وَ مَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِي لَمْ يُدْرِكِ الْفَتْحَ> امام حسين خودش را فاتح مي دانسته. جريان کربلا يک جريان فتح است با ان همه شدتي که دارد. <أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِي اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِي لَمْ يُدْرِكِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ> نامه همين است. خيلي عجيب است واقعاً که ما بايستي فتح و نصرت را با اين ديد حساب کنيم و نمونه هاي فراوان داريم ما از اين موضوع.
 يک نمونه ي بسيار روشني در امالي شيخ طوسي هست. البته حاج شيخ عباس قمي هم (محدث) در نفس المهموم ذکر کرده در آن جريان شام و آنجاها ذکر کرده. ولي از امالي من نقل مي کنم <عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَمَّا قَدِمَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ> به شام آمدند <وَ قَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ اسْتَقْبَلَهُ إِبْرَاهِيمُ بْنُ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ> امام سجاد را <وَ قَالَ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ مَنْ غَلَبَ> چه کسي در قيام سيد الشهداء در برابر يزيد غالب شد؟ امام سجاد <يُغَطِّي رَأْسَهُ> سرش را پوشيده بود و در محمل بود <قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ> جواب گفت وقتي مي خواهي ببيني که چه کسي غالب شد موقع نماز مي شود چه کسي گفت <أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه> هدف اين بوده اين کلمات زنده بماند. اين مکتب هميشه پر آوازه و طنين انداز شود. اگر بخواهيد بدانيد که در جريان کربلا چه کسي غالب شد گفتيم موقع اذان، موقع نماز و اذان و اقامه تا معلوم شود. از امام صادق است. بنابراين امروز ما در بحث خودمان با توفيق پروردگار اين معنايي که نصرت و فتح از آن کيست و کي شکست خورده است اين را ذکر کرديم. غلبه براي فردا ان شاء الله.