درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : تفاوت جنگ معولی با جهاد
 
 در بحثي که داشتتيم که از آيات قرآن استفاده مي شود که نصرت پروردگار و فتح و ظفر فقط در سايه ي جهاد حاصل مي شود. تعداي از آيات قرآن را در اين مورد، مورد استشهاد قرار گرفت و عرض کرديم. خلاصه استفاده مي شود از آيات قرآن که بدون جهاد هرگز پروردگار نصرت خود را براي مردم فراهم نمي آورد. إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ نصر پروردگار مشروط به اين است که شما به جهاد بپردازيد و ثابت قدم باشيد. رسيديم به سوره ي 48 قرآن مجيد، آيه اي هست که آن روز عرض کرديم. ولي بايد توضيح داده شود. سوره ي 48 قرآن کريم سوره ي فتح است. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزاً اين آيه از جهت اينکه فتح مبين پروردگار را وقتي ذکر مي کند، معلل مي کند به اينکه لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ دو، سه تا بحث اينجا به وجود مي آيد. اول بحث اين است که مگر پيغمبر اسلام ذنبي داشته تا خداوند فتحي را پديد آورده و معلل کرده به اين علت که خداوند به اين وسيله گناه تو را بيامرزد. هم "ما تقدّم" و هم "ما تأخّر" اين يک مطلب است. دوم اينکه چه مناسبت است بين اينکه فتح مبين به وجود آوردن و غفران ذنب. اين هم يک مسئله است که ارتباط به وجود آمدن فتح با غفران ذنب پيغمبر. اين است که آيه خيلي جاي بحث دارد که بايد اين بحث روشن شود.
 بين ما و مفسرين عامه تفاوت در اين قبيل آيات وجود دارد که عرض کرديم که ما يک تفسير مقارن لازم داريم. که آنها خيلي با ما در تفسير آيات قرآن فرق دارند. در اينجا چون ما قائليم که پيغمبر داراي عصمت است. عصمت قولي و عملي و فکري از همه جهت. با دليل عقلي و نقلي. ولي آنها اين طور قائل نيستند. آنها پيغمبر و ائمه : را معصوم نمي دانند، سني ها. از اين جهت مطلب براي آنها از اين جهت مشکلي نيست. لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ اما براي ما مطلبي است. بايد جواب بدهيم. در ميان آنها هم اقوال فراواني وجود دارد. پيغمبر ، ما مي گوييم از اول عمر تا آخر عمر معصوم باشد. حتي قبل از بعثت. آنها مي گويند نه. يک فرقه شان مي گويند قبل از بعثت لازم نيست. اما بعد از اينکه پيغمبر شد بايد معصوم باشد. ما قائليم که فرق نمي کند. از اول عمر تا آخر عمر بايد معصوم باشد. يکي از کتابهاي مهمي که ما در اين مورد داريم، کتاب "تنزيه الانبياء" مال سيد مرتضي است. سيد مرتضي سعي کرده در اين کتاب آياتي از قرآن که ظاهرش منافات دارد با عصمت انبياء، جواب بدهد. چون در قرآن آياتي مثل وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى آدم عصيان کرد فَغَوى از اين قبيل زياد داريم. سيد مرتضي هم خودش يک عالم بسيار جليل القدر است که در زمان خودش خيلي مهم بوده. علامه حلي در خلاصه که کتاب رجال است, اسم سيد مرتضي را که مي برد، مي گويد از علم و کتاب سيد مرتضي از زمان خودش تا زمان ما در حوزه ها استفاده مي شود و علماي حوزه هاي ما همه در طول اين 300 سال تقريباً اعتکاف و اهتمامشان به کتاب سيد مرتضي است. سيد مرتضي در سال 436 ه.ق وفات کرده. علامه حلي 726 ه.ق. در حدود 300 سال بعدش علامه ي حلي مي گويد به کتبه، به کتاب و معلومات او روي آورده اند علماي حوزه ها، از زمان او تا زماننا هذا. سيد مرتضي مواجه هم بوده با اهل تسنن در آن زمان که مناظرات فراواني هم وجود داشته. هر چند در يک مدرسه گاهي درس مي خواندند. استاد و شاگرد، اين پيش آنها و آنها پيش اين. ولي مناظرات علمي فراواني وجود داشت. دوره اي است که علم کلام خيلي پيشرفت کرده. متکلمين شيعه، خود سيد مرتضي شاگرد شيخ مفيد است. شيخ مفيد در کلام خيلي قوي است. يک نفر بوده به نام قاضي عبدالجبار معتزلی, کتابي نوشته بوده عليه شيعه و سيد مرتضي مي خواهد جواب او را بدهد. کتابي دارد به نام "شافي". شافي متعرض تمام بحثهايي است که سني ها با شيعه دارند. بعد يک نفر به نام ابي الحسين بصري کتاب سيد مرتضي را رد کرد. سيد مرتضي به شاگردش شيخ طوسي گفت شما هم جواب از آن جواب بدهيد. آن هم "تلخيص الشافي" نوشت. "تلخيص الشافي" رد اشکالهاي قاضي عبدالجبار معتزلی هم هست. خلاصه يکي از مباحث داغ در آن زمان اين بحث بوده که از آيات قران استفاده مي شود که پيغمبر و ائمه :، حالا امامان را ما مي گوييم چون سيد ملحق کرده. "تنزيه الانبياء و الائمه :". در همين کتاب "تنزيه الانبياء" متعرض در مورد ائمه : است. در مورد حضرت اميرالمؤمنين چند موضوع را آنها اشکال کرده اند و ايشان جواب مي دهد. يکي از آنها در صحيح بخاري هست که حضرت امير دختر ابوجهل را مي خواست بگيرد. پيغمبر آمد مسجد و مردم را جمع کرد و که دختر عدو الله نمي شود با دختر من در يک خانه جمع شوند. در صحيح بخاري هست اين. از اين چيزها در صحيح بخاري زياد است که ايشان جواب مي دهد. آن وقت اينجا راجع به صلح امام حسن ، سيدالشهداء و رفتنش به کوفه و کربلا و اينها و تا امام زمان. تا امام زمان هم هست. خلاصه "تنزيه الانبياء و الائمه :". اين کتابي است که مال سيد مرتضي است. در اينجا سيد مرتضي جواب مي دهد. جواب سيد مرتضي را تفسير تبيان که شاگرد سيد مرتضي، شيخ طوسي 28 سال در درس سيد مرتضي شرکت کرده. 5 سال در درس شيخ مفيد. با آنکه استاد هر دو بود. وقتي شيخ مفيد از دنيا رفت. مرجعيت و اداره ي حوزه ها به سيد مرتضي تعلق گرفت. شيخ طوسي هم از روي تواضع و تأدب اسلامي، تا سيد مرتضي حيات داشت در درس سيد مرتضي شرکت کرد که 28 سال است. تا در سال 436 ه.ق سيد مرتضي که وفات کرد. شيخ طوسي زمام حوزه ها و تشيع را به دست گرفت. آن وقت در کتابي که بنده نوشته ام که درباره علماست, سيد مرتضي که به شاگردهايش شهريه مي داد، فرق داشتند. به شيخ طوسي 12 دينار مي داد. ولي به سلار 8 دينار مي داد. شهريه هايي که مي داد به کساني که شاگردانش بودند, از جهت مخارج آنها و اين چيزها فرق مي گذاشت. 28 سال شيخ طوسي در درس سيد مرتضي شرکت کرد. در تفسير تبيان که مال شيخ طوسي است و همين طور تفسير مجمع البيان، که خيلي مجمع البيان از تفسير تبيان تبعيت مي کند. جواب سيد مرتضي را اينجا نوشته اند. که عرض مي کنيم در باره ي ليغفر لک الله ... اما روايات. تفسيرهاي ما که به روايات نظر دارند. تفسير صافي آن روز عرض کردم. تفسير برهان، تفسير نور الثقلين. آيت الله طباطبايي هم مثل همين ها. اينها يک جواب ديگر مي دهند. آيه اي بود و مهم بود و بحثي است و بايد مطرح شود و بحث شود. عبارتها را ملاحظه فرموديد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ اين لام، لام تعليل است ظاهرش. گاهي لام، لام عاقبت است. مثل فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَنا اين لام، لام عاقبت است. <لدو للموت و ابنوا للخراب> است. اين هم لام، لام عاقبت است. علت تولد، موت نيست. اين لام عاقبت يعني عاقبت تولدها موت است. عاقبت بناها خراب است. گاهي لام، براي عاقبت است. <لدو للموت و ابنوا للخراب> گاهي لام مثل لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا. گاهي نه خير لام، لام تعليلي است. اما لام ظهور در تعليل دارد. آن لام عاقبت خلاف ظاهر است و قرینه مي خواهد. اين لام را در تفاسير عامه بر عاقبت هم حمل کرده اند. در تفسير آلوسی "روح المعاني" بنده مراجعه کردم لام را لام عاقبت مي داند. لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ يعني عاقبتش. اما نه ظاهرش اين است. ظاهرش ارتباط علت و معلولي است. إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ ما فتح به وجود آورديم. فتح مکه در سال هشتم هجرت و شکستن 360 بت. اين را به وجود آورديم. براي چي؟! براي لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ چه ارتباطي با هم دارند. اين است که در اينجا سيد مرتضي در "تنزيه الانبياء" صفحه 193. شيخ طوسي در تبيان جلد 9 صفحه 312. مجمع البيان جلد 9 از آن ده جلدي ها صفحه 201. اينها يک جوابي دارند تا برسيم به آن جواب. اينها مي گويند <فيه وجهان> شيخ طوسي در تبيان بعد از اينکه قول عامه را قائلند به اينکه پيغمبران گناه مي کنند يا اقلاً ترک اولي مي کنند, مي گويد نه. در مذهب ما داريم که انبياء و ائمه منزهند از اين که مرتکب خلافي باشند ولو به عنوان ترک اولي. بعدا دو تا جواب مي دهد. يکي اينکه لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ اين معنايش اين است که ذنوب شيعه و پيروان تو را خدا مي بخشد. ما فتح به تو داديم تاخداوند به شفاعت تو ذنب امت را ببخشد. مي گويد اين در اينجا لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ يعني <ذنب امتک> مثل <وسأل القريه>. در <وسأل القريه>، وقتي مي گوييم که <وسأل القريه> ولي اهل در اينجا مقدر است. يعنی <وسأل اهل القريه>. اينجا هم ذنبک يعني <ذنب امتک بشفاعتک> و امثال اينها . اين يک وجه است. چون براي اينکه در اول کتاب سيد مرتضي مي گويند که چون آن دليل عقلي قطعي دلالت دارد بر عصمت پيغمبر و امام، اگر ما دليلي پيدا کرديم که جايي برخلاف اين بود بايد توجيه کنيم. ولو آن توجيه خلاف ظاهر باشد. خوب اين خلاف ظاهر است, چون مي گويد <من ذنبک> اما به ناچار باید حمل کنيم به <من ذنب امتک> اين طور بگوييم. اين يک وجه است. دقت کنيد در دومي. در اولي اين بود که اينجا يک مضافي حذف شده و مضاف اليه جاي آن نشسته. <ذنب امتک> بوده شده <ذنبک>. حالا آن هم باز بايد بحث شود که چه ارتباطي با فتح پيدا مي کند. خداوند عالم در جاي ديگر نبخشيده، نبخشيده. در اينجا که فتح کرديد، خداوند بخشيده. خوب اين هم مطلبي است. ما نقل قول مي کنيم. اين وجه اول.
 وجه دو اينکه، دقت کنيد در دوم. مي گويد "ذنب" مصدر است. مصدر گاهي اضافه مي شود به فاعل, گاهي به مفعول به. مثلاً مي گوييم <ضربُ زيدٍ حسنٌ> اين مصدر به فاعل اضافه مي شود. يعني زدن زيد. زيد حسن را. اما گاهي مي گويد <ضربُ زيدٍ فلان> زدن زيد را. در فارسي در آخر مفعول به "را" در مي آيد. پس بنابراين گاهي مصدر اضافه مي شود به فاعل, گاهي هم مصدر اضافه مي شود به مفعول به. در قرآن هم هست. مثل قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُم "اولادهم" قتل اضافه شده به مفعول به. اولاد که قتل نکردند. کشتن اولادشان را. خلاصه ايشان گفته در اينجا "ذنب" اضافه شده به مفعول، نه فاعل. ذنب پيغمبر نه. ذنب آنها تو را. اين اضافه ي مصدر است به مفعول به. فاعل چيه؟ فاعل محذوف است. فاعل ذکر نشده. فاعل "ذنب" هما ن مردم است. مردمي که با پيغمبر اين قدر اذيت کردند پيغمبر را. تا اين فتح به وجود نيامده بود اين چيزي نبود. اما اين فتح را به وجود آورديم. <ليغفر لک الله ما تقدم من ذنبهم اياک>. اين کاف در اينجا فاعل نيست. که اينجا مضاف اليه قرار گرفته. اين مفعول است. مصدر روي مفعول اضافه شده. فاعل در اينجا محذوف است. يعني <ذنبهم اياک> حالا چه مناسبت بين فتح و آن وجود دارد. براي خاطر اينکه پيغمبر تا فتح نکرده بود, پيغمبر را به مکه راه نمي دادند, اذيت مي کردند, جنگ و ستيز داشتند و خيلي چيزها داشتند. تمام اينها ذنب آنها بود نسبت به پيغمبر. ولي وقتي که پيغمبر فتح کرد, اين ذنبها برطرف شد. به مکه راه دادند و تسلسيم شدند و مراعات کردند و اين حرفها. پس بنابراين مي گويد اين اضافه ي مصدر است به مفعول به. و فاعل در اينجا محذوف است. در کلمات عرب اين طور هم داريم و اين وجه دوم بيان سيد مرتضي است که تبيان همين را ذکر کرده. چون تبيان شاگرد سيد مرتضي است. مجمع البيان هم خيلي از تبيان تبعيت مي کند در تفسيرش. اين يک وجه است.
 عرض کنم اما وجه ديگر. دقت کنيد به وجه ديگر. ما در لغت "ذنب" را گناه معنا مي کنيم. "ذنب" به معني مخالفت امر مولوي، الهي نيست لغتاً. "ذنب" لغتاً به اين معني است که يک کاري انسان انجام بدهد در نظرها نامطلوب مي آيد. مي شود "ذنب". آن روز هم عرض کردم به اين که يک شعر از مطول <قد اصبحت ام الخيار تدعي/ علي ذنباً کله لم اصنعِ>. در قرآن کريم حضرت موسی مي گويد وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُون حضرت موسي يک نفر از اهل فرعون را کشته بود. کشتنش هم مشروع بود. اما عکس العملش اين بود که حضرت موسي ناچار شد که فرار کند. فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فرار کرد از مصر و رفت و پيش شعيب مدتي بود و بعد که به نبوت رسيد برگشت. خدا مي گويد حالا برو سراغ فرعون. مي گويد  وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُون اين "ذنب" چه ذنبي است؟ گناه الهي نيست. آنها از من يک ايرادي دارند. در نظر آنها مرتکب تقصيري شده ام. مي ترسم من را بکشند. پس "ذنب" در فارسي اگر بخواهيم بگوييم بايد بگوييم ايراد از انسان بگيرند. پس معلوم مي شود که "ذنب" در لغت به معني اين است که کاري انسان انجام بدهد که تبعه و اثر نامطلوب در نظر باشد. يک معني عامي است. پس "ذنب" به معني مخالفت تکليف مولوي الهي نيست.
  "مغفرت" چطور؟! "مغفرت" يعني چشم پوشي از آن امر نامطلوب نه بخشش خدا. بله قبل از فتح مکه خيلي ايراد مي گرفتند از پيغمبر. حالا خوب است که مثال بزنم. در همين انقلاب اسلامي ايران امام (رضوان الله عليه) که قيام کرد. خيلي از مردم، همان ها که الان تعريف مي کنند. آن موقع ايراد گرفتند. آقاجان مگر مي شود که با آمريکا مبارزه کرد؟! مگر مي شود با شاه مبارزه کرد. شاه خودش آمريکاست. يا دست خالي. اين طلبه اي است و با دست خالي در برابر دنيا قام کند. چه حرفهايي مي زند. هي ملامت. من مي شناسم خودم. الان افرادي که آن موقع ايراد مي گرفتند الان تعريف مي کنند. ولي وقتي که خداوند فتح الفتوح به وجود آورد و غالب شد و پيروز شد. همانهايي که انتقاد مي کردند, همانها الان به صف کساني که سمت دارند و تعريف مي کنند پیوسته اند و اين طور چيزها. بله تا مکه فتح نشده بود مي گفتند اين پيغمبر خداست. خانه ي خدا 360 تا بت آويزان است. بت پرستان در برابر آنها سجده مي کنند. مرکز توحيد ابراهيمي شده يک مرکز بتها. خوب اينها آمدند جنگ بدر را ترتيب دادند. جنگ خندق را ترتيب دادند. جنگهاي ديگر را ترتيب دادند. خوب اگر اين پيغمبر خداست بايد اين غلبه پيدا کند. بايد همه ي اينها را سر جايشان بنشاند. بايد خانه ي کعبه را مسخر کند. بتها را بشکند. تمام ايراد مي گرفتند. تا کي؟ حتي پيغمبر آمدند که حديبيه را به وجود آورد. حالا پيغمبر مکه را فتح کرده. يعني با 15 هزار نفر لشکر آمده بدون خونريزي مکه را فتح کرده. همانها که تا ديروز انتقاد مي کردند حالا آمدند تسلسم و خضوع و تواضع و تعريف و تمجيد و ايمان و اين طور چيزها. مي خواهيم بگوييم که اين آيه امام رضا هم اين طور معنا کرده. آن مفسريني که نظر دارند به روايات مثل تفسير صافي. حالا ما نمي خواهيم همه تنزیه الانبیاء را اینجا بگوييم. آيات قرآن زياد است. من کتاب مي گويم شما مطالعه کنيد. ما حالا اينها را داريم بحث مي کنيم. خلاصه اينجا يک روايت از امام رضا داريم که تفسير صافي نقل کرده. تفسير برهان نقل کرده. تفسير نورالثقلين نقل کرده. آيت الله طباطبايي هم مطابق آن معنا کرده. مي گويد "ذنب" در اينجا همين که عرض کردم. در فارسي شايد عملي بگوييم که مورد ايراد است. عمل مورد ايراد و نامطلوب "ذنب" معني شده. مخالف تکليف مولوي و الهي نيست. خيلي اعم است. "مغفرت" هم به معني چشم پوشي است. از آنچه که به معني ترک عقاب الهي نيست. چشم پوشي کردن. اين مردم چندي که فتح نبود خيلي انتقادها داشتند. عرض کردم که مثال روشنش همين انقلاب خودمان است. انقلاب ايران. ولي وقتي که فتح و پيروزي انجام شد. بله اين کار خداست و خدا بهش کمک کرده و پيغمبر است و آمدند در مقابلش و ايمان آوردند. إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ تمام عيبهايي که به تو مي گرفتند. تمام عيبها وَ ما تَأَخَّرَ بعداً کسي ايراد نمي گيرد. چون براي اينکه همه برايشان ثابت شده که پيغمبر خداست و خدا هم بهش کمک کرده و آمده اين جور فتح کرده. خيلي سر راست است. آن وقت اين را امام رضا در "عيون اخبار الرضا" به اين معنا که عرض کردم نقل کرده. فرموده امام رضا را تفسير صافي نقل کرده. تفسير برهان نقل کرده. آدرس تفسير برهان را خدمت شما عرض کنم. در تفسير برهان جلد 7 صفحه 232. صافي هم معلوم است. دو جلد بيشتر نيست. در تفسير آيه, حديث عيون اخبار الرضا را ذکر کرده. و همين طور تفسير برهان و نور الثقلين. بله براي ما روشن شد بنده لازم مي دانستم که اين بحث ناتمام نماند که آن روز عرض کردم بنابراين براي ما مطلب روشن شد. اين نسبت به بحث قبلي.
  ما در اينجا بحث مي کنيم. گفتيم که تفاوت جهاد با جنگهاي معمولي. چند تا تفاوت گفتيم. يکي از تفاوت ها اين است که درباره ي مجاهدين. مجاهدين افراد خاصي هستند که اينها ساخته شده اند. بعد از ساخته شدن با فکر و ذهنيت و ايمان و اخلاص خاصي به عرصه ي جهاد حرکت مي کنند. در اينجا بحث داشتيم. در اينجا آيات قرآن و روايات و تاريخ زياد دارد. يکي از مسائل، مسئله ي امتحان است. خداوند اعلان مي کند که ما، شما را به وسيله جهاد امتحان مي کنيم. وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ مجاهدين بدانيد که شما در مرحله ي امتحان قدم گذاشته ايد. اين رفتن شما خودش امتحان است. اين آيه از آيات سوره ي محمد است. سوره ي 47 سوره ي محمد است. سوره ي 48 سوره ي فتح است که بعدش است. آيه ي 31 از سوره ي محمد وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ مِنْكُمْ جهاد آنقدر جايگاه بلند دارد که خداوند به خصوص آن را امتحان به حساب مي آورد. يعني نماز خواندن تنها امتحان نيست. ساير اعمال هم امتحان دارد. اين به خصوص اين اين قدر مهم است. چون اين جان خود را در طبق اخلاص گذاشته است دیگر . وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ آيه ي 31 از اين سوره ي 47. ببينيد آيه عجيب است واقعاً. بعد پشت سرش مي گويد وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ خدا اگر بخواهد از کفار خودش انتقام مي گيرد و مي کشد آنها را. وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ خدا اگر بخواهد مي تواند قهراً تمام کفار را نابود کند و لکن مي خواهد امتحان کند بعضي را به بعضي. يعني شما مجاهدين برويد عرصه ي جهاد. آن کفار هم بيايند مقابل شما. هم آنها امتحان داده شوند از لحاظ شقاوتشان بعد از همه ي اتمام حجتها و اينها تسليم نشدند و کشته شدند, هم شما امتحان شويد که جان خود را [در طبق اخلاص گذاشتید] و حرکت کرديد. وَ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ ولي بدانيد شما که به اين جهاد مي رويد و امتحان پس مي دهيد اگر کشته شويد اعمال شما هدر نمي رود. سَيَهْديهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُم وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُم آن وقت دلگرمي می دهد به اين کساني که کشته شوند عملشان از بين نمي رود. خداوند عملشان را هدايت مي کند به بهشت و يُصْلِحُ بالَهُم شأنشان را خداوند اصلاح مي کند. وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُم پشت سرش إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم واقعاً در هيچ موضوعي مثل جهاد آيات روشن به اين ترتيب نداريم.
 ما بحثمان در اين است که يکي از چيزهايي که در قرآن مجيد است که خداوند به اين جهت مجاهدين را بسيج مي کند، مسئله ي امتحان است, که بدانند که در مرحله ي امتحان گام برمي دارند. استاد بزرگوارم آيت الله طباطبايي، شايد کمتر کسي تا به حال شنيده باشد ايشان در تفسير الميزان مي گويند اين آيات مربوط به جهاد است. وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ ايشان مي گويند مربوط به جهاد است. چون اين آيات "و لنبلونکم" شما فکر مي کنيد که خيلي عام است. ممکن است که عام باشد. ولي مصداق روشنش ايشان مي گويند که جهاد است. ايشان مي گويد اين آيه که عرض کردم, قبلش وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُون اين را مي گويد. پشت سرش مي گويد وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ايشان مي گويند اين را. آيت الله طباطبايي در جلد اول تفسير الميزان. آيه، آيه ي 153 شروع مي شود تا 157 از سوره ي بقره. از آيات سوره ي بقره است. چون جنگ است که در آن خوف به وجود مي آيد. در جنگ، در برخوردها ناامني ها به وجود مي آيد. معلوم است که خوف يعني ترس و ناامني. وَ الْجُوعِ جنگ گرسنگي دارد. محروميت دارد. وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ خراب شدن اموال وَ الْأَنْفُسِ افرادي کشته مي شوند. وَ الثَّمَراتِ حالا ثمرات قلب است يا ثمرات معمولي وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ايشان مي فرمايند اين آيات همه اش مربوط است به قتال و جنگ و جهاد و خداوند متعال مي خواهد بگويد که جنگ و جهاد يک مرحله از امتحان است از اول که حرکت مي کنيد و پيش مي آيد بدانيد که در ورطه ي امتحان پروردگار.
  آيت الله طباطبايي اينجا به مناسبت يک فصلي باز کرده. درباره ي امتحان خداوند. چون تفسير الميزان يک تفسير بسيار بسيار جامعي است و مطالب فراوان دارد. اينجا يک فصلي باز کرده به عنوان امتحان پروردگار. در قرآن 50 مرتبه از امتحان نام برده شده. هيچ کسي از امتحان مستثني نيست. خطبه ي قاصعه ي نهج البلاغه، خطبه ي 232 طولاني ترين خطبه مربوط به امتحان پروردگار است. خداوند متعال پيغمبران و ائمه : و همه چيز را، همه ي افراد را. براي اينکه امتحان در برابر، براي پيغمبر و اينها <أشَدُّ بَلاءً> انبياء است. امتحانشان سخت تر است. <ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَل> اين امتحان پروردگار است. امتحانهاي پروردگار با اين امتحانهاي انسانها فرق دارد. ايشان مي گويند. امتحان انسانها، امتحان است و دانشگاه است و حوزه است و جمع شدن شاگردان و بساط امتحان مرتب شده و مي خواهند بدانند که چقدر شما سواد داريد. چقدر درس خوانديد. رشته ها ي مختلف را امتحان مي دهيد. اما مال خدا اين طور نيست. اولا مال خدا، اينها مي خواهند بدانند, خدا قبلاً مي داند. پس يک چيز ديگر است. امتحان پروردگار درباره ي افعال است. يعني پيشامدهايي پيش مي آورد در نتيجه ي آن پيشامد که فعل شماست، آن جوهره ي ذات شما، نيت نهاني شما، که در روح دل شما است در ضمن عمل معلوم مي شود. وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن ابراهيم چند تا امتحان، در ميان آتش افکندند, از وطن خودش بايد هجرت کند که خيلي مشکل است. پسرش را با دست خودش قرباني کند و اينها. آن وقتإِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما خدا مي گويد إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبين فرزند را با دست خود مأمور شوي به قرباني کردن، امتحان بزرگي است. امتحانهاي پروردگار اين طوري است. ما همه مان بايد بدانيم در مرحله ي امتحان هستيم. ولي عمل ما، موضع گيري ما، اين ثابت مي کند که ما آيا خوب هستيم؟! از امتحان در آمديم؟! نمره ي بيست است, نمره ات چند هست؟ و اينها. بنابراين دومين مطلب درباره ي مجاهدين مسئله ي امتحان است. تا بقيه ان شاء الله بحث مي کنيم.