درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : نهج البلاغه
 
 قبل از مطالب درسي يکي از موضوعاتي که بسيار لازم است که به آن توجه شود مسئله ي انتخاباتي است که در پيش داريم. الحمدلله تعالي امروز ارتباط حوزه و جامعه و دولت و حکومت همه برقرار است. اين نظام اسلامي بعد از اينکه عقبه هاي متعددي را گذرانده، الحمدلله نظامي است عزتمند و قدرتمند. يکي از عقبه هايي که پشت سر گذاشتيم عقبه ي استبداد بوده که قرن ها بر مردم حاکم بوده، کرامت انساني و تمام موازين را لگدکوب کرده و پايمال کرده بود. عقبه ي دوم عقبه ي استکبار و تصرف دشمنان اسلام به کشورهاي اسلامي. عقبه ي سوم تلاشها و پيشامدهايي که بعد از پيروزي انقلاب از قبيل جنگ تحميلي، نقشه هايي که دشمنان اسلام داشتند. الحمدلله تمام اين عقبه ها پشت سر گذاشته شده. الان ما نظامي داريم عزتمند و قدرتمند. خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ آن نعمتي که پروردگار متعال به انسانها عنايت مي کند، نگهداري آن نعمت هم وظيفه ي بسيار مهمي است. اين نظام داراي تشکيلاتي است. نظام مثل يک موجود زنده دست و پا و پر و بال و تغذيه و تقويت و همه اينها را لازم دارد. يکي از تشکيلات، يکي از جريانهاي مهم براي نظام مسئله ي انتخابات است. انتخابات, انتخاب رياست جمهوري مسئله ي بسيار بسيار مهم است. مسئله ي اجتماعي است. در مسائل اجتماعي همه ي افراد آن اجتماع در آن مسئولند. همه مسئولند. يک نفر هم رأيش گاهي تأثيرگذار است. اگر کسي کوتاهي کند از مسئوليت خودش شانه خالي کرده و عمل نکرده. بنابراين همه ما در برابر اين جريان مسئوليم.
  يک فردي که مي خواهد انتخاب شود، شرايط فراوان دارد. بر اساس آن شرايط و آن موازين بايستي ما اقدام کنيم. کلامي از امام (رضوان الله عليه) است بخوانیم بعد هم عرض مي کنم.
 امام (رضوان الله عليه) در وصيت نامه شان فرمودند: وصيت من به ملت شريف آن است که در تمام انتخابات، چه انتخاب رئيس جمهور، چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري. وصيت من آن است که همه در صحنه باشند. و اشخاصي که انتخاب مي کنند روي ضوابطي باشد که بيان مي شود. که اگر مسامحه نمايند و براي موازين شرعيه و قانون انتخاب نکنند چه بسا خساراتي به اسلام و کشور وارد مي شود که جبران پذير نباشد. در اين صورت همه در پيشگاه خداوند متعال مسئول مي باشند. از اين قرار عدم دخالت ملت از مراجع و علما تا طبقه ي بازاري، کشاورز و کارگر و کارمند همه و همه مسئول سرنوشت کشور و اسلام مي باشيم. چه در نسل حاضر، چه نسلهاي آينده. در بعضي مقاطع عدم حضور و مسامحه گناهي باشد که در رأس گناهان کبيره است._ کسي اگر حاضر نباشد، رأي ندهد، شرکت نکند، اين گناهي است که در رأس گناهان کبيره است._ پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد کرد. و الا کار از دست همه خارج خواهد شد. اين حقيقتي است که بعد از مشروطه لمس نموده ايد و لمس نموده ايم. _در مشروطه همه ي ملت قيام کردند. همه هم در صحنه حضور داشتند. بعد کم کم کوتاه آمدند. عقب نشيني کردند و شکست خوردند. دشمن اختلاف عجيبي ايجاد کرد. در نتيجه ي اختلاف شيخ فضل الله نوري بالاي دار رفت و کم کم مشروطه از جريان اصلي منحرف شد. بالاخره به دست دشمنان اسلام افتاد. از متن مشروطه باز حکومت پهلوي به وجود آمد. بنابراين اگر بخواهد جمعيت کوتاهي بکنند، مي فرمايند_ اين حقيقتي است که بعد از مشروطه لمس نموده که هيچ علاجي بالاتر و بالاتر از ين نيست که ملت در سرتاسر کشور در کارهايي که محول به اوست بر طبق موازين اسلامي و قانون اساسي انجام دهيد. با علما و وروحانيون باتقوا و متعهد به جمهوري اسلامي مشورت نمايند که رئيس جمهور و وکلاي مجلس از طبقه اي باشند که محروميت و مظلوميت مستضعفان و مظلومان جامعه را لمس کرده و در فکر رفاه آنان باشد. اين چند سطر از وصيت نامه ي امام (رضوان الله عليه) است که براي اينکه براي هميشه براي ما کارگشا باشد و راهگشا باشد پيش پاي ما قرار داده اند.
 حالا ما چنين جرياني را در پيش و چنين مسئوليتي را همگي در پيش داريم که در برابر جامعه همه مسئوليم. يعني اگر 50 ميليون جمعيت باشد ما در برابر همه مسئوليم. چون کار ما در سرنوشت همه دخالت دارد. و آن رئيس جمهور هم در برابر 50 ميليون مسئوليتي را به عهده مي گيرد. انتخاب، يعني بيعت کردن، تعهد کردن و تعهد پذير بودن. اين تعهد مي کند و آن هم تعهد را مي پذيرد. يک چنين جريان بسيار مهمي است. بنابراين حالا چند شاخصه که به نظر بنده مي رسد:
  اول اينکه از لحاظ سوابق داراي سابقه اي باشد بسيار روشن و پاکيزه. ما درباره ي سابقه ي اشخاص بايد اطلاع و تحقيقي داشته باشيم. اولين شرطش داراي سوابق روشن و پاک. دوم تعهد. تدين. تعهد و تدين نسبت به اشخاص فرق مي کند. نسبت به پستها فرق مي کند. تعهدي که بتواند با عدالتي که مورد بحث ما در نج البلاغه هست، رعايت حقوق همه ي ملت با اين شرط تعهد در اين حد داشته باشد که حق همه ي ملت، همه ي افراد ملت، چه عدالت اجتماعي، چه عدالت اقتصادي از همه جهت بتواند که عمل بکند و رعايت بکند. سوم داشتن شجاعت. چون دشمنان اسلام هميشه در برابر ما صف آرايي دارند، نقشه هايي دارند. با تهاجم نظامي، تهاجم فرهنگي، تهاجم سياسي، تهاجم رسانه اي و تبليغي در برابر اين تهاجم يک شجاعي بايد باشد که متسلط باشد، مقاوم باشد. بتواند که نقشه هاي دشمن را نقش بر آب بکند. اين هم سومين شرط است که شجاعت در اين حد. که آن آرمان انقلاب را که امام (رضوان الله عليه) براي ما گذاشته و رهبر معظم انقلاب (دامت برکاته) سکان دار اين کشتي هستند بتوانند اين آرمان را حفظ کنند. اين موضوع شجاعت است. چهارم. چهارم بايستي متواضع باشد. خود تواضع در برابر ملت خيلي مهم است. واقعاً خدمتگزار حقيقي خودش را بداند در برابر ملت. مهربان باشد. دلسوز باشد. اينها شرايطي است که اسلام در هر کسي که پست اجتماعي در نظر مي گيرد، به عهده ي آن مي گذارد و مسئوليت دارد. بنابراين حالا باز بعداً شايد صحبت بکنيم. عرض ما امروز مقدمتاً اين است که نسبت به انتخابات که در پيش داريم ما طلبه ها با جامعه مربوط هستيم. از اول هم انقلاب در نتيجه ي فعاليت شما پيشرفت کرد. علما و خطبا و وعاظ و همه، به مردم گوشزد کردند و پشت سر امام حرکت کردند و انقلاب پيروز شد. اگر کسي بتواند نقش روحانيت را کوچک بشمرد يا حساب نکند، اين غافل است يا جاهل است يا مغرض است. خلاصه از اول اين طور بوده. حالا هم ما طلبه ها اين وظيفه را داريم براي تبليغ اسلام و انقلاب مردم را بايد طوري ترغيب کنيم که همه در صحنه حضور داشته باشند. يک انتخاب بسيار باشکوهي، پر جمعيتي، از قبلها هم باشکوه تر و پر جمعيت تر ان شاء الله انجام شود. حالا به هر کس که رأي مي دهند بر حسب اين موازين که عرض کرديم، ولي همه حضور داشته باشند. همه رأي بدهند. آن تعداد رأي و بالا بودن آمار خيلي اثر دارد در قدرت و عظمت نظام. که الحمد لله تعالي الان نظامي عزتمند و قدرتمند داريم. اين اولين مطلبي بود که به عرض محترم رسيد.
  اما مطلب دوم که در روزهاي چهارشنبه بحث ما درباره ي مطالب نهج البلاغه است. و بحث ما درباره ي اصول و مباني حکومت حضرت امير که هميشه سرمشق همه ي کساني باشد که حکومت مي خواهند که براي اداره مملکت گام بردارند. ما در بحث عدل مطالبي عرض کرديم. گفتيم سومین اصل، اصل عدالت و بسيار مهم است. <وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَاد> حضرت امير فرمودند در همان نامه ي 53 که نامه اي است که به مالک اشتر نوشته اند. افضل قرة عين ولاة آن است که عدل و عدالت در بلاد برقرار باشد. عدل هم به معني رعايت حقوق و حقوق هم بيان کرديم و شرح داديم. امام صادق فرمودند <أَسَاسَ الدِّينِ التَّوْحِيدُ وَ الْعَدْل> اساس دين توحيد است و عدل است. توحيد، شناختن خداوند با صفات جلال و جمال. اين اصل الاصول است. اصل همه ي اصولها توحيد است. توحيد که کامل شد، نبو ت و امامت و معاد و همه ارزشها پشت سرش هست. اين از جهت ارزش و اعتقاد. از جهت عمل هم، عدالت. اين که فرمودند <أَسَاسَ الدِّينِ التَّوْحِيدُ وَ الْعَدْل>.
 باز امام صادق فرمودند <ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ يَحْتَاجُ النَّاسُ طُرّاً إِلَيْهَا الْأَمْنُ وَ الْعَدْلُ وَ الْخِصْب> سه چيز است که همه ي مردم به آن محتاجند و هر کسي که در رأس جامعه هست، بايد سعي کند اين سه چيز را براي همه برقرار کند. امنيت و عدالت و ارزاني. <الْأَمْنُ وَ الْعَدْلُ وَ الْخِصْب> مي توان گفت اگر عدل باشد، آن دو تا هم هستند. عدل اگر باشد، امنيت هم هست. عدل اگر باشد، خصب هم هست. پس در ميان اين سه چيز هم باز آن رکن مهم همان عدل است. عدل اگر به معني واقعي کلمه برقرار باشد هم امنيت هست. و هم خصب و فراواني نعمت هست.
 مي دانيد که نهج البلاغه يک دريايي است. انسان وقتي وارد يک دريا مي شود يا در کنار يک دريا قرار مي گيرد بايد به اندازه ي يک قطره اي، به اندازه ي يک جزئي {استفاده کند}. ما درباره ي نهج البلاغه که بحث مي کنيم همان نامه ي 53. که نامه اي به مالک اشتر است. هفته ي گذشته هم عرض کرديم. به عنوان يک منشوري الان در سازمان ملل نگه داشته مي شود. کسي نتوانسته به اين جامعيت يک منشوري و برنامه اي براي اداره ي مملکت بنويسد. نامه ي 53 نامه اي است به مالک اشتر. در جاي جاي اين نامه از عدالت که مورد بحث ماست سخن به ميان آمده. ما يک فصلي را الان عرض مي کنيم. يک فصلي از نامه ي 53. بله اين در وسطهاي نامه هست. <ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى> مالک از خدا بترس، از خدا بترس. درباره ي طبقه ي پايين. طبقه ي پايين، نه اينکه از لحاظ کرامت انساني و ارزش پايين هستند. نه از لحاظ وضع درآمد مالي پايين هستند. توضيح مي دهد. <مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ> کساني که در زندگي بيچاره اند. <مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ> مساکين و نيازمندان <وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى> کساني که گرفتارند در برابر مشکلات زندگي. <وَ الزَّمْنَى> زمني جمع زمين است. با "ز". مثل قتلي، جمع قتيل. به چه کسي "زمني" مي گويند. "زمني" به کسي مي گويند که مريض است. يا بعضي از اعضاي بدن را ندارد. يا بعضي از قوا تعطيل شده. چشمش، گوشش مثلاً. مساکين، محتاجين، اهل بؤسي و گرفتار مشکلات و زمني. و کساني که فلج هستند. يکي از اعضا را ندارند. يک قوه از قوايشان از دست رفته. يا مريض هستند. <فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ> واقعاً مي توان گفت که سنگين ترين مسئوليت براي زمامداران، همين طبقه هستند. اينها مخصوص فقرا نيست. يعني فقير سائل. کسي که در اداره ي امور زندگي با مشکل مواجه است. کارمند است. کارگراست. يا صنعتگر است. هر چه هست. خلاصه کسي که در اداره ي زندگي در رفاه نيست. از لحاظ درآمد.<فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً> قانع يعني کسي که سؤال مي کند. معتر کسي است که ندارد ولي روي سؤال هم ندارد. در اين طبقه بعضي ها هستند که سؤال مي کنند. درخواست مي کنند باز هم تا حدي در نتيجه ي درخواست سؤال به خواسته ي خودشان مي رسند. اما بعضي ها معترند. آن قدر عفت نفس دارند که حتي به خودشان اجازه نمي دهند که سؤال کنند. <وَ احْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ> اي مالک در نظر بگير پروردگار را و حق اينها را ادا کن. <وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِكِ وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِي الْإِسْلَامِ فِي كُلِّ بَلَدٍ> در هر شهري قسمتي از بيت المال براي تأمين رفاه اينها را برقرار بدار. <فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلْأَدْنَى> براي دور افتاده ترين کساني که در مملکت اين طور هستند, همان حق آن دورافتاده دارد که امان حقي که کسي در نزديک شما هست دارد. يعني آن محروم و فقيري که در زابل و زاهدان و در گوشه و کنا و در ميان همه زاغه نشينان و حلبي آبادها و همه ي اينها قبلاً بود. در کلمات امام خيلي زياد است توجه به اينها. حتي امام مي فرمايند که اينها شما را به روي کار آوردند. چون هميشه کساني در جبهه و جهاد حضور پيدا مي کنند، کساني دنبال پيغمبران و امامان راه مي افتند که همين افراد هستند. يعني اينها به مشکلات عادت کردند. اينها اهل رفاه نيستند. از مرفهين بي درد نيستند.
 آيت الله طالقاني (اعلي الله مقامه) آن وقت که امام جمعه شد از طرف امام (رضوان الله عليه) اولين جمعه که امد براي نماز جمعه _من خودم حضور داشتم_ نگاه کرد به اين جمعيت. جمعيت خيلي زياد بود. اما هم هشان از همين افراد. از آن روستا نشينان، از ان محرومان و پايين شهر نشينان و از اين طبقات محروم. اولين کلمه اش اين بود که همين ها انقلاب را به ثمر رساندند. و همين ها پشت سر پيغمبرها بوده اند. و الا آن مرفهين بي درد که پشت سر پيغمبر و امام راه نمي افتند. يعني حاضر به تحمل مشکلات نيستند.
 مي فرمايند که آن اقصي شان حقي مانند ادني و نزديکتر دارد. <وَ كُل قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ> خدا ازتان مي خواهد که حقشان را مراعات کنيد. <وَ لَا يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ> مبادا مشغول خوش گذراني و شادماني باشي و و غفلت کني از حال اين درماندگان و بيچارگان. <فَإِنَّكَ لَا تُعْذَرُ> معذور نيستي در اينکه به قول خودتان اين کارهاي کوچک را رها کنيد و برويد دنبال کار بزرگ تر. کار بزرگ اين است. <فَلَا تُشْخِصْ هَمَّكَ عَنْهُمْ> توجهت را از اينها سلب نکن. <وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لَهُمْ> و چهره از روي اينها برنگردان. <وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ> اگر کساني هستند که راه ندارند که اينها بروند که دردشان را به آن بالا بالاها بگويند. راه ندارند. به اينها راه نمي دهند. <مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ> چشمها به اينها با خاري مي نگرند. <وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ> و افراد به اينها با نظر حقارت نگاه مي کنند. <فَفَرِّغْ> بنابراين يک افرادي را در نظر بگير <مِنْ ثِقَتَكَ> که مورد اعتماد باشند. <مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَ التَّوَاضُعِ> از خدا بترسند و متواضع باشند. در گوشه و کنار بگردند و اين قبيل افراد را پيدا کنند. دردهاي اينها را به تو بگويند و تو اين دردها را دوا کن. اين طايفه <مِنْ بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَى العَدل و الْإِنْصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ> اين طايفه در ميان مردم بيشتر محتاج عدالت و انصاف هستند. چون اينها کساني هستند که به جايي راهشان نمي دهند. کسي به تلفنشان جواب نمي دهد. کسي به کاغذهايشان جواب نمي دهد. خلاصه اينها يک همچين کسي هستند. <وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَ ذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ> و يتيمان و پيرمردان. آن وقت مي گويند که <وَ ذَلِكَ عَلَى الْوُلَاةِ ثَقِيلٌ وَ الْحَقُّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ> اينکه به شما مي گويم مالکا توجه به حالت اينها، از بين بردن بيکاري، ايجاد اشتغال، ايجاد ازدواج، مسئله ي مسکن. خوب خيلي مسئله است واقعاً. اينها گرفتارند. مي فرمايند اين طايفه بيش از همه محتاجند به تعهد. و اينکه من مي گويم بر ولاة ثقيل است. بر واليان اين موضوع سنگين است. <وَ الْحَقُّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ> بعد اضافه کردند که حق همه جا سنگين است. اما اينها خيلي اين حق سنگين است.
 ما چون امروز خيلي ديگه وقت نداريم خواستم درباره ي مطلب هفته ي قبل چيزي عرض کرده باشم. مطلب هفته ي قبل اين بود که نامه ي 53 از نهج البلاغه که مال مالک اشتر عرض کرديم. عرض کرديم جرج جرداق يک نفر لبناني مسيحي است. کتابي به نام "صوت العدالة الانسانية" نوشته. به فارسي هم ترجمه شده. اين را خدمت آيت الله العظمي آقاي بروجردي آوردند. اين هم 20 سال مطالعه کرده در نهج البلاغه. هر چه دارد، 5 جلد از نهج البلاغه است. و خيلي هم خوش قلم است. خيلي خوش عبارت است. بنده عربيش را چندين سال قبل از اين مطالعه کردم. خودم برايش فهرستي نوشتم. الان ترجمه هم شده است. ولي عربيش واقعاً از لحاظ قلم و عبارات خيلي رساست. خيلي کامل است. در يک جا مطالبي که در هفته گذشته گفتم که ايشان مي گويد که اين عهد نامه از چهار جهت بر منشور سازمان ملل بعد از مقايسه مي گويد برتري دارد. عرض کردم. منظور اين است که در يک جا مي گويد که اي روزگار _من چون به اين ايراد دارد عرض مي کنم_ ايشان مي گويد اي روزگار چه مي شد اگر در هر زماني يک نفر مانند علي را به وجود مي آمد. با همان شمشير و همان ذوالفقار. با همان فصاحت و بلاغت. با همان احساس و عدالت. با همان برجستگيها و ويژگيها. اين طوري مي گويد. آن وقت شهريار اين را به شعر درآورده. ما نظر خودمان را مي خواهيم عرض کنيم هم درباره ي شعر شهريار، هم اين حرف. تا چه حدي من به اين حرف اشکال دارم. شعر شهريار را من اينجا نوشته بودم.
 <چه بودي اگر هر زمان چون علي/ يکي زادي از مادر روزگار> اگر در هر زمان از مادر روزگار فرزندي مانند علي به وجود مي آمد. <ترازوي عدلي چنان مستقيم/ ستون اماني چنان استوار> ستون اماني مثل علي استوار. <مکارم همان گونه آرام بخش> مکارم جمع مکرمه است. مکرمه يعني اخلاق کريمه. <مکارم همان گونه آرام بخش/ مواعظ همان گونه آموزگار/ همان گونه از ظلم بنياد کن/ همان گونه بر زخم مرهم گذار/ به مغز عظيمش همان عزم و جزم/ به کف کريمش همان ذوالفقار/ همان گونه هم چون قضا و قدر/ کمان دار پيکان پروردگار/ که برکندي از سينه ي دوست دق> دق را از سينه کندن يعني يک کار بکند که خوشحال شود. <که برکندي از سينه ي دوست دق / برآوردي از جان دشمن دمار>.
  خوب آن مطلب را جرج جرداق گفته. شهريار هم به اين ترتيب آن مطلب را به شعر درآورده. آن از لحاظ عبارات جالب است. اين هم خوب از لحاظ شعر معلوم است که شهريار خيلي از لحاظ ذوق شعر برجسته است.
  اما مطلب بنده اين است که اين بيان و اين آرزو قدري انحرافي رفته. براي خاطر اينکه روزگار و خداوند متعال به وجود آورده. آن امام زمان است. امام زمان تمام صفات انبياء و اولياء را دارد. پس نبايد بگوييم که چه بوده اين روزگار و چنان. نه مردم چون صلاحيت نداشتند. مردم چون نتوانستند به وظايف خودشان عمل کنند. امام دوازدهم غايب شد. و الا ما در رواياتي که الان مي خوانم تمام اوصاف انبياء و اولياء، تمام برجستگيها در بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُم وجود دارد. ودایع تمام انبياء و اولياء هم در حضور ايشان است. پس نبايد بگوييم روزگار چرا چنين چيزي وجود ندارد. به وجود آورده.
 خواجه نصير الدين طوسي در تجريد دارد که <وجوده لطف، و تصرّفه لطف آخر، و عدمه منّا> وجود امام زمان لطف است. تصرفش هم لطف آخر. عدمش از ما است. پس تقريباً يک مقدار اين شعر و اين بيان توجه به اين مطلب نکرده. حالا اين مطلب چيه؟ اين مطلب اين است که بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُم که از آيات سوره ي هود سوره يازدهم قرآن است در تفسير آن آيه با قدري مطالعه ي بنده مطالبي هست که به اين ترتيبي که خلاصه اش را بايد عرض کنم. خلاصه اين است که " بَقِيَّتُ اللَّه" يعني ذخيره ي الهي. او خلاصه ي همه ي تجليات گذشته است. حضرتش داراي خصائص همه ي انبياء، برجستگي همه ي اولياء و برگزيدگان الهي است. همه ي زيباييها و کمالات را دارد. از حضرت نوح طول عمر و تحمل صبر در دوران غيبت طولاني. از حضرت ابراهيم شکستن بتها و شجاعت. از حضرت موسي مهابت و شهامت در برابر جباران. از حضرت داوود قضاوت به حق. از حضرت سليمان جهانداري. از حضرت يوسف زيبايي. احاديث آمده است که طاووس اهل جنت است. <كَوْكَبٌ دُرِّي؛ الْقَمَرُ الْمُنِير> از اين قبيل عبارات در روايات ما درباره ي امام زمان است. از حضرت محمد مصطفي ايجاد انقلاب و تحول و کوبيدن ستمگران و جباران که پيغمبر فرمودند <أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقاً وَ خُلْقا> حضرت مهدي. اين از لحاظ خصوصيات آن حضرت.
  اما تمام تجهيزات و ودايع انبياء و اولياء همراه اوست. عصاي حضرت موسي در دستش است. خاتم سليمان در انگشت است. حجر موسي همراهش است. حتي از مکه حرکت مي کنند تا بيايند به کوفه، ندا مي کند منادي که کسي همراه خودش آب و غذا برندارد. همان حجري که حضرت موسي عصا مي زد و از آن "اثنتا عشر عيناً" آب مي جوشيد و "من و سلوي" همه. خلاصه اين طور "من و سلوي و آب" همه همراه دارد. همراه دارد. عمامه ي پيغمبر بر سر، پيراهن پيغمبر در بر، ذوالفقار حضرت امير در دست و پرچم پيغمبر بالاي سرش است و از لحاظ جمال ستاره ي درخشان و ماه شب چهارده و طاووس جنت. جبرئيل امين در سمت راست و ميکائيل در سمت چپ و فوج فرشتگان همراه است و خلاصه اينها را مراجعه مي کنيد در اصول کافي. دو تا باب است. يک باب برجستگيهاي حضرت. يک باب هم ودايع انبياء همراه. بنابراين آن شعر را آن جور نبايد گفت. گفت چطور مي شد اي پروردگار همه ي مردم آن زمينه سازي را به وجود مي آوردند تا حضرت عصر ظهور کند. اللهم ارنا الطلعة الرشيدة و الغرة الحميدة. اللهم صل علي محمد و آل محمد.