درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : ولایت فقیه
 
 صاحب جواهر (رحمة الله عليه) در خلال کلماتي که به عرض رسيد پافشاري کردند براي اثبات ولايت فقيه. يکي از موضوعاتي که در جاي جاي جواهر عنوان شده همين مطلب است. صاحب جواهر از جمله فقهايي است که قائل است به اينکه فقيه در زمان غيبت ولايتي دارد. همان ولايت مطلقه اي که ما قائل هستيم. اخيراً کتابهايي چاپ شده در حوزه که اينها مطالعه اش براي ما بسيار لازم است. انديشه ي سياسي محقق، انديشه ي سياسي خواجه نصير، انديشه ي سياسي شيخ طوسي، انديشه ي سياسي صاحب جواهر و .... شايد چهل_پنجاه تا باشد. آنچه من ديدم و دارم و تا حدي مطالعه کرده ام. تا چهل_پنجاه تا از اين کتابها در حوزه چاپ شده. يعني افرادي در حوزه ي قم با مراجعه به کلمات فقها، انديشه ي سياسي اين فقها را استخراج کرده اند. که اين خيلي مهم است که فقهاي ما، فقهاي شيعه در طول تاريخ انديشه ي سياسي آنها به چه سبکي و به چه شکلي بوده. از جمله کتابها، انديشه ي سياسي صاحب جواهر است. صاحب جواهر از جمله کساني است که انديشه ي سياسي بالايي دارد. و معتقد است به ولايت فقيه به همان شرح و بسطي که ما عرض کرديم. اما چند سطري عبارت فرمودند در آخر کلامشان که ما به آن اشکال داريم.
  بعضي رفقاي محترم مي گويند که شما نظر خودتان را روشن بگوييد. خوب ما روشن مي گوييم. در خلال کلمات نظر ما معلوم مي شود. البته کتاب جهاد مثل کتابهاي ديگر نيست. آن طور که ما بحث مي کنيم. کتاب صلاة و طهارت, يک جا را باز مي کنيم و مطالعه مي کنيم. اين مطالبي که ما مي گوييم در هيچ کتاب فقهي وجود ندارد به اين سبک. ما همه اينها را با توجه به آيات قرآن و روايات و تاريخ معتبر تا حالا به اين سبک بحث کرديم. صاحب جواهر مطالبي فرمودند ولي در آخر در صفحه 397 جلد 21 در بحث ولايت فقيه فرمودند <نعم لم يأذنوا لهم في زمن الغيبة> بله مي گويد ائمه : در زمان غيبت، _غيبت به کسر غين. به معني همان غيبت که حرام است._ اما "غيبة" را بايد به فتح غين در اينجا بخوانيم. <لم يأذنوا لهم في زمن الغيبة ببعض الأمور> ائمه : به بعضي از کارها اذن نداده اند. کدام کار؟ <التي يعلمون عدم حاجتهم إليها> که ائمه : مي دانستند که فقها در زمان غيبت به آن محتاج نيستند. <كجهاد الدعوة> مثل جهادي که دعوت کنيم کفار را به اسلام. به آن مي گويند جهاد ابتدايي. <كجهاد الدعوة المحتاج إلى سلطان و جيوش> احتياج دارد به سلطنت. سلطان گاهي به معني مصدر مي آيد. گاهي به معني سلطان، آن شخص متصف به سلطان که تقريباً صفت مشبهه باشد. مثلاً قرآن يَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبين يعني دليل مبين. گاهي سلطان به معني دليل است و قانون است. گاهي به معني شخص است. اينجا همان قانون است. يعني تسلط. معني مصدري دارد. تسلط و جيوش <و أمراء و نحو ذلك مما يعلمون قصور اليد فيها عن ذلك> که ائمه : مي دانستند که فقها قصوريت دارند و نمي توانند لشکر فراهم کنند. <و إلا لظهرت دولة الحق> اگر قدرت داشتند براي تعبيه ي جيوش و فراهم کردن لشکر، دولت حق ظاهر مي شد. <كما أومأ إليه الصادق عليه السلام> حضرت صادق به اين مطلب اشاره کرده اند <لو أن لي عدد هذه الشويهات> اگر من به تعداد اين گوسفندها کمک داشتم <و كانت أربعين> و ايشان مي گويد حالا که چهل تا گوسفند بيشتر نبود. <لخرجت> انتهی کلامه.
  اين چند سطر را نوشتيم که امروز با توفيق پروردگار درباره ي اين چند سطر بحث کنيم. حضرت امير 25 سال خانه نشين شد، چون قدرت نبود. بعد قدرت به دست آورد. بنده اينجا نوشته ام <و في کلامه هذا وجوه من النظر> در اين چند سطر که خوانديم چند تا اشکال به نظرم مي رسد. اشکال را ما مي گوييم. به نظرمان مي رسد و مي گوييم. رسم بحث اين است. اول. چند جا که خوانديم، اين را هم بگوييم بعد برويم سراغ کلام ايشان. صاحب جواهر در جلد 21 صفحه 14 تا 15. باور کنيد من در اين بحث شايد صد دفعه جواهر را ورق زده ام و مطالعه کردم که ببينيم که چه مي گويند. در جلد 21 صفحه 14 تا 15 چند جا مي گويد که جهاد لازم است. يکي آنجا که جهاد، جهاد دفاع باشد. اگر عدوي حمله کند، هجوم کند <يخشى منه على بيضة الإسلام> که ترس است به اينکه مراکز اسلام را نابود کند. <أو يريد الاستيلاء على بلادهم> يا مي خواهد مسلط شود بر شهرهاي مسلمانها. اينجا خوب جهاد دفاعي است. اين را همه لازم مي دانند. ايشان مي گويد در اينجا لازم است جهاد. شرط نيست حضور امام، منصوب امام، اذن امام، لازم نيست. و ايشان اينجا سعي مي کند که اين را تحت ادله ي جهاد مندرج کند. چون جهاد يک آثار دارد. شهيدش مثلاً <لا يغسّل و لا يکفّن> آثار زيادی جهاد دارد. در موضع اسيرها يک حکمي دارد. در موضع مهادنه و صلح یک حکم دارد. خلاصه آنجا سعي کرده که اين جهاد که دفاع است تحت ادله ي جهاد اين را مندرج کند. شبهه از اين جهت است که امامي حضور ندارد. منصوبش هم حضور ندارد. خود مسلمانها به واسطه ي ارتکازشان، تشرعشان، تدين خودشان قيام کردند براي دفع عدو. اين يک جاست که جهاد را لازم مي دانند. در صفحه 14 تا 15. در صفحه 11 بحث جهاد ابتدايي است. که مسلمانها حرکت کنند و کفار را دعوت به اسلام کنند. در صفحه 11 جلد 21 بعد از نقل کلمات فقها <و من جملتهم محقق> بحث کردند که نقل کرد که جهاد ابتدايي مشروط به وجود امام است. يا منصوب خاص امام. ابتدايي. رواياتي هم ذکر کرده که اين روايات را ما خوانديم. در باب 12 از ابواب جهاد عدو است. روايات مي گفتند <لا جهاد الا باذن الامام العادل> به امام عادل و از اين قبيل تعبيرات داشتند. بعداً آمده که کلمات فقها را ذکر کرده. رويات را گفته. مي گويد <مقتضاها> يعني مقتضاي اين روايات <كصريح الفتاوى عدم مشروعية الجهاد مع الجائر و غيره> جهاد ابتدايي مشروعيت ندارد. مقتضاي اين روايات و اين کلمات اين است. يادتان باشد ما از يک نفر نقل اجماع کرديم که در زمان غيبت اصلاً جهاد نيست. آن که بود؟ يادتان هست گفتيم که بسيار صريح اين مطلب را مي گويد. صاحب رياض داشتند صريحا که در زمان غيبت امام عصر اصلاً جهاد جايز نيست. مشروع نيست و جايز نيست. شيخ طوسي هم در مبسوط اين چنين عبارتي دارد. اين عبارتها را ايشان نقل کرده. در صفحه 13 تا 14 آمده. از 11 شروع مي شود تا 13 و 14. بلکه مي گويد در مسالک هست که اصلاً اکتفا به نايب غيبت نمي شود کرد. صريحاً. نايب غيبت نمي تواند که جهاد ابتدايي را اصلاً انجام دهد. نبايد انجام دهد. <فلا يجوز له توليه> اصلاً نبايد مباشرت کند بر انجام جهاد ابتدايي. <بل في الرياض نفي علم الخلاف فيه> در رياض گفته <لا أعلم خلافا> در زمان غيبت جهاد براي دعوت به اسلام مشروعيت ندارد. صاحب جواهر بعد از نقل اين حرفها مي گويد که ظاهر اين کلمات اجماع است. مي گويد <لكن إن تم الإجماع> که ما گفتيم که اجماع تمام نيست. شيخ مفيد اينها مخالف بودند. <و إلا أمكن المناقشة فيه> و الا اين درست نيست. چرا؟ <بعموم ولاية الفقيه> ادله ي ولايت فقيه مي گويد که فقيه قائم مقام امام است در همه چيز. همانطور که خود امام در جهاد ابتدايي اقدام مي کند، فقيه هم مي تواند اقدام کند. صاحب جواهر عقيده اش اين است. مي گويد <و إلا أمكن المناقشة فيه> ادله ي ولايت فقيه شامل زمان غيبت هم هست. <المعتضدة بعموم أدلة الجهاد، فترجح على غيرها> ولايت فقيه اقتضا مي کند که فقيه جانشين امام و پيغمبر است. کل آن چيزهايي که پيغمبر و امام انجام مي دادند. از جمله اين چيزها جهاد ابتدايي است. پس ايشان استناداً به ولايت فقيه معتقد است که جهاد ابتدايي را هم فقيه مي تواند انجام دهد و بايد انجام دهد. اين چيزها اگر جايز باشد، واجب مي شود. واجب است که انجام دهد. اين عبارتهاي صاحب جواهر است. که خلاصه ايشان اينقدر در ولايت فقيه اصرار و پافشاري دارد.
  ولي در اينجا اين چند سطري که اول بحث خواندم خيلي به نظرم آمد که از چند جهت اشکال دارد. اول نوشته ام که عموم ادله ي فقيه <کما اعترف به و استدل بمقبوله ي عمر بن حنظله و ابي خديجه و التوقيع الشريف> خوانديم. ايشان در بحث ديروز، پريروزمان استدلال کردند صاحب جواهر به ادله ي به عموم ولايت فقيه. استدلال کردند به مقبوله ي عمر بن حنظله. مقبوله ي ابي خديجه، توقيع شريف حضرت صاحب العصر به اينها. خودش به اينها استدلال مي کند. استدلال کرده به ولايت فقيه به اينها. الان هم خواندم که گفته جهاد ابتدايي هم مشمول همان ادله است. وقتي که ادله ي ولايت فقيه اقتضا مي کند که فقيه قائم مقام امام و پيغمبر باشد. براي خود امام و پيغمبر تعبيه ي جيوش، فراهم کردن لشکر لازم بود ديگه. آن وقت چطور مي شود که ايشان از طرفي مي گويد که ولايت فقيه عام است. از طرفي مي گويد <لم يأذنوا> لشکر درست کند. خوب اينها اصلاً با يکديگر نمي سازد. اگر واقعاً ادله ي ولايت فقيه اقتضا مي کند که ولي فقيه، فقيه قائم مقام امام و پيغمبر باشد. چطور که آنها خودشان در برابر دشمن لشکر و تجهيزات فراهم مي کردند, بايد فقيه هم فراهم کند. اين دو تا با هم منافات دارد. ولايت فقيه را بگويد قبول مي کنيم. ولي <لم يأذنوا> ولي اذن نمي دهد. اگر فقيه ولايت دارد. خوب ولايت فقيه برايش اذن است. قائم مقام پيغمبر و امام است. وقتي که قائم مقام پيغمبر و امام است. ادله ي جهاد هم شامل اينجا مي شود. "جاهدوا" داريم "اعدوا لهم" داريم. اينها همه را داريم. چنانکه خود پيغمبر و امام "اعدوا لهم" و تجهزات و سپاه و لشکر فقيه هم بايد همين کار را بکند. اين با "لم يأذنوا" نمي سازد. از يک طرف گفته ولايت فقيه به اين عموميت قبول مي کند به همان ادله, از يک طرف مي گويد"لم يأذنوا" در زمان غيبت لشکر در ست کنند. اين دو تا با هم نمي سازد. براي عموم ادله فقيه، عليه ولايت فقيه کما اعترف به. استدلال کرده به آنها. علاوه بر اينکه گفته جهاد ابتدايي هم براي فقيه لازم است و مي تواند انجام دهد, آن وقت اين ديگه <لا يتم الا> به تعبيه ي جيوش. لشکر درست کند. ادله ي جهاد <عمومها>. "اعدوا لهم" اينها اقتضا مي کند به اينکه جيوشي و لشکري فراهم شود, تهيه شود. هر چه که جهاد به آن محتاج است به آن فراهم شود. پس استدلال کرد به ولايت فقيه در صفحه 395 تا 396 به احاديث. علما ورثه ي انبيا هستند. انبياء مگر چه مي کردند. علما ورثه ي انبيا هستند. انبيا لشکر فراهم مي کردند. با دشمن مي جنگيدند. خوب علما هم بايد همين کار را بکنند. "لم يأذنوا" چه معنا دارد. از طرفي استدلال به اين ادله براي عموم ولايت فقيه. از طرفي اينجا مي گويند که <لم يأذنوا لشيعتهم> يعني چه؟! ما که نمي فهميم. بله اين با آن جور در نمي آيد. اين يک مطلب.
  دوم <فإنّا و لو قلنا> به اينکه جهاد ابتدايي واجب نيست بر فقها. اما حفظ حوزه ي اسلام، بالاخره ولي کسي است که حوزه ي تشيع را حفظ کند. و حفظ حوزه ي تشيع در هر زمان محتاج به لشکر است و سپاه است و تجهيزات رزمي است. حالا جهاد ابتدايي هم قائل نباشد بالاخره اين ولي هست يا نه؟! ولايت دارد يا نه؟! معني ولايت چيه؟ معني ولايت اين است که حوزه ي اسلام، حوزه ي تشيع را با قدرت حفظ کند در برابر دشمنان. و حفظ چنين قدرت در برابر دشمنان نياز دارد به لشکر درست کردن و تعبيه جيوش و اينها. "لم يأذنوا" معنا ندارد. اشکال دوم <فانا و لو قلنا بعدم وجوب> جهاد ابتدايي بر فقها ولي حفظ حوزه ي اسلام <مع وجود اعداء لهم فی کل زمان یحتاج الی تعبیة الجیوش و تحصیل مقدمات الجهاد>. اين هم اشکال دوم ما به ايشان.
 سوم در صفحه 397 که خوانديم مي گويد: _اين را ما نخوانديم ولي حالا من مي خواهم عرض کنم._ جزء استدلالهاي صاحب جواهر بود. <و كفى بالتوقيع الذي جاء للمفيد من الناحية المقدسة> براي ولايت فقيه آن توقيع که از امام عصر براي شيخ مفيد آمد ايشان مي گويند کافي است. ايشان مي گويد در آن تمجيدي است، تعظيمي است. <لو لا عموم الولاية لبقي كثير من الأمور المتعلقة بشيعتهم معطلة> مي گويد اگر ولايت فقيه نباشد تمام کارها، بيشتر کارهايي که متعلق به حفظ حوزه ي تشيع و کيان تشيع است، معطل مي ماند.
  حالا به توقيع اشاره مي کنیم. بله ما دو تا توقيع به شيخ مفيد داريم. با اينکه شيخ مفيد در زمان غيبت کبري بوده. از سال 260 که تقريباً 5_6 سال از سن حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) مي گذشت. از سال 260 (ه.ق) تا سال 330 اين غيبت صغري است. از سال 260 تا 330 زمان غيبت صغري است. 70 سال است تقريباً. از 330 به آن طرف غيبت کبري آغاز شده. توقيع صادر شد که غيبت کبري آغاز شده است. از سال 330 غيبت کبري آغاز شد. شيخ مفيد در سال 413 ه.ق وفات کرده. شيخ مفيد در زمان غيبت کبري است. توقيعات در زمان غيبت صغري فراوان است. اما در زمان غيبت کبري آيا توقيع هست؟ براي شيخ مفيد در زمان غيبت کبري توقيع آمده. بعضي نوشتند براي بعضي ديگر. اما آنچه خيلي مسلم است توقيعاتي براي شيخ مفيد، با اينکه شيخ مفيد در زمان غيبت کبري مي زيسته. يکي در سال 410، يکي در سال 412. اين دو تا توقيع خيلي مهم است. اينها را در احتجاج طبرسي، طبرسي در آخر احتجاجش نوشته. کسان ديگر هم نوشتند. حاج ميرزا حسين نوري در مستدرک جلد سوم چاپ قديم. حالا چندين جلد چاپ شده. مستدرک چاپ قديم سه جلد قطور است. بنده از همانجا نوشتم و همين جا الان هست. دو تا توقيع براي شيخ مفيد است. اولي <لِلْأَخِ السَّدِيدِ وَ الْوَلِيِّ الرَّشِيدِ الشَّيْخِ الْمُفِيدِ> <سلام علیک> <الْمَخْصُوصُ فِينَا بِالْيَقِين> عبارتهاي اين طور دارد. تجليل و تکريم فراواني است. البته در جلد سوم مستدرک در آن خاتمه عبارتهايي نقل کرده ميرزا حسين نوري، در اينکه شيخ مفيد واقعاً در سطح بسيار بالايي است، از لحاظ علم کلام و مناظره بسيار قوي بوده. ايشان مي گويد هر کس بعد از شيخ مفيد در هر کجا مناظره دارد اصلش را از شيخ مفيد گرفته. اينقدر ايشان در مناظره قوي بوده. دو تا توقيع که تجليل زيادي از ايشان به عمل آمده. صاحب جواهر ما استدلال کرده به آن توقيع ها براي عظمت فقيه و ولايت فقيه. خوب اين شعر هم از همان نقل شده که:
 لا صوَّتَ الناعي بِفَقدك إنّه يوم على‏ آلِ الرسولِ عظيمُ
 إن كنت قد غيّبت في جدث الثرى فالعدل و التوحيد فيک مقيمُ
 بعد حضرت امام عصر ادامه داده که <يفرح كلّما تُليت عليك من الدروس علوم‏>
  و قبر شيخ مفيد هم با قبر خواجه هر دو. وقتي مي خواهيم وارد شويم به آن مضجع کاظمين : در سر راهمان قبر اين هر دو در کنار هم، موقع رفتن سمت چپ قرار مي گيرد. برگشتن سمت راست. شيخ مفيد بسيار عظمت دارد.
  ايشان مي گويد اگر شيخ مفيد که اينقدر ازش تعظيم شده اين جزء فقهايي است که ولايت آن تثبيت شده. و اگر ما چنين فقيهي نداشتيم و چنين ولايت، کارهاي شيعه معوق و معطل مي ماند. حالا اشکال ما اين است که شما بعد از اينکه اين همه از ايشان تجليل مي کنيد و قبول مي کنيد و مي گوييد اگر چنين فقيهي نداشته باشيم و چنين ولايت، کارهاي شيعه معوق مي ماند. خوب يکي از کارهاي شيعه همان جهاد است. و تعبيه ي جيوش است. شيعه اين همه دشمنان دارند. کسي که اگر ولايت دارد معنايش اين است که بايد محوزه ي شيعه را حفظ کند. عزت و عظمت حوزه را حفظ کند. حفظ عزت و عظمت و اينها بدون جهاد و بدون تعبيه ي جيوش اصلاً غير ممکن است. اين اشکال سوم ما به ايشان است. <و من المعلوم انه یلزم للشیعه لحفظ کیان من الاعداء> تعبيه ي جيوش و تمهيد لوازم جهاد. اين هم مطلب سوم.
 حالا مي خواستم دو سه کلمه از امام (رضوان الله عليه) بخوانم که يک نفر فقيه در زمان غيبت اين جور مي گويد. امام در جلد 21 صحيفه ي نور صفحه 81 تا 82.
  امام (رضوان الله تعالي عليه) اعلي الله مقامه: "ما بارها اعلام نموده ايم در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه ي جهانخواران بوده و هستيم. ما در صدد خشکانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيزم و سرمايه داري کمونيست در جهان هستيم. ما تصميم گرفتيم که با لطف و عنايت پروردگار نزاعهايي را که بر اين سه پايه استوار است صهيونيزم و سرمايه داري و کمونيست را نابود کنيم و نظام اسلام را در جهان استکبار ترويج نماييم. دير يا زود ملتهاي در بند شاهد آزادي خود خواهند بود.".
  یکی هست فقيهی که اين جور در زمان غيبت نعره مي کشد، فرياد مي زند. ما بگوييم به اينکه در زمان غيبت <لم يأذنوا لشيعتهم تعبية الجيوش> ائمه : در زمان غيبت به فقهاي شيعه اذن نداده اند. اصلاٌ عجيب است اين کلمه. اذن نداده اند. اذن نداده اند به اينکه لشکر فراهم کنند. سپاه فراهم کنند و اينها. اين هم اشکال سوم بود.
  چهارم._اشکالات به صاحب جواهر است._ چهارم اينکه ايشان فرموده است ملازمه است بين تعبيه ي جيوش، تعبيه ي لشکر و بسط ید و ظهور دولت حق. اين ملازمه را ما قبول نمي کنيم. ايشان مي گويد هر وقت که قدرت پيدا کردند فقهاي شيعه به لشکر فراهم کردن, امام زمان ظهور مي کند. بعد مي گويد امام صادق گفتند اگر به اندازه ي اين چهل تا گوسفند من يار و ياور داشتم، قيام مي کردم. اين معنايش اين است که امام زمان اگر چهل تا يار و ياور پيدا کند قيام مي کند. پس نيست کسي. ما اين ملازمه را قبول نداريم. فرق است بين زمان امام صادق و ظهور دولت حق و امام زمان. امام صادق در آن زماني که بني اميه سقوط کرد و بني عباس سر کار آمدند. مردم از بني اميه خيلي متنفر بودند. مردم دوست داشتند که حکومت حقه اي به وجود بيايد. حکومت اسلامي به وجود بيايد. در اينجا دو جبهه سعي مي کردند به اينکه سلطنت و حکومت را به وجود بياورند. يکي بني عباس بودند. بني عباس با آن موج سواري خودشان توانستند از اين اعراض مردم از بني اميه و تنفر مردم به عنوان اينکه پسر عموي پيغمبر ست عباس. ما فرزندان عباس هستيم و ما مي خواهيم به اينکه يک حکومت به دست بياوريم که حکومت اهل بيت باشد و نبوي باشد و اين طور چيزها و براي اين تلاش مي کردند بني عباس. ابو مسلم خراساني قيام کرده و براي پشتيباني از اهل بيت و بني اميه را ساقط کرده و بني عباس رفته اند جلو دارند اين کارها را مي کنند. از طرفي ديگر هم خوب معلوم است که بني الحسن، فرزندان حضرت مجتبي ، اينها ديدند که اينها قيام کنند بهتر از آنها مي توانند که حکومت را اداره کنند. عبدالله بود پسر حسن مثني. اين قوي بود. فرزندان متعدد داشت. فرزندان خيلي قوي. محمد نفس زکيه در مدينه قيام کرد. ابراهيم در بصره قيام کرد. اين پسرهايي داشت که خيلي پسرهاي شجاعي هستندو بني الحسن خواستند که بني عباس را کنار بزنند و اينها حکومت را ايجاد بکنند. اين عبدالله و فرزندانش و برادرانش امام صادق را قبول نداشتند. بلکه عداوت مي ورزيدند. عبدالله مي گفت امام صادق يک آدم صحفي است، کتاب زياد مطالعه کرده و مطالبي مي گويد و ما آن را قبول نداريم. ما احق و اولي هستيم به اينکه حکومت را به دست بگيريم. امام صادق در اين جريان ملاحظه کرديد اگر قرار باشد امام صادق هم حکم جهاد بدهد بايد با پسر عموهاي خودش درگير شود. امام صادق بايد با بني الحسن درگير شود. بني عباس از اين فرصت استفاده مي کنند که حکومت را قبضه مي کنند. به علاوه امام صادق مي دانست با آن علم امامتش که بالاخره بني عباس حکومت را به وجود خواهند آورد. و به وجود آوردند و قبلاً گفتيم که پيغمبر هم فرموده بودند <ویل لذریتی من ذریتک> به عباس فرمودند. امام صادق در آن زمان خلاصه جهاد را لازم نمي دانست. چون گفتيم که نتيجه اين طور مي شد. از اين جهت هم نامه نوشت براي ابومسلم و اينها و گفت زمان من نيامده. من قيام نمي کنم. خوب امام صادق اينطور گفت. چون براي تبليغات زياد بني عباس و همين طور تبليغات بني الحسن، امام صادق تنها بود. گفت من به تعداد اين گوسفندان طرفدار جهادي ندارم. طرفدار زياد داشت. از اين جهت به جنبه فرهنگ و تأسيس مدرسه و تربيت شاگردها و و اظهار علوم اسلامي و مذهب پرداختند. اين است که ما نمي توانيم بگوييم که هر زمان که بسط يد پيدا شد، امام زمان بايد بيايد. در زمان ما الان بسط يد هست امام قيام کرده است. الحمدلله تعالي شيعه رونق پيدا کرده است و تشیع را قوی کرده است, امام زمان هنوز نيامده. ان شاء الله خواهد آمد. ولي اين ملازمه را قبول نداريم. ايشان مي گويد هر وقت قدرت پيدا شد امام زمان مي آيد. آن وقت به چه تمسک کرده؟ به حديث امام صادق. زمان امام صادق کارش با کار امام زمان فرق دارد. کار امام زمان اين است که دولتهاي باطل همه بايد از بين برود. وقتي زمينه فراهم شد از همه جهت. 313 نفر به تعداد کساني که در جنگ بدر شرکت داشتند اصحاب خاص لازم است. 313 نفر. اين غير از آن چهل تا گوسفند است. که 313 نفر ما اصحاب خاصي مي خواهيم. آيا الان هست. ما که نمي دانيم. غير از آن هم يار و ياورهاي فراوان لازم است. اتحاد و وحدت فراوان لازم است. زمينه ي زيادي لازم است. بايد زمين پر از بي داد و جور فساد شود، او بيايد. ما نمي دانيم. از اين جهت اين ملازمه که ايشان مي گويد که اگر زمينه فراهم شود با يک لشکري، امام زمان خواهد آمد و دولت حق ظاهر مي شود. چنان که امام صادق فرمودند که من اگر به تعداد اين گوسفندها لشکر داشتم من هم قيام مي کردم. آن زمان امام صادق با زمان قيام امام زمان خيلي فرق دارد. قيام امام زمان مثل، آن روز هم گفتيم که <لَا يَظْهَرُ الْقَائِمُ حَتَّى يَشْمَلَ أَهْلَ الْبِلَادِ فِتْنَةٌ> تا تمام زمينها را فتنه فرا نگيرد تا دنيا پر از ظلم و فساد نشود. آن علائم که گفتند مشخص نشود و به وجود نيايد، تا آن 313 نفر که در جنگ بدر حضور داشتند آن هم تازه افراد خالص و خلص و کامل. تعداد اينها را از کدام شهر چند تا و از کدام شهر چند تا در اعيان الشيعه نوشته. از قم نوشته 24 نفر. از نجف و کوفه 18 نفرند. از هر شهري چند نفر اينها را نوشته. يکي از شهرهايي که زياد دارد طالقان است. طالقان کجاست و اينها ... خلاصه امام زمان ظهورش شرايط فراوان لازم دارد. شما چه جور مقايسه مي کنيد. اشکال ما به صاحب جواهر اين است. صاحب جواهر مي گويد هر وقتي که لشکر فراهم شد امام زمان خواهد آمد. نه اين ملازمه را قبول نداريم. الان در زمان ما لشکر فراهم است و براي تشيع رونق و اينها و هنوز امام زمان نيامده.
  اصلاً يک روايت ديگر من اينجا نوشتم. اين روايت در "سفينة البحار" هم هست در ماده ي قم. از تاريخ قم نقل مي کند. کتاب تاريخ قم در زمان شيخ صدوق نوشته شده. خيلي، هزار سال بيشتر نوشته شده. کتاب بسيار خوبي هم هست. از ابي الحسن الاول، حضرت موسي بن جعفر < رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ> يک نفر از قم برمي خيزد. مردم را به حق دعوت مي کند. قومي با آن جمع مي شوند پنج تا صفت دارند. اول مثل زبر حديد. قطعات آهن. < لَا تُزِلُّهُمُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ> تندبادها آنها را از جاي خودشان تکان نمي دهد. خيلي استقامت دارند. سوم <وَ لَا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ> از جنگ خسته نمي شوند. چهارم <وَ لَا يَجْبُنُونَ> جبن و ترس به دل خودشان راه نمي دهند. پنجم <وَ عَلَى اللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ> خوب اينها اين طوري است.
  پس يک حديث است که در زمان غيبت چنين چيزي به وجود خواهد آمد. اين ملازمه اي که صاحب جواهر مي گويد، مي خواهم بگويم که درست نيست. که هر وقت تعبيه ي جيوش فراهم شد امام زمان مي آيد. نه. اين حديث مي گويد که از قم يک نفر برمي خيزد و اينها. در اين فاصله. فاصله ي غيبت و آمدن امام عصر.
 بنابراين ما اين چند تا اشکال را به اين چند سطر صاحب جواهر داشتيم که به عرض رسيد. باز هم مطالعه کنيد مطلبي شد به بنده بفرماييد.