درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 ما ادله اي که دلالت داشتند بر اينکه اگر استيلاء سياسي يا فرهنگي يا اقتصادي نسبت به ملت اسلام به وجود آمد را بررسي کرديم. آن ادله اقتضا مي کند که بايستي دفاع صورت بگيرد. بعضي از اينها به صورت رفع بود و بعضي به صورت دفع و بعضي هر دو را شامل مي شد. عرض کرديم که خلاصه برنامه اسلام طوري تنظيم شده اگر مسلمانان عمل کنند هيچ گاه اين استيلاها به وجود نمي آيد. يعني آن چنان که جهاد نظامي باعث مي شود عزت اسلامي محفوظ باشد و اگر کسي آن را ترک کند <البسه الله ذلا و فقرا في معيشة>. در اقتصاد هم همين طور است در سياست و فرهنگ نيز به همين صورت است زيرا در اسلام ما اقتصاد کاملي داريم و تمام منابع ثروت که انفال ناميده مي شود در اختيار رسول خدا و امام و نائب امام قرار مي گيرد و اين منابع ثروت بسيار وسيع و زياد است و تمام معادن و جنگل ها <کل ارض لا ربّ لها> تمام نيزارها، تمام جبال، بستر رودخانه ها، فضا، دريا خلاصه اينهايي که مالک معين ندارد کلش در ملک پيغمبر و امام و قائم مقام امام است به عنوان انفال. که اگر با برنامه صحيحي از اينها بهره برداري شود اقتصاد کامل مي شود. اقتصاد هم در زندگي بسيار مهم است<من لا معاش له لا معاد له> اين برنامه اقتصادي اسلام است. اما چون به اينها عمل نشده احتياجاتي به وجود آمد بعد يک کشوري، يک دولتي محتاج مي شود و تحت استيلاء اقتصادي قرار مي گيرد. همين طور در سياست اگر آن مديريت صحيحي که پيغمبر يا ائمه : يا کساني که قائم مقام ائمه : <و ساسة العباد> هستند را در دست داشته باشيم و سياست صحيح صورت بگيرد ديگر هيچ گاه استيلاء سياسي از طرف دشمنان اسلام به وجود نمي آيد و همين طور از نظر فرهنگ. فرهنگ اسلام معلوم است. اما چون مسلمان ها در طول تاريخ کوتاهي کردند استيلاء سياسي و اقتصادي و فرهنگي به وجود آمده. حالا راه رفع اينها چند تا از آنها عرض شد.
 آخرين راه را هم امروز عرض مي کنيم که شايد مهم ترين دليل هم باشد، امر به معروف و نهي از منکر است که اگر آن طور که اسلام خواسته عمل شود بسياري از مشکلات حل مي شود. امر به معروف و نهي از منکر خيلي وسيع است. معروف يعني هر چيز که مشروع است و در زندگي مؤثر و صحيح است. منکر يعني هر چيزي که ناپسند است و در زندگي تأثيرگذار منفي و نامطلوب است. بعضي ها به معروف و منکر کلان توجه نمي کنند و به معروف و منکر جزئي مثل اينکه کسي نماز بخواند يا نخواند توجه مي کنند. اما به استبداد، استکبار، اين موضوعات کلاني که اگر در مملکتي راه پيدا کند باعث انحطاط و بدبختي و نکبت مي شود و معروف هاي کلاني که اگر عملي شود همه مرفّه و متعالي مي شوند کسي زياد توجه نمي کند و حال اينکه بسيار اعم است، مفهوم معروف و منکر خيلي اعم است.
  در قرآن کريم آيات زيادي در اين موضوعاتي که بحث مي کنيم وجود دارد. يکي همان استضعاف فرهنگي، سياسي و اقتصادي است براي کشورهاي اسلامي. يکي از آيات قرآن آيه 186 از سوره آل عمران است لتبلون في اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذين اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذين اشرکوا اذي کثيرا اين يک اخبار عجيبي است! قرآن مي گويد شما امتحان مي شويد و شما از اهل کتاب يهود و نصاري اذيت هاي فراواني خواهيد ديد. شما امتحان خواهيد شد درباره اموال و انفس و لتسمعن (با تأکيد) شما از اهل کتاب يعني يهود و نصاري، از مشرکين اذيت فراواني مي شويد. اين يک اخبار قرآني است نسبت به مسلمان ها و هشدار مي دهد که بدانند! حالا چه بايد کرد؟! و ان تصبروا و تتقوا فانّ ذلک من عزم الامور. همان طور که آن روز گفتيم و ان تصبروا و تتقوا لا يضروکم کيدهم شيئا علاج را قرآن در همين مي داند استقامت و تقوا، در برابر اذيت هاي مشرکين. در اينجا هم مي گويد اراده اي مي خواهد که اگر شما صبر کنيد و در راستاي تقوا حرکت کنيد کار حل است. بحث ما در اين است که آخرين و مهم ترين دليل براي جلوگيري و تدافع و دفع استيلاء فرهنگي و سياسي و اقتصادي جريان امر به معروف و نهي از منکر است. اين هم رفع است و هم دفع است.
  ولي مراد از امر به معروف و نهي از منکر چيست؟ در جواهر همان جلد 21 که بحث ما در آن است صفحه 380 تا 383 ايشان مي گويند که بايد توجه داشت که در امر به معروف و نهي از منکر يک معناي ديگر مراد است. امر يعني فرمان دادن و نهي يعني فرمان به طرف نفي و منفي، اما مراد اين نيست. مراد از امر به معروف يعني حمل شخص بر کار خوب. مراد از نهي از منکر يعني جلوگيري شخص از کار بد، اين به قول باشد يا به فعل باشد يا به مقدمات. به هر چيزي که باشد. پس امر يک لفظي است مراد اين نيست. بلکه يعني وادار کردن شخص يا فرد يا جامعه به معروف. وادار کردن يک معناي وسيعي دارد. به هر وسيله اي که شده بايد معروف را به وجود آورد، قولا، فعلا يا عملا. نهي از منکر يعني جلوگيري از کار منکر آن هم به هر وسيله اي که ممکن است. صاحب جواهر مي گويد اين واجب است و ادله اقامه مي کند.
  يک روايتي است که در وسائل آن را قطعه قطعه کرده که روايت بسيار مهمي است ولي در کتاب امر به معروف که بنده خودم نوشتم مي باشد و خواستم بخوانم که ببينيم واقعا چقدر در روايات ما مطالب راهگشا وجود دارد. اين روايت در جلد پنجم فروع کافي صفحه 55 است. کافي <عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد> سندتا اينجا خيلي خوب است <عن بعض اصحابنا عن بشر بن عبدالله عن ابي عصمة قاضي مرو> اين دو نفر آخري مجهول الحال اند. <بعض اصحابنا> هم اقتضا مي کند که خبر مرسل باشد. <عن جابر عن ابي جعفر > ما دو تا جابر داريم؛ جابر بن عبد الله انصاري که آخرين صحابه اي بود که حضرت باقر را درک کرد، يکي هم جابر جوفي که هر دو خيلي خوبند. جابر جوفي هم مقامش خيلي بالاست. <يکون في آلاخر الزمان قومٌ يُتَّبَع فيهم قومٌ مُرائون> در آخر الزمان فرقه اي به وجود مي آيد که اهل ريا هستند <يتقرئون> اينها قرآن مي خوانند <و يتمسکون> اهل عبادت هم هستند <حدثاء سفهاء> تازه به دوران رسيده و سفيه اند <لا يوجبون امراً بمعروف و لا نهيا عن منکر> اينها امر به معروف و نهي از منکر را لازم نمي دانند <الا اذا امنوا الضرر> فقط آنجا که ضرر ندارد امر به معروف و نهي از منکر مي کنند <يطلبون لانفسهم الرُخَص و المعاذير> اينها براي خودشان يک بهانه هايي، يک عذرهايي را مي خواهند به دست بياورند. يعني براي اينکه امر به معروف و نهي از منکر را ترک کردند دنبال عذري مي گردند. <يتّبعون زلّات العلماء> اينها دنبال لغزشهاي علما هستند. علماء گاهي مي لغزند معصومين افراد معدودي هستند ولي کسي که دنبال کند لغزش هاي علما را اين کار خوبي نيست. عالم نبايد بلغزد ولي گاهي اتفاق مي افتد. حديثي از حضرت اميرالمؤمنين است <زلّة العالم کانکسار السفينة تغرقوا و تغرق> لغزش عالم مثل اين است که کشتي بشکند؛ هم غرق مي کند، هم خودش غرق مي شود. عالم با ديگران فرق دارد. اگر يک دوچرخه سواري اشتباه کند؛ خوب مي افتد. اما اگر يک راننده ماشين اشتباه کند، عده اي از سرنشينان ماشين به هلاکت مي رسند. هر چه قدر افراد بيشتري دنبال انسان حرکت کنند اشتباه انسان خطر و ضرر بيشتري دارد. اما آخر الزمان کساني به وجود مي آيند که <يتّبعون زلّات العلماء و فساد عملهم> دنبال اين هستند از عالمي لغزش ببينند و آن را براي خودشان يک دستاويزي قرار دهند براي اينکه کارهاي خلاف خودشان را انجام دهند. <يقبلون علي الصلاة و الصيام> و کساني پيدا مي شوند که اقبال بر نماز و روزه دارند <و ما لا يکلمهم في نفس و ما لا مال> و دنبال عمل هايي هستند که به آنها ضرري نمي رساند. نماز و روزه و اين طور چيزها. <و لو أخّرت الصلاة بسائر ما يعملون بأموالهم و أبدانهم لرفضوها> اگر نماز ضرر مي رساند همان نماز را هم نمي خواندند. اگر نماز به اموال و اعمالشان ضرر مي رساند همان را هم نمي خواندند. <کما رفضوا أسمي الفرائض و أشرفها> کما اينکه ترک کردند بالاترين فريضه و اشرفش را که امر به معروف و نهي از منکر است. اين حديث را صاحب وسائل قطعه قطعه کرده. يکي از اشکالات وسائل _که آيت الله العظمي بروجردي (اعلي الله مقامه) فرمودند وسائل بايد تکميل شود و آن جامع احاديث شيعه نوشته شد_ تقطيع بود که در وسائل به وجود آمده بود. خبر را قطعه قطعه مي کند بعد در هر بابي يک مقدار از آن را نقل مي کند و حال آنکه انضمام جمله ها به هم صدراً و ذيلاً گاهي تأثير در فهم حديث دارد. ولي صاحب وسائل يکي از کارهايش تقطيع است. در باب 2 از ابواب امر و نهي در جلد 11 وسائل صفحه 403 مقداري را نقل کرده در باب 3 مقداري را نقل کرده ولي همه خبر را مي خوانيم. فرمودند: <انّ الامر بالمعروف و النهي عن المنکر فريضة بها تقام الفرائض> به وسيله اين فريضه بقيه فرايض انجام مي شود. ولي ترک مي کنند. ترک که کردند <هنالک يتم غضب الله عز و جل عليهم> غضب پروردگار را به وجود مي آورند <فيعّمهم بعقابه فيهلک الابرار في دار الفجّار> دار، دار فجّار است، فضا مال فجار است ولي ابرار هم هلاک مي شوند. <و الصغار في دار الکبار انّ الامر بالمعروف و النهي عن المنکر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء فريضةٌ عظيمةٌ بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلُّ المکاسب و تردُّ المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر> در اينجا هفت خصلت را عرض مي کند؛ اين فريضه، فريضه عظيمه است. فرايض به وسيله آن اقامه مي شوند و راه هاي زندگي به وسيله آن امنيت پيدا مي کنند. راه فکري و مالي هر چه که باشد و کسب ها به وسيله آن حلال مي شوند و حقوق پرداخت مي شود و سطح زمين آباد مي شود و از دشمنان انتقام گرفته مي شود اين همه خاصيت و اثر در امر به معروف و نهي از منکر وجود دارد. حالا تتمه دارد <فأنکروا بقلوبکم> اين را صاحب جواهر ذکر کرده در همان صفحاتي که عرض کردم، در اين زمينه که در امر به معروف و نهي از منکر مراتبي وجود دارد؛ يک مرتبه گفتن و وعظ و نصيحت اول با ملايمت بعد قدري خشن تر قولا بعد تا مي رسد به ضرب و قتل. در ضرب ايشان مي گويند که احتياجي به اذن فقيه ندارد. از شيخ طوسي نقل مي کند که احتياج به اذن فقيه دارد. اما در جرح و قتل مي فرمايند به اذن فقيه احتياج دارد. اين خبر دلالت دارد بر همان ضرب و جرح. مي فرمايند به اينکه <فانکروا بقلوبکم و الفظوا بالسنتکم> اول با دل انسان بايد نسبت به آن گناه متنفر باشد. دوم لفظ و زبان <و صکو بها جباههم> سوم اينکه بکوييد به پيشاني کساني که مرتکب منکرند يا تارک معروف اند <و لا تخافوا في الله لومة لائم> در راه خدا از ملامت کسي نترسيد <فان اتعظوا و الي الحق رجعوا> اگر قبول کردند و به حق برگشتند <فلا سبيل عليهم انما السبيل علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحق اولئک لهم عذاب اليم در اينجا به اين آيه استشهاد کرده که اين آيه 42 از سوره شوري است. اگر قبول نکردند <هنالک فجاهدوهم بأبدانکم> به جهاد بپردازيد <و ابغضوهم بقلوبکم غير طالبين سلطانا و لا باغين مالاً> شما قصدتان خداست نه براي سلطنت خودتان نه به خاطر اينکه مالي به دست بياوريد <و لا مريدين بظلم ظفرا> نمي خواهيد از راه ظلم غلبه پيدا کنيد، از راه انجام وظيفه. <حتي يفيئوا الي امر الله و يمضوا علي طاعته قال و اوحي الله عزّ و جلّ الي شعيب النبي صلوات الله عليه اني معذب من قومک مائة الف اربعين الفا من شرارهم و ستين الفا من خيارهم> به حضرت شعيب خداوند وحي کرد که صد هزار نفر از قوم تو را من معذب مي کنم. اما به اين ترتيب: چهل هزار از بدان و شصت هزار از خوبان. <فقال عليه السلام يا ربّ هؤلاء الاشرار فما بال الاخيار> گفت پروردگارا! اشرار مستحق عذابند اما اخيار چرا؟ <فأوحي اله عزّ و جلّ اليه داهنوا اهل المعاصي و لم يغضبوا الغضبي> آنها چون مداهنه کردند با اهل معصيت و به غضب نيامدند.
 خوب اين روايت به اين ترتيب که عرض کرديم يکي از روايات امر به معروف و نهي از منکر است. توجه به معروف ها و منکرهاي کلان در جامعه خيلي لازم است. توجه به اينها نشده توجه به جزئيات شده. خلاصه کار رسيده به جايي که نسبت به دولت ها و ملت هاي اسلامي، هم استيلاء فرهنگي، هم سياسي و هم اقتصادي به وجود آمد و راهش همان است که عرض کرديم. يکي هم همين امر به معروف و نهي از منکر است. صاحب جواهر بعد از ذکر اين مطالب که به عرض رسيد و مقداري از آن را نيز خودتان مطالعه مي کنيد در آخر مطلبي گفته که عرض مي کنم. ايشان در آخرش دارند که <نعم من اعظم افراد الامر بالمعروف و النهي عن المنکر و اعلاها و اتقنها و اشدها تأثيرا> (اين را توجه کنيد چون راجع ما طلبه هاست) مي خواهد يک چيزي را معرفي کند که مؤثرتر از همه مراتبش است <خصوصا بالنسبة الي رؤساء الدين أن يلبس رداء المعروف واجبه و مندوبه و ينزع رداء المنکر محرمه و مکروهه>. مي گويد علما اگر رداي معروف را به دوش بگيرند، واجبات و مستحبات را انجام دهند و رداي منکر را کنار بگذارند چه محرم و چه مکروه، <و يستکمل نفسه بالاخلاق الکريمه> خودشان و روح خودشان را به اخلاق کريمه آراسته کنند <و ينزهها عن الاخلاق الذميمه> و روح خودشان را از اخلاق ذميمه منزه و مبري کنند <فان ذلک منه سبب تامٌ لفعل الناس المعروف ...> همين عمل را از علماء ببينند همين علت تامه است براي اينکه مردم گرايش به معروف پيدا کنند و منکر را ترک کنند. در حديثي از امام صادق <الملوک حکامٌ من الناس و العلماء حکام الي الملوک> زمامداران حکامند بر مردم ولي علماء حاکمند بر زمامداران و ملوک. يعني بالاخره تمام تأثيرها بر مي گردد به علماء و اگر همه علماء خوب باشند زمامداران هم مجبورند که خوب باشند. اين دو طايفه وقتي که خوب شدند مردم هم همه خوب اند. <صنفان من امتي ان صلحا صلح الباقي و ان فسدا فسد الباقي>. کلام صاحب جواهر را مي خوانيم <خصوصا اذا اکمل ذلک بالمواعظ الحسنة> حالا علما بعد از اينکه اينطور شدند به مردم موعظه کنند <المرغبة و المرهبة> ترغيب به کارهاي خوب، ترساندن از کارهاي بد. <فان لکل مقام مقالاً و لکل داء دواء>. علما بايد روانشناس هم باشند علاوه بر آن بايد جامعه شناس هم باشند که چه بايد گفت و چه بايد کرد. هر مقامي مقالي و هر دائي دوايي دارد. <طب النفوس و العقول اشد من طب الابدان بمراتب کثيرة> شما طبيب افکار و عقول هستيد. <العلم علمان علم الابدان و علم الاديان> حديث منسوب به پيغمبر است. نظامي هم مي گويد:
 در ناف دو علم بوي طيب است آن هر دو فقيه يا طبيب است
 پيغمبر گفته:
 العلم علمان علم الابدان و علم الاديان
 بعد ايشان يک نصيحتي مي کند مي گويد:
 مي باش طبيب عيسوي هش اما نه طبيب آدمي کش
 مي باش فقيه عبرت اندوز اما نه فقيه حيلت آموز
 گر هر دو شوي بلند گردي پيش همه ارجمند گردي
 مي کوش به هر ورق که خواني تا معني آن درست داني
 خلاصه اين دو فن، فن مهمي است در ميان علم ها. علم اديان و علم ابدان. صاحب جواهر مي گويد طبيب نفوس و عقول که ما طلبه ها هستيم اين اشد است از طب بدني. اين خيلي مهم تر از آن است. انسان بايد خيلي مهارت داشته باشد تا اين وظيفه ر انجام دهد. <و حينئذ يکون قد جاء بأعلي أفراد الامر بالمعروف> اگر کسي از علماء اين طور شد آن اعلي مرتبه از امر به معروف و نهي از منکر را به جا آورده. <و نسأل الله التوفيق لهذه المراتب>.
  خلاصه اين بحث با توفيق پروردگار به آن اندازه که لازم بود انجام شد که در برابر تهاجم سياسي و فرهنگي و اقتصادي اسلام چه مطلبي دارد. اسلام در هيچ وقت و در هيچ جايي بحثي نيست که دستوري نداده باشد. دستور همان است که ما عرض کرديم و الحمدلله در ايران از طرف عالمي که داراي همه اين صفات بود انجام شد و استيلاء سياسي، فرهنگي و اقتصادي برطرف شد. الحمدلله تعالي اين راهي است که اسلام گفته. بقيه ان شاء الله بعدا.