درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 بحث در اين بود که در اقسام جهاد، فقهاي ما اين مطلب را متعرض شده‌اند که جهاد در صورتي واجب است که امام معصوم حضور داشته باشد يا کسي که از طرف او به خصوص نيابت و اذن دارد حضور داشته باشد و کسانيکه اذن عام دارند در زمان غيبت نمي‌توانند لشکري تجهيز کنند و مردم را براي جهاد آماده کنند و به جهاد اقدام کنند، در حقيقت آنطور که صاحب رياض گفتند در زمان غيبت امام عصر‌(عليه السلام) جهاد واجب نيست مگر جهادي که به عنوان دفاع باشد که اگر مملکت اسلامي بيضه اسلام مورد تهاجم قرار بگيرد آن جا به عنوان دفاع جهاد واجب است و حضور امام هم شرط نيست بر همه افراد هم واجب است، مرد و زن و پير و جوان، امّا در غير اين مورد خواستند بگويند که جهاد در زمان غيبت امام معصوم واجب نيست، خوب اگر جهاد براي دعوت به اسلام واجب نيست! جهاد با بغاة هم در صورتي که يک حکومت باشد و امام معصوم در رأس آن باشد و کسي در برابر آن قيام کند بوجود می آيد در نتيجه در زمان غيبت وجود ندارد تا وجوب داشته باشد بنابراين جهاد را خيلي کمرنگ کرده‌اند و از صحنه زندگي مسلمان‌ها به حاشيه برده‌اند، عرض ما اين بود اولاً اجماعي نيست و صاحب جواهر ادّعا کرده بود چنين چيزي اصلاً وجود ندارد، شيخ مفيد و عدّه‌اي جهاد را در زمان غيبت هم واجب مي‌دانند و نقل کرديم که مفيد در مقنعة گفته که جهاد واجب است، پس چنين چيزي اگر باشد که امام معصوم بايد باشد ادّلة ولايت فقيه اقتضاء مي‌کند به اينکه فقيه قائم مقام امام است و هر کاري که اگر امام حضور مي‌داشت انجام مي‌داد فقيه هم بايد آن کار را انجام دهد که صاحب جواهر هم در آخر کلامشان گفتند {لولا أدلة ولاية الفقية} ما مي‌توانستيم بگوييم جهاد واجب نيست ولي ادّلةی ولايت فقيه اقتضاءمي‌کند به اينکه واجب باشد.
  علاوه بر اين گفتيم که باب دوازدهم از ابواب جهاد عدوّ رواياتي داشت که دلالت داشتند به زعم آنها بر عدم وجوب جهاد إلّا مع حضور الامام المعصوم آن روايات را ما خوانديم فقط در ميان آن اخبار خبر هشتم خبر ابوبصير خبر صحيح بود و دلالت داشت به اينکه جهاد بايد با کسي انجام بگيرد که عالم به احکام پروردگار باشد چون جهاد احکام زياد دارد، خود جهاد دارد، غنايم آن احکام دارد، اسيرها يک احکام دارند، گاهي صلح است گاهي امان است خلاصه احکام فراواني در جهاد وجود دارد، خبر هشتم باب دوازده اقتضاء مي‌کرد به اينکه کسي بايد در جهاد در رأس قرار بگيرد که اين احکام پروردگار را بداند و ايمن باشيم از اينکه اينها را اجراء خواهد کرد، خلاصه‌ ما قبول نکرديم آن حرفي که به مشهور نسبت داده شده بود با مقدماتي که به عرض رسيد، عرض کرديم که در باب نهم از ابواب جهاد عدوّ که از صفحه 23 جلد 11 شروع مي‌شود تا صفحه 28 يعني اين خبر 5 صفحه است از اين خبر استفاده مي‌شود به اينکه اينطور نيست که جهاد مخصوص حضور امام باشد، هر کسي که داراي اوصافي است که مي‌خوانيم و ذکر شده می تواند جهاد کند يعني افراد بايد صالح باشند، افرادي باشند که مورد وثوق باشند چون جهاد عبادت است، به قصد عبادت اين کار را انجام دهند از اين خبر خيلي سوء استفاده مي‌شود ولی تعجب ما از اين است که آن اخبار را که استناد کرده‌اند شيخ طوسي و کليني دارند و اين اخبار را هم اينها دارند پس چطور شده که رفتند سراغ آن خبر و به آن استدلال کردند مثل خبر بشير دهّان و امثال آن، ولي اين خبر که اينقدر شرح و بسط و توصيف دارد که 5 صفحه است به اين خبر توجه نکرده‌اند.
  مقداري از اين خبر را قبلاً خوانديم {باب من يجوز له جمع العساکر و الخروج بها الي الجهاد}باب کسي که برايش جايز است که لشکر جمع کند و با آن‌ها به ميدان جهاد حرکت کند، چون جهاد چيز ساده‌اي نيست و بايد کسي که مي‌خواهد به جهاد برود براي خودش لشکري فراهم کند اين خبر {محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه} تا اينجا اين چهره‌ها را مي‌شناسيم {عن بکر بن صالح} مجهول الحال است {عن القاسم بن يزيد} در معجم رجال حديث است اين قاسم بن بريد است چون اينطور تصحيف‌ها وجود داشته است، سابقاً نقطه‌گذاري معمول نبوده و سابقاً خط کوفي بوده است و خط کوفي مثل خط فعلي خوانا نبوده و اشتباهاتي بين يزيد و بريد و امثال اينها فراوان بوده، خلاصه اين فرد ثقة است و نجاشي هم قاسم بن بريد را توثيق کرده است، {عن ابي عمر زهري} ولي در بعضي از نسخه‌ها ابي عمرو زبيري است معجم رجال هم در مقايسه با نُسَخ متفاوت مي‌گويد زبيري صحيح است.{عن ابي عبدالله‌(عليه السلام) قال قلت له اخبرني عن الدعاء الي الله و الجهاد في سبيله} دعوت به سوي پروردگار و جهاد {أهو قوم لا يحلّ الالهم} آيا اين مخصوص اشخاص خاص و شخص خاصي است {لايقوم به الّا من کان منهم} يک قوم خاصّي بايد به جهاد قيام کنند و براي يک قوم غيرخاص جايز نيست يا {أمْ هو مباحُ لکل من وحدّ الله عزّوجلّ و آمن برسوله‌(صلّی الله عليه وآله)} يا نه هر کسي که موحدّ باشد و ايمان داشته باشد مي‌تواند جهاد کند {و من کان کذا فله أن يدعو الي الله عزّوجلّ و الي طاعته و أن يجاهد في سبيل الله} حضرت فرمودند، بله! کار هر کسي نيست {فقال ذلک لقوم لا يحلّ إلّا لهم و لا يقوم به إلّا مَن کان منهم و قلت من اولئک} سؤال کرد اين افراد خاصي که شما مي‌فرماييد چه کساني هستند {قال من قام بشرائط الله عزّوجلّ في القتال و الجهاد علي المجاهدين} چون قتال و جهاد شرايط فراوان دارد کسي که قدرت قيام به آن شرايط را داشته باشد {فهو المؤذون} او ماذون است، بعد آن شخص گفت يا بن رسول الله بيشتر توضيح بدهيد تا براي ما روشن شود، فرمودند: جهاد دعوت به سوي خداست اوّل کسي که اين کار را کرده خود پروردگار است که فرموده {يدعوا الي دارالسلام} بعد پيغمبر است که خدا فرموده {اُدعُ الي سبيل ربّک بالحکمة و المؤعظة الحسنة} اين خبر 5 صفحه است که بايد خودتان مطالعه کنيد. در اينجا حضرت مي‌فرمايند اولاً در جهاد {و لتکن منکم أمةٌ يدعون الي الخير يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر} اين آيه که در سورة آل عمران است که بايد از شما مسلمان‌ها امتي باشند داعي به خير باشند امر به معروف کنند و نهي از منکر کنند {اولئک هم المفلحون‌} يکي از بحث‌هايي که در باب جهاد لازم است اين است که آيا جهاد يک فردي از افراد معروف است و تحت امر به معروف مندرج است يا جهاد در مقابل امر به معروف و نهي از منکر است اين يکي از بحث‌هاي خيلي مهم است. در اينجا حضرت وارد مي‌شوند به اينکه چه کساني بايستي به جهاد قيام کنند آياتي از قرآن ذکر کرده اند اول اين آيه که {محمد رسول الله‌(صلّی الله عليه وآله) و الذين معه اشدّاء علي الکفّار رُحَمَاء بينهم ترئهم رکّعاً سجّداً ...}اين آيه آخر(29) از سورة فتح، سورة 48 از قرآن کريم است. بنابراين جهاد کار کساني است که اشداء علي الکفار باشند و رحماء بينهم باشند، بعد گفته‌اند کساني که اين صفت را دارند مي‌توانند به جهاد اقدام کنند، منظور اينکه در اين پنج صفحه از اينکه بايد امام معصوم باشد چيزي نيامده است بعد آيه ديگر را مي‌فرمايند {إنّ الله اشتري من المؤمنين انفسهم و أموالهم باَنّ لهم الجنّة يقاتلون في سبيل الله فيَقتُلون و يُقتَلون وعداً عليه حقاً في التورئة و الأنجيل و القرآنِ و مَن اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعکم الذي بابعيتم بِه و ذلک هو الفوز العظيم} اين آيه که آيه 111 از سوره توبه، سورة نهم قرآن است جهاد را در يک سطح بسيار بالا معرفي کرده که جهاد بذل جان و مال در راه خداوند است، اين آيه که آمد بعضي‌ها گفتند يابن رسول الله آيا هر کسي مي‌تواند اقدام کند به جهاد؟ و حضرت آيه بعد از آن را خداوند {التائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشّر المؤمنين} اين اوصاف مجاهدين است که 8 صفت است که مي‌فرمايند مجاهدين بايد اين چنين افرادي باشند بعد از اينکه صفات مجاهدين را که در اين آيه بود بيان کردند مي‌فرمايند که خداوند فرمود که {أُذِنَ للذين يُقاتلون بأنّهم ظلموا} خداوند أذن داده براي کسانيکه (يقاتلون) دشمن با آنها قتال مي‌کند که جهاد کنند {و إنّ الله علي نصرهم لقدير} که اين آيه 39 از سورة حج، سورة 22 قرآن است، منتهي در اينجا حضرت قدري توضيح داده‌اند اين شخص سؤال مي‌کند که اگر اينطور که شما مي‌گوييد باشد اين آيه که {يقاتلون بانّهم ظلموا} {الذين اخرجوا من ديارهم بغير حقٍ} اين آيه آن مهاجرين را مي‌گويد که از مکه بغير حق از خانه‌هايشان خارج شدند چون در مکه مورد شکنجه و اذيت و آزار بودند و آمدند به مدينه اين آيه نازل شد که اينها حق دارند قتال کنند، اين شخص مي‌پرسد که اين آيه که مربوط به مهاجرين است سؤال من اين بود که بطور کلي به امت اسلامي در چه شرايطي و با چه اوصافي جهاد واجب است و مسلمان‌ها با کسري و قيصر چرا جنگيدند؟ حضرت مي فرمايند که اين آيه شامل همه مسلمان‌ها مي‌شود تا روز قيامت، چون هر مؤمني مظلوم واقع شده است، چرا؟ به دليل اينکه اين سمت‌ها، اين موقعيت‌ها، اين قدرت‌هايي که غير مسلمان‌ها دارند يا قدرت‌هايي که در راه غير اسلام از آن بهره‌برداري مي‌شود اينها مال مسلمان‌ها مي‌باشد مال مؤمنين است کساني که در اين موقعيت‌ها قرار گرفته‌اند ظلم کرده‌اند و مسلمان‌ها مظلوم واقع شده‌اند و به همين دليل که مظلوم واقع شده‌اند و خداوند به مظلوم اجازه داده که جهاد کند از اين جهت اين آيه شامل مي‌شود براي همه مؤمنين تا روز قيامت، البته فهم قرآن و احاديث مراتب دارد اين آيه را امام اينطور معنا کردند و اگر امام نبودند ما نمي‌توانستيم اينگونه معنا کنيم. اين از چه بابي است از باب تخصيص که نيست، از باب حکومت هم نيست، از باب ورود هم که نيست يک بابي است که ائمه‌(عليهم السلام) خودشان واردند، مثل اينکه زماني امام حسن مجتبي‌‌(عليه السلام) با معاويه در يک جلسه‌اي بودند آيت الله طباطبائي (اعلي الله مقامه) در تفسيرشان که بنده بودم اين را مي‌فرمودند، آنوقت معاويه به امام حسن مجتبي‌(عليه السلام) گفت که شما مي‌گوييد همه چيز در قرآن هست حضرت فرمودند: بله، بعد گفت شما محاسنتان اينقدر مزيّن و مرتّب است(امّا معاويه محاسني داشته که مرتب نبوده وگاهي موهايي پريشان و نامرتب در ريش انسان بوجود مي‌آيد که ريش نامناسبي براي انسان پديد مي آيد) معاويه گفت در کجاي قرآن هست که ريش من اينگونه باشد و ريش شما آنطور؟ حضرت فرمودند: چرا! قرآن فرموده که {والبلد الطيّب يخرج نباته بإذن ربّه و الذي خبث لايخرج إلّا نکداً} ريش ما مال بلد طيب است و بأذن ربّه اينگونه است و مال شما بلد خبيثه است. اين قبيل فهميدن آيات قرآن به اين نحو مخصوص ائمه‌(عليهم السلام) است، در آن خبر هم امام صادق‌(عليه السلام) طوري آيه را معنا مي‌کنند که شامل همه مؤمنين براي هميشه مي‌شود، ايشان مي‌فرمايند {إنّ ما أذِنَ} کسي که مؤمن باشد، {لا يکونُ مأذوناً حتي يکون مظلوماً}، در صفحه 26 مي‌فرمايند در قتال مأذون نيست مگر اينکه مظلوم باشد، مظلوم نخواهد بود مگر اينکه مؤمن باشد و مؤمن نخواهد بود مگر اينکه به شرايط ايمان قيام کند و بعد که به شرائط ايمان قيام کرد آنوقت جهاد بر او واجب و لازم مي شود خلاصه اين 5 صفحه را که مطالعه کنيد مطلبي باقي نمانده که ذکر نکرده باشد غير از اينکه نفرموده جهاد مشروط است به اينکه امام معصومي باشد.
  بنده اينجا نوشته‌ام که المسفاد از اين روايت چند چيز است، المسفاد از خبر اول از باب 9 از ابواب جهاد عدوّ، صفحه 23 تا 28 از جلد 11 وسايل چند چيز است: اول اينکه کسي مأذون در جهاد است که داراي صفات و شرايطي باشد نه هر کسي از مسلمان‌ها، دوم اينکه جهاد مراتبي دارد بعضي‌ کلمه جهاد را که مي‌شنوند به نظرشان جنگ مي آيد جنگ با همه سختي‌هايي که دارد در نظرشان مجسم مي شود و فکر مي‌کنند که جهاد يعني جنگ کردن نخير! جهاد در نظر ائمه‌(عليهم السلام) مراتبي دارد مرتبه اول دعوت به اسلام است {ادعوا الي سبيل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة} صفات دعاة را هم ذکر کرده، آيه 29 از سوره فتح را ذکر کرده، آيه 111 از سورة توبه را نيز ذکر کرده، کسي که اهل اين آيه باشد مي‌تواند به جهاد قيام کند و ديگر اينکه معني اين آيه {اذن للذين يقاتلون بأنّهم ظلموا} که در سورة حج است را خيلي توسعه داده که شامل تمام کفّاري که موقعيت‌ها را در تصرف دارند و اين موقعيت‌ها مال مؤمنين است و آنها غضب کردند و بايد مؤمنين در برابر آنها قيام کنند حتي در اينجا در صفحه 28 هست که {ولسنا نقول لمن أراد الجهاد و هو علي خلاف ما وصفنا لاتجاهدوا} کسانيکه که مي‌خواهند جهاد بروند و اوصافي که مي‌گوييم ندارند به آنها نمي‌گوييم {ولا تجاهدوا ولکن نقول} که طوري کنيد که اين صفات را در خودتان بوجود بياوريد بعد به جهاد برويد منظور ما اين است که اين خبر با اين تفصيل هيچ دلالت ندارد به اينکه بايستي امام معصوم يا نائب خاصش حضور داشته باشند.
  در اينجا سه باب وجود دارد اين يک باب بود باب نهم بود که عرض کرديم. بعد باب دهم بيان مي‌کند که واجب است قبل از جهاد دعوت به اسلام صورت بگيرد، اينجا ايشان دو خبر ذکر کرده‌اند خبر اول {محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن نوفلي عن السکوني عن ابي عبدالله‌(عليه السلام)} خبر از نظر سند قابل اعتماد است {قال امير المؤمنين‌(عليه السلام) بعثني رسول الله الي اليمن} پيامبر اکرم‌(صلّی الله عليه وآله) حضرت اميرالمؤمنين را به يمن فرستادند {قال يا علي لاتقّاتلنّ احداً حتي تدعوه الي الاسلام} قتال نکني تا زماني که دعوت کني به اسلام {و أيم الله لأن يهدي الله عزّوجلّ علي يديک رجلاً خيراً لک عمّا طلعت عليه الشمس} مثل اين خبر را قبلاً خوانده بوديم خبر دوم باب خبر سلمي است صاحب جواهر در بعضي جاها به اين خبر اشاره کرده {کليني عن محمد بن يحيي ابوجعفر عطّار قمي عن احمد بن محمد بن عيسي عن علي بن حکم عن ابي غرة السلمي} که توثيق نشده {عن ابي‌عبدالله‌(عليه السلام) قال سأله رجل فقال انّي کنتُ اکثِر الغروة} يک نفر سوال کرد که يابن رسول الله من به جنگ و جهاد زياد مي‌روم {أبعد في طلب الأجر} از خانه و زندگي دور مي‌شوم براي اجر و ثواب {و أطيل في الغيبة} و غيبت از خانه و آشيانه‌ام طولاني مي‌شود {فحجر ذلک عليّ} بر من اين کار سخت شده چه کار کنم؟ {فقالوا لا غزوة إلّا مع امام عادل} به من گفته‌اند که با امام عادل بايد به جهاد بروي، (چون در آن زمان با امام صادق که به جهاد نمي‌رفتند) {فما تری أصلحک الله} چه کار کنيم؟ {فقال ابوعبدالله‌(عليه السلام) إن شئت أُجمل لک أجملت} اگر مي‌خواهي مجمل بگويم مجمل بگويم {و إن شئت ألخصّ لک لخّصت} و اگر مي‌خواهي تلخيص بگويم که تلخيص بگويم {فقال بل أجمل} گفت نه مجمل بفرماييد {و قال إنّ الله يحشر الناس علي نيّاتهم يوم القيامه} حضرت فرمودند تا اينکه قصد تو چه باشد {قال فکأنّه إشتهي إن يلخّص له} راوي (سلمي) مي‌گويد آن شنونده دلش خواست که حضرت تلخيص کند {قال فلخّص لي أصلحک الله} گفت ملخّص بفرماييد، {قال هات} فرمودند بيا نزديک‌تر و هر چه مي‌خواهي بگو {فقال الرجل غزوتُ و واقعتُ المشرکين} من جنگ کردم و با مشرکين درگير شدم {فينبغي قتالهم قبل أن أدعوهم} قتال شايسته است قبل از اينکه دعوت به اسلام کنم {و قال إن کانوا غزوا و قوتلوا و قاتلوا انّک تجتزي بذلک} اگر دفعه اولش است بايد شما دعوت کني به اسلام بعد قتال کني، اگر قبلاً جنگي واقع شده و به اينها اسلام توضيح داده شده حالا ديگر لازم نيست مثلاً در آن زمان که اسلام با ايران يا روم مي‌جنگيد در هر برخوردي دعوت به اسلام که صورت نمي‌گرفت دعوت به اسلام صورت گرفته بود چند دفعه به اينها گفته شده بود خودشان مي‌دانستند پيغمبر به آنها نامه نوشته بودند و آنها قرآن را ديده بودند و دعوت به اسلام را مي‌دانستند امّا در برخوردهاي دوم و سوم و در آخر که در نهاوند آن فتح الفتوح واقع شد دعوتشان ديگر لازم نيست يک دفعه که دعوت شدند ديگر کافي است بعد حضرت فرمودند { و إن کانوا قوماً لم يغزوا و لم يقاتلوا فلا يسعک قتالهم حتي تدعوهم} اگر نه دفعه اولي است که مي‌خواهيد با آنها جنگ کنيد لازم است اول دعوت صورت بگيرد، بعد آن شخص سوال ديگري کرد {فقال الرجل فدعوتهم فأجابني مجيبٌ} من دعوت کردم يک نفر هم به من جواب مثبت داد {و أقرّ بالاسلام في قلبه} و اسلام را قبول کرد {و کان في ‌الاسلام} داخل شد در جرگه ی مسلمان‌ها {فجير عليه في الحکم و أنتهکت حرمته} ولي در آن زمان که حکومت اسلامي نبود، داخل مي‌شدند تحت حکومت بني اميه و بني‌عباس و آنها به مسلمان‌‌ها ظلم مي‌کردند و حرمتش به هم می خورد {و اخذ ماله و أعتدي عليه} و ماليا‌هاي گزافي از او مي‌گرفتند {فکيف بالمخرج و أنا دعوته} من گناه دارم چون من گفتم که او مسلمان شود و اين گرفتاري برايش بوجود آمد، حالا من چه کاري انجام دهم {و قال انّکما مأجوران} فرمودند نخير شما گناهي نداري اگر نيتت خوب بوده تو مأجوري، آن شخص هم که اسلام را قبول کرده مأجور است و آن افرادي که ظلم کردند گناه کردند {وقال إنّکما مأجوران علي ما کان من ذلک} هم تو و هم آن شخص مأجوريد {و هو معک} آن شخص هم برادر ديني تو است قبول کرد که مسلمان‌ شود و اين براي تو کمک است {يحوطک من وراء حرمتک و يمنع قبلتک} از قبلة شما دفاع خواهد کرد {و يدفع کتابک} از روزی که مسلمان شده از کتاب تو قرآن دفاع خواهد کرد {و يحقن دمَک خيرٌ من أن يکون عليک} در اين حال شما کار خوبي انجام داده‌اي، اين کار را انجام دهي بهتر از اين است که کافر بماند، قبله شما را خراب کند حرمت شما را به هم بزند، يک روزي خون شما را بريزد و روزي کتاب قرآن را بسوزاند بنابراين شما کار خوبي انجام داده‌اي و به نفع او و شما تمام شده و اگر کسي ظلم کرده گناهي براي شما نيست و گناهکار مجازات خود را خواهد ديد باب نهم خبرش به عرض رسيد.
  باب دهم اينکه واجب است دعاء به اسلام قبل از قتال، باب يازدهم کيفية الدعاء که إن شاء الله فردا مي‌خوانيم.