درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي خاتم الانبياء والمرسلين سيدنا و نبينا أبي القاسم محمّد و علي أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين سيّما بقية الله في الارضين واللعن علي أعدائهم أجمعين.
 بحث ما با توفيق پروردگار متعال درباره رواياتي بود در باب سيزدهم از ابواب جهاد عدو. به اين روايات تمسک کرده اند که جهاد تا زمان حضرت مهدي )عج) بايستي متوقف باشد. رواياتي در اين باب است و بحث ما در خبر ششم باب بود.
 صحيحه ابي بصير که از لحاظ سند هم معتبر و صحيح بود. ولي دلالت داشت بر <كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ )عج) > اين راية صاحبش طاغوت است و در برابر عبادت پروردگار ايستاده و محکوم به شکست است. اين خبر ششم از باب سيزدهم بود که <عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ ع فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مَنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل> گفتيم: اين مضمون خبري هم است در غيبت نعماني. منتهي اين از ابي عبدالله (ع) است به اين مضمون و آن عن ابي جعفر (ع) است. بالاخره گفتيم که يک خبري شبيه به همين ها هم در مقدمه صحيفه سجاديه وجود دارد. آن خبر را هم عرض کرديم.
 حالا جواب اين قبيل اخبار چيست؟ چه بايد گفت در برابر اين اخبار که دلالت دارد بر اينکه قبل از قيام حضرت مهدي هر قيامي باطل است و صاحبش طاغوت است. معنايش اين است که از زمان ائمه ، امام صادق ، حضرت باقر ، از آن زمان تا وقتي که حضرت صاحب ظهور کنند _که صدها سال تا به حال طول کشيده شايد سال هاي بسيار ديگري هم طول بکشد_ در تمام اين مدت جهاد، امر به معروف، نهي از منکر و قيام همه اينها متوقف باشد؟! ما بايد به اين اخبار جواب بدهيم.
 بنده در اينجا نوشته ام که اين اخبار چند اشکال دارد؛ اولاً که اين اخبار منافات دارد با يک جرياني که بعد از اين به وقوع پيوسته و پيغمبر و ائمه بر آن صحه گذاشته اند. آن هم قيام شهيد فخّ است. قيام شهيد فخ حسين بن علي فرزند حسن مثلث. اينها هم بني الحسن هستند. اين قيام خيلي قيام مهمي بوده بعد از جريان کربلا. خود ائمه فرمودند: براي ما يک جرياني مثل جريان فخّ نبوده. اين قيام بعداً صورت گرفته. اين قيام را همه ائمه عليهم السلام، پيغمبر صلوات الله عليه و آله، امام باقر ، امام صادق ، امام جواد اين قيام را ستوده اند و بر اين قيام صحه گذاشته اند. اگر قرار بود که هر قيامي صاحبش طاغوت باشد، اين منافات دارد با اين قيام شهيد فخ. قيام شهيد فخ واقعا يک جريان بسيار بسيار بزرگي است. اين در زمان موسي هادي صورت گرفته است.
 خلفاي بني عباس به اين ترتيبند: اول عبدالله سفاح است. سفاح يک مدت کوتاهي خلافت کرد و آن هم با علويون در نيفتاد بعد مرد. بعد از او منصور سر کار آمد. منصور تقريباً 20 سال حکومت کرد. اين عداوت شديدي نسبت به اهل بيت داشت. منصور هماني است که بغداد را ساخته و ديواره هاي شهر را روي پيکر علويون قرار داده است. بني حسن هم که گفتيم <ابراهيم و محمد> در زمان منصور قيام کردند و به شهادت رسيدند. آنها مي خواستند امام صادق را با خودشان هماهنگ کنند، حضرت صلاح ندانستند که با آنها در قيام هماهنگ باشند. ولي آيا قيام آنها مورد تصويب بود يا نه؟ بحثي است که بعضي مي خواهند بگويند بله. امام صادق از اينکه متأثر شدند و گريه مي کردند براي آنها، اين دليل بر تأييد آنهاست. زيرا گاهي امام خودش صلاح نمي داند که مستقيماً قيام کند. فرق دارد قيام امام. مثلاً عبدالله به امام صادق گفت: شيعيان ما در خراسان هستند. آنها طرفدار اهل بيت بودند نه طرفدار بني الحسن. حضرت فرمودند: تو شيعه اي در خراسان نداري. او فريب خورده بود. خلاصه دومين خليفه بني عباس منصور بود. سوم <مهدي> عباسي که مدت کوتاهي خلافت کرد. چهارم <موسي هادي> است که هارون الرشيد پسر او است. در ميان خلفاي بني عباس چند نفرشان با اهل بيت عداوت و سرسختي بيشتري داشتند؛ يکي منصور بود، دوم موسي هادي که شهيد فخ در زمان او بود، سوم هارون الرشيد است و چهارم متوکل عباسي است. اين چند نفر عداوت شديد و سختگيري هاي زيادي با اهل بيت داشتند. جريان شهيد فخ کتابي درباره آن وجود دارد. علاوه بر اينکه در اصول کافي داريم، در <مقاتل الطالبين> داريم، در بحار داريم، در تنقيح المقال در حالات حسين بن علي شهيد فخ مطالب زيادي نوشته است. اين قيام در زمان موسي هادي است. حسين بن علي قيام کرد. _علي پسر حسن مثلث است_ او قيام کرد و شهر مدينه را گرفت. قيامش خيلي قيام قوي بود. تمام کارها را در مسجد انجام مي داد. خطابه ها و امثال اينها. شهر مدينه را تصرف کرد و بيت المال را به دست گرفت. بعد از مسخر کردن شهر مدينه به طرف مکه حرکت کرد که مکه را بگيرد. _الان آنها قبورشان در داخل مکه است. در آن زمان قبورشان چند کيلومتر از مکه جدا بود، اما حالا چون مکه وسعت پيدا کرده شهداي فخ الان قبورشان در داخل شهر مکه است._ مي گويد: اگر مکه و مدينه را بگيرم تقريباً توانسته ام کشور اسلامي را مسخر کنم. به اين قصد حرکت کرد ولي در مکه بين او و <موسي بن عيسي> پسر عموي هادي _که او را با لشکر زيادي فرستاد. لشکر او 4000 نفر بودند ولي حسين بن علي 500 نفر لشکر داشت._ درگيري به وجود آمد. در آن درگيري حسين بن علي به شهادت رسيد. اين جريان خيلي به جريان کربلا شباهت دارد. به خاطر اينکه بدن هاي شهدا را چند روز روي زمين گذاشتند بماند، بقيه را اسير کردند، سرهاي بريده را بردند به بغداد به نزد موسي هادي. جريانش به همين ترتيبي است که عرض کردم.
 ما مي خواهيم بگوييم که خبر ششم با قيام شهداي فخ _که مورد صحه پيغمبر صلوات الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام است_ منافات دارد. حالا اينجا بحث ما اين است که از پيغمبر صلوات الله عليه و آله آغاز مي شود. پيغمبر صلوات الله عليه و آله در سرزمين فخ فرمودند: اينجا کسي کشته مي شود <يُقْتَلُ هَاهُنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فِي عِصَابَةٍ تَسْبِقُ أَرْوَاحُهُمْ أَجْسَادَهُمْ إِلَى الْجَنَّة> ارواحشان پيش از جسدهايشان به بهشت وارد مي شود. آدرس هايي که مي گوييم مطالعه کنيد؛ بحار الانوار جلد 48 صفحه 170، تنقيح المقال مامقاني جلد اول چاپ قديم صفحه 337. در اينجا نوشته ام که حضرت باقر فرمودند: روزي پيغمبر صلوات الله عليه و آله از سرزمين فخ عبور مي کردند؛ هنگاهمي که به آنجا رسيدند از مرکب پياده شدند، دو رکعت نماز خواندند. در رکعت دوم پيغمبر صلوات الله عليه و آله بي اختيار به گريه افتادند. اصحاب از گريه شان به گريه افتاند. بعد پرسيدند چرا شما گريستيد؟ پيغمبر صلوات الله عليه و آله فرمودند: جبرئيل بر من نازل شد، گفت: <يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ وُلْدِكَ يُقْتَلُ فِي هَذَا الْمَكَانِ وَ أَجْرُ الشَّهِيدِ مَعَهُ أَجْرُ شَهِيدَيْن> و کسي که با او شهيد شود اجر دو شهيد را دارد. بحار الانوار جلد 48 صفحه 170، مقاتل الطالبين و ... . امام صادق در سفر حج به آن شخصي که همراهشان بود فرمودند: هر گاه به منطقه فخ رسيديدم من را خبر کن. _اين جريان شهداي فخ مال بعد است و در زمان امام موسي کاظم اتفاق افتاده._ به آنجا که رسيدند، حضرت پياده شدند و نماز خواندند و فرمودند: اينجا کسي کشته مي شود به اين ترتيب. حضرت جواد  فرمودند: <لَمْ يَكُنْ لَنَا بَعْدَ الْطَّفِّ مَصْرَعٌ أَعْظَمُ مِنْ فَخٍّ> فرمودند بعد از جريان کربلا قتلگاهي براي ما اعظم از فخ نبوده. در بحارالانوار جلد 48 صفحه 165، تنقيح المقال همان که عرض کرديم. اعيان الشيعه سابقاً در 50_60 جلد چاپ شده بود. بعداً در 10 جلد چاپ شد، يک جلد هم فهرست است که مي شود 11 جلد. اعيان الشيعه چاپ جديد جلد ششم صفحه 101.
 شهيد فخ حسين بن علي وقتي که قيام کرد، _اسم اين هم حسين بن علي است ولي فرزند حسن مثلث است و اسم شهيد کربلا هم حسين بن علي است منتهي ايشان حسين بن علي بن ابي طالب است._ وقتي شهيد فخ در مدينه قيام کرد _کان صوّاماً قوّاماً_ خيلي او را ستودند. او حضرت امام موسي کاظم را به بيعت با خود دعوت کرد. _همانطور که آنجا عبدالله بن حسن امام صادق را به بيعت با خود دعوت کرد._ وقتي که امام موسي کاظم  را به بيعت دعوت کرد، حضرت فرمودند: <يَا ابْنَ عَمِّ لَا تُكَلِّفْنِي مَا كَلَّفَ ابْنُ عَمِّكَ عَمَّكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع> به من تکليف نکن همان طور که فرزند عمويت امام صادق را به بيعت دعوت کرد تو هم مرا به تکليف نينداز. <فَيَخْرُجَ مِنِّي مَا لَا أُرِيدُ كَمَا خَرَجَ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا لَمْ يَكُنْ يُرِيدُ> چون من چيزي مي گويم که خوشت نمي آيد، که امام صادق هم چيزي گفت که خوشتان نيامد. امام صادق فرمودند که همه شما کشته خواهيد شد، اين قيام شما به نتيجه نمي رسد، من هم همين را مي گويم. خلاصه مطلبي بود که امام موسي کاظم مايل نبودند بگويند. در آن موقع حسين خيلي مؤدبانه با امام حرف زد <فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ إِنَّمَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ أَمْراً> من چيزي را به شما پيشنهاد کردم <فَإِنْ أَرَدْتَهُ دَخَلْتَ فِيهِ وَ إِنْ كَرِهْتَهُ لَمْ أَحْمِلْكَ عَلَيْهِ> اگر قصد داريد همراهي کنيد و اگر شما دوست نداريد، من تحميل نمي کنم. _چون اگر امام با او همراه مي شدند خيلي قدرت پيدا مي کرد_ <وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ> امام موسي کاظم خداحافظي کردند و حرکت کردند. اين جريان در مدينه است. ولي وقتي که حرکت کردند يک مطالبي که حاکي از دلسوزي و محبت بود بيان فرمودند. گفتند: <يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّكَ مَقْتُولٌ فَأَجِدَّ الضِّرَابَ> تو کشته خواهي شد ولي برخورد خودت را شديدتر کن. اين صحه گذاشتن است.
 اينها خيلي مصلحت و اثر داشت در بيداري مردم، در معرفي شقاوت و ظلم بني عباس. ولي ائمه عليهم السلام خودشان مستقيماً صلاح نمي دانستند که شرکت کنند. نظايرش زياد است در تاريخ ما. مثل حضرت امير که خودشان در برابر عثمان قيام نکردند؛ ولي وقتي که ابوذر تبعيد شد و عمار را کتک زدند، در نهج البلاغه هست که وقتي که عثمان ابوذر را از مدينه به ربذه تبعيد کرد، در آنجا گفت: هيچ کس حق ندارد ابوذر را بدرقه کند و همراهيش حرکت کند. حضرت امير با برادرش عقيل و حسن و حسين و چند نفر ديگر ابوذر را بدرقه کردند. در نهج البلاغه هست که <يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ> حضرت مطالبي را به ابوذر گفتند: <لَا يُؤْنِسَنَّكَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا يُوحِشَنَّكَ إِلَّا الْبَاطِلُ>. با اين کلمات حضرت امير اباذر را بدرقه کردند. خودشان قيام را در برابر عثمان _چنانکه در مقابل خلفاي پيشين هم صلاح نمي دانستند._ صلاح نمي دانستند. ولي ديگران را تأييد مي کردند. اينجا هم امام موسي کاظم مي گويند: برخورد را شديدتر کن ولي تو هم کشته خواهي شد. <يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّكَ مَقْتُولٌ فَأَجِدَّ الضِّرَابَ فَإِنَّ الْقَوْمَ فُسَّاقٌ>. بعد حضرت مطلبي فرمودند _گفتيم زيد که قيام کرد 40 هزار نفر در کوفه با او بيعت کردند؛ ولي در آخر 500 نفر ماندند. همه بيعت را شکستند و فرار کردند._ امام موسي کاظم به حسين بن علي فرمودند: مواظب باش آنهايي که دور و بر تو را گرفته اند <فُسَّاقٌ يُظْهِرُونَ إِيمَاناً وَ يُسِرُّونَ شِرْكاً>. ظاهراً مي گويند: با شما هستيم. همين طور هم شد. در آخر با حسين شهيد فخ هم 500 نفر بيشتر نماندند. <وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أَحْتَسِبُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عَصَبَةٍ> من به حساب خدا مي گذارم اين مصيبتي که برايمان پيش خواهد آمد. ولي شما کار خود را انجام بده. اصول کافي جلد اول صفحه 366، بحار الانوار جلد هشتم که از مقاتل الطالبين نقل کرده و تنقيح المقال. خلاصه مطلب حسين فخ در اينها است. در آخر آنها قيام کردند و شهيد شدند و جنازه هاي آنها را روي زمين ريختند و چند روز ماندند و سرها را از مکه به مدينه بردند براي ترساندن مردم و از مدينه به بغداد پيش موسي هادي بردند. _که خليفه چهارم از خلفاي بني عباس بود._ تمام اسرا را نيز بردند. موسي هادي گفت که تمام اسرا را بکشيد. بين اسرا زن نبود. همه را کشتند. اين يکي از جريان هاي بسيار بسيار سخت بود. سرها را همه را در ملأان مردم بر بالاي نيزه زدند. منظور ما اين است که اين رواياتي که داريم يستفاد از اين روايات که چند نفر از معصومين عليهم السلام بر اين قيام صحه گذاشتند و اين بعد از آن خبر صادره از حضرت باقر و صادق عليهما السلام است. اگر قرار باشد بر اينکه <كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ ع فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ> با اينها چه بايد کرد؟! اين يک اشکال، بنابراين <يرد عليه اولاً ينافيه _خبر ششم را_ قيامُ شهيد فخ. و شهيد فخ _حسين علي بن حسن مثلث_ قد ورد تعظيمه و تکريمه عن النبي صلوات الله عليه و آله و الئمه عليهم السلام>.
 اشکال دوم اينکه <كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ ع فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ> اگر ما اين خبر را بگيريم، از تاريخ صدور اين خبر _که زمان امام صادق و باقر عليهما السلام است_ تا زمان حضرت مهدي _الان بيش از هزار سال مي گذرد، به بعد هم چقدر طول مي کشد خدا مي داند،_ در تمام اين مدت بايد جهاد تعطيل باشد. و حال اينکه جهادي که <الخير کله في السيف ما صلح دينٌ و لا دنيا الا به> جهادي که عزت اسلام و مسلمين است، جهادي که <من ترکه البسه الله ذلاً و فقراً في معيشته> جهادي که قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَة اينها را چه کنيم؟! اينها که مال زمان خاصي نيست. بايد هزاران سال مردم بنشينند و تماشاگر فتنه ها باشند. تماشاگر ذلت ها باشند، تماشاگر فسادها باشند؟! خوب اين آيات و روايات مربوط به جهاد مال زمان خاصي نيست. مال هميشه است. مسلمان ها اگر مي خواهند ذليل نباشند، بايد جهاد کنند. اگر صلاح دين و دنيا مي خواهند بايد جهاد کنند. اگر مثلاً الان ما قدرت پيدا کنيم بايد اسرائيل را بکوبيم. اين فتنه است ديگر. اين يک پايگاهي است براي استکبار و استعمار. جريان غزه و اين مصيبت ها. الان 60 سال است که اين پايگاه فتنه در آنجا به وجود آمده، پس مسلمان ها بايد بنشينند و تماشاگر اين فتنه ها باشند و حرکت نکنند؟! نه خير اين درست نيست، اين با اسلام و مباني اسلام نمي سازد. ثانياً اين قبيل روايات منافات دارد با آيات و ادله دال بر جهاد، با ذکر فلسفه و حکمت جهاد که داريم.
 ثالثاً منافات دارد با آيات و ادله امر به معروف و نهي از منکر. بالاخره امر به معروف و نهي از منکر که مال زمان خاصي نيست. چه منکري بالاتر از اينکه انسان ببيند يک افراد جبار و ظالمي يک حکومت را به دست گرفتند؟! حکومت خيلي در سرنوشت مردم مؤثر است. حکومت سالم در سرنوشت مردم از جهت صلاح و سعادت و تکامل مؤثر است. و حکومت فاسدإِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّة قرآن کريم که اين را ذکر مي کند بيخود که نيست. ملوک اين طور بودند. ما در اسلام کلمه ولايت داريم نه حکومت. ولايت با حکومت فرق دارد. ولايت يعني کسي که در رأس واقع شده با مردم به عطوفت و مهرباني و مديريت و صلاح و صفا برقرار کند. اين روايات مربوط به امر به معروف و نهي از منکر به اندازه اي قوي و زياد است که جهاد شعبه اي است از امر به معروف و نهي از منکر. حضرت امير فرموده اند: <وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّي> تمام اعمال خوب حتي خود جهاد در نزد امر به معروف و نهي از منکر مثل آب دهان در برابر يک درياي پهناور است. خوب حالا اينها را چه کنيم؟!
 حالا من يک روايت را به عنوان نمونه از امر به معروف مي خوانم. حضرت باقر فرمودند: <إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ>
 اين روايت، حکمت امر به معروف را مي گويد: اولاً سبيل انبياست، منهاج صلحاست. آن وقت 7 اثر دارد امر به معروف و نهي از منکر: يکي اينکه <بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ> اگر نباشد هيچ فريضه اي از فرايض الهي عملي نمي شود. <وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ> يعني راه ها امنيت پيدا کند راه هاي زندگي امنيت فکري، مالي، جاني، امنيت حيثيتي در سايه امر به معروف و نهي از منکر است. <وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ> اگر نباشد کسب هاي حرام شايع مي شود. حليت مکاسب در سايه امر به معروف و نهي از منکر است. <وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ> اگر نباشد حقوق پابرجا نمي ماند <وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ> آبادي زمين <وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ> انتقام از اعداء و آخرينش <وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ>، تمام اينها تعطيل باشد و مردم منتظر باشند. همه حزب قاعدين باشند، آرام بنشينند و منتظر ظهور باشند؟! اين قبيل روايات بايد توجيه باشد ظاهرش منافات دارد. حديثي که خوانديم حديث ششم بود از باب اول از ابواب امر به معروف و نهي از منکر از وسائل.
 باز مي رويم سراغ نهج البلاغه. کلمات قصار 365 <أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ> هر کس که ببيند در هر زماني، <فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ> يعني سه وظيفه است در برابر منکر و ترک معروف؛ اول تنفر قلبي. د.م لساني. سوم يدي و جلوگيري. حالا جلوگيري به هر شکلي که باشد. <فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ> با قلب اگر باشد يک مرتبه است <وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ> ولي کسي که با شمشير در برابر منکر قيام کند <لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى> اين راه را کسي پيش بگيرد، راه هدايت همين است. اگر تنفر قلبي و انزجار و نهي از منکر لساني مؤثر نشد، بايد قيام با سيف صورت بگيرد.
 مثلا سيد الشهدا امام حسين که زياد خوانديم فرمودند: <مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ و... ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَه> امام حسين چرا قيام کرد؟ آن ديگر دعوت به اسلام نيست. بعداً مي گوييم که فقهاء ما که جهاد را منحصر کردند به دو تا، نه خير اين طور نيست. خيلي وسيع تر است. هر کجا فتنه اي است بايد کوبيده شود. مراکز حکومتي باطل هر کجا هست فتنه نيز هست. سيد الشهدا  براي دعوت به اسلام قيام نمي کرد. دفاع هم که نبود، پس چه بود؟ براي کوبيدن حکومت يزيد و ثابت کردن پيروزي خون بر شمشير. و اين درس بسيار بزرگي است و موجي است که هر روز بر قدرت آن افزوده مي شود. اين راجع به اين خبر.
 البته دشمنان اسلام ناب اين قبيل احاديث را جعل مي کردند که قيام مردم مسلمان را عليه قدرت هاي ظلم و استکبار بگيرند؛ تا مسلمان به درس هاي اين قبيل اخبار قيام نکنند و آنها بتوانند با رفاه و خاطر جمعي حکومتشان را انجام دهند. الان تفاوت ما با سني ها در همين است. سني ها روايات زياد دارند. بنده هم در کتاب امر به معروف نوشته ام. مي گويند: در برابر هر حکومت بايد تسليم بود. رواياتشان اين طور است. ولي شيعه اين طور نيست؛ شيعه ادله و دلايل فراواني براي قيام و جهاد دارد که اينها در هر زماني بايد عملي شود. آنها سعي مي کردند روايات درست کنند با روايات شيعه قاطي کنند، تا اينکه شيعه هم مثل سني ها در برابر ظلم ها و قدرت هاي استکباري و استبدادي ساکت و خاموش باشند.
 حالا مي رويم سراغ صحيفه سجاديه. البته در خودش هيچ بحثي نيست و دليل لازم ندارد. آن قدر از لحاظ فصاحت و بلاغت و مضمون و محتوا بلند و عالي است که به دست هر کس بيفتد مي فهمد که کلام معصوم است. اما آمده اند برايش مقدمه اي درست کردند. به نظر مي آيد که در مقدمه اش خدشه اي است. اولاً آن تقابلي را که ديروز خوانديم که استفاده مي شد يحيي بن زيد خودش را تقريباً مقابل امام صادق معرفي مي کند، ما قبول نداريم که زيد و فرزند او تقابلي به اين شکل داشته باشند. مي گويد: پسر عموي من مردم را به علم مي خواند ولي ما مردم را مي خوانيم به علم و جهاد. ما با آنها فرق داريم. از اين جهت مردم به آنها مايلند چون مردم را به حيات مي خوانند، مردم به ما مايل نيستند چون ما مردم را به موت مي خوانيم. بعد مي گويد: اين صحيفه سجاديه که به همراه دارم به امام صادق نده بده به محمد و ابراهيم فرزندان عبدالله. بنده به نظرم نمي آيد که اين تقابل درست باشد. چون خود زيد تابع بود، فرزند زيد هم. بنده در کتاب امر به معروف نوشتم که مي گويد: _خودش به خودش خطاب مي کند_ تو راه زيد را بايد پيش بروي. آنها طوري بودند که تابع ائمه عليهم السلام بودند نه اينکه با هم تقابل داشته باشند. از اين جهت دو نفر در سند وجود دارند که مخدوش است. حالا ان شاء الله فردا به عرض مي رسانيم.