درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 بحث در اين بود که در برابر آيات و روايات و آثار اهل بيت عليهم السلام _که دلالت دارد بر اهميت و عظمت جهاد به اينکه جهاد باعث عزت و عظمت است و ترک جهاد باعث سقوط است و اينکه بايستي جهاد براي رفع فتنه به کار برده شود تا فتنه خاموش شود و اينکه صلاح دين و دنيا در جهاد است. از اين قبيل تعبيرات که خوانديم_ در برابر اين همه تأکيد و تشديد در امر جهاد، در باب سيزدهم از ابواب جهاد عدو در وسائل الشيعه رواياتي داريم که دلالت دارند بر منع و جلوگيري از جهاد. و اينکه نبايد به جهاد اقدام شود. از اين قبيل مطالب. در حقيقت اين روايات سدّي است در برابر آيات و رواياتي که دلالت بر امر جهاد دارد. آيا اين روايات ساختگي است که دشمنان اسلام در زمان بني اميه و بني عباس که در برابر آنها ائمه عليهم السلام و اتباع ائمه عليهم السلام بر اساس فرهنگ اسلام در برابر طواغيت و جباران و ظالمان قيام مي کردند، اين روايات را ساختند تا اين قيام ها را خاموش کنند، قيام ها را سست کنند؟ خلاصه مطلب، مطلب مهمي است که در برابر آن همه ادله، ما رواياتي داشته باشيم از معصوم که منع و نهي کند از جهاد. همين روايات دست آويز کساني است که با هر انقلاب و با هر قيامي و با هر امر به معروف و نهي از منکر ِکلاني مخالفت کنند.
 خبر اول را خوانديم. خبر دوم اين است {و عنه عن ابيه عن حماد بن عيسي عن ربعي رفعه عن علي بن حسين عليه السلام} سند خبر را خوانديم. خبر سنداً مرسل است. چون رفعه دارد. هر خبري که در سند آن رفعه و مرفوعا و امثال اينها به کار رفته اين يک نوع مرسل است. واسطه را حذف مي کند به آن واسطه بعدي منتهي مي کند. خبر مرسل هم حجت نيست. سندا مخدوش است. اما متناً از امام سجاد است. {قال و الله لا يخرج احد منا قبل خروج المهدي عليه السلام الا کان مثله کمثل فرخ طار من وکره قبل ان يستوي جناحاه فاخذه الصبيان فعبثوا به}. هيچ يک از ما قيام نمي کند و خروج نمي کند قبل از خروج مهدي عليه السلام الا اينکه مثلش مثل جوجه ايست که از لانه خودش پرواز کرده قبل از اينکه پر و بالش منظم شود. بچه ها يک اينچنين جوجه اي را مي گيرند و با او بازي مي کنند. اين دلالت بر حکم شرعي ندارد. اخبار غيبي است که از يک مطلبي خبر مي دهد. نمي گويد جهاد نکنيد. (با ضعف سند که دارد) خبر مي دهد که هر يک از ما اهل بيت قيام کند به نتيجه نمي رسد فاتح و پيروز نمي شود و مثل مي زد. مثل جوجه ايست که قبل از اينکه پر و بالش مرتب شود گير بچه ها افتاده و بچه ها او را گرفته اند و با او بازي مي کنند. احتمال قوي است که اين چنين اخبار را دستگاه هاي دولت بني اميه و بني عباس ساخته باشند براي خاموش کردن قيام ها و جهادها که عليه آنها صورت مي گرفت.احتمال زياد است.سندا هم ضعيف است.به علاوه چطور ممکن است که امام سجاد عليه السلام چنين مطلبي را فرموده باشند با اينکه فرزند امام سجاد عليه السلام زيد، يکي از مجاهدين عمده است. بعد از جريان کربلا کسي که جريان بني اميه را واقعا سبک و بي آبرو کرد قيام زيد بود. واقعا خيلي مقام بالايي داشت. خوب اين فرزند امام سجاد است و در خبر اول که گفتيم امام سجاد عليه السلام به ابو حمزه ثمالي فرمودند {لو عشت لترين هذا الغلام مقتولا مدفونا منبوشا مسلوبا مسحوبا مصلوبا في الکناسه ثم ينزل و يحرق و يدق و يذرى في البر} پيغمبر صلوات الله عليه و آله خبر داده بودند از قيام زيد. با چه تجليلي! اهل بيت منتظر تولد اين فرزند بودند. امام سجاد عليه السلام اينطور از زيد تجليل و تکريم مي کردند. خوب حالا امام سجاد با آن همه تجليل از قيام فرزندش حالا بگويد هر کسي از ما که قيام کند چنين و چنان است و قيام او درست نيست، پس قيام نکند. بنابراين نمي توان گفت که اين خبر منع از جهاد کند، يا ساختگي است که سندش هم ضعيف است يا محمول بر محامل ديگر است. خلاصه اين خبر با ضعف سند دليلي براي کساني که مدعي هستند نمي شود. امام صادق عليه السلام از جريان زيد خيلي متأثر شدند و گريه کردند براي شهدا و امام رضا عليه السلام براي بازماندگان، هزار دينار از مدينه به کوفه فرستادند. شيخ عباس قمي قضيه عبد الله را _که در خبر اول گفتيم_ در سفينة البحار جلد ششم طبع جديد، در ماده عبد الله بن حسن بيان کردند. شيخ عباس از اقبال سيد بن طاووس نقل مي کند که امام فرمودند کار اينها مرضي بود ولي آنگونه که آنها مي خواستند که امام صادق عليه السلام با آنها باشد نبود. ولي به اين صورت نبود که کارشان خلاف شرع باشد و امام صادق براي آنها نامه اي نوشتند که ناراحت نباشيد از اينکه اين جريان به وجود آمد، خداوند به شما اجر مي دهد و ثواب می دهد. ما نمی خواهيم الان وارد آن بحث شويم. شيخ عباس در آنجا به اين مطلب متعرض شده اند و در پاورقي آدرسي را از بحار ذکر کردند مراجعه بفرماييد .
 خلاصه در خبر اول که خوانديم دلالت داشت بر اينکه امام صادق عليه السلام جريان زيد را تمجيد کردند و فرمودند ما دو جور دعوت داريم؛ دعوت الي نفسه که قبول نداريم و اين بني هاشم، عبد الله محض مي خواستند دعوت الي نفسه انجام دهند. محمد نفس زکيه __که در مدينه شهيد شد_ مي گفت مهدي موعود همين فرزند من است حتي به امام صادق گفت که تو حسد مي ورزي. از اين قبيل کلمات، خلاصه به خاطر عقيده غلطي که داشتند امام صادق عليه السلام با آنها همگام نشدند. چون در زمان معصوم دعوت الي نفسه درست نيست. اما مي گويد {لا تقولوا خرج زيد} زيد {کان يدعوا الي الرضا من آل محمد صلوات الله عليه و آله } زيد گفت اگر غالب شوم حکومت را به امام صادق عليه السلام مي دهم. خلاصه، اين خبر اول بود که خوانديم.
 در خبر دوم که مي گويد امام سجاد فرمودند هر کس از ما قيام کند چنين و چنان مي شود؛ نمي شود گفت که اين انتقاد از قيام مي باشد چون خود فرزند امام سجاد _زيد_ قيام کرد و اما سجاد و پيغمبر صلوات الله عليه و آله از او تمجيد کردند. بعد از آن جريان فخ به وجود آمد. آنها هم بني الحسن هستند چون حسين بن علي بن حسن مثني از اولاد حضرت مجتبي عليه السلام هستند. خوب در اين جريان، هم پيغمبر از شهداي فخ تمجيد کرده بودند هم امام صادق عليه السلام. جريان بعد از امام صادق عليه السلام اتفاق افتاد ولي مي دانستند و وقتي به مکه مي رفتند در آنجا پياده شدند و نماز خواندند و خبر داد که بعد از جريان کربلا براي ما هيچ جرياني مثل شهداي فخ سنگين نبوده. خلاصه در اين خبر دوم نمي توان گفت که امام سجاد عليه السلام مي خواهند انتقاد کنند از قيام کردن و منع کنند از قيام. ولي يک حقيقت است که به نتيجه نمي رسيد، به نتيجه تأسيس يک حکومت اسلامي و سرنگون کردن حکومت بني عباس. اما بالاخره با نتيجه است و اين خبر سندا هم ضعيف است.
 خبر سوم {و عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عثمان بن عيسي عن بکر بن محمد عن سدير (بر وزن امير)} اين خبر کليني است عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسي عن عثمان بن عيسي که قبلا گفتيم و اقفي است؛ ولي موثق است. عن بکر بن محمد که ثقه است عن سدير که ثقه است، خبر سندا موثق است {قال قال ابو عبد الله عليه السلام يا سدير الزم بيتک} در خانه خودت بنشين {و کن حلسا من احلاسه} گليمي باش از گليم خانه خود. حلس به آن گليمي مي گويند که ملازم با بيت است. کنايه از اين است که از خانه ات تکان نخور، حرکت نکن، قيام نکن. {يا سدير الزم بيتک و کن حلسا من احلاسه و اسکن ما سکن الليل و النهار} مادامي که ليل و نهار ساکن است، شب و روزي در جريان است، تو هم ساکن باش. {فاذا بلغک انّ السفياني قد خرج فارحل الينا و لو علي رجلک} اگر شنيدي به اينکه سفياني خارج شده در آخر الزمان، قبل از زمان ظهور حضرت مهدي (عج الله فرجه الشريف)، تا آن موقع ساکن باش و وقتي که شنيدي سفياني خروج کرده بيا به طرف ما ولو پياده باشي. {و لو علي رجلک}. اين خبر چطور است؟ خبر سندا موثق بود. اما به سدير خطاب مي کند. نوع اين اخبار نظر دارد به جريان سقوط بني اميه و حرکت هاي فراگيري براي قبضه خلافت و حکومت به جاي بني اميه و به وجود آمدن بني هاشم با اين حرکت شديد که گفنيم. عبد الله محض که يکي از پسرانش محمد _نفس زکيه است_ که در مدينه قيام کرد و به شهادت رسيد، يکي از پسرانش ابراهيم است که در بصره قيام کرد و به شهادت رسيد به دست منصور، يکي از پسرانش يحيي صاحب ديلم بود که قبلا گفتيم، يکي ديگر ادريس بود. گفتيم که عبد الله فرزندان خيلي شجاع و مقام داشت و يکي از فرزندانش هم همراه حسين در فخ به شهادت رسيد. 5 تا پسر داشت که هر 5 تا قيام و انقلاب داشتند. اينها از طرفي امام صادق با اينها همراه نبودند، اينها خيلي اصرار داشتند که با موقعيتي که امام صادق عليه السلام داشتند آنها را همراهي کند، با آنها همگام باشد، آنها را تأييد کنند براي حرکت، ولي نکردند. سدير از اصحاب امام صادق عليه السلام بود. بعضي از اصحاب امام صادق عليه السلام مي گفتند که چرا شما قيام نمي کنيد؟ خبر هفتم باب قبل را خوانديم. دليل را گفتيم که امام فرمودند من علم خود را مطابق جهل آنها قرار نمي دهم. آنها اصرار مي کردند به امام صادق که با آنها همراه باشد. اين سدير هم جزء همان هاست، سدير شخصي است که آمد به خدمت امام صادق عليه السلام و گفت شما چرا قيام نمي کنيد؟ خبرش را خوانديم که گفت صد هزار شمشيرزن در خراسان تابع شما هستند، گفت نه دويست هزار و حتي زيادتر. حضرت چيزي نگفتند. بعد از چند دقيقه فرمودند با هم به خارج از شهر برويم. سدير گفت باشد. حضرت فرمودند حمار و بغلي آوردند و سوار شدند و رفتند رسيدند به يک مکاني. حضرت فرمودند نماز بخوانيم. نماز خواندند. در آن نزديکي يک چوپاني بود که چند تا برغاله مي چراند. حضرت فرمودند سدير اگر من به تعداد اين بزغاله ها تابع مي داشتم قيام مي کرد ، سدير بزغاله ها را شمرد و ديد که 17 بزغاله است. اين سدير همان است. اين خبر هم که عرض کردم در اصول کافي جلد دوم، باب في قلة عدد المؤمنين، حديث چهارم صفحه 242 اين باب. بابي است از ابواب کتاب ايمان و کفر. {لو کان لي شيعة بعدد هذه الجِداء} _جِداء جمع جَدي است و جَدي يعني بزغاله_ من سر جاي خود ساکن نمي نشستم. سدير را در حالاتش در تنقيح المقال است که امام فرموده سدير {عصيدة بکل لون} يعني اين آدمي است که به هر رنگي در مي آيد. يعني آدمي احساسي بود. يعني هر کس که چيزي مي گفت، او داغ مي شد. مردم پشت سر او مي گفتند چرا امام صادق قيام نمي کند؟ چرا؟موقعش است واقعا. بني اميه که سقوط کردند بني عباس مي آيند و ما را قبضه مي کنند. مردم واقعا توجه به اهل بيت دارند. آنها موج سواري کردند و گفتند ما هم جزو اهل بيتيم. چون عباس عموي پيامبر بود. مي گفتند شما امام هستيد قيام کنيد. اما امام صادق موافقت نمي کردند. آن وقت سدير مي رفت پيش آنها، آنها حرف مي زدند بعد او داغ مي شد، احساساتي مي شد و مي آمد پيش امام صادق و امام را مذمت مي کرد که چرا قيام نمي کنيد. آن وقت اين سدير {عصيدة بکل لون}. بعد امام صادق عليه السلام به سدير گفتند که وضع من به اين صورت است. تو هم جزو اصحاب ما هستي. {الزم بيتک و کن حلسا من احلاسه}. در خانه ات بنشين. يک اشکالي هم داشت، اگر آنها مي رفتند، مردم مي شناختند که آنها از اصحاب امام صادق عليه السلام هستند و فکر مي کردند که امام صادق هم مطابق و مؤيد و مؤکد قيام است. آن وقت بني عباس متعرض مي شدند و امام صادق مي خواستند که متعرض آنها نباشند و آن جريان فرهنگي و تربيت شاگردان به وجود نمي آمد. اگر امام صادق با آنها همراه مي شدند ما الان مذهب جعفري نداشتيم. امام صادق عليه السلام به خاطر اينکه يک کار اساسي انجام بدهند آن قدر تحريفات و تبليغات و انحرافات به وجود آمده بود، آن تشيع ناب که فرهنگ اهل بيت بود ديگر ميان مردم حاکم نبود. امام سجاد به اندازه امام صادق عمر کردند. 35 سال امام بودند ولي از ايشان حديثي نداريم فقط همان صحيفه سجاديه است. طوري آنها را منزوي کرده بودند که کسي دور و بر ايشان نمي آمد. شاگردي نداشتند. فقط امام صادق توانستند چهار هزار شاگر از اطراف جمع کنند و فرهنگ اهل بيت را احيا کنند. خلاصه امام صادق اين قيام را لازم نمي دانستند؛ ولي اگر اصحاب ايشان مي رفتند امام صادق را متهم مي کردند که با آنها هم دست است و متعرض مي شدند. خلاصه به سدير مي گويد بله وقتي که امام عصر عليه السلام آمدند بيا حتي اگر پياده هم بودي بيا به طرف ما، آن وقت قيام مي کنيم. امام صادق در آن زمان مصلحت را در قيام فرهنگي ضروري مي دانستند نه در قيام جهادي. امام رضوان الله عليه جواب اين اخبار را بيان فرمودند. گفتند يک عده تنبل شکم پرست اخبار باب سيزدهم را دست آويزي قرار دادند براي توجيه تنبلي خودشان. مگر مي شود اخباري با قرآن متضاد باشد، آن وقت ما بياييم به آن اخبار تمسک کنيم؟! بله براي تنبل ها که مي خواهند کار سستي خودشان را، کار تنبلي خودشان را، کار سکوت خودشان را، لذت گرايي و استراحت گرايي خودشان را، تو جيح کنند اين خبر درست است.
 خبر چهارم {و عنه عن احمد بن محمد بن خالد عن محمد بن علي} که محمد بن علي صيرفی است و وثاقتش ثابت نيست. {عن حفص بن عاصم} که ثقه است و از طبقه پنج است {عن سيف التمار} که ثقه است {عن ابي المرهف}. سند ضعيف است. يکي به واسطه محمد بن علي صيرفی و يکي ابي المرهف. اين کيست؟ در تنقيح المقال جلد دوم، چاپ قديم صفحه 34 {لم اعرف اسمه و لا حاله}. مي گويد من ابي المرهف را نمي شناسم .{عن ابي جعفر عليه السلام قال الغبرة علي من أثارها} اينها همه نظر به جريان آن زمان دارد. غبرة يعني غبار. غُبرة و غَبَرة يعني غبار. غبار بر عليه کسي است که آن غبار را به وجود آورده و اول آن غبار به چشم و دهان و بيني خود شخص مي رود. أثار با ثاء يعني برانگيختن. گرد و غبار به ضرر کسي است که آن غبار را برانگيخته است. {هلک المحاصير}. محاصير هلاک شدند. {قلت جعلت فداک ما المحاصير} پرسيد که محاصير چيست؟ محاصير جمع محصار است. يعني آنهايي که عجله مي کنند. خوب اينها آدم هاي بد نيتي نبودند ولي عواقب را نمي دانستند، عجله مي کردند. وقتي که بني اميه سقوط کرد مي گفتند ما بايد قيام کنيم و حرکت کنيم و خيلي با شتاب پست ها را اشغال کنيم و خلافت را قبضه کنيم و نگذاريم ديگران بگيرند. نشستيم بني اميه خلافت را گرفت و به ما ظلم کرد از اين قبيل چيزها. امام صادق عليه السلام فرمودند نه خير عجله نکنيد، اين کارها به نتيجه نمي رسد و کسي که به حرف من گوش ندهد، مثل عبد الله و فرزندانش. رفتند و کشته شدند و نتيجه نگرفتد. {قال المستعجلون} آنهايي که عجله مي کنند و مي خواهند با شتاب جبهه جهادي تشکيل دهند. {اما انهم لن يردوا الامر يعرض لهم}. تا کسي تاريخ را درست مطالعه نکرده باشد نمي تواند اين روايت را معنا کند. امام فرمودند مستعجلون، منظورشان همان عبد الله و فرزندان و دور و بريهايشان بود. ابو مسلم خراساني شايد اول فرد خوبي بود. وقتي که از خراسان با جمعيتي آمد و توانست بني اميه را سرنگون کند، اين فرد نامه اي نوشت به امام صادق و عبد الله، ولي اول به امام صادق،که شما بياييد حالا که بني اميه سقوط کرده، ما دور و بر شما هستيم و شما را محور قرار مي دهيم و اين خلافت و حکومت را قبضه کنيد. امام صادق عليه السلام نامه را گرفتند روي چراغ و سوزاندند. گفتند جواب همين است. بعد نامه را برد سراغ عبد الله. عبد الله نمي دانست نامه اي که به امام صادق دادند اين شکلي بوده. خلاصه امام صادق فرمودند بله اين مستعجلين خلافت را که به آنها عرضه کردند رد نکردند،_ ولي خودشان رد کردند_ آنها آن امري که به آنها عرضه شد را رد نکردند و گفتند بله ما هستيم و قيام هم کردند و آن طور شد. {الي أن قال يا أبا المرهف أتري قوما حبسوا انفسهم علي الله لا يجعل لهم فرجا} ولي حضرت ابي المرهف را نصيحت کردند و فرمودند سر جايتان بنشينيد و شما با آن مستعجلون شرکت نکنيد. ولي بدانيد کساني که خودداري کردند براي خاطر خدا و براي خاطر شنيدن نصيحت امام، خداوند براي اينها فرجي قرار مي دهد. شما هم بدانيد بدون ثواب نيستيد. اي ابا المرهف آيا کساني که در راه خدا خودداري کردند، خدا براي آنها فرجي قرار نمي دهد؟! {بلي والله ليجعلن الله لهم فرجا}. بله قسم به خدا که خدا براي آنها فرجي قرار مي دهد. آنها ساکن شدند. خوب زرارة هم در آن زمان بود، محمد بن مسلم هم در آن زمان بودند. داغ تر از اينها که کسي نمي تواند باشد. زرارة و محمد بن مسلم و ... خيلي آدم هاي با تقوايي بودند و در سطح بالايي بودند. امام صادق هر چه فرمودند آنها گفتند چشم. ولي خوب خداوند برايشان فرجي قرار داد و فرج اين بود که توانستند فرهنگ ناب مذهب جعفري را برقرار کنند. با شنيدن حديث و نوشتن حديث و تأسيس مکتب امام صادق. ولي اگر اينها با آن افراد عجول همراه مي شدند مثل همان محمد نفس زکيه و ابراهيم کشته مي شدند و آن هدفي که امام صادق عليه السلام داشتند، آن احياي اسلام ناب، عملي نمي شد. بله براي شما فرجي است و آن انتظار ظهور امام عصر عليه السلام است. خلاصه اين حديث هم قضية في واقعة است و سندا هم ضعيف است. دليل نمي شود براي منع جهاد. بقيه ان شاء الله فردا.