درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

  موضوع: نهج البلاغه
 
 بحث ما با توفيق پروردگار متعال چهارشنبه ها در نهج البلاغه است عرض کرديم که ما درباره اصول و مباني حکومت حضرت علي عليه السلام بحث مي کنيم اما شروع بحث طوري بود که از امامت آغاز شد بعضي از دوستان محترم گفتند يک، دو جلسه درباره همين امامت از ديدگاه نهج البلاغه بحث شود اين کلام مربوط به اين موضوع است در کلام 66 فيض الاسلام {و من کلام له عليه السلام في معني الانصار قالوا: لما انتهت الي امير المؤمنين عليه السلام انباء السقيفه} به حضرت امير عليه السلام خبر آوردند که در سقيفه چه جرياني به وجود آمد {بعد وفاة رسول الله صلوات الله عليه و آله} انباء و خبرهاي سقيفه را براي حضرت علي عليه السلام آمدند و ذکر کردند جريان سقيفه يکي از جريان هاي دردآور تاريخ اسلام است پيغمبر صلوات الله عليه و آله در اواخر عمرشان از جهت اين که مسموم شده بودند ما معتقديم که پيغمبر صلوات الله عليه و آله شهيد زهر يک زن يهوديه است در اواخر عمرشان که مريض بودند و در حال شدت ضعف و مرض، نگراني مهمي داشتند که خودشان هم مي فرمودند {قد اقبلت اليکم الفتن کقطع اليل المظلم} قطعه هاي فتنه مثل قطعه هاي شب تاريک به طرف شما سرازير مي شود و خودشان هم مي دانستند که چه جرياني برقرار است کساني که احساس داشتند که پيغمبر صلوات الله عليه و آله مريض هستند پيغمبر صلوات الله عليه و آله نظرشان اين بود که افرادي در مدينه نباشند در حين رحلت پيغمبر اين بود که جيشي ترتيب دادند به عنوان اسامه معروف است براي خاطر اين که دولت روم در برابر اسلام نقشه هايي داشت پيغمبر يک لشکري ترتيب دادند و اسامه يک جوان 18 ساله بود اسامه فرزند ام ايمن است خيلي مقام دارد با اين که بعدا برگشت پيغمبر صلوات الله عليه و آله اسامه را سرکرده لشکر قرار داد و فرمان صادر کردند که افرادي که بايد بروند به جنگ حرکت کنند و بروند اسامه هم در نزديکي مدينه اردو زد تا کساني که بايد بروند آن جا حضور پيدا کنند براي حرکت ولي ابوبکر و عمر و عثمان و اين ها نقشه اي داشتند از اين جهت حضور پيدا نمي کردند و نمي گذاشتند لشکر حرکت کند چون احساس مي کردند پيغمبر صلوات الله عليه و آله همين روزها از دنيا مي رود راي نقشه خودشان پيغمبر هم اصرار داشت {جهزوا جيش اسامه} جيش اسامه را ترتيب دهيد و حرکت کنيد حتي لعنت کرد پيغمبر کسي که تخلف کند و حضور پيدا نکند اما باز هم آن ها مي رفتند پيغمبر هم به همين دليل از اين جهت نگران بودند و بالاخره آن ها نرفتند در آخر پيغمبر فرمودند پس يک چيزي بياوريد تا من بنويسم که بعد از من گرفتار ضلالت نباشيد جمع شده بودند براي عيادت پيغمبر ولي بعضي مانع شدند از نوشتن و گفتند {حسبنا کتاب الله} پيغمبر اصرار کردند، گفتند پيغمبر {غلبه الوجع} درد به پيغمبر شدت کرده و گفتارش (نعوذ بالله) هذيان است خلاصه با گفتن اين کلمات پيغمبر ناراحت شدند {قومو عني} بلند شويد و برويد چون حس کرد اگر قرار باشد که بنويسد خواهند گفت در حال هذيان در حال {غلبة الوجع} نوشته اين جريان ها و دغدغه هاي پيغمبر در اواخر عمر بود بالاخره پيغمبر صلوات الله عليه و آله رحلت کردند حضرت امير عليه السلام با نزديکان در کنار جنازه پيغمبر بودند حضرت امير در نهج البلاغه دارد که پيغمبر در حالي از دنيا رفت که سرش روي سينه من بود خلاصه آن هايي که نقشه داشتند در سقيفه جمع شدند براي نقشه هاي خودشان با اين که جنازه پيغمبر روي زمين بود نقشه خودشان را عملي کردند، انصار و مهاجر در ميان انصار سعد بن عباده يک فرد خوش سابقه اي بود {کان سيدا کريما} رئيس قبيله خزرج بود او حس کرد که مي خواهند خلافت را برگردانند پيغمبر صلوات الله عليه و آله 23 سال مکرر در 13 سال در مدينه و 10 سال در مکه راجع به حضرت امير المؤمنين عليه السلام مطالبي گفته که براي هيچ کس ترديدي نمانده اما در عين حال وقتي اين مسائل را انسان مي بيند تعجب مي کند بالاخره در آن جا سعد بن عباده چون حس کرد که مي خواهند ابوبکر را خليفه کنند او هم سيد خزرج بود گفت {منا امر و منکم امر} و اين را مطرح کرد آن ها اصرار کردند و برنده شدند و عمر که 2 و 3 نفر را نيز آورده بود يکي ابوعبيده جراح که حفار قبور بوده قبر کن بوده اين قدر شغلش پايين بوده و درکش و فرهنگش کم بوده، ابوبکر نيز آن جا حاضر است، ابوبکر گفت به يکي از اين دو نفر بيعت کنيد يا عمر يا ابوعبيده براي خلافت عمر گفت که نه خير شما سنتام بالاتر از ماست و ما با شما بيعت مي کنيم ابوعبيده جراح و عمر با ابوبکر بيعت کردند يک نفر ديگر نيز به نام بشير بن سعد حضور داشت خلاصه چهار، پنج نفري جريان را درست کردند و ابوبکر شد خليفه بعد مردم را مجبور به بيعت کردند بعد سعد بن عباده هم که ديد حرف او پيشرفت نکرد بدون اين که بيعت کند چون مريض بود از مجلس او را به بيرون بردند اين جريان را آمدند و به خضرت امير عليه السلام گفتند اين کلامي که مي خواهيم بخوانيم مربوط به اين است که از فصل هاي نهج البلاغه است {لما انتهت الي امير المومنين} وقتي که به امير المومنين منتهي شد انباء سقيفه، اخباري که در سقيفه به وقوع پيوست سقيفه فعيل است بر وزن فعوله يعني جايي که سقف است يک محلي بود سايه بان مانند و مسقف بود و مجمع انصار بود آن جا جمع شده بودند اخبار سقيفه به حضرت رسيد، حضرت فرمودند {ما قالت الانصار؟} دو طايفه آن جا جمع بودند يکي انصار که به سرکردگي سعد بن عباده و طايفه ديگر مهاجرين که شامل ابوبکر و عمر و عثمان بود حضرت امير المومنين سوال کردند که انصار چه گفتند؟ اين خيلي تعجب است که 23 سال اين همه مقدمه براي خلافت امير المومنين و حالا جمع شدند و اين چنين جرياني به وجود آمده {قالوا: قالت: منا امير و منکم امير؛} انصار گفتند يکي از شما امير و يک نفر از ما هم امير شود {قال امير عليه السلام فهلا احتججتم عليهم} حضرت فرمودند چرا شما به آن ها احتجاجي نکرديد وقتي که انصار گفتند از ما يک نفر امير از شما يک نفر بايد با آن ها بحث مي کرديد {فهلا احتججتم عليهم بان رسول الله وصي بان يحسن الي محسنهم و يتجاوز عن مسيئهم؟} وقتي انصار مي گويند از ما يک نفر و از شما هم يک نفر به عنوان امير بايد به آن ها بگوييد که پيغمبر صلوات الله عليه و آله توصيه کردند که نسبت به انصار به نيکوکارانشان احسان کنيد اگر بد کردند از آن ها تجاوز کنيد و از آن ها اغماض و صرف نظر کنيد اين را بايد به آن ها مي گفتيد در رابر حرف آن ها. {قالوا و ما في هذا من الحجة عليهم؟} گفتند اين کلمه را پيغمبر گفته قبول داريم اما اين براي چه چيزي عليه آن ها استفاده مي شود از اين سفارش پيغمبر چه چيزي عليه آن ها مي شود به دست آورد {فقال عليه السلام لو کانت الامامة (الامارة) فيهم لم تکن الوصية بهم} حضرت فرمودند اگر از آن ها اميري بود (امارة به معني امير و فرمانروا، أمارظ به فتح همزه به معني علامت است. ولي اِمارة مصدر است به معني فرمانروايي و اميري) اگر آن ها فرمانروايي داشتند که ديگر پيغمبر وصيت نمي کرد به يکي از بزرگان مي گويند که شما از گروهي نيکوکارانشان را تشويق و بدکارانشان را مجازات نکنيد به چه کسي مي گويند؟ به اميري غير از ان ها مي گويند معلوم مي شود که درباره انصار پيغمبر اميري معين نکرده اند امير از غير انصار بوده از مهاجرين بوده اگر در ميان انصار پيغمبر اميري انتخاب مي کرد ديگر وصيت نمي کرد اين کلمه را {الامارة فيهم} مثلا در قم اگر قمي ها جمع شوند و يک نفر غير قمي هم باشد به او يک نفر مي گويند که نسبت به اين ها اگر خوب وبدند تشويق کن و اگر بد بودند صرف نظر کن معلوم مي شود که در خود قمي ها اميري نيست امير از غير قمي هاست که به او سفارش مي کنند که نسبت به اين ها ارفاق داشته باشد پس اين سفارش پيغمبر حاکي از آن است که در ميان انصار امير نبايد باشد امير بايد از غير انصار باشد آن غير انصار بايد نسبت به انصار {يحسن الي محسنهم و يتجاوز عن مسيئهم؟} حضرت امير گفتند به اين صورت است اين کلمه که ان ها مي گويند {منا امير و منکم امير} بر خلاف گفته پيغمبر صلوات الله عليه و آله است که سفارش کرده و معلوم مي شود الامارة و فرمانروايي در ميان انصار نيست و بايد فرمانروايي در ميان غير انصار باشد و حرف هاي انصار بر خلاف سفارش پيغمبر است و آن ها محکوم اند {ثم قال عليه السلام فماذا قالت قريش؟} اين ها نسبت به انصار پس نسبت به انصار پيغمبر اين بوده که از ميان آن ها اميري نباشد امير يک نفر بيشتر نبايد باشد و آن امير هم بايد از غير انصار باشد تا نسبت به انصار ارفاقي داشته باشد و سوابق و کمک انصار را نسبت به اسلام در نظر بگيرد ولي هر چه باشند زيردست و فرودست هستند بعد سوال کردند که {فماذا قالت قريش؟} قريش و مهاجرين که ابوبکر و عثمان و عمر اين ها همه جزو قريش بودند و هم جزو مهاجرين، قريش چه گفتند {قالوا: احتجت بانها شجرة الرسول صلوات الله عليه و آله} قريش مي توانستند خلافت و امارة را قبضه کنند دليلش هم اين بود که آن ها شجره پيغمبرند چون تمام قريش با پيغمبر از نضر بن کنانه مي باشند از يک طايفه هستند قريش احتجاج کردند که ما شجره پيغمبر صلوات الله عليه و آله هستيم {فقال عليه السلام احتجوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة} اين درد امير المومنين است قريش احتجاج کردند به شجره که ما از درخت يم اين شجره يک ثمره اي دارد ثمره اش کيست؟ اهل بيت اند که ميوه درخت قريش هستند آن ها را ضايع کردند و پشت پا گذاشتند اين در نهج البلاغه بود حالا اين مطلب در شروح در خوئي جلد پنجم صفحه 82 مطالعه شروح براي روشن شدن مطلب لازم است، شرح ابن ابي الحديد جلد ششم صفحه 3، شرح بحراني جلد دوم صفحه 183، شرح في الضلال جلد اول صفحه 337 اين چهار شرح است با مراجعه به اين ها مطلب روشن تر مرأة شود و اما سند ما قبلا عرض کرديم که نهج البلاغه از نظر سند به اندازه مسلم بوده که سيد رضي خود را محتاج به ذکر سند نمي ديده اين قدر مسلم بوده کلمات حضرت امير عليه السلام اما در عين حال ما چند تايش را گفتيم يکي مصادر النهج البلاغه و اسانيدة تأليف سيد عبد الزهرا حسني خطيب که يکي از نويسندگان لبنان يا دمشق است اين در چند جلد است در جلد دوم صفحه 57 سند اين کلام را که خوانديم ذکر کرده اند و همين خويي و ابن ابي الحديد هم در ذيل سند را دارند حالا چند مطلب را ما بايستي به عرض برسانيم مطلب اول اين است که ما بايد بدانيم چه خبرهايي بوده که 23 سال پيغمبر صلوات الله عليه و آله از همان آغاز دعوت حضرت امير را به عنوان وصي خود و امير معرفي کردند در هر جريان مناسبي در 13 سال در مکه بعد 10 سال در مدينه در کتاب سيد شرف الدين در المراجعات که 312 مراجعه در اين کتاب وجود دارد بين سيد شرف الدين و شيخ سليم بشري که رئيس جامعه اظهر مصر بوده الان هم يک دوره آثار سيد شرف الدين در چند جلد چاپ کرده اند خوب خيلي عالي است پاورقي هم دارد ايشان در کتاب المراجعات مي گويند پنج دفعه پيغمبر صلوات الله عليه و آله حديث ثقلين را بيان فرمودند از روي مدارک خود اهل تسنن يکي در عرفات بوده در حجة الوداع، دوم در غدير خم بوده در مقدمه {من کنت مولاه فهذا علي مولاه} حديث ثقلين را ذکر کرده اند، سوم در مسافرت به طائف بوده با مدارکي، چهارم در مسجد مدينه، پنجم در خانه خودشان، حجره خودشان، بالاخره مطلب خيلي روشن بوده اما خوب نقشه اي که {دبّر بالليل} قبلا ترتيب داده شده بود مثل آتش زير خاکستر بود که منتظر بودند که پيغمبر صلوات الله عليه و آله رحلت کنند و نقشه خودشان را عملي کنند از اين جهت چون نقشه اي است به اين صورت که تبليغات و تصليحات و تأکيدات 23 ساله را کنار مي گذارند و جمع مي شوند و مي گويند {منا امير و منکم امير} به اين ترتيب جريان ثقيفه انجام مي شود شايد تعجب کنيد چون انسان تعجب مي کند که چطور مي شود 23 سال اين همه تبليغات ولي باز اين جريان خوب جريان که جريان ظلم و عداوت شد ديگر حد و مرز نمي شناسد سيد شرف الدين کتابي دارد که بايد آن را مطالعه فرماييد النص و الاجتهاد ازآن چند جلد، جلد دوم در اين کتاب 100 مورد را ذکر ميکند که بر خلاف نص عمل کردند ابوبکر و عمر و عثمان و معاويه کسي تعجب نکند که استبعاد نکند که چطور مي شود نصي از پيغمبر صلوات الله عليه و آله باشد و اين ها با آن مخالفت کنند؟ خلاصه اين موارد از وي مدارک خود اهل تسنن است ايشان به اندازه اي مهارت و تسلط به منابع اهل سنت دارند سيد شرف الدين واقعا خيلي بالاست يکي از رجال بسيار بزرگ است در اين 100 مورد 15 مورد مال ابوبکر است و بقيه موارد مال آن سه نفر ديگر، ابن ابي الحديد مي گويد من با استادم ابوجعفر نقيب که مرد با انصافي بود اما سني بوده، بحث مي کردم درباره همين خلافت من به استاد خودم گفتم که من خيلي استبعاد مي کنم از اين که پيغمبر صلوات الله عليه و آله تصريح کرده باشد به يک مطلبي ولي اين خلفا با او مخالفت کرده باشنداين را من استبعاد مي کنم که صحابه پيغمبر چنين و چنان بودند چطور مي شود که پيغمبر وصيت کرده باشد آن وقت آن ها مخالفت کنند استادم در برابر جواب من گفت من هم خيلي استبعاد مي کنم که پيغمبر بدون وصيت از دنيا رفته باشد، ي که اين همه زحمت کشيده بود امتي را ترتيب داد اين پيغمبر وقتي که چند روز از مدينه غائب بود يک سرپرستي معين مي کرد منم خيلي استبعاد مي کنم که پيغمبر بدون اين که براي اين امت سرپرستي معين کرده باشد از دنيا رفته باشد، اگر شما هم استبعاد مي کنيد. چون شيخ کاظم ازري در آن قصيده اش که 1000 بيت بيشتر بوده که مقداري از آن از بين رفته و تقريبا 500 بيت از آن باقي مانده اين خيلي قصيده عجيبي است درباره امامت و خلافت اين قصيده هر کجا خوانده مي شد سيد بحر العلوم ايستاده گوش مي کرد تا مي شنيد بلند مي شد اينقدر اين قصيده از نظر مطلب پر رنگ بود الان هم قبر شيخ کاظک ازري بالا سر موسي بن جعفر است (عليه السلام ) او در شعرش مي گويد {أنبي بلا وصي تعالي الله أما يقوله السفهاء} آيا مي شود يک پيغمبري بدون وصي از دنيا برود و بزرگ است خداوند از ان چه که سفهاء امت مي گويند خلاصه ابن ابي الحديد مي گويد من به استادم گفتم من نمي توانم قبول کنم که صحابه پيغمبر بر خلاف نص پيغمبر کاري انجام داده باشند استاد من هم گفت من هم نمي توانم قبول کنم پيغمبر بدون وصيت به وصي اين مطلب مهم را بيان نکرده باشد و از دنيا رفته باشد حالا مطلبي که من مي خواستم عرض کنم مطلب اول همين خطبه به اين ترتيب که عرض شد مطلب دوم اين است که در کتاب الغدير علامه اميني جلد پنجم در ان جا مطالب بسيار بسيار عالي است اولا ايشان نوشته که 508 هزار حديث مجعول به اعتراف خود سني ها در دست ما و سني ها وجود دارد يعني ان ها ديدند که آمدند و کاري کرده اند و خلافت را اين طور برگرداندند اين احتياجي به تبليغات و احتياج به تجهيزات دارد شروع کردند به جعل احاديث به نفع خلفايي که معين کردند هر حديثي که ما درباره اهل بيت داريم آن ها مثل همان را براي ابوبکر و عمر درست کردند مثلا ما داريم که پيغمبر صلوات الله عليه و آله به معراج مي رفتند ديد که در عرش نام پنج تن است آن ها درست کردند که نام ابوبکر و عمر و عثمان و معاويه است هر چقدر که ما داريم مشابه همان را براي آن ها درست کردند ايشان آماري از کتاب هاي خود اهل تسنن در جلد پنجم الغدير صفحه 290 تا 291 نوشته اند، احاديث مجعوله در دست اتباع مدرسه خلفا دو تا مدرسه در نتيجه به وجود آمد مدرسة اهل بيت و مدرسة الخلفاء احاديث مجعوله در دست اتباع ندرسه خلف تبلغ 408684 در دست آن ها وجود دارد. بعد مي گويد وضاعون و کذابون بازارشان خيلي گرم بود و اجرت مي گرفتند و حديث جعل مي کردند از قبيل ابوهريره ها و امثال اين ها بعدا مي گويد اما چيز عجيب تر اين است که وقتي مي رويم سراغ موثقاتشان (آن حديث ها که قبول دارند) اين ها را خودشان تصريح کردند که کذب و جعل است منتهي در جاي ديگر، اما مي رويم سراغ توثيق هايشان علامه اميني مي گويد آن هم عجيب است چند نفر از ان ها مثل زياد بن أبي جزو موثقين آن هاست که پدر عبيد الله بن زياد بوده بعد عمر بن سعد بعد عمران بن حتان خارجي، مادح ابن ملجم از اعوان حجاج بن يوسف ثقفي اسماعيل نامي است که اين ها جزو موثقين آن ها هستند و اين همان کسي است که سعيد بن جبير را کشت. تعداد زيادي را ذکر مي کند که اين ها جزو موثقين آن ها هستند و کساني هستند که از دشمنان اهل بيت عليه السلام هستند بعد مي گويد بخاري از امام صادق عليه السلام يک حديث ذکر نکرده ولي از دشمنانشان ذکر کرده بعد در آخر مي رسد به اين جا که امام طاهر حسن بن عسکري را تضعيف کردند و گفتند که ما او را قبول نداريم به نقل روايات {فويل لهم مما کتبت ايديهم و ويل لهم مما يشرکون} اين يک فصلي است از علامه اميني، علامه اميني (اعلي الله مقتمه) در اين جلد پنجم چند فصل را بحث کرده يکي در احاديث مجعوله بحث کرده اند مختلفه و ساختگي که شد 508 هزار حديث از روي مدارک خودشان اين مطالبي که ما گفتيم باز هم مطالب بيش از اين هاست حالا ما مقداري را گفتيم. دوم بحث کرده در اين که احاديث را جعل کردند در اين که پيغمبر گفته بعد از من خليفه ابوبکر است بعد از او عمر است و بعد از او عثمان است، صد مورد ذکر مي کند به اين مضمون حالا بنده يکي از آن ها را عرض مي کنم {سلسلة الموضوعات في الخلافة} آمده ايشان دسته بندي کرده اند يک قسمت از مجعولات به خلافت مربوط نيست فضيلت عمر و عثمان است و يک قسمت از موضوعات به خلافت مربوط است مي گويد دست هاي بازيگران اين جا در حرکت بود و احاديثي جعل مي کردند براي خلافت.
 {عن انس بن مالک قال جاء النبي صلوات الله عليه و آله فدخل الي بستان} پيغمبر داخل بستان شد {فاني آت و دق الباب يا انس هم فافتح الباب و بشره بالجنة و بشره بالخلافة} پيغمبر در باغي بود که در را زدند پيغمبر به انس گفت که بلند شو در را باز کن و بشارت بده او را به بهشت و خلافت {من بعدي، قال قلت يا رسول الله اعلمه} به او بگويم اين مطلب را {قال صلوات الله عليه و آله أعلمه} رسول الله گفتند به او بگو {فاذا ابوبکر} نفر اول ابوبکر {ثم جاء آت} نفر دوم {دق الباب قال يا انس قم و افتح له بشره بالجنة و بشره بالخلافة بعد أبي بکر، قلت يا رسول الله اُعلمه قال اَعلمه فخرجت فاذا عمر قال قلت له ابشر بالحنة و بالخلافة بعد أبي بکر} {ثم جاء آت} سوم {و دق الباب قال قم يا انس و افتح له و بشره بالجنة و بالخلافة بعد عمر و انه مقتول،فخرجت فاذا عثمان قلت له ابشر بالحنة و بالخلافة بعد عمر و انک مقتول} خوب از اين قبيل احاديث بعد اشيان بحث کرده که البته معلوم باشد که ما نمي خواهيم که اين مسئله را مطرح کنيم ما درباره امامت بحث مي کنيم غير از بحث حوزوي و مناظره نظري نداريم چون سفارش اهل بيت عليه السلام است که با آن ها شما هيچ گاه درگير نشويد، مخالفت نکنيد، پشت سرشان نماز بخوانيد و به مساجدشان برويد، اتحاد و اجتماع داشته باشيد که از اختلاف شما دشمن سوء استفاده مي کند حالا اين بحث که پيش آمد ما از نظر بحث حوزوي و مناظره بحث مي کنيم که اگر يک وقتي برخورد کرديم چيزي گفتند بتوانيم جواب دهيم خلاصه بعد علامه اميني در اين جا نتيجه مي گيرد که از طرفي مي گويند که نصي درباره خلافت نبوده پيغمبر آن را به مردم واگذار کرده بوده آن ها اين طور مي گويند ما قائليم به نص در شرح تجريد است.