درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 بحث ما با توفيق پروردگار متعال درباره وجوب جهاد بود، عرض کرديم که از راه‌هاي مختلفي مي‌توان براي اين مطلب استدلال کرد، يکي از راه‌ها، آيات متعدد قرآن کريم است، که به صيغه امر و امثال آن تاکيد مي‌کند براي جهاد و از آن آيات براي وجوب جهاد استفاده مي‌شود، فعلاً بحث ما در اصل وجوب است، ولي کيفيت جهاد، عيني، کفائي و امثال آن بعداً بحث مي‌شود، بنابراين يکي از راه‌ها استفاده از آيات قرآن است.
 راه ديگر اين بود که عرض کرديم اسلام و نه تنها اسلام، بلکه فطرت انسان، عقل انسان اقتضاء مي‌کند که نبايد تن به ذلت داد و بايد کرامت انسان و عزت انسان حفظ شود بنابراين تن به ذلت دادن فطرتاً قبيح است عقلاً محکوم است شرعاً حرام است اين يک امر واضحي است و نمونه هايي هم که از آنها استفاده مي‌شد که تن به ذلت دادن وذلت را پذيرفتن حرام است عرض کرديم و تنها راه رهايي از ذلت و تنها راه حفظ عزت جهاد است، بحث ما در همين آخري است که ما از ادلّه استفاده مي‌کنيم که شارع مقدس که تنها راه حفظ عزت و تأمين عزت انسان ها را جهاد قرار داده است، براي نمونه ديروز ما حديثي از رسائل 20 جلدي جلد 11، صفحه 5 ، که خبر دوم از باب اول از ابواب جهاد عدو که پيامبر (ص) فرمودند {فمن ترک الجهاد ألبسه الله ذلا و فقرا في معيشته و محقا في دينه إن الله أغني أمتي بسنابک خيلها و مراکز رماحها} نقل کرديم.
 از حضرت امير (ع) در نهج البلاغه، در کلمات قصار فلسفه، حکمت احکام خدا را ذکر کرده حالا چند جمله اش به ترتيب است کلمات قصار طبق شماره گذاري فيض الاسلام به شماره 244 { و قال (عليه السلام) فرض الله الايمان تطهيراً من الشرک و الصلاة تنزيهاً عن الکبر و الزکاة تسبيباً للرزق و الصيام اطلاعاً لإخلاص الخلق و الحج تقوية للدين و الجهاد عزاً للإسلام و الأمر بالمعروف مصلحة للعوام و النهي عن المنکر ردعاً للسفهاء و الأمامة نظاما للأمة و الطاعة تعظيماً للإمامة} اين قبيل روايات ما درصدد بيان فلسفه احکام و حکمت احکام است، ما يک حکم داريم مثل اقيموا الصلاة و يک اخباري و آياتي درباره حکمت و فلسفه احکام خدا که چرا فلان چيز واجب است؟ چرا فلان چيز حرام است؟ زيرا ما معتقديم به اين که احکام پروردگار داراي مصالح است وآنچه که مصلحت داشته اعمال شده وجوباً و استحباباً، آنچه داراي مفسده بوده نهي شده حالا تحريماً با کراهتاً، خلاصه احکام داراي ملاک هايي است، بيخود و گزاف نيست، اين قبيل کلمات حاکي و بيانگر حکمت و فلسفة احکام است، خوب بنابراين خوب به نظر بنده فلسفة احکام به سه قسم تقسيم مي‌شود:
  1. اين که ائمه (ع) يعني خود قانونگذار بيان کرده است، مثلاً آيا اين مسئله که ذکر شده علت تامه است يا جزءالعلة است، مي‌توان گفت که بالاخره دخيل است حالا يا علت تامه است يا جزءالعلة است، يک قسمت از فلسفة احکام است که براي ما معلوم نيست خودشان هم نفرمودند وعلم و عقل ما هنوز به آنجا نرسيده، براي نمونه مثلاً در باب صوم در مفطرات صوم، که اکل و شرب و... مي‌باشد ويکي از آنها {رمس الرأس في الماء} يعني سر را در زير آب فرو بردن روزه را باطل مي ‌کند اگر يک شخصي سر را زير آب برد ولي مقداري از فرق سر بيرون است روزه‌اش باطل نيست، دهان و گوش‌ها و چشم ها همه زير آب به اندازه ده شاهي از فرق سر بيرون است باطل نيست ولي اگر آن را نيز زير آب برد باطل است، فلسفه چيست؟ ما نمي‌دانيم، اگر بنا است که بگوييم که از آن منافذ آب نفوذ مي‌کند خوب تمام زير آب بود باطل نبود.
  بالاتر از اين که در عروة هم هست اگر سر را زير غير آب مثلاً در مايعات ديگر ببريم، باطل نيست، سررا زير آب برد باطل مي‌شود اما مايعات ديگر مثلاً سرکه، شيره يا شير باشد باطل نيست علت چيست؟ نمي دانيم، نمي‌توانيم بيان کنيم اگر بگوييم منافذ زير آب است نفوذ مي‌کند سرکه هم همين طور است چون نصي که داريم فقط در مورد آب است هيچ فقيهي جرأت نمي کند که در اينجا نظري بدهد، ما مثل سني ها نيستيم سني ها در اين طور جاها مي‌آيند و به استحسان و اين طور چيزها عمل مي کنند، بله آنها مي‌گويند که فرقي نمي‌کند ولي ما اينطور قائل نيستيم ما احکام خدا را از کتاب و سنت مي‌گيريم به همان ظاهر است اگر منصوص العلة باشد آنجا تسرية وجود دارد {لا تشرب الخمر لأنه مسکر} مي‌گويد هر مسکري حرام است اگر منصوص العلة نباشد ما جرأت نمي‌کنيم که بگوييم و لذا در همين جا گفته اند رمس الرأس به آن ترتيبي گفته اند روزه را باطل مي کند ولي اگر رأس را در مايعات ديگر فرو ببريم، باطل نيست اين قبيل احکام را ما داريم که فلسفه و حکمتش را نمي‌دانيم هنوز عقل و علم ما به آنجا نرسيده بله ما با کسي که بحث کنيم مي‌گوييم حکمت دارد مثلا شما که پيش طبيب مي‌رويد درباره طبيب اول تحقيق مي‌کنيد روي تحقيق خودتان عقلاً به اين طبيب ايمان داريد، نسخه که به شما مي دهد مي‌نويسد چند تا کسپول، چند تا آمپول نمي‌پرسيد چرا؟ چون ايمان داريد شما در اصلش تحقيق بکنيد اصول دين استدلالي است البته اينها فروعند در اين فروع ما چون ايمان داريم با معجزاتي که داشتند با بياناتي که داشتند ما ايمان داريم به قرآن و نبوت و امامت و... تحقيق هم کرديم عقلي است و منطقي اما در فروع علت را گاهي نمي‌دانيم مثل همان طبيب که علت را نمي‌دانيم اما چون ايمان داريم عمل مي‌کنيم اين قسمت اين طور است.
 2. قسمتي ديگر که خودشان علت را فرمودند و کتابي داريم بنام علل الشرايع در اين کتاب صدوق (رحمة الله عليه) يک رواياتي دربارة فلسفة احکام دارد در غير آن هم ما داريم، آنچه خودشان فرمودند که خوب اما آنچه نفرمودند و علم و عقل ما نمي‌رسد ما قبول مي‌کنيم و روي چشمان مي‌گذاريم به خاطر اينکه تحقيق کرديم و به عصمت و حقانيت آنها اعتقاد داريم.
 3. قسمتي هست که نفرمودند ولي علم و عقل ما به آنها رسيده شايد همين ما هم روزي کشف شود، مثلاً فرمودند حيوان هاي گوشت خوار حرام است ولي حيوان هاي دانه خوار و گياه خوار حلالند، بله خوب اين ثابت شده چون حيوان دانه خوار و گياه خوار گوشتش سالم است اما حيوان گوشت خوار چون از جسته حيواناتي که آلوده است و توليد امراض مي کند، مي خورند حرام است مثلاً مي‌گويد دختر اگر 9 سال را تمام بکند بالغ است ولي پسر بايد 15 سال را تمام کند، شايد توهم شود که چرا اينطور گفته با اينکه دختر از نظر خلقت بدني ضعيفتر است و پسر قوي تر است خوب علت آن است که امروز ثابت شده که در عالم گياهان و حيوانات آنهايي که قوي ترند کندتر رشد مي‌کنند آنهايي که ضعيف ترند تندتر رشد مي‌کنند دختر چون ضعيفتر است سرعت رشدش و زودتر از پسر است خوب وقتي سرعت رشد پيدا کرد در سن 9 يا 10 سالگي حائض مي ‌شود ولي پسر اين طور نيست و به آن زودي رشد نمي‌کند و اين را علم کشف کرده اين يک قاعده کلي در عالم نبات و حيوانات است، مثلاً گياه در چند ماه ميوه مي‌دهد ولي درخت ديرتر ميوه مي‌دهند با اينکه قوي ترند، مي‌خواهم بگويم بعضي از احکام هست که اگر فلسفه اش را نگفته باشند ولي رشد فکري بشر به آنها رسيده است، در اينجا ما سه جور فلسفة احکام داريم که معلوم شد.
  اين بيان اميرالمؤمنين مربوط به فلسفة احکام است مقدمتاً عرض کردم در اينجا چند چيز مي‌فرمايند در کلمات قصار 244 {و الجهاد عزّ للإسلام} خداوند عزت اسلام را در جهاد قرار داده و در غير راه جهاد عزت اسلام و مسلمين تأمين نمي‌شود براي نمونه يکي اين بود در نهج البلاغه ، باز در نامه 53 در نامه‌اي که امام علي به مالک اشتر نوشته که از طولاني ترين نامه هاست آنجا {فالجنود بإذن الله حصون الرعية و زين الولاة و عزّالدين و سُبُل الامن} کلمة (عزّالذين) را مي‌خواهيم بگوييم، براي جنود و لشگر چند چيز را ذکر مي‌کند يکي زين الولاة، يکي قلعه هاي محکم حافظ مردم و تأمين راه هاي امنيت و عزّالدين پس عزت دين در گرو جنود است کار جنود هم جهاد است در جلد 11 رسائل در همان باب اول از ابواب جهاد عدو که دو خبر ديروز از آن خوانديم در صفحه 7، خبر 15، از حضرات امير (ع) که مي‌فرمايند {ان الله فرض الجهاد و عظّمه و جعل نصره و ناصره و الله ما صلح الدنيا و لا دين إلّا به} خداوند جهاد را واجب کرده و جهاد را خيلي با عظمت قلمداد کرده، جهاد را خداوند نصر و ناصر خود قرار داده و راهي براي عزت و عظمت دين و دنياي مسلمان ها غير از جهاد وجود ندارد، جهاد که نباشد استکبار است و ذلت است، استبداد است استضعاف است، استضعاف فکري و فرهنگي و سياسي و اقتصادي و از همه جهت، و راهي جز جهاد وجود ندارد خوب حالا خطبه حضرت زهرا (س) از معصومين، در خطبة حضرت زهرا (س) همين طور است فلسفة احکام را ذکر کرده اند حضرت زهرا (س) همين طور است فلسفة احکام را ذکر کرده اند حضرت زهرا (س) به شهادت آية تطهير و جريان مباهله و امثال اينها معصوم است و درحد اعلي عصمت است امام (رضوان الله عليه) يک روزي در جماران در ملاقات با بانوان در روز تولد حضرت فاطمه زهرا (س) صحبت مي‌کردند که اين صحبت مي‌کردند که اين صحبت در جلد 20 صحيفه نور در صفحه 5 يا 6 ذکر شده، امام فرمودند که جبرئيل امين به پيغمبرهاي بزرگ نازل مي‌شده حضرت ابراهيم و موسي و عيسي و پيغمبر (ص) و ايشان مي فرمودند به نظر بنده بزرگ ترين فضيلت حضرت زهرا (س) اين بود که بعد از ارتحال پيامبر (ص) جبرئيل به حضور حضرت زهرا مي‌آمد (مصحف فاطمه) و جبرئيل مطالبي براي حضرت فاطمه (س) بيان مي‌کرد ايشان مي‌گويند که من نديدم در جايي که حتي براي ائمه اين طور مستقيم جبرئيل آمده باشد، ملک هاي ديگر، بله، اما جبرئيل مقامش خيلي بالاست و براي پيغمبر اولواالعزم جبرئيل مي آمده ولي بعد از رحلت پيامبر اکرم(ص) براي حضرت زهراء (س) هم نازل شده است در اصول کافي بابي است که عند الائمه صحيفه است، جفر است، جامع است و مصحف فاطمه است آن وقت در شرح مصحف فاطمه اين مطالب است که بعد از رحلت پيامبر جبرئيل امين نازل مي‌شد به خدمت فاطمه زهرا (س) و مطالبي مي‌گفت که حضرت اميرالمؤمنين مي‌نوشتند امام مي‌گويند به نظر من فاطمه زهرا (س) با تمامي کمالاتي که دارد اين اخبار مبين آن است که اين بالاترين کمال آن حضرت بوده و امام مي‌گويند که جبرئيل امين مطالبي مي‌گفت درباره حوادث آينده امام مي‌فرمايند که فکر کنم که درباره ايران هم مي‌گفته يعني حوادث ايران امروز گفته باشد به خاطر اينکه مطالب را حضرت فاطمه (س) براي امام زمان حضرت مهدي (عج) مي‌فرموده و اين مطالب الآن در دست امام زمان است امام خميني (رحمة الله عليه) مي‌گويند فکر مي‌کنم که حوادث امروز ايران را هم جبرئيل براي حضرت فاطمه (س) بيان کرده خلاصه مقام حضرت فاطمه زهرا خيلي خيلي بالاست و خطبه حضرت فاطمه زهرا که بنده در کتاب بانوان نوشته ام 60 تا طريق معتبر براي اين خطبه وجود دارد مثل شافي، سيد مرتضي و امثال اين از طرق عامه و خاصه و طوري بوده که زيد مجاهد مي‌گويد به اين که زيد بن علي بن حسين (ع) به اين که آل عباء و اهل بيت، اين خطبه فاطمه زهرا (س) را به بچه هاي خودشان مثل قرآن درس مي‌دادند خوب اين خطبه مقام و فصاحت و بلاغت و مطالبش تا حدي است که کتاب هايي در شرح اين خطبه نوشته شده، حضرت زهرا (س) فرمودند { فجعل الله الايمان تطهيراً من الشرک و الصلاۀ تنزيها من الکبر و الزکاۀ تذکيۀ للنفس و الصيام تثبيتاً للاخلاص والحج تشهيدا للدين و الجهاد عزّا للاسلام و اطاعتنا نظاماً للملۀ } خلاصه اين کلمه از حضرت زهرا (س) که جهاد عزت دين است، بنده موقع نوشتن اين مطالب که بعضي از آنها ديشب بود يک حديثي به نظرم آمد در معاني الاخبار صدوق، صدوق يک کتاب دارد به نام معاني الاخبار اخيراً که در دو جلد چاپ شده است صدوق از جهت اينکه آشنايي کامل با فرهنگ اهل بيت(ع) دارد و خودش هم افتخار مي کرده که به دعاي امام عصر(عج) متولد شده است واين خيلي مهم بود، وقتي علي بن بابويه به بغداد رفت زمان نيابت حسين بن روح بود، اولين نائب عثمان بن سعيد است، دوم محمد بن عثمان بن سعيد است، سوم حسين بن روح و چهارم علي بن محمد سمري، (يکي از کار هايي که مي کنيد اين باشد که در نماز شب براي اينها دعا کنيد زيرا اينها واقعا در آن زمان رجال خيلي مهمي بودند که امام عصر(عج) و ائمه(ع) قبلش اينها را به عنوان نائب خاص انتخاب کردند) خلاصه در زمان حسين روح، علي بن بابويه(که از اعاظم است و مقامش خيلي بالاست ابن بابويه به امام (عج) ارتباط داشته، نامه مي داده، جواب مي گرفته، در همان حالات ايشان هست که نامه اي نوشت به حضرت که من امسال عازم حج هستم، حضرت جواب دادند که امسال نرو، امسال حجاج در خطر اند دوباره نامه نوشت که من نذر کردم که امسال بروم، حضرت نوشتند، پس با آخرين قافله برو و او با آخرين قافله رفت، تمام قافله ها را راهزن ها زدند و کشتند به غير از قافله آخري ) خلاصه پدر رفت و به حسين بن روح گفت که من پسر ندارم و ايشان نامه را به حضرت رساندند وحضرت جواب دادند، ما دعا کرديم، خداوند به تو دو تاپسر فقيهِ خيرِ مبارک خواهد داد. اين نامه به علي بن بابويه که داده شد همه منتظر بودند که اين فرزند به وجود بيايد، که فرزندش همين صدوق است و در ري مدفون است، صاحب سيصد تا تاليف است، يکي از آنها من لايحضره الفقيه است يکي معاني الاخبار است.
 در آن حمله مغول خيلي از آثار فرهنگي ما از بين رفته است و از جمله آنها همين کتاب هاي صدوق است، خيلي کتاب هاي مهمي بوده است 24 تا فعلا هست و بقيه ازدست رفته است يکي از آنها که مانده معاني الاخبار است، در دو جلد اخيرا چاپ شده است، حالا اين باب 48 است {باب معني الشمس و القمر و الزهرة و الفرقدين } بابي است که درآن باب معني شمس و قمر و زهره و فرقدين ذکر مي شود، معني شمس و قمر که معلوم است و اما زهره که يکي از سيارات است ،، عطارد و مريخ و مشتري و زهره و غيره اينها از سيارات هستند، زهره دومين سياره است و زمين سومين سياره است اينها همه بر گِرد خورشيد حرکت مي کنند و جزء منظومه شمسي هستند، زهره بعد از ماه درخشان ترين کره آسماني است گاهي از غروب خورشيد درآسمان ديده مي شود خيلي پر نور است وگاهي بعد از غروب خورشيد واين است که خيلي از لحاظ نورانيت موقعيت خاصي دارد.
 حالا فرقدين دو تا برادر از دبّ اصغر، در علم هيئت براي شناختن ستاره ها، ستاره ها را برحسب صورسماوي دسته بندي کرده اند يعني ستاره هايي که نزديک هم هستند که اگر يک خط موهوم بکشيم و به هم وصل کنيم يک جا مي بنيم شکل گاو در مي آيد، يک جا شکل ماهي، شکل هاي مختلف تقريباً 70 ،80 تا که به اينها مي گويند صورسماوي، براي نشان دادن ستاره ها راهي غير از اين نبود.
 آيت الله طباطبايي (اعلي الله مقامه) يک سال در يک مسجدي علم هيئت مي گفتند به علم هيئت تسلط زيادي داشتند درباره صورسماوي بحث هايي داشتند خلاصه فرقدين دو تا برادر دو تا ستاره هستند از دبّ اصغر هم برادر بزرگ دارند هم برادرکوچک اينها از برادر کوچکند، دبّ يعني خرس اين ستاره ها را که روي خط موهوم به هم وصل کنيم شبيه خرس مي شود ما دو خرس داريم يکي دبّ اکبر است يکي دبّ اصغر اين فرقدين از دبّ اصغراند يک خط موهوم بکشيم و برويم مي رسيم به ستاره جدي، براي پيدا کردن اين ستاره اين راه خيلي خوبي است، ستاره جدي به برادر کوچک نزديک است ستاره جدي هميشه در قطب شمال معلوم است حالا حديث را مي خواهيم معنا کنيم { باب معني الشمس و القمر و الزهره و الفرقدين} در اين باب 4 حديث ذکر کرده يک حديث را مي خوانيم اما هر 4 تا مضمونش به هم نزديک است، پيغمبر(ص) فرموده سندش را نمي خوانيم از جابر بن عبدالله انصاري است { اقتدوا بالشمس فاذا غابت الشمس فاقتدوا بالقمر فاذا غابت القمر فاقتدا بالزهرة فاذا غابت الزهرة فاقتدوا بالفرقدين} به شمس اقتدا کنيد، شمس که غروب کرد به قمر اقتدا کنيد از او راه بخواهيد او راهنماي شماست اگر قمر غروب کرد از زهره راهنمايي بخواهيد زهره غروب کرد و او را نديديد از فرقدين راهنمائي بخواهيد { قالوا يا رسول الله فما الشمس} آن عرب ها سوال کردند { ما الشمس ما القمر ما الزهرۀ ما الفرقدان، قال (ص) انا الشمس و علي القمر و الزهرۀ فاطمۀ و الفرقدان الحسن و الحسين} حضرت زهرا (س) درآن خطبه اي که در مسجد خواند، جهاد را وسيله عزت و عظمت حساب کرد،(بقيه بحث براي فردا) نکته اي خدمتتان عرض کنم و آن اينکه، الان ملاحظه کنيد در اثر نبودن جهاد در عراق چند ماه است و شايد يک سال شده باشد که آمريکا آنجا تسلط پيدا کرده و ذلت عراق را به وجود آورده است و مي خواهند يک توافق نامه امنيتي را به مردم عراق تحميل کنند و حرکتهايي انجام داده اند و مردم عراق چقدر کشته مي دهند ولي آمريکا اصراردارد که اين بايد عملي شود اين توافق نامه امنيتي را آوردند اينجا و من ديدم چند مادّه دارد، آيت الله سيستاني و علماي نجف امضاي اين توافق نامه را تحريم کرده اند. يک مادّه از آن همين کاپيتاليسيون است که در زمان فتحعلي شاه در ايران بود که به عهد نامه ترکمانچاي منتهي شد معنايش اين است که يک دولت بيگانه که بر يک مملکت تسلط دارد اتباعِ آن دولت هر کاري که انجام دهند مردم آن دولتِ مغلوب حق دخالت و اعتراض ندارد و اگر يک وقتي بخواهند محاکمه شوند همان دولت غالب بايد محاکمه کند اين خيلي ذلت است به همين دليل آمريکا به اين امر اصرار دارد و اين به چند دليل است يکي اين که عراق با هر دولتي بخواهد ارتباط برقرارکند بايد با نظر آمريکا باشد و بدون اجازه آمريکا حق ارتباط با هيچ دولتي را ندارد و هر کس وارد خاک عراق مي شود بايد با اجازه آمريکا باشد خلاصه از اين قبيل چيزها واقعاً عجيب است الان چون آمريکا در آنجا تسلط دارد و نفت آنجا را مي برد و مردم آنجا را مي کشد اصرار دارد اين توافق نامه امضاء شود ولي مردم عراق راضي نمي شوند، بدون جهاد اين ذلت ها گريبان گير انسان مي شود (بقيه بحث ها انشاء الله فردا)