87/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فضيلت وارزش جهاد
بحث ما با توفيق پروردگار متعال درباره جهاد می باشد. عرض كرديم مقدمتاً چند تا بحث انجام ميشود اولين بحث ،اهميت جهاد يعني ارزش و حد جهاد كه در اسلام بسيار بسيار بالاست، در اين زمينه ابتداً استفاده می کنيم از آيات قرآن مجيد تا برسد به ساير آثار ديني چند آيه در اين مورد از قرآن مجيد به عرض رسيد، باز هم آياتي در قرآن مجيد از جمله اين آيه ﴿أجعلتم سقاية الحاج و عمارة مسجدالحرام كمن آمن بالله و اليوم اللاخر و جاهد في سبيل الله لا يستوون عندالله و الله لا يهدي القوم الظالمين﴾[1] شأن نزول آيه اين است كه چند نفر با هم افتخارات خود را ذكر ميكردند كه در تفسير برهان، جلد سوم، صفحه 381، ده تا روايت ذكر ميكند در شأن نزول اين آيات كه چند نفر يكي عباسبن عبدالمطلب عموي پيامبر يكي هم شيبعه كه در بعضي از كتابها طلحة بن شيبه نوشته شده است، اما در تفسير صافي شبيه است. كه افتخارات خودشان را ذكر ميكردند عباس بن عبدالمطلب ميگويد كه سقايهي حاج با من است، آب دادن به حاجيها، كه اين خود يك مقصدي بود، فراهم كردن آب و سيراب كردن حاجي ها اين مقصدي بود براي عباس بن عبدالمطلب.
طلحه يا شيبه هم عمارت مسجدالحرام را، آباد كردن، بررسي كردن هر كجا اختلالي بوجود بيايد از لحاظ عمران و آبادي، اين منسب و مقام هم برای طلحه بود. اينها اين دو نفر را ذكر مي كردند اين دو موضوع را ذكر ميكردند و به اين دو موضوع افتخار ميكردند،( نسبت به حضرت علي بن ابيطالب) ع)) كه ما اينقدر شأن و منزلت داريم و موقعيت داريم كه سقايه حاج و عمارهي مسجدالحرام با ما ميباشد. حضرت علی) ع) با كمال تواضع گفتند كه من به عنوان افتخار نميگويم ولي من آن كسي هستم كه نه در مكه مانده بودم که باپيغمبر هجرت نكرده باشم.( حضرت علي) ع) با پيغمبر هجرت كرده و فداكاريهاي فراواني ليلة المبيت و امثال آنها نشان داده است.) فقط آمده بود ايمان و جهاد در راه خداوند را ذكر كند. عبارت اين است كه «قال علی(ع): إنّي آمنت قبلكما ثم هاجرت و جاهدت» و از اين قبيل كلمات ذكر كرده اند. حتي اين عبارت در مجمع البيان هست كه {ضربت خرطومكما بالسيف حتي آمنتما بالله} من خرطوم شما را با شمشير زدم تا اينكه شما ايمان آورديد. اين هم كار من و عمل كرد من است. آيه البته در اين مورد است ولي مطلب خيلي مطلب مهمي است كه وزن و قيمت اعمالي را بايستي از چند جهت در نظر گرفت به طور كلي، اول مسأله اخلاص است. عمل كوچك اگر با اخلاص تؤام شود، بزرگ ميشودف در نزد پروردگار. عمل هر چه بزرگ باشد در انظار ولي با اخلاص توأم نباشد ارزش ندارد، اين يك جهت است. از اين جهت در آيه قيد في سبيل الله دو جا ذكر مي شود.
دوم اينكه اين عملكرد بايد ديد چقدر كاربرد و تأثير در جامعه دارد، تأثير جهاد در جامعه، حركت آفرين است، عزت آفرين اس، اين مثل كارهاي ديگر نيست. از اين جهت قرآن مجيد اينگونه ميگويد ﴿أجعلتم﴾ آيا شما سقايه حاج (يعني آب دادن به حاجيها) كه كار عباس بود و عمارة مسجدالحرام كه آن هم طلحه يا شيبه بعهد داشت ، (سقايه و عمارة هر دو مصدر ميباشند مثل وقايه) آيا شما آنها را با ... (شما بايد خيلي دقيق باشيد در سنجش اعمال، به قصد و هدف نگاه كنيد، به كاربرد و تأثير نگاه كنيد به آن جنبه فداكاري نگاه كنيد و تحمل مشقّات زياد، اينها همه را در نظر بگيريد.) وآيا شما اين دو تا كار را مانند كسي كه ايمان به خدا دارد، ايمان به يوم آخر دارد و ﴿جاهد في سبيل الله﴾ يکسان مبينيد ﴿لا يستون عندالله﴾ اينها با هم مساوي نيستند، ﴿و الله لا يهدي القوم الظالمين﴾[2] خداوند ظالمين را هدايت نميكند هدايت پروردگار چند گونه است :
1- هدايت عام است . ﴿الذي خلق فسوي و الذي قدرفهدي﴾[3] آيات قرآن ﴿إنا هديناه السبيل امّا شاكراً و امّا كفورا﴾[4] يك هدايت عامي خداوند دارد، اين هدايت عام است همه موجودات را شامل است نه تنها انسان و حيوان حتي جمادات را هم خداوند هدايت كرده است كه در چه مسيري حركت كنند.
2- هدايت خاص است كه آن توفيق پروردگار است كه انسان آن حقيقت را درك كند، اين مربوط ميشود به توفيق پروردگار، عمل انسان در آن مؤثر است، كساني كه راه راست را بگيرند خداوند ﴿والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا﴾[5] اما كساني كه منحرف اند در نتيجهي عمل خودشان فكر انحرافي پيدا ميكنند ، اين است كه هميشه مطلب را بر عكس ميفهمنند، درست درك نميكنند، آيه اينگونه ميگويد ﴿و الله لا يهدي القوم الظالمين﴾[6] كساني كه ظالم اند، اينها فكرشان انحراف از حقيقت دارد، نميتوانند حقيقت را درك كنند و به آن راه پيدا كنند.
شما نبايد در سنجيدن اعمال به همان ظاهر نگاه كنيد، همه را يكسان حساب كنيد. شما بايد 1ـ به هدف نگاه كنيد 2ـ به كاربرد و تدثير نگاه كنيد.
بنابراين كار شما مثل عليبن ابيطالب(ع) كه مجاهد في سبيل الله است، نميباشد.
﴿لا يستون عند الله و الله لا يهدي القوم الظالمين﴾ پشت سرش، اين آيه 19 از سورهي توبه (9) ﴿الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله بأموالهم و أنفسهم أعظم درجة عندالله و أولئك هم الفائزون﴾[7] ﴿يبشرهم ربّهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فيها نعيم مقيم﴾[8] ﴿خالدين فيها ابدا إنّ الله عنده أجر عظيم﴾ آيه دلالت دارد بر فضيلت و پاداش بسيار بالا براي مجاهدين، كسانيكه ايمان آوردند، بعد هجرت كردند، آيت الله طباطبائي در تفسير الميزان( كه بعداً مي خوانيم) يك جايي دارند كه در قرآن هر جهادي، هجرت الي الله است، ميگويد چون كسي كه جهاد ميكند، خانه و آشيانه و وطن را پشت سر ميگذارد، و حركت ميكند براي عرصهي جهاد، عرصهی جهاد هم كار سادهاي نيست. عرصهي جانبازي و فداكاري است. اين شخص تا دل از تمام متعلقات دنيا نكند، حتي از وطن خودش از همه چيز، و جان خود را در طبق اخلاص نگذارد، جهاد نميرود، ايشان ميفرمايد، جهاد يك نوع هجرت است و خودش آن زمان مهاجرت هم بود، از مكه به مدينه هجرت كرده بودند ﴿الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله بأموالهم و أنفسهم ﴾[9] از آيه 18 تا 21 ازسورهي توبه، كه در سوره توبه آيات فراوان مربوط به جهاد هست، سورهي نهم قرآن مجيد.
شأن نزول آيه هم معلوم، آن چه از آيه فهميديم معلوم، به چند نكته بايد توجه كنيم اول مسئله اخلاص ميباشد كه در تأثير عمل، در ارزش عمل دخالت فراوان دارد از اين جهت مخصوصاً در ما طلبهها مسئلهي اخلاص خيلي مهم ميباشد كه پيامبر(ص) ميفرمايند من اخلص لله اربعين صباح فجر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه اثر زياد دارد علم تنها به تعلم نيست به مطالعه نيست بيشتر مربوط به جنبهي قلبي و اخلاص ميباشد. از امام صادق(ع) در سورهي شعراء اين آيه كه ﴿يوم لا ينفع مالٌ و لا بنون﴾[10] ﴿الّا من أتي الله بقلب سليم﴾[11] قلب سليم را به قلبي كه سرشار از اخلاص باشد معنا ميكنند. يك وقتي امام( اعلي الله تعالي مقامه) در صحبتشان به يك مناسبتي در اخلاص بحث می كردند، فرمودند كه حضرت امير(ع) در نماز در حال ركوع انگشتر خود را به سائلي داد خداوند متعال آيهاي نازل كرد آيه 55 از سورهي مائده ﴿إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا﴾[12] وليّ شما خداست و ديگر رسول خداست و ديگر ﴿والذين آمنو﴾ در رديف همين ها ميباشد و آن چه كسي است؟ ﴿و الذين يوقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون﴾[13] اين تفسير همان ﴿والذين آمنوا﴾ است. چه طور ميشود كه دادن يك انگشتر در حال ركوع و در حال نماز آنقدر فضيلت و عظمت پيدا كرد كه آيه اي دربارهي آن در قرآن به اين ترتيب نازل شد،(امام می فرمايند) بعضي ها گفتند كه دادن يك انگشتر اينقدر عظمت پيدا كند؟! ولايت را تثبيت كند؟! در رديف ﴿الله﴾ و رسوله شخص را در قرآن ذكر كند؟! از آن جهت آنها فكر كردند، قيمت انگشتر را بالا بردند، روايت اين هم در جلد هفتم مستدرك ميباشد، گفته اند انگشتري كه حضرت علي) ع) به آن سائل داد معادل خراج شامات بود (سوريه، لبنان، اردن) و آن خراج شامات وماليات شامات سيصد بار شتر بود از طلا و نقره، انگشتر هم 9 مثقال بيشتر ورزن نداشت چهار مثقال حلقهي انگشتر و پنج مثقال نگين آن وزن داشت و اما نگين آن از ياقوت و... سعي كردند قيمت اين انگشتر را بالا ببرند و بگويند بخاطر اين بود كه در قرآن اينقدر مورد تمجيد قرارگرفته است و امام ميفرمودند اين درست نيست اول اين كه حضرت علي (ع) اين چنين انگشتري از كجا آورده بودند و در آنجا نوشته بود كه در جنگی، مروان بن طوق را حضرت علي كشت و انگشتر مال آن مقتول بوده( و بنده هم نوشتهام در كتاب علماء که هنوز چاپ نشده). اولاً حديث مرسل است سند ندارد دوم اين است كه ما در جنگ هاي تاريخي كسي به عنوان مروان بن طوق را نداريم و نميبينيم. سوم اينكه از حضرت اميرالمؤمنين(ع) بعيد است كه يك اين چنين انگشتري در انگشت داشته باشد.
با آن زهدي كه داشته اند با آن توجه ای که به مردم داشته اند اگر اين چنين انگشتري حضرت امير داشتند به فقرا، به همهي فقرا مدينه و حجاز كمك ميكرد و به همهي آنها احسان ميكرد، اين است كه اينها بجاي اينكه فكر كنند علت ارزش آن اخلاص است ضربةعلي يوم خندق أفضل من عبادة الثقلين و نيت باعث شده كه عمل ارزش پيدا كند آمدند ظاهربيني كردند قيمت انگشتر را بالا بردند خلاصه آنچه كه خيلي مهم ميباشد مسئلهي اخلاص ميباشد كه اين خيلي مؤثر ميباشد كه در دو جا في سبيل الله دارد.
دوم جهاد مثل آب دادن به حاجيها و عمارت مسجد نيست، جهاد عظمت آفرين ميباشد، جهاد مثل روحي است در يك جامعه بوجود ميآيد و كالبد آن جامعه را به حركت در ميآورد عملي را كه اينطور حيات بخش است نميشود با آب دادن به حاجيها يا تعمير مسجدالحرام مقايسه كرد اين است كه اين آيه يكي از آياتي است كه دلالت دارد بر عظمت فوقالعادهي جهاد كه مورد بحث ما ميباشد. مطالعه ميكردم ديدم كه شيخ مفيد در اختصاص ذكر سبعين منقبة به حضرت امير(ع) 70 منقبه را ذكر ميكند. خيلي مفصّل است. چند صفحه است. آخرش اين را دارد كه حضرت امير كه به شهادت رسيد، بدنش را غسل ميدادند جاي زخمهاي بدن را شمردند فكانت ألف جراحة من قرنه الي قدمه هزار جاي زخم در بدن حضرت وجود داشت. سابقاً وقتي که مجاهدين به ميدان جنگ ميرفتند، كشته ميشدند يا كشته نميشدند، برميگشتند، زخمهاي بدنشان را ميشمردند. اينها هر كدام يك مدالي بود. بجاي قبه و مدال كه الان مرسوم است. اينها بجاي قبه و مدال زخمهاي بدن ميشمردند. چند تا زخم برداشته. هر كدام از اينها مدال افتخار بود و سابقهاش را روشنتر ميكرد. اين است كه اگر در تاريخ ببينيد،اين گونه موارد زياد است،( جعفر مثلاً زخمهاي بدنش را شمردند، سيد الشهدا(ع) شمردند،) اين بخاطر اين بوده است، ميشمردند تا بدانند كه آن مرتبهي فداكاري اين شخص چه اندازه بوده است. شيخ مفيد ميگويد فكانت ألف جراحة من قرنه الي قدمه از سر تا پاي حضرت اميرالمؤمنين هزار جاي زخم در بدن وجود داشت، اين يك آيه كه عرض شد.
آيات قرآن در اين باره زياد است، آيهاي ديگري، آن هم در سورهي توبه است. ﴿قل إن كان آبائكم و أبنائكم و إخوانكم و أزواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساكن ترضونها أحب اليكم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي ياتي الله بأمره و الله لا يهدي القوم الفاسقين﴾[14] اين آيه 24 سورهي توبه ميباشد. اينجا خداوند متعال 8 چيز را در يك كفهي ترازو قرار داده و ايمان به خدا و رسول و جهاد را هم در كفهي ديگر، آيه در اين زمينه است كه جهاد بايد براي مسلمان محبوب باشد، اولين آيات قرآن كه دربارهي جهاد نازل شد با توجه به اينكه هنوز همه مسلمانان آنقدر رشد نكرده بودند ﴿كتب عليكم القتال و هو كرهٌ لكم﴾ اول اينطور بود ولي بعد در نتيجهي ممارست زياد در نتيجهِ مداومت كارشان در حضور پيغمبر) ص) كم كم آنها عاشق جهاد شدند گفتند ﴿قل لن يصينبا الا احدي الحسنيين﴾ [15] ما به جهاد برويم احدي الحسنيين نصيب ما مي شود يا فتح و پيروزي يا شهادت، شهادت را در برابر خودشان حسني حساب ميكردند، قرآن سعي ميكند كه جهاد طوري باشد كه مردم دوست داشته باشد عاشق باشند اين روحيهي شهادت طلبي را در مردم ايجاد كنند آيه در اين مورد است. در تفسير صافي بعد از ذكر آيه ميگويد آيه مشتمل بر تشديد شديد، مشتمل است بر يك امر بسيار مهم ، تهديد شديدي كه خداوند ميگويد بايستي( يك طرف متاع دينا را مي گذارد 8 مورد ذكر ميكند، يك كفهي ديگر را هم جهاد ميگذارد .) جهاد در نظر شما از همه محبوب تر باشد اگر نشد منتظر آيندهي ناگواري باشيد ﴿قل ان كان آباءكم﴾ به مردم بگو اگرپدران شما (1 ) ﴿أبناء كم﴾ (2) ﴿إخوانكم﴾ (3) ﴿أزواجكم﴾ و همسرانتان (4) ﴿عشيرتكم﴾ (5 ) أموال افقرفتموها (6 ) (اموالي كه بدست آوريد هر چه كه باشد) ﴿تجارة تخشون كسادها﴾ (7) (تجارتي كه از كساد آن بيمناك مي باشيد) ﴿مساكن ترضونها﴾ (8) اين 8 مورد را يك طرف قرار دادند که اگر اينها احب باشند اليكم من الله و رسوله و جهاد... فتربصوا ... ، اگر اينها در نزد شما محبوب تر باشند از خدا و رسول خدا و جهاد في سبيل الله،( يعني آنقدر شما بايد از نظر فرهنگي بالا و ايمانتان نسبت به موازين اسلام، خدا و رسول خدا و جهاد بالا باشد که جهاد از همهي اينها نزد شما محبوبتر باشد .) در جهاد سستي خواهيد كرد و وقتي سستي كرديد منتظر آيندهي ناگواري باشيد. عزت و عظمت شما در گرو جهاد ميباشد اگر اينطور نشد ﴿فتربصوا حتي يعطي الله بامره و الله لا يهدی القوم الفاسقين﴾[16] و باز خداوند فاسقين را هدايت نميكند، هدايت خاص كه بر ميگردد به سلب توفق . در تفسير صافي بعد ذکر تفسير آيه ميگويد اقول في الايه تشديد عظيم آيه مشتمل بر يك تشديد بزرگي است، كمتر كسي است كه رهايي پيدا كند از اين تهديد، چون آيه 8 چيز را يعني همهي مواد دنيوي را در يك كفه گذاشته، خدا و رسول خدا و جهاد را در كفهي ديگر، ميگويد بايد اين كفه، از آن كفه، از نظر محبت قلبي بيشتر باشد اگر بيشتر نبود منتظرآينده ناگوار باشيد،( اين هم آيهي 24 از سورهي توبه) آياتی درباره جهاد درسوره انفال مي باشد که به نظر بنده اين آيات از آيات ذکر شده عجيب تر است، اين آيات است دربارهي جنگ بدر است در اوايل سوره انفال، سورهي انفال را سورهِ قتال هم ميگويند در سوره ِ انفال سورهي هشتم، جنگ بدر ذكر شده ما همهي آيات را نميخواهيم 2، 3 مورد را ذكر ميكنيم براي أخذ نتيجه ﴿و اذ يعدكم الله احدي الطائفتين أنّها لكم﴾[17] ابوسفيان با يك كاروان تجارتي رفته بودند به شام، كاروان تجارتي دو مرتبه از مكه به شام ميرفتند رحلة الشتاء، رحلة الصيف ، از مكه ميرفت به شام و از شام متاع ميآوردند، ميفروختند، استفادههاي كلاني ثروتمندان بزرگ ميبردند، يكي از آنها ابوسفيان بود، امام( رضوان الله تعالي عليه) باز در صحبتهايشان داشتند در صحيفه نور هم هست، كه اسلام اول با اين ثروتمندها مبارزه كرد، كه نگويند دين اسلام طرفدار اغنياء است، ابوسفيان، ابوجهل، ابولهب، اينها تجار و پولدار هاي خيلي مهمي بودند، اينها در حجاز مخصوصاً در مكه تمام نبض اقتصاد را در دست داشتند. مردم ديگر همه شان براي اينها كار ميكردند. و اسلام بخاطر برانداختن اين قبيل استبداد اقتصادي، با اينها مبارزه كرد.
خلاصه، ابوسفيان رفته به شام براي آوردن متاع با هزار شتر مال بياورد، 40 نفر فقط حافظ و نگهبان اين كاروان تجارتي ميباشند، مسيرمکه و شام طوري واقع شده است كه بايد از مدينه عبور كنند، از مكه ميآيد به مدينه از مدينه ميرود به طرف شام.
عبدالله پدر پيغمبر(ص) كه در مدينه مدفون است، ايشان هم از شام بر ميگشته اند و آنجا از دنيا رفته اند. خلاصه طوري است كه، كسي كه ميخواهد از مكه به شام برود بايد از مدينه به شام برد. پيغمبر هم در مدينه است و اطلاع حاصل شده که كاروان تجارتي ابوسفيان از شام ميخواهند برگردند هزار بار شتر متاع دارند، فكر كردند كه اينها را از آنها بگيرند.
حال ممكن است شما بفرماييد، چرا بگيرند؟ براي خاطر اينكه اين مهاجريني كه از مكه كوچ كردند با پيغمبر به مدينه دهها و صدها نفر تمام اموالشان را در مكه تصرف كردند. تمام اموال مهاجرين را ابوسفيان و ابوجهل و ابولهب مصادر كردند و گرفتند. اسلام هم كه تقاص و احقاق حق را به انسان حق ميدهد. حال گفتند اگر ما اينها را از آنها بگيريم، يك مقداري توانستهايم از مالي كه از ما بردهاند، بلعيدند، پس گرفته باشيم. از اين جهت اينها حركت كردند، پيغمبر فرمود و آنها حركت كردند. براي خاطر اينكه ابوسفيان وقتي برميگردد، اموال را از آنها بگيرند، خداوند احدي الطائفتين را وعده ميدهد به مسلمانها، يكي اينكه بتوانند اين كاروان تجارتي را موقع برگشتن بگيرند و بياورند براي مدينه اما يك چيز ديگر هم هست، كه همان واقع شد. به اين ميگويند (عير)و عير، غير از نفيراست، نفير چيست؟
نفير اين است كه ابوسفيان توانست (اطلاع كه حاصل كرد از فکر مسلمانان ) با زرنگي توانست كاروان را طوري بگذراند كه ديگر نتوانند مسلمانها بر آن تسلط پيدا كنند، ابوسفيان کاروان را برد و خبر در مكه پيچيد، با يك وضع عجيبي( كه الآن فرصت نيست بيان شود) كه بله ؟!پيغمبر با ياران خودش آمدهاند به سرزمين بدر، براي جلوگيري از اين كاروان، و ما آن را آورديم ، حالا پس برويم پيغمبر و اصحابش را از ميان برداريم. چون قريش آرام ننشتند، ميدانستند پيغمبر را كه از مكه بيرون كردند، هر كجا باشد سراغ اينها خواهد آمد. اينها گفتند قبل از اينكه مسلمان ها قدرت پيدا كنند، برويم ، پيغمبر و اسلام نوپا را به كلي نابود كنيم لشكر جمع كردند، سركرده دشمن همان ابوسفيان و ابوجهل و اينها هستند، می خواهند بيايند با پيغمبر بجنگند. كجاست پيغمبر؟ در سرزميني به نام بدر،يك چاهي آنجا بوده به آنجا بدر ميگويند. و اين بود كه آمدند . آن عير است و اين نفير است. عير يعني، كاروان تجارتي و نفير آن لشكري كه از مكه آمدند براي جنگ با پيغمبر. ﴿و إذ يعدكم الله احدي الطافتين أنّها لكم﴾[18] خداوند به مسلمانان وعده ميداد كه يكي از دو طائفه مال شماست. يا عير يا نفير، يا كاروان تجارتي و يا آن لشكر، آن لشكر را هم، درهم شكستن، خودش يك مسأله است.
﴿وتودّون أن غير ذات الشوكة تكون لكم﴾ ولي عدهای بودند چون تازه مسلمان شده بودند، هنوز به آن جهاد و درگيري عادت نداشتند، به اصطلاح نهادينه نشده بود، دوست داشتند كه ﴿غير ذات الشوكة﴾ براي اينها باشد. غير ذات الشوكه كدام است؟ ﴿ذات الشوكة﴾ كه همان لشكر را ميگويد، غير ذات الشوكة همان عير را ميگويد، كاروان تجارتي، مردم دوست داشتند بدون درد سر بيايند، آن كاروان تجارتي را دستبرد بزنند، بگيرند و ببرند، اما خدا چه ميخواهد.
﴿يريدالله أن يحق الحق بكلماته﴾ ولي خدا ميخواهد حق را تثبيت بكند. اسلام را، حق را تثبيت بكند. به چه وسيله؟ با جهاد، ميخواهيم بگوييم جهاد يكي از راههاي احقاق حق است. يعني بعضيها جز زبان شمسير نميفهمند. مثل حزبالله لبنان واقعاً 60 سال سعي كردند، بلكه اسرائيل بفهمد زبان منطق و استدلال را، كه آمده يك نقطهاي را به وسيلهي قدرتهاي استكباري تصرف كرده، ميليونها انسان را از خانه و آشيانه خودشان بيرون كرده است و آنجا حمام خون راه انداخته است، كشتار و تخريب، اين كار اسرائيل بوده، ولي 60 سال سعي كردند كه اين مطلب را بفهمد،که خانههاي ديگران را خراب كردن، تصرف کردن، مردم را از خانه و آشيانه خود بيرون كردن و كشتن زن و كودك کار درستي نيست.
حال اينها كه زبان منطق را نمي فهمند بايد با زبان شمشير با اينها حرف زد. اين بود كه حزب الله لبنان اين كار را كردند. توانستند اينها كه از لحاظ نيروي دريايي و هوايي و زميني واقعا از آنها خيلي كمتراند آنها را شکست دهند.
قدرت ايمان، قدرت جهاد اسلامي طوري بود كه توانستند افسانه لشكر شكست ناپذير را بالاخره بر باد بدهد. اين زبان، زبان جهاد است، گاهي اينگونه است. قرآن ميگويد، همانطور كه جهاد داراي ثواب و فضيلت است، يك چيز ديگر هم هست و آن اينکه جهاد احقاق حق ميكند، حق را ثابت ميكند. غير از جهاد هيچ چيزي كاربرد اين چنيني كه بتواند حق را ثابت كند ندارد.