درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1403/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/صيغة الأمر /

 

گذشت که محقق خراسانی فرمود: امر هیچ دلالتی بر فور یا تراخی ندارد لکن چه بسا گفته شده که قرینه‌ای عامه در مقام وجود دارد که بر فور دلالت می‌کند و آن عبارت از آیاتی مانند سارعوا الی مغفر‌ة من ربکم[1] یا فاستبقوا الخيرات[2] می‌باشد.
ایشان در ادامه فرموده: قرینه مذکور قابل پذیرش نیست دو پاسخ برای آن ارائه نمودند. نخست اینکه اگر این آیات دلالت بر امر مولوی داشته باشند لکن آن به نحو وجوب نیست و بر نهایت چیزی که می‌تواند دلالت کند استحباب یا مطلق طلب است.
باید گفت: این پاسخ قابل پذیرش بوده و در آن مناقشه‌ای وجود ندارد چرا که وقتی این آیات را به عرف عرضه کنیم، آنچه که در ذهن ایشان مرتکز می‌شود صرفاً استحباب است. لذا اگر شارع بخواهد از این دو آیه اراده معنای وجوب داشته باشد لازم است که ضمیمه‌ای به آن اضافه نماید به طوری که معنای استحبابی از ذهن عرف خارج شود. این ضمیمه می‌تواند ذکر عقاب یا ترتب نار و عذاب بر ترک آن باشد ولی از آنجایی که شارع این ضمیمه را ذکر نکرده و صرفاً ثواب عمل را یادآور شده، پس دلالت بر استحباب دارد. بنابراین پاسخ ایشان متین بوده و کسی که به کنه آن پی ببرد تصدیق می‌کند که پاسخی تام است و نقدی بر آن وارد نمی‌شود. چنانچه محقق روحانی در کتاب خود این پاسخ را پذیرفته‌اند.[3]
محقق خراسانی در پاسخ دوم فرمود: این آیات از موارد امر ارشادی محسوب می‌شوند و دلالتی بر وجوب یا استحباب ندارند. باید گفت: این پاسخ نیز متین بوده و مناقشه‌ای در آن نیست لکن اشکالی کوچک بر کلام ایشان وارد است.
توضیح اینکه محقق خراسانی فرمود: مع لزوم کثرة تخصیصه فی المستحبّات وکثیر من الواجبات، بل أکثرِها، فلابدّ من حمل الصیغة فیهما علی خصوص الندب أو مطلق الطلب.[4] یعنی اگر این دو آیه بر وجوب مسارعه و استباق دلالت کنند، تخصیص اکثر لازم می‌آید و این مستهجن است؛ زیرا اولا تمام مستحبات، خارج می‌شوند، و ثانیا بسیاری از واجبات هم خارج خواهند شد؛ زیرا واجب موسع، وجوب مسارعه و استباق ندارد. لکن می‌گوئیم: مناقشه در آن است که در اینصورت هم تخصیص اکثر مستهجن پیش نمی‌آید. البته بر اساس مبنای ما این تخصیص اکثر حاصل می‌شود چرا که ما دلالت امر بر وجوب را باوضع می‌دانیم. اگر کسی بگوید دلالت امر بر وجوب، بالاطلاق است - نه بالوضع - پس باید گفت: هرگاه که ترخیص در ترک برسد دیگر اطلاق تمام نبوده و امر دلالت بر وجوب ندارد و مستحبات در این موارد از تخصیص، ترخیص در ترک دارند. لذا این ترخیص موجب از بین رفتن اطلاق می‌شود نه اینکه مستهجن باشد.و به عبارت دیگر می‌توان اطلاقی داشت که فقط دارای یک مصداق باشد - مانند آیه ولایت[5] - که هیچ اشکالی هم ندارد.
محقق خراسانی در نقد دیگر بر دلالت این قرینه عامه بر فور فرمود: آیات مذکور دلالت بر فور ندارند بلکه وقتی طبیعی فعل اتیان شود، چنین است که هر کس سبقت بجوید، ملاک را برده و احراز کرده، لذا این مطلب فقط در واجبات کفایی صادق است که شارع در آنها صرف الوجود را مطالبه نموده و هر کس آن را ایجاد کند، ملاک و ثواب را درک کرده است.
برای نمونه خداوند در استباق یوسف و زلیخا می فرماید: وَاسْتَبَقَا الْبَابَ [6] یعنی هر دو از يكديگر به سوى در پيشى گرفتند. حضرت یوسف - برای فرار - و زلیخا - برای اینکه مانع یوسف شود - با یکدیگر به طرف درب مسابقه گذاشتند. اگر یوسف زودتر می‌رسید نجات می‌یافت و اگر زلیخا زودتر می‌رسید، از خروج یوسف ممانعت می‌کرد.
لذا مسابقه در احراز موجبات مغفرت نیز چنین است و و البته ین مورد در واجبات کفایی - نه عینی- صادق است.
از جهت دیگر هم گفته شده که در آیه سارعوا الی مغفرة من ربکم علاوه بر مناقشه مذکور - که باید تناسب حکم موضوع وجود داشته باشد - دارای افاده عموم هم نیست. نیز اگر عبارت من ربکم را به عنوان توصیف لحاظ کنیم، باز هم دلالت بر عموم ندارد. بنابراین نمی‌تواند دلیلی عام بر سبقت به همه اسباب مغفرت محسوب شود. لذا اگر سبقت به مغفرت در برخی موارد هم حاصل شود، کافی بوده و نیازی نیست که همه اسباب مغفرت اتیان شود. شاهد بر این مدّعا کلمات برخی مفسران در معنای آیه است چرا که آنرا به معنای سرعت در اتیان تکبیرة الاحرام نماز جماعت یا حضور در صف اول جماعت یا توبه دانسته‌اند. لذا ایشان صرفاً بعضی از اسباب مغفرت را ذکر کرده‌اند که نشانگر استحباب مسارعه به خیرات است. بنابراین گفته‌اند که در آیه سارعوا الی مغفرة من ربکم افاده عموم وجود ندارد و شامل همه واجبات نمی‌شود. [7]
لکن باید گفت: بیان مذکور ناتمام است چون بر فرضی که بپذیریم استباق به خیرات به نحوی است که وقتی یک نفر به آنها پیشی بگیرد دیگر چیزی - ثوابی - به دیگران نرسد، موجب تنافی می‌گردد چرا که مسابقات دیگری - مثل اسب دوانی، شنا، تیراندازی - وجود دارند که ملاک، در انجام خودِ عمل حاصل می‌شود و نفس فعلی که انجام شده، ذات مصلحت بوده و شرکت کننده آن را احراز کرده هرچند که از کسی پیشی نگیرد. مثلاً این مسابقات نوعی ورزش محسوب می‌شوند که برای همه شرکت کنندگان سودمند است. یعنی اگر ذات عمل -"بدون در نظر گرفتن مسابقه بودن- دارای ملاک باشد، به هر حال این ملاک برای همه عاملان محقق می‌شود. بنابراین مسابقه صرفاً دلالت بر واجبات کفائی نداشته بلکه شامل دیگر واجبات - عینی - هم می‌شود.
در مورد آیه سارعوا الی مغفرة من ربکم نیز گفته‌اند که مغفرت افاده عموم نمی‌کند و مسارعه به جمیع اسباب مغفرت لازم نیست بلکه برخی از اسباب هم انجام شود کافی می‌باشد. از طرفی هم مراد از سارعوا همان مسابقه است چون از باب مفاعله بوده که بین الاثنینی می‌باشد و در این حال تبدیل به مسابقه می‌شود. لکن باید گفت: باب مفاعله ظهوری در معنای بین الاثنینی ندارد، بلکه می‌تواند شامل یک نفر نیز باشد. چنانچه در روایت آمده است حاسبوا انفسکم[8] که بین یک فرد حاصل می‌شود. بنابراین کلمه سارعوا دلالتی بر مسابقه و تسابق ندارد لکن در آیه فاستبقوا چنین نیست.
مطلب دیگر در این است که فرمودند: عمومی در آیه سارعوا الی مغفرة من ربکم نیست؛ لکن باید گفت: کلمه سارعوا کنایه از فراهم آوردن اسباب مغفرت است را که عبارت از اتیان حسنات باشد چرا که خداوند می‌فرماید: ان الحسنات یذهبن السیئات. لذا معنای آیه سارعوا الی مغفرة من ربکم سرعت جستن و پیشی گرفتن به انجام حسنات است که آنها مفید عمومند و موجب تکفیر سیئات می‌شوند. بله، اگر کسی بگوید: مراد از سارعوا همان توبه است - چنانچه در آیات بعد هم ذکر شده[9] - آنگاه دیگر ربطی به بحث ما ندارد. لکن در این آیه از جهت اینکه نمی‌دانیم مراد از فعل واجبی که مغفرت را به دنبال دارد، چیست؛ پس می‌تواند شامل همه مصادیق مغفرت گردد، لذا دلالت بر عموم داشته و در این صورت اشکال دفع می‌گردد.
نکته قابل توجه در این دو آیه آن است که اگر حکم موجود در آنها را ارشادی ندانیم بلکه مولوی بشماریم، باز هم نمی‌توان آن دو را - سارعوا، استبقوا - واجب دانست، چون ظاهرش آن است که اگر استباق به خیرات محقق نشود، باز هم مغفرت پروردگار وجود دارد، لذا این استباق و سرعت دلالت بر استحباب ندارد بلکه مفاد سخنی مشهور است که گفته‌ند‌انداند: فی التأخیر آفات و ارشاد به حکم عقل دارد. به عبارت دیگر از آنجایی که نمی‌دانیم در آینده چه اتفاقی ممکن است پیش بیاید - آیا فرصت عمل هست؟ آیا توانایی وجود دارد؟ - پس بهتر است که در ابتدای وقت سرعت گرفت و فعل را انجام داد.
لذا بر فرضی که امر در این دو آیه از نوع مولوی هم باشند، ولی دلالتی بر وجوب ندارند و مانند توبه است که خداوند آن را به عنوان باب رحمت بر بندگان خود گشوده است. لذا اگر - توبه - دارای وجوب شرعی باشد، موجب خروجش از بابِ رحمت بودن می‌شود چرا که هر گاه گناهکار توبه نکند، بر گناهش افزوده می‌شود و این مطلب با بابِ رحمت الهی بودنِ توبه، سازگار نیست.
بنابراین وجوب توبه از امور عقلی است نه شرعی؛ چون اگر از موارد وجوب شرعی باشد ولی محقق نشود، بر گناه گنهکاران افزود خواهد شد و این مطلب با اینکه توبه باب رحمت الهی است، سازگار نمی‌باشد شاهد بر این مطلب هم وجود روایات و نصوص می‌باشد که برخی از آن‌ها به شرح زیر است.

1) صحیحه فضیل بن عثمان مرادی

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ الْمُرَادِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ لَمْ يَهْلِكْ عَلَى اللَّهِ بَعْدَهُنَّ إِلَّا هَالِكٌ يَهُمُّ الْعَبْدُ بِالْحَسَنَةِ فَيَعْمَلُهَا فَإِنْ هُوَ لَمْ يَعْمَلْهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً بِحُسْنِ نِيَّتِهِ وَ إِنَّ هُوَ عَمِلَهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عَشْراً وَ يَهُمُّ بِالسَّيِّئَةِ أَنْ يَعْمَلَهَا فَإِنْ لَمْ يَعْمَلْهَا لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ وَ إِنْ هُوَ عَمِلَهَا أُجِّلَ سَبْعَ سَاعَاتٍ وَ قَالَ صَاحِبُ الْحَسَنَاتِ لِصَاحِبِ السَّيِّئَاتِ وَ هُوَ صَاحِبُ الشِّمَالِ لَا تَعْجَلْ عَسَى أَنْ يُتْبِعَهَا بِحَسَنَةٍ تَمْحُوهَا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‌ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ‌- أَوِ الِاسْتِغْفَارِ فَإِنْ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْعَزِيزَ الْحَكِيمَ الْغَفُورَ الرَّحِيمَ ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ- لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ وَ إِنْ مَضَتْ سَبْعُ سَاعَاتٍ وَ لَمْ يُتْبِعْهَا بِحَسَنَةٍ وَ اسْتِغْفَارٍ قَالَ صَاحِبُ الْحَسَنَاتِ لِصَاحِبِ السَّيِّئَاتِ اكْتُبْ عَلَى الشَّقِيِّ الْمَحْرُومِ‌. [10]

فضیل بن عثمان مرادی گوید: شنیدم که امام صادق میفرمود:رسول خدا (ص) فرمود: چهار چيز است كه هر كس دارا باشد، در نزد خدا (به هنگام حساب) پس از داشتن آنها هلاك نمى‌شود مگر آنكه سزاوار هلاكت باشد: بنده‌اى اراده مى‌كند كار خوبى انجام دهد اگر انجام ندهد خداوند بخاطر نيت خوبش حسنه‌اى براى او مى‌نويسد و اگر انجام دهد خداوند برايش ده حسنه مى‌نويسد. و بنده‌اى نيت كار بد مى‌كند كه انجامش دهد، اگر انجام ندهد چيزى بر او نوشته نمى‌شود و اگر انجام دهد هفت ساعت به او مهلت داده مى‌شود در اين هنگام فرشته موكل حسنات به فرشته موكل سيئات و بديها كه در سمت چپ انسان است، مى‌گويد: شتاب (در نوشتن گناهش) نكن‌ شايد كار نيكوئى انجام دهد كه كار بدش را نابود كند، خداوند مى‌گويد: نيكى‌ها بديها را از بين مى‌برد. و استغفار براى او باقى مانده است كه اگر بگويد: آمرزش مى‌خواهم از خدائى كه نيست الهى مگر او، داننده غيب و ظاهر است، عزيز، حكيم، صاحب جلالت و كرامت است و بسوى او توبه مى‌كنم، چيزى بر او نوشته نمى‌شود، و اگر هفت ساعت بگذرد و كار نيكو و استغفار نكند موكل حسنات به موكل سيئات مى‌گويد: بنويس بر تيره دل و محروم (گناهش) را.

2) صحیحه ابی بصیر

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‌ مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً أُجِّلَ فِيهَا سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ فَإِنْ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيَّ الْقَيُّومَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ‌. [11]

ابوبصیر از امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه عمل گناه و بدى كند هفت ساعت از روز را مهلت داده شود، اگر سه مرتبه بگويد: استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم، «استغفار مى‌كنم خدائى را كه نيست الهى مگر او، زنده و قيوم است» چيزى بر او نوشته نمى‌شود.

4) مرفوعه احمد بن محمّد بن خالد از تعدادی اصحاب

وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا رَفَعُوهُ قَالُوا قَالَ‌ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ دَوَاءٌ وَ دَوَاءُ الذُّنُوبِ الِاسْتِغْفَارُ.[12]

محمد بن خالد از عده ای از اصحاب ما روايت کرده که گفته‌اند: براى هر چيزى داروئى است و داروى گناهان طلب آمرزش است.

5) صحیحه زراره

وَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً أُجِّلَ مِنْ غُدْوَةٍ إِلَى اللَّيْلِ فَإِنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ‌.[13]

زراره گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود: زمانى كه بنده‌اى مرتكب گناهى شود از پگاه تا به شام مهلت داده شود، اگر استغفار كند جزء حساب او نوشته‌ نمى‌شود.

6) صحیحه عبدالصمد بن بشیر

وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى‌ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‌ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً أَجَّلَهُ اللَّهُ سَبْعَ سَاعَاتٍ فَإِنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ وَ إِنَّ مَضَتِ السَّاعَاتُ وَ لَمْ يَسْتَغْفِرْ كُتِبَ عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ الْحَدِيثَ‌.[14]

عبدالصمد بن بشیر از امام صادق عليه السلام فرمود: بنده مؤمن زمانى كه گناهى را مرتكب شود هفت ساعت مهلت داده شود، اگر استغفار كند چيزى بر او نوشته نشود و اگر هفت ساعت بگذرد و استغفار نكند يك گناه به حسابش نوشته مى‌شود.

7) خبر حفص

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَفْصٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُذْنِبُ ذَنْباً إِلَّا أَجَّلَهُ اللَّهُ سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ فَإِنْ هُوَ تَابَ لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ وَ إِنْ هُوَ لَمْ يَفْعَلْ كُتِبَ عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ فَأَتَاهُ عَبَّادٌ الْبَصْرِيُّ فَقَالَ لَهُ بَلَغَنَا أَنَّكَ قُلْتَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُذْنِبُ ذَنْباً إِلَّا أَجَّلَهُ اللَّهُ سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا قُلْتُ وَ لَكِنِّي قُلْتُ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ كَذَلِكَ كَانَ قَوْلِي‌. [15]

حفص گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ مؤمنى نيست كه گناهى انجام دهد مگر هفت ساعت مهلت داده شود، اگر در اين مدت توبه كند چيزى بر او نوشته نشود و اگر توبه نكند يك گناه برايش نوشته شود، در اين هنگام «عباد بصرى» به خدمت امام رسيد و گفت: بر ما رسيده است كه شما گفته‌ايد: «هيچ بنده‌اى نيست كه گناهى انجام دهد مگر كه هفت ساعت مهلت داده شود.» امام فرمود: من چنين نگفته‌ام و لكن من گفته‌ام: هيچ مؤمنى نيست كه گناهى انجام دهد مگر كه هفت ساعت مهلت داده‌ شود. (پس معلوم مى‌شود كه آمرزش و مهلت در توبه مخصوص مؤمنان است و در احاديث ديگر نيز منظور از «بنده» شخص مؤمن است).

از آنچه گذشت چنین حاصل می‌شود که دو پاسخ محقق خراسانی متین و قابل پذیرش بوده لکن اشکالی کوچک به اشکال دوم ایشان وارد بود که مذکور شد و قرینه عام در اینجا ـ آیه مسارعه و استباق ـ بر فرض دلالتشان بر مولویت، لکن دلالتی بر وجوب ندارند و مانند باب توبه هستند که بهتر است هر چه زودتر انجام پذیرد.

 


[1] آل عمران/سوره3، آیه133.
[2] بقره/سوره2، آیه148، سوره مائده، آیه48.
[3] . منتقی الاصول، ج1، ص518.
[4] . کفایة الاصول، ج1، ص155.
[5] مائده/سوره5، آیه55.
[6] یوسف/سوره12، آیه25.
[7] . مناهج الوصول، ج1، ص295.
[8] . وسائل الشیعة، ج16، ص99، ح9، باب96، ابواب بقیة ابواب جهاد النفس و ما یناسبه، مرسله نبوی مشهور.
[9] آل عمران/سوره3، آیه135.
[10] . وسائل الشيعة، ج‌16، ص64، ح1، باب85، بقیة ابواب جهاد النفس و ما یناسبه.
[11] . وسائل الشيعة، ج‌16، ص64، ح2، باب85، بقیة ابواب جهاد النفس و ما یناسبه.
[12] . وسائل الشيعة، ج‌16، ص65، ح3، باب85، بقیة ابواب جهاد النفس و ما یناسبه.
[13] . وسائل الشيعة، ج‌16، ص65، ح4، باب85، بقیة ابواب جهاد النفس و ما یناسبه.
[14] . وسائل الشيعة، ج‌16، ص66، ح5، باب85، بقیة ابواب جهاد النفس و ما یناسبه.
[15] . وسائل الشيعة، ج‌16، ص66، ح6، باب85، بقیة ابواب جهاد النفس و ما یناسبه.