1403/05/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/صيغة الأمر /
وجه سوم و نقد آن
در وجه سوم بر اینکه اصلُ لفظی دلالت بر تعبّدیت در واجبات دارد، به آیه قرآن تمسّک شده است.
توضیح اینکه خداوند میفرماید ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ ﴾[1]
و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند خداوند در این آیه حذف میکند که آنچه از او صادر شده وامر عبادی است بنابراین باید با نیت قربت اتیان شود لذا در ادامه هم میفرماید مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ یعنی در حالی که دین خود را برای خداوند خالص کنند.
به عبارت دیگر؛ آیه مذکور بر حصر واجبات الهیه در عبادی بودنشان دلالت دارد. حال اگر دلیلی خاص وارد شود که امری توصلی است، اخذ میشود ولی اگر این دلیل وجود نداشته باشد، آنچه متّبع است همان عموم آیه شریفه میباشد. لذا عموم این آیه دلالت دارد که اصل در واجبات بر تعبّدیت است و توصّلیت نیاز به دلیل زائد دارد.
اشکال
باید گفت: این دلیل قابل پذیرش نیست چرا که آیه مذکور و نیز سوره مبارکه بیّنه مانند بیشتر سور آخر، مکی است. لذا نزاع بین پیامبر و مشرکان در آن برهه در تعبّدیت و توصّلیت نبوده بلکه در ربوبیت و معاد و نبوت بوده است. مشرکان، توحید و معاد و نبوت را نمیپذیرفتند نه اینکه عبادات توصلی بدانند تا خداوند در نفی آن آیه نازل کند. لذا خداوند در آیات ابتدایی این سوره هم میفرماید: کافران از اهل کتاب و مشرکان (میگفتند:) دست از آیین خود برنمیدارند تا دلیل روشنی برای آنها بیاید. پیامبری از سوی خدا (بیاید) که صحیفههای پاک از تصرّف شیاطین را (بر آنها) بخواند، و اما كسانى كه كتاب (آسمانى) به آنها داده شده (در اعتقاداتشان) تفرقه و اختلاف نكردند مگر پس از آنكه دليل روشن (پيامبر و قرآن) بر آنها آمد(و پس از آمدن درباره پذيرش آن پراكنده شدند). با آنكه آنها (در اين كتاب آسمانى) مأمور نشدهاند جز به آنكه خدا را بپرستند در حالى كه اعتقاد و دين و طاعت خود را براى او خالص نمايند ( و شرک و ریا در آن راه ندهند) و حقگرا باشند و نماز را برپا دارند و زكات بدهند، و اين است دين ثابت و پايدار.
لذا قرینه داخلی دلالت دارد که مراد از عبادت در اینجا، بحث تعبّدی و توصّلی نیست؛ بلکه بحث شرک و توحید در میان است. این آیه در مقام تعیین معبود و قصر عبادت بر معبود است که او فقط ذات حق میباشد و اینکه عبادت فقط اختصاص به او دارد. خداوند در این آیه اعتقاد و بیان کفار و مشرکان را که بت میپرستیدند، مردود میداند. آنها برای پرستش بتها هیچ دلیلی آشکار یا پنهان نداشتند و صرفاً میگفتند: پدرانمان بر این کار و اعتقاد بودهاند و ما نیز از آنها پیروی میکنیم. چنانچه خداوند میفرماید: ﴿بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ﴾ [2]
بلکه گفتند: «ما پدران خود را بر آئینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا میکنیم.»
لذا آیه شریفه در مقام بیان تعبّدی بودن همه اوامر صادره از جانب پروردگار نیست بلکه در مقام حصر عبادت برای پروردگار است و این معنا هیچ ربطی به بحث تعبدیت و توصّلیت ندارد.
قرینه خارجی بر رد این استدلال آن است که در صورت پذیرش آن، موجب تخصیص اکثر مستهجن میگردد. لذا اگر قرار باشد که همه واجبات، عبادی باشند - مگر آنچه با دلیل خارج شود - موجب تخصیص اکثر است که از مولای حکیم به دور میباشد چرا که اکثر اوامر الهی از نوع توصّلی میباشند و درصدِ کمی تعبدیاند. چنانچه در بیش از پنجاه کتاب فقه صرفاً چند کتاب مثل صلاة و صوم و حجّ و... تعبّدی هستند و بقیّه آنها در شمار توصّلیات میباشند.
نتیجه اینکه مقتضای اصل لفظی آن است که عبادات، توصّلیاند و اگر شارع بخواهد تعبّدیت را اخذ کند باید دلیل اقامه نماید.[3]
ناگفته نماند که چه بسا دلیل بر تعبّدیت در اینجا تسالم اصحاب باشد. لذا در هیچ موردی از ادلهٔ لفظی بر وجوب خمس و زکات و حتی کفارات وارد نشده که باید آنها با قصد قربت اتیان شوند. لکن تسالم بین مسلمانان بر آن است که این واجبات از نوع تعبّدی میباشند و نیاز به قصد قربت دارند و همین مقدار در تعبّدی بودنشان کفایت میکند. نیز میتوان دلیل دیگر بر این مطلب را اجماع دانست.