1403/04/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/مادة الأمر /
پاسخ مؤسّس حائری بر اشکال
مؤسّس حائری در این مقام دو پاسخ را ارائه دادهاند که به شرح زیر میباشد.
پاسخ نخست
ایشان میفرماید: آنچه که در عبادات معتبر است، قصدِ اطاعت امر مولا نیست؛ بلکه صرفاً وقوع فعل عبادی به گونهای که معتبر باشد، در تحقّق آن کفایت میکند. یعنی رسیدن به قرب مولا متوقّف بر قصد اطاعت او نیست.
توضیح اینکه افعال بر دو قسم زیر میباشند.
۱) عدمِ دخالتِ قصد در تحقّقِ یک فعل؛ یعنی یک عنوان، بدون اینکه هیچ قصدی در آن دخیل باشد، بر تحقّق فعل صدق میکند، بلکه اگر این کار از غافل هم صادر شود باز هم عنوان فعل بر آن صدق میکند. مانند قاعده اتلاف، به گونهای که آن صادق است هرچند کسی اصلاً قصدی بر اتلاف نداشته باشد و از روی اتّفاق، چیزی را اتلاف کند. حتی باید گفت: اگر کسی با قصدِ نجات، کاری را انجام بدهد ولی اتلاف محقق شود، باز هم قاعده در آن جاری است یا آنکه اگر اتلاف در حال سهو یا خواب محقق گردد، باز هم قاعده جاری و صادق است.
۲) دخالتِ قصد در تحقّق فعل؛ یعنی تا وقتی که قصد حاصل نشود، فعلِ مورد نظر محقّق نمیشود. برای نمونه تعظیم یا اهانت و امثال آن از امور قصدی محسوب میشوند؛ لذا مادامی که قصد، حاصل نشود هیچ کدام از آن دو محقق نمیشوند.
باید گفت اشکالی در اینکه تعظیم و مدح مولا به آنچه که سزاوار و لایق اوست، وجود ندارد و هر دو، به حُسن عقلی ثابت و نیکو بوده و ذاتاً موجب قرب به مولا است. لذا اگر تعظیم یا مدح دارای امر هم نباشند، باز هم موجب قرب عبد به مولا میشود. نیز؛ اشکالی نیست در اینکه اختلاف خصوصیات کسی که تعظیم و مدح میکند و کسی که مورد آن دو قرار میگیرد (یعنی اختلاف خصوصیات عبد و مولا) موجب بر اختلاف تعظیم یا مدح است. برای نمونه؛ گاهی تعظیم کسی به سلام دادن به اوست و گاهی به دست بوسی او و گاهی به غیر این امور میباشد؛ لذا تعظیم هر کسی به حسب خودش است. پس تعظیم و مدح نسبت به افراد متفاوت است و نیز نسبت به کسی که آن را انجام میدهد تفاوت دارد.
گاهی نسبت به بعضی موالی در اینکه آیا این تعظیم یا مدح شایسته جناب مولا میباشد یا نه، شک ایجاد میشود. به عبارت دیگر آیا این نوع از تعظیم و مدح از جانب عبد حقیقتاً در شمار تعظیم و مدح مولا محسوب میشود یا نه؟ در این صورت اگر عبد میداند که تعظیم و مدح او لایق جناب مولاست، اشکالی در اتیان آن نیست و البته این کار مقرّب نیز شمرده میشود بدون اینکه امری بر تعظیم یا مدح از جانب مولا وجود داشته باشد. لکن در مواردی که عبد شک دارد آیا این نوع از تعظیم یا مدح مناسب با مقام مولا است یا نه، باید از جانب مولا اعلام شود که حکمش چیست. یعنی باید موردِ امر مولا قرار گیرد. لذا اگر امر بر آن صادر شده باشد، بله؛ و در غیر این صورت نمیتوان آن را تعظیم یا مدح شمرد. بنابراین فایدهٔ امر بر تعظیم یا مدح در اینجا آن است که در موارد شک، آن دو را ثابت یا نفی میکند، نه اینکه قصدِ امر دخیل در حصول قرب باشد. بلکه قرب، به صرف ایجاد تعظیم یا مدح حاصل میشود. برای نمونه نماز و افعال و اقوال آن بدون اضافهٔ قصدِ عنوان تحقق نمییابد و محبوب و مجزی نخواهد بود لکن ممکن است بگوییم که این هیأت نمازی که مرکّب از تکبیر، تحمید، ثناء، تهلیل، تسبیح، رکوع، سجود، خضوع و خشوعِ مقرون به قصد نفس عنوان نمازی است و نماز با آن محقق میشود و البته محبوب مولا و مناسب مقام او نیز میباشد. لذا دیگر برای صحّتِ نماز احتیاجی به قصد اتیان به امر نداریم. غایت الامر اینکه وقتی فهم انسان از ادراک این مطلب که نداند آیا این نمازِ من مناسب شأن مولا هست یا نه؛ قاصر باشد، آنگاه نیاز به امر مولا است. بنابراین برای تحقّق عبادیتِ تعظیم و مدح مولا و مقرّبیت آن، هیچ نیازی به قصد امر نیست. پس در اینصورت اشکال شیخ اعظم برطرف میشود و عبادیتِ عبادت منوط به قصد امر نخواهد بود.[1]
اشکال محقّق بروجردی و نقد آن
محقّق بروجردی در اشکالی به بیان فوق میفرمایند: ضروری دین آن است که عبادات باید با قصد قربت اتیان شوند و هکذا اجماع مسلمین بر آن است که عبادات نیازمند قصد قربت میباشند. پس یکی از راههای قصد قربت، قصد امتثال فعل است لذا در اینصورت اشکال شیخ اعظم باز میگردد.[2]
لکن در مقام تأیید و دفاع از موسّس حائری باید گفت: محقّق بروجردی در کتاب صلاة خویش در مورد قصد قربت میفرمایند: با کمال عنایتی که به قصد قربت وجود دارد لکن در هیچ آیه و روایتی به آن برخورد نمیکنیم. بله، تنها چیزی که در روایات آمده موانع قصد قربت است. لذا اگر عبادت با آنها محقّق شود، باطل خواهد بود. برای نمونه باید گفت: کسی که میخواهد از روی ریا نماز را به جا آورد، این کارش با عدم قصد نماز حاصل میشود. پس قصد عنوان نمازی آن را از ریا خارج میکند و قصد قربت هم حاصل میشود.[3]
نقد بیان مؤسّس حائری
در نقد بیان مؤسّس حائری باید گفت: بیان ایشان نمیتواند به عنوان پاسخی بر اشکال شیخ اعظم محسوب شود، چون اشکال شیخ آن است که عبادت احتیاج به قصد قربت دارد که یکی از مصادیق آن، قصد امتثال امر مولاست و این مصداق از قصد قربت دارای اشکال است و قابل تحقق نیست. لذا مؤسّس حائری اشکال را حل نکرده بلکه ایشان در قصد قربت و عبادیتِ عبادت راه دیگری را پیمودهاند. از طرفی باید گفت: شیخ اعظم معترف شدند که قصد قربت معانی دیگری به غیر از قصد الامر دارد که اشکال در آنها تطرّق نمییابد.
بنابراین بیان مؤسّس حائری نمیتواند پاسخی بر اشکال شیخ شمرده شود و به عبارت دیگر ایشان اشکال را دور زدهاند، نه اینکه آن را پاسخ بگویند.