درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1403/04/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مادة الأمر /

 

بحث پنجم: تعبّدی و توصّلی
تعریف واجب و مستحب تعبّدی
محقّق بروجردی در تعریف واجب و مستحب تعبّدی[1] می‌فرماید: آندو عبارتند از آنچه که غرض در آنها صرفاً هنگامی حاصل می‌شود که به انگیزه الهی اتیان شوند و به نحوی باشند که مرتبط با پروردگار بوده و بتوان بوسیله آن به قرب الهی رسید. البته در اینکه عبادتی به این عنوان محسوب شود، مشروط به تعلّق امر مولی بر آن نیست، پس اگر در چیزی و کاری تعظیم و بزرگداشت مولی و مدح و ثنای او وجود داشته باشد و مکلّف آنرا با قصد قربت اتیان کند، نوعی عبادت شمرده می‌شود هر چند که امری بدان تعلّق نگرفته باشد. لکن ناچار از آنیم که در یک عبادت تعظیم و مدح یا ثنای الهی در آن به نحوی باشد که شایسته ذات اقدس الهی باشد و البته چیزی که کاشف از سزاواری بر خداوند است، امری است که از جانب او صادر می‌شود. لکن پس از تعلّق امر و احراز لیاقت آن به جناب پروردگار متعال، دیگر در عبادت بودن یک عمل شرط نیست که به داعی امر اتیان گردد، بلکه در تحقّق یک عبادت، اتیان آن به داعی تعظیم و مانند آن کافیست.
به عبارت دیگر یک فعل برای آنکه به عنوان عبادت محسوب شود، نیازمند امرِ مولا نیست. برای نمونه مناجات خواجه عبدالله انصاری هرچند مأثور نبوده و امری هم به آن تعلّق نگرفته است، لکن اگر کسی بوسیله این مناجات با خداوند سخن بگوید، نوعی عبادت محسوب می‌شود.
در عبادیتِ یک عبادت، تعلّق امر مولا به آن، شرط نیست. هر نوع تعظیم و بزرگداشت و مدح و ثنای مولا اگر به قصد تقرب انجام شود عبادت شمرده می‌شود؛ هرچند که هیچ امری به آن تعلّق نگیرد.
برای نمونه؛ اگر کسی بوسیله خواندن اشعار حافظ با خداوند مناجات کند، این کار او نوعی عبادت خداوند شمرده می‌شود. بنابراین لابد است از اینکه آن دعا و راز و نیاز، نوعی تعظیم و تکریم پروردگار و مدح و ثنای او باشد و به گونه‌ای باشد که سزاوار ذات حق و مطابق با شأن او باشد.
بنابراین داستان‌هایی مانند عبادت چوپان و برخورد حضرت موسی با او، که مولوی ذکرکرده[2] و به شعر درآورده از مجعولات صوفیه است و هیچ سزاوار درگاه قدس الهی نیست. نمونه دیگر داستان اُستن حنانه است[3] که آن هم از مجعولات شمرده می‌شود. بنابراین اگر عمل یا کلام به گونه‌ای است که سزاوار ذات حق باشد و به قصد تقرب اتیان گردد و مشتمل بر تعظیم و مدح و ثنای خداوند باشد، نوعی عبادت است. بنابراین در عبادت‌بودنِ یک کار یا گفتار سه شرط وجود دارد. نخست؛ تعظیم الهی، دوم؛ شأنیتش با ذات پروردگار و سوم اینکه به نیّت تقرب به خداوند انجام گردد. لذا دیگر نیازی به امر (در اینکه آن کار یا گفتار، نوعی عبادت شمرده شود) ندارد.
پس اگر احراز شود که مولی به عبادتی امر کرده، آنگاه سؤال شود که آیا شرط است در عبادیتِ عمل، اینکه به داعی امر اتیان شود؟ در پاسخ باید گفت: خیر، بلکه در تحقق عبادتش کفایت می‌کند اینکه آن را به داعی تعظیم و تکریم الهی اتیان کند.
برای نمونه؛ نماز لیله الرغائب (هرچند از مجعولات است[4] ) نوعی عبادت شمرده می‌شود لکن نمی‌توان آنرا به قصد ورود اتیان کرد، ولی انجامش به عنوان نوعی نماز و دعا اشکالی ندارد.
واجب و مستحب توصّلی
محقّق بروجردی در تعریف واجب و مستحب توصّلی[5] می‌فرماید: واجب و مستحب توصّلی عبارت است از آنچه که در حصول غرضش نیازمند به هیچ‌کدام از قصدِ امر و قصدِ قربت به پروردگار و اینکه مضاف به ذات الهی باشد و با داعی الهی اتیان شود را ندارد.
لذا غرض در آن، به صرف اتیان به فعل به هر نحوی که امکان‌پذیر باشد، بلکه حتی اگر شخص دیگری آن را انجام بدهد یا اینکه بدون قصد التفات و هیچ قصدی اتیان شود، باز هم حاصل می‌شود؛ حتی این غرض حتی با انجام فعل در حال خواب و غفلت هم حاصل است و البته مسقط امر می‌باشد. برای نمونه؛ در طهارت لباس چنین است که اگر حتی بر وجه حرام هم انجام شود (مثل تطهیر با آب غصبی) باز هم غرض حاصل می‌شود ولی فعلِ آن شخص حرام است. نمونه دیگر اینکه اگر با ظلم به کسی، او را مجبور به تطهیر لباس خود کند باز هم غرض حاصل است.
اشکال و پاسخ
اشکال در اینجا آن است که چگونه ممکن است فعل در حالت خواب یا غفلت تحقّق یابد و در عین حال امر مولا نیز در آن وجود داشته باشد؟ هرچند که از امور توصّلی محسوب شود موجب سقوط امرش گردد و این در حالیست که امتثال، صرفاً با اتیان اختیاری و ارادی آنچه که امر بدان تعلق گرفته حاصل می‌شود؟!
در پاسخ باید گفت: امر، به نحو مطلق (تعبّدی باشد یا توصّلی)، اگرچه به نحو ایجادِ داعی به سمتِ انجام فعل باشد و ناچاراً داعویتِ امر اختصاص به صورتِ التفات و اراده داشته باشد، لکن متعلّق امر در اینجا اطلاق دارد؛ یعنی متعلّق امر در امور توصلی، ذات فعل بوده و شارع صرفاً همان ذات را اراده کرده است. غرض شارع در توصّلیات، حصول فعل - بأیّ نحوٍ کان و اتّفق- است و البته قصد تقرّب در آنها ملاک نیست.

 


[1] . نهایة الاصول، ج1، ص110.
[2] . مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۳۵، انکار‌کردن موسی بر مناجات .شبان
[3] . مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش۱۰۵، نالیدن ستون حنانه.
[4] . به کتاب اجتهاد و تقلید (تقریر دروس حضرت استاد. به قلم مصطفی اله‌دادی) ص371 مراجعه شود
[5] . نهایة الاصول، ج1، ص110.