درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1403/03/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/صيغة الأمر /

 

دیگر صیغ انشائیه
بیان محقّق خراسانی قدّس سرّه
ایشان در مقام إیقاظ می‌فرماید: لا یخفی: أنّ ما ذکرناه فی صیغة الأمر جارٍ فی سائر الصیغ الإنشائیّة، فکما یکون الداعی إلی إنشاء التمنّی أو الترجّی أو الاستفهام بصیغها تارةً هو ثبوت هذه الصفات حقیقةً، یکون الداعی غیرَها أُخری. [1]
هرچه در مورد صیغه امر جاری است، در سایر صیغه‌های انشائیه (مثل تمنّی و ترجّی و استفهام) نیز جاری می‌شود، یعنی فقط یک معنا دارند و دواعی آنها مختلف است. و داعی دو صورت دارد:
۱. داعی، ثبوت حقیقی و جدّی این صفات است.
۲. داعی، ثبوت جدّی و حقیقی این صفات نیست.
بنایراین معنای صیغه نهی، «زجر انشائی» است ولی انگیزه استعمال گاهی زجر حقیقی می‌باشد و گاهی غیر آن، و یا معنای استفهام «استفهام انشائی» است ولی گاهی انگیزه استفهام، استعلام حقیقی است و گاهی چیزی مثل: تعجب یا تقریر.

محقّق خراسانی قدّس سرّه در ادامه به ذکر توهّمی که برخی داشته و دفع آن پرداخته و می‌فرماید: فلا وجه للالتزام بانسلاخ صِیغها عنها واستعمالها فی غیرها، إذا وقعت فی کلامه تعالی ـ لاستحالة مثل هذه المعانی فی حقّه تبارک وتعالی، ممّا لازمه العجز أو الجهل ـ ، و أنّه لا وجه له؛ فإنّ المستحیل إنّما هو الحقیقیّ منها، لا الإنشائیّ الإیقاعیّ الّذی یکون بمجرّد قصد حصوله بالصیغة، کما عرفت. ففی کلامه - تعالی - قد استعملت فی معانیها الإیقاعیّة الإنشائیّة أیضاً، لا لإظهار ثبوتها حقیقةً، بل لأمرٍ آخر - حَسَب ما تقتضیه الحال - من إظهار المحبّة أو الإنکار أو التقریر... إلی غیر ذلک. ومنه ظهر: أنّ ما ذُکر من المعانی الکثیرة لصیغة الاستفهام لیس کما ینبغی أیضاً. [2]

برخی گمان کرده اند که اگر صیغ انشائی در کلام خداوند به کار رود، باید این صیغه‌ها را از معانی خودشان جدا کرده و در معانی دیگری استعمال کرد، زیرا این معانی، مستلزم جهل و عجز هستند.
در پاسخ و دفع این اشکال باید گفت: آنچه که محال است به خداوند نسبت داده شود، معنای حقیقی این صیغه‌ها است، نه انشاء و ایقاع آنها، و فرض این است که صیغه‌های مذکور در معانی حقیقی استعمال نشده‌اند، بلکه استعمال آنها در خصوص انشاء و ایجاد آن معانی می‌باشد که این ایجاد به مجرد ذکر صیغه و قصد حصول آن، محقق است.
به عبارت دیگر همان گونه که صیغه امر در انشاء طلب استعمال می‌شود و اختلاف فقط در دواعی است نه در انشاء آن، همچنین در تمنّی و ترجّی و استفهام و دیگر صیغ انشائیه چنین است. یعنی صیغه در هر کدام از آنها برای انشاء همان مطلب (انشاء ترجّی، تمنی یا استفهام و...) وضع شده است. غایت امر این است که داعی به این انشاء گاهی معنای حقیقی آن در نفس است و گاهی چنین نیست. لذا خداوند نیز این صیغ را در انشاء همین موارد استعمال می‌کند لکن داعی او نمی‌تواند حقیقت این امور ( ترجّی و تمنّی و استفهام) باشد چون تطرّق این امور در ذات پروردگار موجب جهل و عجز او می‌شود و واضح است که این دو ویژگی از ذات پروردگار مبرّا می‌باشد.
اشکال
ممکن است کسی در نقد بیان محقّق خراسانی قدّس سرّه بگوید: ادات تمنّی و ترجّی یا استفهام برای اظهار یک صفت نفسانی وضع شده‌اند. برای نمونه وقتی کسی چیزی را آرزو می‌کند به این معنا است که این مطلب در نفس او به عنوان یک آرزو وجود دارد. مثلاً آرزوی ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف را دارد و این مطلب حقیقتاً در نفس او وجود دارد. نمونه دیگر اینکه اگر آرزوی حصول سلامتی برای بیماری را دارد و آنرا ترجّی می‌کند، گاهی به این معنا است که این مطلب حقیقتاً در نفس او به عنوان یک امید وجود دارد که به آن ترجّی حقیقی می‌گویند و گاهی ابراز آن برای غرض و داعی دیگری مثل تشجیع یا ایجاد آرامش برای بیمار است. می‌توان گفت: صیغه‌های انشائی مانند جملات کنائی‌اند. برای نمونه در عبارت «زیدٌ کثیرُ الرماد» کنایه از سخاوتمندی زید است. لذا گاهی این جمله در معنای حقیقی‌اش استعمال می‌شود یعنی زید حقیقتاً سخاوتمند است و گاهی بالعکس این معنا در شخص است یعنی زید بخیل است لکن استعمال این کنایه برای داعی دیگری مثل تشجیع و تشویق زید به سخاوت می‌باشد. یعنی غرض در استعمال این عبارت چیزی است که با سخاوت ملازم است نه اصل سخاوت.
نمونه دیگر اینکه وقتی در زبان فارسی گفته می‌شود: دماغت چاق است. به معنای آن است که مخاطب دارای تندرستی و تعادل مزاج است. لکن گاهی متکلّم می‌داند که شخصِ مقابل دارای تندرستی نیست و بیمار است ولی او برای تقویت روحیه بیمار چنین جمله‌ای را به کار می‌بَرد ؛یعنی گاهی این استفهام از نوع حقیقی نیست بلکه برای روحیه دادن و تقویت روانی بیمار است.
بنابراین ما نظر محقّق خراسانی را نمی‌پذیریم. یعنی گاهی استعمال صیغ انشائیه برای تحقق معنای آنها یا اظهار این صفت نفسانی در وجود شخص است، لذا این صیع برای اظهار ثبوت صفت نفسانی وضع شده‌اند ولی محقّق خراسانی معتقدند که این‌ صیغ برای انشاء معنای خودشان (مثل تمنّی و ترجّی و استفهام) وضع شده‌اند. لکن به نظر ما گاهی این صفت نفسانی حقیقتاً وجود دارد که در اینصورت استعمالش حقیقت می‌باشد و گاهی چنین نیست، لذا مجاز می‌گردد. ناگفته نماند که در استعمال این صیغ نسبت به ذات حق، همان قول مشهور صحیح است. یعنی تمنّی و ترجّی و استفهام حقیقی در ذات پروردگار ممتنع می‌باشد چون ناشی از جهل و عجز او خواهد بود. لذا خداوند این صیغ را به دواعی دیگری استعمال کند. برای نمونه در آیاتی که می‌فرماید: لعلکم تعقلون[3] ، لعلکم تفلحون[4] ، لعلکم تتقون[5] برای تذکّر مؤمنان و انسان‌هاست. لذا خداوند آنها استعمال می‌کند تا ایجاد انگیزه‌ای برای مردم باشد که عبارت از تلاش برای رسیدن به خردورزی و رستگاری و پرهیزکاری است.

 


[1] . کفایة الاصول، ج1، ص131.
[2] . کفایة الاصول، ج1، ص132.
[3] بقره/سوره2، آیه73.
[4] بقره/سوره2، آیه189.
[5] . سوره بقره آیه 183.