1403/03/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/صيغة الأمر /
نقد امر دوم
قاعدهای معروف در نزد اهل معقول مبنی بر «الشیء مالم یجب لم یوجد» مطرح است.[1]
بر اساس این قاعده گفتهاند: فعلِ عبد مادامی که به حدّ وجوب نرسد در خارج تحقق نمییابد؛ چون فعلِ عبد هم از ممکنات است و لازمهٔ امکان یک چیز آن است که باید به حدّ وجوب برسد تا بتواند در خارج محقق شود. لذا فلاسفه ملتزم شدهاند که اراده (به آن معنایی که محقّق خراسانی قدّس سرّه و دیگر فیلسوفان گفتهاند که آن عبارت از شوق مؤکّد است.) علّت برای فعل است به طوری که باید پس از مبادیاش محقّق شود.
این مبادی از سعادت و شقاوت ذاتی نشأت میگیرند. آنکه سعید است بر اساس ذات خود یک مبادی را دارد که ایمان و طاعت را اختیار میکند و شقی مبادی دیگری بر خلاف او دارد. این سعادت و شقاوت از لوازم ذات است که احتیاج به علّت ندارد، بلکه لوازم ذات موجود میشود به همان علّتی که نفسِ ذات را موجود میکند.
باید گفت: ما این قاعده را در جای خود میپذیریم لکن آن را شامل افعال اختیاری از فاعل مختار نمیدانیم.
اگر این قاعده در فاعل مختار و فعل اختیاری او هم جاری شود دیگر اثری از اختیار برای فاعل مختار باقی نمیماند و اختیار برایش معنایی نخواهد داشت.
محقق خراسانی قدّس سرّه نیز فرمود: که اراده تکوینی الهی تعلق میگیرد به اینکه افعال عباد به اختیار ایشان از آنها صادر میشود.
اگر مراد محقق خراسانی از اینکه اراده تکوینیه الهی تعلق گرفته به اینکه افعال عباد از آنها صادر شود به اختیارشان، آن فعل، متعلَّق اراده الهی است لذا وقتی عبد بخواهد فعلی را انجام دهد پس راده الهی هم بر آن تعلّق میگیرد.
اگر مراد محقق خراسانی از اینکه اراده تکوینیه الهی تعلق گرفته به اینکه افعال عباد از آنها صادر نشود به اختیارشان، بلکه مقهور اراده الهی است، پس فعل نمیتواند از عبد ناشی گردد. یعنی مقتضای اراده الهی حصول مبادی اراده عبد است و هنگامی که مبادی محقّق شد، فعل هم از عبد صادر میشود و این همان مسلک جبر است.
به عبارت دیگر آیا راده الهی در تشکیل اراده عبد دخالت دارد یا نه؟
اگر اراده الهی در تشکیل اراده عبد دخالت داشته باشد، فعل بر اساس اراده عبد به تنهایی صادر میشود. لذا اراده الهی تحصیل حاصل و لغو خواهد بود.
اگر اراده الهی در تشکیل اراده عبد دخالت نداشته باشد و خداوند مبادی را در اراده عبد تشکیل دهد، موجب جبر است چرا که اراده عبد مقهور اراده الهی است. لذا این بیان همان مسلک جبر میباشد.
بر اساس این مطلب، اراده واجب الوجود میگردد و اراده عبد علّت تامّه برای صدور فعل از اوست. لذا معنایی برای مواردی چون اختیار و تکلیف و عقاب بر مخالفت با تکلیف باقی نمیماند و این در حالیست که عبد بیچاره مسکین، از ترک مخالفت در هنگام حصول مبادی اراده الهی یا به تبع شقاوت ذاتیش متمکن نیست. لذا در این صورت عقاب صحیح نخواهد بود؛ چنانچه ثواب هم باطل است. لذا چگونه خداوند میتواند با آیاتی مانند؛ ﴿قُلْ هُوَ الَّذِي أَنشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ﴾ [2]
او را توبیخ نماید. خداوند میفرماید: بگو: «او کسی است که شما را آفرید و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد؛ امّا کمتر سپاسگزاری میکنید! »
خداوند اعضا و جوارح را عنایت کرده تا بنده آنها را با اختیار خود در محلّ خودش مصرف کند و بر اساس آن ثواب یا عقاب یابد. بر اساس این مسلک، بنده بیچاره تمکّنی از شکر الهی ندارد چون خداوند است که مبادی اراده کفر و طغیان را در نفس عبد ایجاد کرده است یا آنکه لازمه ذات شقی بودن عبد است که این مبادی کفر و نفاق و عصیان از او صادر میشود و هیچ چارهای هم ندارد. در این صورت اختیار عبد کجا خواهد بود؟ در حالی که صحیحه یونس بن عبدالرحمن از عدّهای از اصحاب آمده؛ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ عِدَّةٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَی الْمَعَاصِی فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یُجْبِرَهُمْ عَلَی الْمَعَاصِی ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیْهَا فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَفَوَّضَ اللَّهُ إِلَی الْعِبَادِ- قَالَ فَقَالَ لَوْ فَوَّضَ إِلَیْهِمْ لَمْ یَحْصُرْهُمْ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَبَیْنَهُمَا مَنْزِلَةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ أَوْسَعُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.[3]
مردی به امام صادق (علیه السّلام) عرض کرد: قربانت، خدا بندگان را به گناه واداشته؟ فرمود: خدا عادلتر از آن است که آنها را به گناه وادارد و سپس بر آن عذابشان کند، راوی به آن حضرت گفت: قربانت، خدا کار را یکباره به بندگان واهشته؟ فرمود: اگر کار را به آنها واگذاشته بود که با دستور و امر و نهی آنها را محصور نمی کرد، گفت: قربانت، میان این دو مرحلهای است؟ فرمود: وسیعتر از ما بین آسمان و زمین.
لذا مشکل جبر و اختیار حل نمیشود مگر به این منزل سوم که حجج الهیه علیهم السلام آن را به ما تعلیم دادهاند و البته این مطلب از اسرار آل پیامبر علیهم السلام است. بنده با اختیار خود کار یا عبادتی را انجام میدهد یا آنکه گناهی را مرتکب میشود. در اینصورت نیز ثواب و عقاب معنا مییابد.
از آنچه گذشت چنین حاصل میشود که قاعده «الشیء ما لم یجب لم یوجد » در افعال اختیاری جاری نمیشود؛ چرا که اگر فعل اختیاری داخل در این شیء گردد، به معنای معلولی است که هنگامی ایجاد میشود که علّت تامهاش محقق گردد. در این صورت مستحیل است که معلول حادث نشود. لذا چنین چیزی موجب جبر است.
لکن میبینیم که ممکن است کسی در نهایت شوق مؤکّد برای انجام فعلِ اختیاری باشد، ولی آن فعل از او صادر نشود. فعل اختیاری در جایی معنا دارد که فاعلش قدرت بر دو طرف فعل - ایجاد یا ترک - را داشته باشد؛ چه اینکه فعل از همین مصدر باشد یا مصدر دیگری. لذا خداوند منزه است که عبد را مجبور بر کاری کند و سپس بخواهد او را عقاب نماید.
بنابراین صدور فعل از فاعل مختار، به چیزی غیر از قدرت خودش احتیاج ندارد. بله به طور طبیعی انسانِ عاقل، قدرت را در کاری که فایده ندارد یا به صلاحش نباشد، صرف نمیکند لکن قادر بر انجام کار لغو یا فاسد هم میباشد.
ناگفته نماند این مطلب که فعل عبد اختیاری است و او قادر بر انتخاب میباشد را محقق خراسانی نیز بدان معترف است و در بحث تجرّی مطرح نموده و فرموده که: اختیاریت فعل، به تمکّن از انجام فعل یا عدم انجام است. ایشان ذکر میکند که مبادی فعلِ اختیاری با وجود اختیار است؛ چرا که عبد میتواند این مبادی را اتیان کند یا اتیانش نکند.[4]
در پایان باید گفت: حق در اینجا با آیةالله بروجردی قدّس سرّه است - که ده سال در سلک شاگردی محقّق خراسانی قدّس سرّه بودهاند - برخی اساتید قدّس سرّه از ایشان نقل کردهاند که فرمودند: ای کاش قلم از ابتدا شکسته بود. یعنی ای کاش محقّق خراسانی قدّس سرّه از ابتدا وارد این بحث نمیشدند.