1403/03/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/صيغة الأمر /
نقد امر نخست
نخستین امری که بیان محقّق خراسانی قدّس سرّه بر آن بود عینیت اراده با علم است و اینکه اراده از صفات ذات میباشد.
در نقد این بیان میگوییم: چنین سخنی حتّی مورد اعتراض محقّق اصفهانی قدس سره - که خود فیلسوف است - قرار گرفته است. چرا که میفرماید: صفات ذات از نظر مفهوم با ذات متّحد نیست بلکه از نظر مصداق و وجود با آن یکی است. لذا مفهوم حیات غیر از علم و مفهوم علم غیر از مفهوم قدرت است. هر چند محقّق خراسانی قدّس سرّه با پیروی از فلاسفه اراده را از صفات ذات دانسته لکن نمیتوان آنرا به معنای علم دانست چرا که در اینصورت هر دو از نظر مفهوم یکی خواهند بود و این در حالیست که کسی بدان قائل نشده است. اکابر فلاسفه - که مراد میرداماد باشد - گفتهاند: اراده نسبت به ذات الهی همان ابتهاج و رضا یا مفاهیمی قریب به آندو میباشد. بله، اراده در مورد انسان به معنای شوق مؤکّد است.[1]
راز اختلاف بین اراده در انسان با ذات الهی آنست که ذات الهی فاعلیت محض است و نیازمند مقدّمات نمیباشد لکن چنین چیزی در مورد ما - که ممکن الوجودیم - بالقوه است و نیازمند مقدّمات چهارگانه اراده گذشته میباشد. ذات الهی خارج از هرگونه قوه و نقص میباشد. او فاعل است بذاته و مرید است بذاته، لذا ذاتش به ذاتش در اتمّ ابتهاج مبتهج است. اراده فعلیه الهی از همین ابتهاج نشأت میگیرد. این معنا در روایات أهل بیت علیهم السلام وارد شده است. [2]
محقّق خراسانی قدّس سرّه در معنای اراده انسان، آنرا به معنای شوق مؤکّدی که او را وادار بر فعل میکند، دانست. لکن میگوییم کلمهٔ اراده در مورد انسان بر دو چیز اطلاق میشود. نخست؛ قصد و عزم و تصمیم بر انجام کار. تعریف محقّق خراسانی قدّس سرّه در این معنا مطلقاً جاری نیست.
دوم؛ به معنای اختیار است یعنی انسان بتواند یکی از دو طرف چیزی را اختیار کند. یعنی اگر بخواهد کاری را انجام بدهد و اگر هم بخواهد، آنرا ترک کند. تعریف محقّق خراسانی قدّس سرّه در این معنا نیز مطلقاً جاری نیست دو نمونه زیر بر نقض این معنا دلالت دارد.
نمونه نخست اینکه اگر برای درمان یک بیماری لازم به قطع عضو از بیمار باشد، او تن به این کار میدهد و آنرا اختیار میکند لکن این در حالیست که او هیچ شوقی به آن کار ندارد بلکه از آن کراهت داشته و آنرا ناخوش میداند و چه بسا زندگی بدون وجود آن عضو را نخواهد.
نمونه دیگر اینکه چه بسا کسی نسبت به انجام کاری دارای شوق مؤکّد باشد لکن میداند که هرگز بر آن دسترسی ندارد و انجام آن کار یا رسیدن به آن چیز برایش امکانپذیر نیست. در اینصورت هیچ ارادهای از او برای رسیدن به خواستهاش متمشّی نمیشود.
از آنچه گذشت چنین حاصل میشود که تعریف محقّق خراسانی قدّس سرّه در مورد اراده نسبت به انسان ناتمام است.
اما تعریف اراده الهی - چه تشریعی و چه تکوینی - که محقّق خراسانی قدّس سرّه آنرا به معنای علم دانست و محقّق اصفهانی قدس سره به معنای ابتهاج ذاتی و رضا دانست و فلاسفه آنرا از صفات ذات میدانند و متکلمین از صفات فعل میشمارند؛ نیازمند عرضه بر روایات أهل بیت علیهم السلام است. در این عرضه مییابیم که اراده از صفات فعل است. برای نمونه روایات زیر قابل بررسی میباشد.
در صحیحه عاصم بن حمید آمده؛ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْأَشْعَرِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ الْأَهْوَازِیِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ مُرِیداً؟ قَالَ إِنَّ الْمُرِیدَ لَا یَکُونُ إِلَّا لِمُرَادٍ مَعَهُ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَادَ.[3]
عاصم بن حمید گوید: به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم: خدا همیشه مرید (با اراده) است؟ فرمود: مرید نمیباشد مگر با بودن مراد (اراده شده) با او، خداوند همیشه عالم و قادر است و سپس اراده کرده است (هنگامی که خواست چیزی خلق کند).
شاهد در آنست که ذات الهی همواره وجود دارد لکن ممکن است ارادهای از او متمشّی نگردد. لذا نشانگر آنست که اراده از صفات فعل الهی میباشد.
در صحیحه صفوان بن یحیی آمده؛ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِرَادَةِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنَ الْخَلْقِ؟ قَالَ فَقَالَ الْإِرَادَةُ مِنَ الْخَلْقِ الضَّمِیرُ وَ مَا یَبْدُو لَهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ مِنَ الْفِعْلِ وَ أَمَّا مِنَ اللَّهِ تَعَالَی فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لَا غَیْرُ ذَلِکَ لِأَنَّهُ لَا یُرَوِّی وَ لَا یَهُمُّ وَ لَا یَتَفَکَّرُ وَ هَذِهِ الصِّفَاتُ مَنْفِیَّةٌ عَنْهُ وَ هِیَ صِفَاتُ الْخَلْقِ فَإِرَادَةُ اللَّهِ الْفِعْلُ لَا غَیْرُ ذَلِکَ یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ بِلَا لَفْظٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ لَا هِمَّةٍ وَ لَا تَفَکُّرٍ وَ لَا کَیْفَ لِذَلِکَ کَمَا أَنَّهُ لَا کَیْفَ لَهُ.[4]
صفوان بن یحیی گوید: به امام کاظم علیه السلام عرض کردم، اراده خدا و اراده مخلوق را برایم بیان کنید. فرمود: اراده مخلوق ضمیر و آهنگ درونی او است و آنچه پس از آن از مخلوق سر میزند، و اما اراده خدای تعالی همان پدید آوردن اوست نه چیز دیگر، زیرا او نیندیشد و آهنگ نکند و تفکّر ننماید، این صفات در او نیست بلکه از صفات مخلوقست، پس اراده خدا همان فعل او است نه چیز دیگر، به هر چه که خواهد موجود شود گوید «باش پس میباشد» (موجود شو بلا فاصله موجود شود) بدون لفظ و سخن با زبان و آهنگ و تفکر، و اراده خدا چگونگی ندارد چنانچه ذات او چگونگی ندارد.
از جهتی دیگر باید گفت: وجدان، بزرگترین شاهد بر این مطلب است که افعال بندگان - اعم از ایمان و طاعت یا کفر و عصیان - خارج از اراده و مشیت الهی است چرا که مشیت او به تشریع و صدور اختیاریِ افعال انسانها تعلّق گرفته است به این معنا که خداوند صرفاً به ایمان و طاعت فرمان داده و از کفر و عصیان نهی نموده و این همان اراده تشریعی پروردگار است. خداوند دنیا را جایگاه بلا و امتحان قرار داده تا خبیث از طیّب جدا گردد و معلوم شود که اجابت کنندگان دعوت چه کسانیاند و رویگردانان از آن چه کسانی هستند.
ناگفته نماند که افعال، به حول و قوه الهی از بندگان صادر میشود به این معنا که آنها با اختیار خود و بوسیله قدرت و نیرویی که خداوند عنایت کرده و از طرفی هم به راه درست و سعادت رهنمون شده، مرتکب افعال خود میشوند لذا انتساب افعال خیر بندگان به خداوند صحیح است بلکه اولی میباشد. آیاتی از قبیل وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى [5]
و وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ [6]
بر همین مطلب دلالت دارد. لذا هر چه از انسان صادر میشود از ناحیه ذات حقّ است که خداوند عطا کرده، لذا اگر او قدرتش را از ما سلب کند، قادر بر انجام هیچ کاری نیستیم. پس اینکه خداوند به انسان بگوید هیچ فعلی از تو صادر نمیشود مگر با مشیت و حول و قوه من؛ صحیح است. بنابراین هر گاه کسی کاری خیر انجام بدهد، انتسابش به خداوند اولی است. این معنا در روایت زیر هم آمده است.
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ اللَّهُ فَوَّضَ الْأَمْرَ إِلَی الْعِبَادِ قَالَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ ذَلِکَ قُلْتُ فَجَبَرَهُمْ عَلَی الْمَعَاصِی قَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ وَ أَحْکَمُ مِنْ ذَلِکَ قَالَ ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَوْلَی بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی عَمِلْتَ الْمَعَاصِیَ بِقُوَّتِیَ الَّتِی جَعَلْتُهَا فِیکَ.[7]
حسن بن علی وشاء گوید: از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم: خدا کار را به خود بندگان واگذاشته است؟ فرمود: خدا قادرتر از اینست، عرض کردم: پس ایشان را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمود خدا عادلتر و حکیمتر از اینست، سپس فرمود: خدا فرماید: ای پسر آدم من به کارهای نیک تو از خود تو سزاوارترم و تو به کارهای زشتت از من سزاوارتری. مرتکب گناه میشوی بسبب نیروئی که من در وجودت قرار دادهام.
در مورد سند روایت باید گفت: اگر معلی بن محمد را حسن بدانیم، سند حسنه خواهد شد و در غیر اینصورت ضعیف است.
در صحیحه یونس بن عبدالرحمن از چند تن از اصحاب آمده؛ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالا إِنَّ اللَّهَ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ یُجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَی الذُّنُوبِ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیْهَا وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرِیدَ أَمْراً فَلَا یَکُونَ قَالَ فَسُئِلَا (علیه السلام) هَلْ بَیْنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثَالِثَةٌ قَالا نَعَمْ أَوْسَعُ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.[8]
امام باقر و امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: خدا بر خلق خود مهربان تر از این است که آنها را به گناه وادارد و سپس بر آن عذابشان کند و خدا عزیزتر از این است که ارادۀ امری کند و آن امر محقق نشود، راوی گوید: از آن دو امام پرسش شد: میان جبر و قدَر مرحله سومی است؟ فرمودند: آری، وسیعتر از مسافت میان آسمان و زمین.
در بررسی سند میگوییم: نقل «یونس بن عبدالرحمن از غیر واحد من الاصحاب» بر دخول حداقل یک ثقه در میانشان دلالت میکند، لذا خدشهای به صحت سند وارد نمیکند. در متن روایت چنین است که امام علیه السلام جبر و تفویض را باطل دانسته و منزلی بین آندو ـ امر بین الامرین ـ را ثابت میدانند.
از آنچه گذشت چنین حاصل میشود که تعریف محقّق خراسانی قدّس سرّه در معنای اراده نسبت به انسان و پروردگار ـ هر دو ـ نادرست است و قابل پذیرش نمیباشد.