1402/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقدمة/الصحيح و الأعم /
اشکال محقّق نائینی و پاسخ آن
محقّق نائینی بر ترتّب ثمره مذکور نقدی را وارد دانسته و فرمودند: و قد أورد عليه بوجهين «الأول» ان عدم التمسك بالإطلاقات الواردة في الكتاب و السنة لعدم كونها في مقام البيان إذ ليس فيها ما يكون في هذا المقام قطعاً بل كلها في مقام التشريع فقط فكما ان الصحيحي لا يمكنه التمسك بالإطلاق فكذلك الأعمي و الا فلو فرضنا ان هناك دليلا وارداً في مقام البيان كصحيحة حماد الواردة في مقام بيان الاجزاء و الشرائط فالصحيحي أيضاً يتمسك بعدم جزئية المشكوك للسكوت عنها في مقام البيان «و فيه» ان مطلقات الكتاب و السنة و ان لم يكن فيها ما يكون في مقام البيان فالأعمي كالصحيحي في عدم جواز التمسك بها في مقام الشك «الا انه» يكفي في الثمرة فرض وجود مطلق في مقام البيان «فان» ثمرة المسألة الأصولية هو ان يمكن وقوع نتيجتها في طريق الاستنباط و لا يلزم ان يكون ذلك فعلياً «و اما توهم» إمكان تمسك الصحيحي أيضا بالإطلاق إذا كان واردا في مقام البيان كصحيحة حماد «ففيه» ان الكلام متمحض في جواز التمسك بالإطلاق في مقام البيان لا في جواز التمسك بقاعدة عدم الدليل دليل العدم «فان» التمسك بصحيحة حماد في نفي الاجزاء و الشرائط المشكوكة «ليس» من جهة التمسك بالإطلاق «بل» من جهة ان الإمام العالم بأجزاء المأمور به و شرائطه لو كان بصدد بيانها و ان المؤثر في النهي عن الفحشاء و المنكر ما هو و مع ذلك لم يذكر غير ما ذكره من الاجزاء و الشرائط فيستكشف منه عدم دخله (لأن عدم الدليل) على دخل ما احتمل دخله دليل العدم إذا كان المتكلم في مقام البيان و الا لكان مخلا بغرضه فالتمسك بالصحيحة خارج عما هو محل الكلام و هو التمسك بالإطلاق لا بأمر آخر «و لكن الإنصاف» عدم استقامة ذلك بل التمسك بها من قبيل التمسك بالإطلاق أيضا.[1]
ایشان میفرماید: بر اساس هر دو قول - صحیح و اعمّ - تمسّک به اطلاق برای نفی جزئیت یا شرطیت مشکوکه جایز نیست. چرا که بنابر قول به صحیح منجر به اجمال خطاب میگردد و همان بیان محقّق خراسانی خواهد بود و بنابر قول به اعمّ نیز چنین است و تمسّک به اطلاق صحیح نیست چرا که مقدّمات حکمت در آنها - اطلاقات کتاب و سنّت - ناتمام بوده و مولا در مقام بیان نیست. بنابراین حتّی بر اساس قول به اعمّ نیز نمیتوان برای نفی جزء یا شرطِ مشکوک به اطلاقات تمسّک نمود چرا که ما قطعاً اطلاقی در کتاب و سنّت که در مقام بیان باشد، نداریم بلکه همهی آنها در مقام تشریع اجمالی است.
محقّق نائینی در ادامه میفرماید: نوعی اطلاقات مقامی در برخی عبادات وجود دارد که چند نمونهی زیر از جملهی آنهاست.
الف) اطلاق مقامی در باب نماز
در صحیحه حمّاد آمده است که امام به نحو عملی نماز را به حمّاد آموخته و در پایان به او فرمودند: یَا حَمَّادُ هَکَذَا صَلِّ.[2]
ای حمّاد! اینگونه نماز را به جای آور.
ب) اطلاق مقامی در باب غسل جنابت
در صحیحه زراره آمده است؛ وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ کَیْفَ یَغْتَسِلُ الْجُنُبُ فَقَالَ إِنْ لَمْ یَکُنْ أَصَابَ کَفَّهُ شَیْ ءٌ غَمَسَهَا فِی الْمَاءِ ثُمَّ بَدَأَ بِفَرْجِهِ فَأَنْقَاهُ بِثَلَاثِ غُرَفٍ ثُمَّ صَبَّ عَلَی رَأْسِهِ ثَلَاثَ أَکُفٍّ ثُمَّ صَبَّ عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْمَنِ مَرَّتَیْنِ وَ عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْسَرِ مَرَّتَیْنِ فَمَا جَرَی عَلَیْهِ الْمَاءُ فَقَدْ أَجْزَأَهُ.[3]
زراره گوید: به امام باقر يا امام صادق گفتم: كسى كه جنب باشد، چه گونه بايد غسل كند؟ فرمود: اگر دستش پاك باشد، در ظرف آب فرو مىبرد و با سه مشت آب، فرج خود را كاملا مىشويد تا پاك شود. بعد از آن سه نوبت، دو كف خود را پر آب مىكند و بر فرق سر مىريزد. بعد به همين صورت، دو نوبت بر شانه راست و دو نوبت بر شانه چپ آب مىريزد. همين قدر كه آب را به سطح بدن جارى كند، كفايت خواهد كرد.
ج) اطلاق مقامی در باب وضو
1) در صحیحه زراره آمده است؛ وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ أَ لَا أَحْکِی لَکُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللهِ فَقُلْنَا بَلَی فَدَعَا بِقَعْبٍ فِیهِ شَیْ ءٌ مِنْ مَاءٍ فَوَضَعَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ حَسَرَ عَنْ ذِرَاعَیْهِ ثُمَّ غَمَسَ فِیهِ کَفَّهُ الْیُمْنَی ثُمَّ قَالَ هَکَذَا إِذَا کَانَتِ الْکَفُّ طَاهِرَةً ثُمَّ غَرَفَ مِلْأَهَا مَاءً فَوَضَعَهَا عَلَی جَبِینِهِ ثُمَّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ سَدَلَهُ عَلَی أَطْرَافِ لِحْیَتِهِ ثُمَّ أَمَرَّ یَدَهُ عَلَی وَجْهِهِ وَ ظَاهِرِ جَبِینِهِ مَرَّةً وَاحِدَةً ثُمَّ غَمَسَ یَدَهُ الْیُسْرَی فَغَرَفَ بِهَا مِلْأَهَا ثُمَّ وَضَعَهُ عَلَی مِرْفَقِهِ الْیُمْنَی فَأَمَرَّ کَفَّهُ عَلَی سَاعِدِهِ حَتَّی جَرَی الْـمَاءُ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ ثُمَّ غَرَفَ بِیَمِینِهِ مِلْأَهَا فَوَضَعَهُ عَلَی مِرْفَقِهِ الْیُسْرَی فَأَمَرَّ کَفَّهُ عَلَی سَاعِدِهِ حَتَّی جَرَی الْـمَاءُ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ وَ مَسَحَ مُقَدَّمَ رَأْسِهِ وَ ظَهْرَ قَدَمَیْهِ بِبِلَّةِ یَسَارِهِ وَ بَقِیَّةِ بِلَّةِ یُمْنَاهُ قَالَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّ اللَّهَ وَتْرٌ یُحِبُّ الْوَتْرَ فَقَدْ یُجْزِیکَ مِنَ الْوُضُوءِ ثَلَاثُ غُرُفَاتٍ وَاحِدَةٌ لِلْوَجْهِ وَ اثْنَتَانِ لِلذِّرَاعَیْنِ وَ تَمْسَحُ بِبِلَّةِ یُمْنَاکَ نَاصِیَتَکَ وَ مَا بَقِیَ مِنْ بِلَّةِ یَمِینِکَ ظَهْرَ قَدَمِکَ الْیُمْنَی وَ تَمْسَحُ بِبِلَّةِ یَسَارِکَ ظَهْرَ قَدَمِکَ الْیُسْرَی قَالَ زُرَارَةُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ سَأَلَ رَجُلٌ أَمِیرَ الْـمُؤْمِنِینَ عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ فَحَکَی لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ.[4]
زراره گوید: امام باقر فرمود: ميل داريد كه وضو گرفتن رسول خدا را ببينيد؟ گفتيم: بلى. حضرت به خادم منزل گفت آب بياوريد؛ در كاسه چوبى ضخيمى آب آوردند. حضرت كاسه را مقابل خود نهاد و آستين خود را بالا زد. بعد، دست راست خود را در آب فرو برد، و گفت: اگر دست شما پاك و تميز باشد، به همين صورت مىتوانيد دست خود را در ظرف آب داخل كنيد. بعد مشت خود را پر آب كرد و بر روى پيشانى خود نهاد و گفت: «بسم اللَّه» و آب را بر روى صورت و اطراف محاسن خود جارى كرد و با همان دست راست يك نوبت پيشانى و دو طرف صورت را دست كشيد. بعد از آن، دست چپ را در آب فرو برد و مشت خود را پر آب كرد و روى آرنج دست راست نهاد و كف دست را بر روى ساعد فرو كشيد، به صورتى كه آب وضو از سر انگشتها جارى شد. بعد از آن، دست راست را در آب فرو برد و مشت خود را پر آب كرد و بر روى آرنج دست چپ نهاد و كف دست را بر روى ساعد فرو كشيد، به صورتى كه آب وضو از سر انگشتها جارى شد. بعد، با همان رطوبت دستها، جلو سر و پشت پاها را مسح كشيد. فرمود: خداوند فرد است و عدد فرد را دوست مىدارد. براى وضو گرفتن، سه مشت آب كفايت مىكند: يك مشت براى صورت و دو مشت ديگر براى دو ساعد. بعد، با رطوبت دست راست بالاتر از پيشانى را مسح مىكشى و با رطوبت باقيمانده، پشت پاى راست و با رطوبت دست چپ، پشت پاى چپ را مسح مىكشى. سپس حضرت فرمود: مردى از امير المؤمنين پرسيد كه وضوى رسول خدا به چه صورت بود؟ امير المؤمنين به همين صورت وضوى رسول خدا را تشريح كرد.
2) در صحیحه زراره و بکیر آمده است؛ وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُکَیْرٍ أَنَّهُمَا سَأَلَا أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ فَدَعَا بِطَشْتٍ أَوْ تَوْرٍ فِیهِ مَاءٌ فَغَمَسَ یَدَهُ الْیُمْنَی فَغَرَفَ بِهَا غُرْفَةً فَصَبَّهَا عَلَی وَجْهِهِ فَغَسَلَ بِهَا وَجْهَهُ ثُمَّ غَمَسَ کَفَّهُ الْیُسْرَی فَغَرَفَ بِهَا غُرْفَةً فَأَفْرَغَ عَلَی ذِرَاعِهِ الْیُمْنَی فَغَسَلَ بِهَا ذِرَاعَهُ مِنَ الْمِرْفَقِ إِلَی الْکَفِّ لَا یَرُدُّهَا إِلَی الْمِرْفَقِ ثُمَّ غَمَسَ کَفَّهُ الْیُمْنَی فَأَفْرَغَ بِهَا عَلَی ذِرَاعِهِ الْیُسْرَی مِنَ الْمِرْفَقِ وَ صَنَعَ بِهَا مِثْلَ مَا صَنَعَ بِالْیُمْنَی ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ قَدَمَیْهِ بِبَلَلِ کَفِّهِ لَمْ یُحْدِثْ لَهُمَا مَاءً جَدِیداً ثُمَ قَالَ وَ لَا یُدْخِلُ أَصَابِعَهُ تَحْتَ الشِّرَاکِ قَالَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ فَلَیْسَ لَهُ أَنْ یَدَعَ شَیْئاً مِنْ وَجْهِهِ إِلَّا غَسَلَهُ وَ أَمَرَ بِغَسْلِ الْیَدَیْنِ إِلَی الْمِرْفَقَیْنِ فَلَیْسَ لَهُ أَنْ یَدَعَ مِنْ یَدَیْهِ إِلَی الْمِرْفَقَیْنِ شَیْئاً إِلَّا غَسَلَهُ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ ثُمَّ قَالَ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ فَإِذَا مَسَحَ بِشَیْ ءٍ مِنْ رَأْسِهِ أَوْ بِشَیْ ءٍ مِنْ قَدَمَیْهِ مَا بَیْنَ الْکَعْبَیْنِ إِلَی أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ فَقَدْ أَجْزَأَهُ قَالَ فَقُلْنَا أَیْنَ الْکَعْبَانِ قَالَ هَاهُنَا یَعْنِی الْمَفْصِلَ دُونَ عَظْمِ السَّاقِ فَقُلْنَا هَذَا مَا هُوَ فَقَالَ هَذَا مِنْ عَظْمِ السَّاقِ وَ الْکَعْبُ أَسْفَلُ مِنْ ذَلِکَ فَقُلْنَا أَصْلَحَکَ الله فَالْغُرْفَةُ الْوَاحِدَةُ تُجْزِی لِلْوَجْهِ وَ غُرْفَةٌ لِلذِّرَاعِ قَالَ نَعَمْ إِذَا بَالَغْتَ فِیهَا وَ الثِّنْتَانِ تَأْتِیَانِ عَلَی ذَلِکَ کُلِّهِ.[5]
زراره و ابن بکیر گویند: از امام باقر پرسيديم كه رسول خدا چگونه وضو مىگرفت؟ حضرت فرمود تا ظرف آبى آوردند، آن گاه دست راست خود را در آب فرو برد و يك مشت آب برداشت و بر روى صورت ريخت و با همان يك مشت آب، صورت خود را شست. بعد، دست چپ را در آب فرو برد و يك مشت آب برداشت و بر روى ساعد راست خود ريخت و با همان يك مشت آب، ساعد راست خود را از آرنج تا سر انگشتها شست و آب را از طرف انگشتها به طرف آرنج نكشيد. بعد، دست راست را در آب فرو برد و يك مشت آب برداشت و بر روى ساعد چپ ريخت و مانند دست راست، ساعد چپ را از آرنج تا سر انگشتها شست. بعد از آن، با رطوبت دستها سر و پاها را مسح كشيد و براى مسح، از آب ظرف استفاده نكرد. حضرت فرمود: موقع مسح كشيدن بر پشت پا، لازم نيست كه انگشت خود را زير بند چارق ببرى و مسح بكشى، مسح پا از روى بند چارق هم كافى است. حضرت فرمود: خداوند عز و جل مىفرماید: «اى مؤمنان. هر گاه كه براى اقامه نماز برخاستيد، صورت خود را و دستهاى خود را تا آرنج بشوئيد». بر طبق همين فرمان، كسى نمىتواند قسمتى از صورت خود را ناشسته بگذارد. و بر طبق همين فرمان، بايد دستهاى خود را تا آرنج بشويد و چيزى را ناشسته نگذارد. بعد از آن گفته است: «و به سر و پاهاى خود مسح بكشيد تا برآمدگی روی پا» از اين رو، اگر به قسمتى از روى سر و قسمتى از روى پاها كه ميان انگشتها و قاپها قرار گرفته است، مسح بكشد كافى است. ما گفتيم: برآمدگیها در كجاى پا قرار گرفتهاند؟ فرمود: اين جا، يعنى مفصلى كه زير استخوان ساق پا است. ما گفتيم: پس نام اين استخوان ديگر چيست كه برآمده! فرمود: نام اين استخوان غوزك است. غوزك پا، گره استخوان ساق است و آن برآمدگی پا بعد از ساق پا قرار دارد. ما گفتيم: خداوند كار شما را به اصلاح آورد، پس يك مشت آب براى صورت و يك مشت آب براى ساعد كافى است؟ فرمود: بلى. در صورتى كه مشت خود را پر آب كنى، دو مشت آب براى دو ساعد كافى است.
روایاتِ مذکور را اصطلاحاً روایاتِ بیانیه مینامند، لذا اگر جزء یا شرطی در تکالیف شرعیه فوق معتبر باشد، قطعاً امام آنها را بیان میکردند. بنابراین اعتبار جزء یا شرطِ مشکوک با تمسّک به این روایات منتفی خواهد بود.
لکن محقّق نائینی در ادامه منکر مطلب شده و میفرماید: در این مقام حتّی به مطلقات بیانیه نیز نمیتوان تمسّک نمود چرا که امام در آنها علاوه بر اتیان واجبات، مستحبّات را نیز اتیان کردهاند و حداقل برخی از آنها نیز انجام دادهاند و این در حالیست که ما قادر به تمییز واجب از مستحب آنها نیستیم و نمیدانیم کدام جزء یا شرط واجب بوده و کدامیک مستحب. بنابراین نمیتوان به همهی آنچه امام اتیان نمودهاند اکتفا کرد و در نتیجه باید گفت: تمسّک اطلاقات موجود در این روایات بیانیه برای نفی جزء یا شرطِ مشکوک صحیح نیست.
محقّق نائینی در ادامه پا را فراتر گذاشته و میفرماید حتی نمیتوان به اطلاق روایت نبوی ـ که فرمود: صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي[6]
؛ همانگونه که من نماز میخوانم، شما هم بخوانید. ـ در این مقام تمسّک نمود چرا که این روایت نیز مانند همان اطلاقات مقامی و بیانی است به نحوی که پیامبر در نماز خویش صرفاً به واجبات اکتفا نکردند بلکه حداقل برخی مستحبات را نیز انجام میدهند لکن این درحالیست که ما قادر به تفکیک و تمییز بین آندو نیستیم. لذا نمیتوان برای نفی جزء یا شرطِ مشکوک در نماز به این روایت - مانند روایات گذشته - تمسّک نمود.
بنابراین بر اساس دیدگاه محقّق نائینی و فایدهای که محقّق خراسانی در قول به صحیح یا اعمّ مطرح نموده و بدان قائل شدهاند، منتفی خواهد بود.
پاسخ
الف) باید گفت: هر چند بیان محقّق نائینی در عدمِ تمسّک به روایات مقامی و بیانی برای نفی جزء یا شرطِ مشکوک، به جهت وجود اجمال در آنها صحیح است، لکن در صورتی چنین خواهد بود که علم اجمالی بوسیلهی ادلهٔ خارجیهٔ دیگر منحل نشود و این درحالیست که علم اجمالی منحل شده است.
توضیح اینکه از آنجایی که واجبات و مستحبّات نماز و وضو و غسل - مثل شستن دستها قبل از وضو و غسل یا استنشاق قبل از وضو - برای ما دقیقاً توسط روایات دیگر مشخص گردیده و بدان علم تفصیلی پیدا کردهایم، لذا علم اجمالی موجود در اطلاقات بیانیهٔ مذکور منحل میگردد. و در نتیجه در صورت شک در جزء یا شرط بودنِ چیزی میتوان به اطلاقات تمسّک نمود و آنرا نفی کرد.
به عبارت دیگر اگر شک گردد که آیا چیزی به عنوان جزء یا شرطِ واجب محسوب میشود یا نه؟ باید گفت: وقتی که آن چیز در روایاتِ بیانیه وجود نداشته باشد، معلوم میشود که منتفی بوده و جزء یا شرطِ آن عبادت - واجب - نیست. حتّی اگر قادر به تشخیص مستحبات یا واجبات یک عبادت نباشیم، باز هم جزء یا شرط بودن آن منتفی است بلکه از جملهٔ مستحبّات اصلی نیز شمرده نمیشود چرا که میدانیم امام آنها را در عبادت خویش اتیان نمودهاند.
ناگفته نماند که بیان فوق اعمّ از اثبات مطلوب و مدّعاست که اشکالی ندارد. توضیح اینکه در روایات بیانیه مربوط به وضو و غسل و نماز، امام علاوه بر واجبات، مستحبّات را نیز اتیان کردهاند. لذا وقتی جزء یا شرطِ مشکوک در بین آنها نباشد، یقیناً در شمار واجبات و مستحبّات رئیسیه نخواهد بود. بر این اساس میتوان برای نفی جزء یا شرطِ مشکوک متمسّک به اطلاقات گردید.
ب) اینکه محقّق نائینی در نقدشان فرمودند که اطلاقات کتاب و سنّت فقط در مقام تشریع اجمالیاند - نه مقام بیان - و در نتیجه نمیتوان در این مقام به آنها تمسّک نمود، قابل پذیرش نیست.
توضیح اینکه هر چند بیان ایشان در مواردی صحیح است لکن در موارد دیگری همچون زکات که خداوند فرموده: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم﴾[7]
یا ﴿وَ آتَوُا الزَّكاة﴾[8]
اتیان زکات دارای اجمال است چرا که متعلّقات و نصاب آن ذکر نشده، لکن در روایات آمده که پیامبر آنها را بیان فرموده و مثلاً متعلّقات زکات را در نه چیز قرار دادند. در صحیحه فضلا[9]
آمده که مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ أَبِی بَصِیرٍ وَ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْعِجْلِیِّ وَ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ کُلِّهِمْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الزَّکَاةَ مَعَ الصَّلَاةِ فِی الْأَمْوَالِ وَ سَنَّهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِی تِسْعَةِ أَشْیَاءَ وَ عَفَا عَمَّا سِوَاهُنَّ فِی الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْإِبِلِ وَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ وَ الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِیرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِیبِ وَ عَفَا عَمَّا سِوَی ذَلِکَ.[10]
امام باقر و صادق فرمودند: خداوند زكات اموال را در كنار نماز، فرض و واجب كرد و رسول خدا زكات را در نه ماده سنّت نهاد و از ساير مواد صرف نظر كرد. از اين رو: زكات واجب به طلا و نقره، شتر و گاو و گوسفند، گندم و جو و خرما و كشمش اختصاص يافت و ساير اموال از پرداخت زكات معاف گرديد.
بنابراین در مواردی که تشریع اجمالی باشد، نمیتوان به اطلاق تمسّک نمود لکن نسبت به اطلاقات و عموماتی که نمیدانیم در مقام تشریع اجمالیاند، تمسّک به اطلاقشان جایز است.
به عبارت دیگر در مواردی تمسّک به اطلاق جایز نیست که علم به اجمال آن داشته باشیم لذا نیاز به فحص از مبیّن است و پس از آنست که این اجمال برطرف شده و منحل میگردد لکن در مواردی که علم به اجمالِ کلام نداشته باشیم، اشکالی در تمسّک به اطلاقش وجود ندارد. ناگفته نماند که این روش در عرف و کتاب و سنّت - هر سه - جاریست و تفاوتی با یکدیگر ندارند.
تمسّک به اطلاقِ کتاب و سنّت در فرض علم به اجمالشان جایز نیست لکن در غیر اینصورت این تمسّک اشکال ندارد، بلکه مواردی از کتاب وجود دارد که با وجود اجمالِ در آن، میتوان به اطلاقش تمسّک نمود و جزء یا شرطِ مشکوک را در آن نفی کرد.
به عنوان نمونه اگر در مفطریت ارتماس در آب برای ابطال روزه شک گردد و فرصاً روایتی نیز در این مورد وجود نداشته باشد - هر چند در بحث صوم گذشت که روایتی در مفطریت ارتماس در آب داریم - باز هم میتوان به اطلاق آیه در نفی آن تمسّک نمود لکن چنین اطلاقی مقیّد به مواردی دیگر نیز میباشد چرا که گفتهاند هیچ اطلاق یا عامی نیست مگر آنکه مقیّد شده یا تخصیص خورده است.
یادآور میشود که چنانچه مطلقی مقیّد گردد همچنان به اطلاق خود باقیست و صرفاً تمسّک به آن در مورد مقیّدش جایز نیست.
به عنوان نمونه اگر مولا در ابتدا بگوید: نان بگیر، سپس بگوید: نان بربری نگیر، در اینصورت اطلاق نان در کلام مولا همچنان باقیست و صرفاً مقیّد به نانِ بربری شده است لکن در مورد نانهای دیگر - مثلاً تافتون یا سنگک یا لواش یا ... - اطلاق وجود دارد و شامل آنها نیز میگردد.
نمونه دیگر خداوند در مورد صوم میفرماید: ﴿﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾﴾[11]
آميزش جنسى با همسرانتان، در شبِ روزهايى كه روزه مىگيريد، حلال است. آنها لباس شما هستند؛ و شما لباس آنها(هر دو زينت هم و سبب حفظ يكديگريد). خداوند مىدانست كه شما به خود خيانت مىكرديد؛ (و اين كارِ ممنوع را انجام مىداديد؛) پس توبه شما را پذيرفت و شما را بخشيد. اكنون با آنها آميزش كنيد، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته، طلب نماييد! و بخوريد و بياشاميد، تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه(شب) براى شما آشكار گردد! سپس روزه را تا شب، تكميل كنيد! و در حالى كه در مساجد به اعتكاف پرداختهايد، با زنان آميزش نكنيد! اين، مرزهاى الهى است؛ پس به آن نزديك نشويد! خداوند، اين چنين آيات خود را براى مردم، روشن مىسازد، باشد كه پرهيزكار گردند!
رَفث - مباشرت - در شب اشکال ندارد لکن معلوم میشود که آن در روز جزء مفطرات است. حال اگر شک شود که آیا التذاذ به کمتر از مباشرت و دخول نیز جزء مفطرات است، با تمسّک به اطلاق آیه آنرا نفی کرده و میگوئیم، اشکالی ندارد.
به عبارت دیگر اطلاق آیه شامل جماع میشود و آنرا مفطر میشمارد و کمتر از آن - مثل دیگر التذاذات جنسی - اشکال ندارد. لذا اگر عادت کسی بر آن باشد که چنین التذاذی موجب انزالش نمیگردد ولی منجر به انزال گردید، مفطر روزهاش نیست بر خلاف کسی که عادتش بر انزال باشد بلکه او با اقدام بر این التذاذ - هر چند منجر به انزال نگردد - مرتکب مفطر شده چرا که از روی عمد نیّت افطار نموده است. حکم کسی که عادتش معلوم نباشد نیز چنین است که اگر این التذاذ منجر به انزال گردد، مبطل روزه است و در غیر اینصورت خیر.
به عبارت دیگر آنچه برای روزه دار جایز نیست و به عنوان مفطر شمرده میشود همان مباشرت و دخول است نه ملاعبه و التذاذ. بنابراین در صورت شک در مفطریت ملاعبه و اینکه آیا جزء آنهاست یا نه، میتوان به اطلاق آیه تمسّک نمود و آنرا نفی کرد.
از آنچه گذشت چنین حاصل میشود که اشکال محقّق نائینی بر ثمرهٔ نخستینی که محقّق خراسانی در باب صحیح و اعمّ قائل شدهاند، وارد نبوده و قابل پذیرش نیست.