اشکالبر اساس دیدگاه خود که مجاز را استعمال لفظ در حقیقتِ ادعائی می دانیم که دارای وضع می باشد لذا قول به وجود مجاز مرکّب منتفی خواهد بود و البته در پاسخ به نمونه ها و جملات - مرکّبات - فوق می گوئیم آنها در واقع در معانی مفردات خودشان استعمال شده اند لکن غرض و داعی از مرکّب چیز دیگری غیر از داعی و غرض در مفرداتش می باشد. توضیح اینکه غرض از مرکّب إفهام معنایی دیگر است که در مفردات وجود ندارد.
به عنوان نمونه اگر کسی به دیگری وعده دهد که با آمدن زمستان و باریدن باران لباسی گرم و چتری زیبا به تو می دهم و سپس طرف مقابل در هنگام رسیدن موعد معهود به او خبر دهد و بگوید " جاء الشّتاءُ و جادَتِ السّماءُ " یعنی زمستان آمد و آسمان باریدن گرفت، هر چند از استعمالِ آن معانی مفردات را در نظر گرفته است لکن غرض او از استعمالِ مرکب چیز دیگری است که عبارت از "یادآوری بر وفای به عهد" باشد. اینگونه سخن گفتن در محاورات عرفی بسیار کاربرد دارد و چه بسا ابلغ از تصریح است. بنابراین غرض از مرکّب افاده امری دیگر غیر از معنای ظاهری است که مفرداتش بر آن دلالت دارد.
نمونه دیگر در اینجا عبارتی است که برخی افراد در مقابل دوستان صمیمی خود به کار می برند و مثلاً می گویند " أنا عبدُک و مملوکُکَ " یا می گوید " أنت مولای و مالِکی" هر چند این جملات در معنای اصلی استعمال شده اند لکن غرض از آنها این معانی نیستند بلکه نشانگر خضوع و خشوع در مقابل ایشان است. نیز جملاتی که در مقام با هدف تهدید یا ترساندن یا مدح یا دعا یا ... استعمال شده اند دارای همین حکمند و کاربرد فراوانی دارند.
بنابراین آنچه مشهور اصولیان به عنوان مجاز مرکّب معرفی نموده اند نادرست می باشد چرا که اساساً مرکّب وضعی ندارد تا آنگاه بخواهد مجازِ مرکّب ایجاد شود.
ناگفته نماند که ما منکر اینکه گاهی خبر در مقام إنشاء به کار می رود - که به اعتقاد محقق خراسانی قدّس سرّه دلالتش بر بعث آکد خبر است - نمی باشیم لکن به عنوان نمونه هنگامی که چنین خبری در مقام تهدید استعمال شود دیگر دارای معنای إنشائی نخواهد داشت.
قابل ذکر است که حروف استفهامی که در غیر طلب فهم استعمال شوند نیز از قبیل موارد مذکور می باشند. به عنوان نمونه اگر همزه استفهام در مقام توبیخ یا تقریر یا انکار استعمال شود ، در همان معنای اصلی خود به کار رفته است لکن عرض از آن چیز دیگری است.
لذا آنچه إبن هشام در مغنی اللبیب در مورد همزه استفهام قائل شده مبنی بر اینکه دارای هشت معناست
[1]
که یکی از آنها إستبطاء بوده - مثل آیه شریفه أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ
[2]
- صحیح نیست چون از آنجایی که این حرف در کنار حرف جحد - لم - قرار گرفته مفید آن معناست لکن در غیر اینصورت بر إستبطاء دلالت ندارد. به عبارت دیگر حرف همزه برای استفهام است لکن ممکن است غرض از آن در مواردی متفاوت باشد.
ناگفته نماند که جماعتی از اهل ادب نیز منکر وجود مجازِ مرکّب میباشند که از جمله ایشان می توان إبن حاجب در کتابش مختصر المنتهی الاصولی و عضدی در شرح کتاب مذکور
[3]
را نام برد و البته ما نیز دیدگاه ایشان را پذیرفته و پیروی می کنیم.
اصولیانی که قائل به وجود مجاز مرکّب میباشند در مبانی خطا کرده اند چرا که آنان بین داعی بر استعمال و نفس آن خلط نموده اند. چنانچه متنبّی این شاعر پرآوازه گفته؛
و إذا کان فی الأنابیب حیف *** وقع الطیش فی صدور الصعاد [4]
چنانچه در چوبه نیزه انحراف و خللی باشد، به سرنیزه نیز سرایت کرده و آنرا از به هدف نمی رساند.
از آنچه گذشت چنین حاصل می شود که به نظر چیزی به عنوان مجازِ مرکّب وجود ندارد چنانچه إبن حاجب و عضدی نیز به آن معتقدند.