درس خارج فقه استاد هادی نجفی

1400/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخيارات/ماهيّة العيب /مصادیق عیب / احداث السنه


مقام هفتم
حَدَبه
در روایت ابن فضال عارض شدن حدبه جزء احداث سنه شمرده شده است. چنانچه در آن آمده:مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: تُرَدُّ الْجَارِیَةُ مِنْ أَرْبَعِ خِصَالٍ مِنَ الْجُنُونِ وَ الْجُذَامِ وَ الْبَرَصِ وَ الْقَرَنِ الْقَرَنُ الْحَدَبَةُ إِلَّا أَنَّهَا تَکُونُ فِی الصَّدْرِ تُدْخِلُ الظَّهْرَ وَ تُخْرِجُ الصَّدْرَ.[1]
امام رضا علیه السلام فرمود: کنیز بواسطه عارض شدن چهار ویژگی در او به بایع برگردانده می شود؛ دیوانگی و بیماری خوره و برص و قرن که برآمدگی باشد،مگر آنکه حدبه در سینه است و در پشت داخل می شود و از سینه خارج می گردد.
سند روایت به واسطه وجود سهل بن زیاد ضعیف می باشد لکن بعضی او را معتبر دانسته اند .
باید گفت در این روایت توضیحی راجع به قرن وجود دارد که نمی‌دانیم از جانب چه کسی می باشد .
آیا از جانب امام یا از طرف راوی یا از جانب شیخ کلینی می باشد؟
آیا حدبه هم جزء احداث سنه محسوب می‌شود؟
توجه داریم که در صدر روایت وارد شده است که آنها چهار مورد می باشند و اگر حدبه را جزء آن موارد محسوب نماییم به پنج مورد می رسد لذا قرن را به حدبه تفسیر نموده است.
باید گفت اگر توضیح جزء کلام امام علیه السلام باشد که چنین است .
نیز احتمال دارد که تفسیر از کلینی باشد که قرن را به قوز معنا می کند یعنی همان گونه که قوز در سینه یا پشت بوجود می آید و زائده ای استخوانی یا گوشتی می باشد به همان نحو ممکن است این قوز و زائده در مهبل بوجود آید و دخول را غیر ممکن نماید.
نیز امکان دارد این تفسیر از جانب روات باشد.
اشکال
در هیچ کتاب لغتی حدبه به معنای قرن نیامده است. چنانچه علامه مجلسی به آن تصریح می نمایند و می گوید: لم یوجد فی کتب اللغه القرن بمعنی الحَدبه
پاسخ
باید گفت بله چنین است لکن در اینجا به عنوان تشبیه و مثال دکر گردیده چرا که بین قرن و حدبه وجه شباهت وجود دارد که هر دو نوعی بر آمدگی گوشتی یا استخوانی می باشند و همانگونه که در پشت یا سینه پدید می‌آید ممکن است در مهبل نیز به وجود آید لذا معنای لغوی در اینجا مراد نمی باشد.
در ادامه باید گفت: حدبه جزء احداث السنه شمرده نمی شود چرا که احدی از فقها به آن قائل نشده اند و از طرفی روایت مذکور معرض عنها قرار گرفته لذا طرح می گردد و البته ضعیف السند می باشد.


مقام هشتم
محدوده یک سال
فرمایش صاحب جواهر در این مقام چنین است که می فرماید:ثم إن الظاهر إرادة مقدار سنة مبدأها يوم الشراء، لا أن المراد تمام تلك السنة التي مبدأها المحرم حتى أنه لو وقع الشراء مثلا في ذي الحجة كان العهدة من هذه العيوب تمامه، لأن به تتم السنة، و إن أوهمه بعضها. نعم قد يظهر منها اعتبارها هلالية لا عددية؛ و إن وقع الشراء في المنكسر و اللَّه اعلم.[2]


روایتی که مورد توهم قرار گرفته بر آنکه مراد پایان همان سال است که ماه ذی الحجه باشد (یعنی در هر زمانی بیع انجام شود پایانِ محرمِ همان سال، به عنوان یکسال است و وجود خیار تا آن زمان محاسبه می شود.) صحیحه ابو همام می باشد که در آن چنین آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی وَغَیْرُهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی هَمَّامٍ، قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ: «یُرَدُّ الْمَمْلُوکُ مِنْ أَحْدَاثِ السَّنَةِ: مِنَ الْجُنُونِ، وَالْجُذَامِ، وَالْبَرَصِ.
فَقُلْتُ: کَیْفَ یُرَدُّ مِنْ أَحْدَاثِ السَّنَةِ؟
قَالَ: «هذَا أَوَّلُ السَّنَةِ ، فَإِذَا اشْتَرَیْتَ مَمْلُوکاً بِهِ شَیْءٌ مِنْ هذِهِ الْخِصَالِ مَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ ذِی الْحِجَّةِ، رَدَدْتَهُ عَلی صَاحِبِهِ.
فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ: فَالاْءِبَاقُ؟
قَالَ: «لَیْسَ الاْءِبَاقُ مِنْ ذلِکَ إِلاَّ أَنْ یُقِیمَ الْبَیِّنَةَ أَنَّهُ کَانَ أَبَقَ عِنْدَهُ. .[3]


یعنی روایات را چنین معنا کرده اند که وقتی سال عوض شود خیار نیز تمام گشته است البته این بیان صحیح نیست.
باید گفت: امام علیه السلام مفروض و ابتدای خرید را محرم دانسته است لذا تا پایان محرم سال آینده و ابتدای ذی الحجه خیار وجود دارد.
صاحب جواهر ملاک یکسال را ماههای قمری دانسته است و ماههای دیگر - شمسی- را رد می نمایند.
باید گفت: از آنجایی که در روایت احداث سنه ذکر شده است باید محدوده آنرا عرفی دانست و شاید ذکر امام علیه السلام بر مبنای عرف اعراب و مسلمانان همان زمان می باشد.
در نتیجه محدوده سال به حسب عرف شامل قمری یا شمسی یا میلادی می گردد و در صورت اختلاف، همچون دیگر اختلافات در باب قضا وارد می شود و بستگی به نظر قاضی و حاکم شرع دارد که مبنای نطرش کدام باشد، چنانچه در شبهات حکمیه چنین است.

 


[1] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص98، أبواب العیوب، باب2، ح1، ط آل البيت.
[2] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج23، ص303.
[3] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص98، أبواب العیوب، باب2، ح2، ط آل البيت.