درس خارج فقه استاد هادی نجفی

1400/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخيارات/ماهيّة العيب /مصادیق عیب / عدم ختان


در جلسه گذشته بیان شد که یکی از مصادیق عیب، ثیبوبت در اِماء و کنیزان مجلوب از دارالکفر می باشد به نحوی که برای اثبات آن به دو روایت تمسک نمودیم.
هر چند وجود ثیبوبت در آنها موجب نقصان در قیمت گذاری گردیده است و ارزش کنیز باکره با ثیبه تفاوت دارد و مفهوماً و عرفاً به عنوان عیب محسوب می شود ولی احکام و آثار عیب که ثبوت خیار برای مشتری باشد، جاری نمی گردد.
دلیل عدم ثبوت خیار نیز آن است که ممکن است مشتری علم به وجود عیب در حین بیع داشته باشد و یا اینکه نفسِ اخذ کنیزان از دارالکفر قرینه ای بر ثیبوبت آنها باشد چرا که اغلب آنها باکره نمی باشند و طبیعت ثانویه بر ثیبوبت دارند، و در حین بیع نوعی تبرّی بایع از ویژگی بکارت کنیز به حساب می آید، لذا موجب سقوط خیار عیب مشتری می گردد.


۴) عدم ختان در عبد کبیر
باید گفت: در مورد عبد صغیر،این ویژگی قطعاً به عنوان عیب محسوب می‌شود ولی در مورد عبد کبیر، بعضی قائلند که عدم ختان عیب است.
لکن ظاهراً عدم ختان، فی حد نفسه به عنوان عیب محسوب نمی‌شود چرا که عرفاً عبد غیر مختون را به عنوان عبد معیوب نمی شناسند چرا که این ویژگی موجب نقص در کارایی و منافع مورد انتظار از او نمی شود.
قابل ذکر است که نمی توان ویژگی ثیبوبت در کنیز را با ویژگی عدم ختان در عبد مقایسه نمود و حکم هر دو را به یک نحو دانست ، چرا که عدم ختان موجب نقص در قیمت او نمی شود ولی عدم بکارت موجب نقصان ارزش کنیز می گردد.
گویا علت آنکه عرف عدم ختان را به عنوان نوعی عیب شمرده آن است که حکم شرعی بر وجوب ختان قائم شده و چون این عمل، امری خطری بویژه در بزرگسالی محسوب می شود و در صورت انجام آن خوف تلف عبد وجود دارد، موجب کمی رغبت به او و کم شدن ارزش اوست.
وجه دیگر در اینکه عدم ختان در عبد کبیر به عنوان عیب محسوب می شود آن است که در صورت مبادرت بر انجام آن، منافع و کارایی او برای مدّتی فوت می گردد و موجب ایجاد ضرر بر مولا می شود .

 


فرع
آیا وجود حکم بر وجوب ختان موجب می‌شود که عبد غیر مختون را به عنوان عبد معیوب به شمار آورد؟
پاسخ منفی است و بیان آن به این تفصیل می باشد که دو نوع عبد وجود دارد
نخست عبد کافر ، به نحوی که اگر در آئین او ختان واجب باشد - مثل ادیان ابراهیمی یا یهود - بر مولا اقدام بر ختنه نمودن عبدش لازم نیست و "الکافر یقرّ علی دینه"
و اگر در آئین او ختان لازم نباشد - مانند مسیحیت امروزی- فبها و اصلاً عیب به حساب نمی آید.
دیگر عبدی که مسلمان شود نیز وجوب ختان او ربطی به مولا ندارد.
مگر آنکه بگوئیم به جهت ضعف قوای جسمانی و مانند آن، اقدام بر ختان نوعی امر ضرری محسوب می‌شود و با تمسک به قاعده لاضرر چنین کاری از او ساقط می گردد و به تبع آن عدم ختان در مورد او عیب شمرده نمی شود.
از طرفی نیز باید گفت: صحت عبادات -مگر طواف در حج- مشروط به ختان نیستند.


اشکال
وجوب ختان به عنوان عیب محسوب نمی‌شود مگر آنکه قائل شویم این انجام این حکم در مورد عبد کبیر موجب احتمال عقلایی در تلف شدن می گردد.
پاسخ
باید گفت: چنین احتمالی وجود ندارد چرا که چون در زمان‌های قدیم و حتی صدر اسلام نیز این احتمال وجود نداشته و عقلا به آن توجهی نمی کردند و اقدام بر انجام ختنه را به عنوان اینکه در معرض خطر قرار می گیرند، محسوب نمی کردند.
لذا می بینیم که در روزگار رسول خدا صلی الله علیه و آله کسانی که بزرگسال بودند و مسلمان می شدند ، تن به ختان می دادند و وجود این حکم در اسلام را مانع از پذیرش اسلام مطرح نمی کردند و فوج فوج مسلمان می شدند و البته پس از آن به مرور زمان و طبق برنامه ریزی خود اقدام بر ختان می کردند.
از طرفی نیز اگر اقدام بر ختان به عنوان امری که احتمال عقلایی مورد توجّه بر تلف شدن کسی داشت و به آن ترتیب اثر داده می شد، حتماً مورد استناد قرار می گرفت و به سبب آن از پذیرش اسلام امتناع می نمودند، در صورتی که چنین چیزی مطرح نشده است.
در نتیجه خطری بودنِ ختان منتفی است، بنابراین قبول نداریم که عدم ختان در عبد کبیر به عنوان عیب محسوب شود و بر فرض اینکه احتمال خطر بر وجه عقلایی برای شخص خاصی وجود داشته باشد وجود خطر از او بواسطه قاعده لاضرر برداشته می شود.
اگر عدم ختان را به عنوان عیب بدانیم، صرفاً در صورتی موجب نقصان ارزش می شود که مشتری به آن علم نداشته باشد و نداند که او مجلوب از دارالکفر است لذا موجب ثبوت خیار عیب برای او می شود لکن در صورت علم مشتری به عدم ختان عبد یا اعلان بایع و تبرّی او از ختنه بودن عبد، چنین خیاری از مشتری ساقط می شود.


ملحقات به عدم ختان در عبد کبیر
در زمان کنونی که ختان به نحو بیهوشی و توسط ابزار پیشرفته و بدون درد و خطر انجام می گیرد می توان گفت موضوع خطری بودن در آن منتفی می شود ولی می توان یکی از ملحقات به این مصداق را عدم واکسیناسیون- مثلا تزریق واکسن آبله - دانست به نحوی که اگر عبد بزرگسال آنرا تزریق نکرده باشد و امکان تزریق آن در بزرگسالی وجود نداشته باشد به عنوان عیب محسوب می شود چرا که در معرض بیماری و تلف قرار می گیرد و موجب ثبوت خیار می گردد و در غیر اینصورت عیبی در کار نیست .
هکذا امروز نیز در مورد واکسیناسیون برای ایمنی - علی فرض- از بیماری کرونا باید گفت :چنانچه امکان تزریق واکسن وجود داشته باشد و موجب ضرر نگردد، عدم آن به عنوان عیب محسوب می شود و در غیر این صورت عیبی در کار نیست و موجب نقصان ارزش عبد نمی شود.