درس خارج اصول استاد سیدعلی موسوی‌اردبیلی

1403/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفاهيم / مفهوم شرط / استدلال آيت الله خوئی برای اثبات مفهوم قضيه شرطيه و اشکالات آن

 

2 ـ مرحوم آيت الله خوئی بر اساس مبنای خود در معنای اخبار و انشاء می‌فرماید: جمله خبریه وضع شده است تا دلالت بر قصد متکلم برای حکايت و اخبار از واقع بنماید و جمله انشائیه برای دلالت بر قصد متکلم برای ابراز امر اعتباری نفسانی وضع شده است. در نتیجه اگر جمله شرطیه اخباری باشد، مفاد آن دلالت بر قصد متکلم برای حکايت و اخبار از ثبوت چيزی در خارج بنا بر تقدیر چيز ديگری در خارج دارد و دلالت بر قصد متکلم به نحو مطلق برای حکايت ندارد. بنابر اين با انتفاء شرط، قصد حکايت و اخبار نيز منتفی خواهد بود.

اما جمله شرطیه انشائیه چون دلالت بر اين دارد که اعتباری که متکلم انجام داده به نحو مطلق نبوده و بلکه به تقدیر خاص ـ يعنی تقدیر وجود شرط ـ انجام پذيرفته است، لازمه آن اين خواهد بود که با انتفاء شرط، اعتبار نيز منتفی گردد، زيرا در صورتی که اعتبار مولا مقيّد به حالتی خاص باشد لازمه آن عدم اعتبار با انتفاء اين حالت است و اين ملازمه نيز به نحو بيّن بالمعنی الأخصّ است، چون به مجرد تصور عدم اطلاق در اعتبار مولا، انتقال به چنين لازمه‌ای صورت می‌پذيرد.[1]

اشکال مدعای ايشان نيز اين است که اولاً: معنايی که ايشان از اخبار و انشاء ارائه داده‌اند، معنای تمامی نيست و اشکال آن سابقاً گذشت.

و ثانياً: بنابر تسليم به مبنای ايشان نيز نمی‌توان پذيرفت که جمله شرطیه اخباریه دلالت بر انتفاء قصد حکايت با انتفاء شرط دارد، چون قصد قابل مشروط شدن نيست و امر آن دایر مدار وجود و عدم است. به عبارت ديگر نمی‌توان ادعا کرد که آنچه که در جمله شرطیه اخباریه مشروط است، اخبار است نه مخبر به.

ثالثاً: اگر در جمله شرطيه خبریه، قصد حکايت منوط بر شرط شده باشد، اتفاقی که با انتفاء شرط رخ می‌دهد، انتفاء مدلول مطابقی کلام ـ يعنی قصد حکايت ـ است، در حالی که سابقاً گفتيم که انتفاء منطوق با انتفاء قيد مذکور در کلام، امری مسلم است و ارتباطی به افاده مفهوم توسط کلام ندارد.

رابعاً: اگر بپذيريم که در جمله شرطیه خبریه آنچه که مشروط است، قصد حکايت از ثبوت نسبت در خارج است، پس در قضیه شرطیه انشائیه نيز بايد ملتزم شويم که آنچه که مشروط شده است، قصد متکلم برای ابراز امر اعتباری نفسانی است، نه خود اعتبار، و در اين صورت انتفاء شرط دلالتی بر عدم اعتبار نخواهد داشت، بلکه حداکثر دلالت بر عدم قصد متکلم برای ابراز آن خواهد داشت که ملازمه‌ای با عدم اعتبار ندارد.

خامساً: اين که لازمه مشروط شدن اعتبار را عدم اعتبار در صورت فقدان شرط بدانيم و ادعا کنيم که اين ملازمه به نحو بيّن بالمعنی الأخصّ است، مصادره است، چون اين مطلب مبتنی بر اين است که شرط علّت منحصره برای اعتبار باشد، در حالی که ايشان عليّت شرط برای جزاء چه رسد به انحصاری بودن آن را نفی می‌کنند. به عبارت ديگر اگر علت بودن شرط برای جزاء را نفی کنيم و جزاء را معلول شرط ندانيم، چه وجهی دارد که شرط را علّت برای اعتبار بدانيم؟ و اگر شرط علّت منحصره برای اعتبار نباشد، چه وجهی دارد که با انتفاء آن اعتبار منتفی گردد؟

3 ـ مرحوم شهيد صدر ادعا می‌کند که طريق برهانی برای اثبات مفهوم برای قضایای شرطیه وجود ندارد و تنها راهی که برای آن هست، تمسک به وجدان عرفی و انسباق است.

ايشان در بيان اين مطلب می‌فرمايد: از يک طرف می‌بينيم که راه‌هايی که برای اثبات افاده مفهوم توسط جمله شرطيه بيان شده است، هيچ يک قابل التزام نبوده و دارای اشکال است.

اما از طرف ديگر نيز اولاً: بالوجدان می‌توانيم بفهميم که جملات شرطیه‌ای که دارای جزاء انشائی هستند و شرط در آنها مقوّم موضوع نيست، افاده مفهوم می‌کنند.

و ثانياً: دلالت آنها بر مفهوم به گونه‌ای نيست که اگر فاقد مفهوم باشند، استعمال ادوات شرط در آنها مجاز بوده و مبتنی بر عنايت باشد.

و ثالثاً: دلالت جملات شرطیه بر مفهوم، سنخی از دلالت است که قابلیت تبعیض را داراست، به اين معنا که اگر به دلیل خارجی ثابت شود که علّت ديگری غير از شرط مذکور در قضيه برای حکم وجود دارد، مفهوم قضیه بالکل از بين نمی‌رود، بلکه تبعّض پيدا کرده و به نسبت به غير اين دو علّت ـ يعنی شرط مذکور در قضیه و علّت دومی که دليل خارجی آن را بيان کرده است ـ باقی می‌ماند.

و رابعاً: بالوجدان می‌توان فهمید که در جملات شرطیه‌ای که جزاء در آنها اخباری است، مفهومی وجود ندراد، مثل اين که گفته شود: «إذا أکلت السمّ متّ» که دلالتی بر عدم مرگ در صورت نخوردن سم ندارد.

بنابر اين باید نظریه‌ای را مطرح کرد که بتواند برای جميع موارد بالا، تفسيری ارائه نمايد که در ادامه به بيان نظريه ايشان خواهيم پرداخت ان شاء الله.

 


[1] محاضرات في أصول الفقه، الفياض، الشيخ محمد إسحاق، ج4، ص212.