1403/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهيم / مفهوم شرط / وضع؛ منشاء وچود رابطه عليّت بين شرط و جزاء
جلسه قبل گفتيم که ادعا شده است که وضعاً بين مقدم و تالی در جمله شرطيه عليّتی برقرار نيست و ادعای انصراف شرط به اکمل موارد علاقه لزوميه نيز وجهی ندارد.
اما مرحوم میرزای نایینی مدعی است که جملات شرطیه ظهور در اين دارند که بین شرط و جزاء ترتب وجود داشته باشد به نحوی که شرط علت برای جزاء محسوب گردد و میفرمايد: «ظاهر القضيّة الشرطيّة هو ذلك، لأنّ ظاهر جعل شيء مقدّماً وجعل شيء آخر تالياً هو ترتّب التالي على المقدّم، فإن كان هذا الترتّب موافقاً للواقع ونفس الأمر ـ بأن يكون المقدّم علّة للتالي ـ فهو، وإلا لزم عدم مطابقة ظاهر الكلام للواقع مع كون المتكلّم في مقام البيان على ما هو الأصل في المخاطبات العرفيّة، وعليه فبظهور الجملة الشرطيّة في ترتّب التالي على المقدّم يستكشف كون المقدّم علّة للتالي وإن لم يكن ذلك مأخوذاً في نفس الموضوع له.»[1]
در کلمات مقرّر مرحوم محقق عراقی نیز نظیر این مدعا وجود دارد.[2]
ظاهر کلام مرحوم ميرزای نایینی اين است که وجود رابطه علّی بين مقدم و تالی، ناشی از تمسّک به اصل تطابق بين مقام ثبوت و اثبات است. اما اين مطلب تمام نيست، زیرا حداکثر چيزی که از قضیه شرطیه میتوان استفاده نمود اين است که در صورت وجود شرط، جزاء نيز محقق است، اعم از اين که بين آنها رابطه علّی وجود داشته باشد يا نه. بنابر اين با تمسّک به اصل تطابق مقام ثبوت و مقام اثبات، نمیتوان پی به وجود رابطه علّی بين جزاء و شرط در مقام ثبوت برد.
اما با این وجود، اصل مدعای وجود رابطه علّی بين مقدّم و تالی در قضایای شرطیه، مدعای صحيحی است و منشأ آن نيز وضع است نه اصول لفظی.
بيان مطلب اين که همان گونه که سابقاً گذشت، آنچه که در برداشت منطوق و مفهوم از قضایا دارای اهمیت است، کشف مراد متکلم است، بدون اين که تطابق آن با خارج در اين مقام اهمیتی داشته باشد. بنابر این در بررسی این که شرط دارای عليّت برای جزاء هست يا خير، نبايد رابطهای را که بين شرط و جزاء در واقع وجود دارد، مد نظر قرار داد، بلکه باید ديد شرط بما هو هو چه رابطهای با جزاء بما هو هو دارد.
به عبارت دیگر برای بررسی رابطه بین شرط و جزاء، آنچه که مد نظر واقع میشود تنها هيأت جمله شرطیه است نه ماده آن، به اين معنا که هر چيزی که در هيأت جمله شرطیه به عنوان شرط واقع شود، نسبت آن با هر چيزی که در آن هيأت به عنوان جزاء واقع شود بررسی میشود، با غض نظر از اين که آنچه که شرط يا جزاء واقع شده، چيست و بين آنها در واقع چه نسبتی برقرار است.
اما آنچه که میتوان در اين خصوص ادعا کرد اين است که قضيه شرطیه وضعاً دلالت بر این دارد که با تحقق شرط، جزاء نيز محقق میشود و اين مطلب قابل انکار نيست. منظور از رابطه علّی بین مقدم و تالی نيز چيزی بجز اين نيست که همان رابطهای که بين علت و معلول وجود دارد به نحوی که در صورت وجود علّت، معلول لزوماً محقّق خواهد بود، بين مقدم و تالی نيز برقرار است، هرچند در واقع بين آنها رابطه علّی وجود نداشته باشد.
البته باید دقت کرد که نتیجه اين مطلب اين نیست که شرط، علّيّت تامّه برای جزاء داشته باشد، بلکه مدعای مذکور اعم از اين است که شرط، علّت تامّه برای جزاء باشد یا جزء اخير علّت تامّه آن.
و با اين مطلب پاسخ از اين که موضوع له هيأت در جملات شرطیه چيست نيز معلوم میشود، بدین معنا که میتوان گفت: موضوع له ادات شرط، اصل نسبت علّی بین دو جزء جمله شرطیه است، در حالی که بر اساس موضوع له هيأت، میتوان علّت و معلول را در اين ربطه علّی تعيين نمود و بیان کرد که شرط علّت و جزاء معلول است.