درس خارج اصول استاد سیدعلی موسوی‌اردبیلی

1403/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفاهيم / مقدمات / اشکال شهيد صدر بر شرط افاده مفهوم مخالفت

 

گفتيم که تنها ملاکی که برای افاده مفهوم توسط قضیه وجود دارد، اين است که قيد مذکور در آن، عليّت منحصره برای ترتّب حکم بر موضوع داشته باشد.

اما مرحوم شهيد صدر با اشکال بر شرطی که برای افاده مفهوم مخالفت توسط قضیه ذکر شد، می‌فرمایند: همين که حکم در جزاء منوط و ملصق به شرط باشد به نحوی که از آن منفک نبوده و هرجا که حکم در جزاء ثابت شد، شرط نیز ثابت باشد، در وجود مفهوم کفایت می‌کند، ولو این که شرط و جزاء معلول علت سوم منحصره‌ای باشند، و يا اين که اصلاً علّيتی برقرار نباشد بلکه تلازم و ملاصقه بین شرط و جزاء از باب صدفه و اتفاق باشد.[1]

اما اگر مراد از التصاق شرط و جزاء، دلالت لفظ بر وجود چنين ملاصقه‌ای بين آنها باشد به نحوی که لفظ دلالت کند که جزاء، وجوداً و عدماً دایر مدار شرط است، این مطلب بجز در جایی که رابطه بين شرط و جزاء از سنخ رابطه علّت منحصره و معلول آن باشد، امکان‌پذير نيست، و بدون دلالت لفظ بر اين مطلب ولو اين که دلالت بر اين داشته باشد که جزاء فقط وجوداً دایر مدار شرط است، قضیه فاقد مفهوم خواهد بود، زيرا وجود جزاء با فقدان شرط نيز در اين صورت ممکن خواهد بود.

و چنانچه مرادشان از مطلب فوق اين باشد که مجرد التصاق خارجی بين جزاء و شرط کفايت می‌کند تا اين که در قضيه شرطيه بين آنها چنين رابطه‌ای برقرار گردد، اشکال آن این است که بحث ما در اين مقام، از ثبوت مفهوم برای لفظ است، نه از آنچه که لفظ از آن حکايت می‌کند، و اين که در خارج بين جزاء و شرط چه رابطه‌ای برقرار است، در بحث از ملاک اخذ به مفهوم لفظ، هيچ مدخليتی ندارد.

بيان مطلب این است که مراد از عليّت منحصره داشتن حيثيت تقييدیه برای ترتّب حکم بر موضوع، این نیست که تکويناً و يا اعتباراً چنين رابطه‌ای بين آنها برقرار باشد، بلکه منظور این است که متکلم چنين رابطه‌ای را بین آنها در نظر گرفته باشد.

به عبارت دیگر اگر کلامی که از متکلم صادر می‌شود به گونه‌ای باشد که وضعاً و يا مبتنی بر مقدمات حکمت دلالت بر این کند که حيثيت تقییدیه مذکور در قضیه، در نزد متکلم به عنوان علّت منحصره برای ترتّب حکم بر موضوع در نظر گرفته شده است، می‌توان ادعا کرد که اين قضیه دارای مفهومی است که توسط او قصد شده است، ولو نه تکویناً و نه اعتباراً چنين رابطه‌ای بین آنها نبوده و فقط تلازم وجودی بین آنها برقرار باشد، و یا این که تلازمی هم وجود نداشته باشد و متکلم در وجود چنین رابطه‌ای بین حیثیت تقییدیه و ترتّب حکم بر موضوع دچار اشتباه شده باشد، چون معلوم است که در این مقام بحث ما از تطابق معنای مراد از کلام با واقع نیست، بلکه آنچه که مد نظر است این است که بفهمیم کدام کلام است که ظهور در این دارد که علاوه بر منطوق آن، مفهوم آن نیز توسط متکلم اراده شده است.

مثلاً اگر کسی بگويد: «اگر هوا آفتابی باشد باران می‌بارد»، آنچه که برای ما در این مقام در خصوص این عبارت مهم است، این است که آيا متکلم آفتابی بودن هوا را به عنوان علت منحصره برای بارش باران در نظر گرفته است تا جمله او دارای مفهوم باشد يا خير؟ ولو می‌دانیم که آنچه که از لفظ اراده کرده است، مطابق با واقع نیست و متکلم در بیان آن خطا کرده است.

مرحوم شهيد صدر در ادامه کلام خود نيز مطالبی بيان کرده‌اند که جلسه آينده به ذکر آنها خواهيم پرداخت ان شاء الله.


[1] بحوث في علم الأصول، الهاشمي الشاهرودي، السيد محمود، ج3، ص142.