درس خارج اصول استاد سیدعلی موسوی‌اردبیلی

1400/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مباحث الألفاظ/مقدمه واجب/ تقسيمات واجب

 

راه حل پنجم: مرحوم آيت الله خویی برای حل اشکال عبادیت طهارات ثلاث در صورتی که قائل به مطلوبیت نفسی آنها نباشیم و يا این که مکلف با غفلت از مطلوبیت نفسی، آنها را بجا آورد، می‌فرماید: در عبادی بودن یک عمل، مجرد اين که آن عمل به نحوی به شارع انتساب پیدا کند، کفایت میکند، حتی اگر امری نیز به آن تعلق نگرفته باشد، بنابر این عبادیت طهارات ثلاث از ناحیه امر غیری نیست، بلکه از این جهت است که مکلف هنگام اتیان آنها قصد کرده است که با آنها توصل به واجب پیدا کند.[1]

اما اشکال این مدعا امر واضحی است، چون مجرد انتساب عمل به شارع سبب عبادی بودن آن نمی‌شود، وگرنه باید قائل شویم که اتیان جمیع توصلیات به قصد امتثال امر شارع آنها را عبادی می‌کند، بلکه در عبادی بودن يک عمل شرط است که عمل في حد نفسه و با غض نظر از نیت و قصد مکلف عبادی باشد، بدین معنا که در ترتب مصلحت بر آن قصد قربت مدخلیت داشته باشد.

بنابر این اتیان مقدمه به نحو عبادی، منوط بر این است که قصد امتثال امر در مقدمیت آن مقدمه مدخلیت داشته باشد و اگر امر نفسی آن منتفی باشد و قصد امتثال امر غیری را نیز کافی در عبادیت مقدمه ندانیم، وجهی برای عبادی بودن مقدمه وجود نخواهد داشت و مدعای مرحوم آيت الله خویی مبنی بر این که عبادی بودن مقدمه به واسطه قصد توصل به واجب به واسطه آن است، چیزی بجز کفایت قصد امر غیری در عبادی بودن مقدمه نیست.

مضافاً بر اين که حداکثر آن چیزی که بر مدعای ایشان مترتب است این است که طهارات ثلاث را می‌توان به نحو عبادی نیز اتیان کرد اما این مطلب اثبات نمی‌کند که شرط صحت طهارات ثلاث، اتیان آنها به قصد قربت است.

راه حل ششم: مرحوم آيت الله روحانی در حل مشکل مذکور می‌فرماید: در مواردی که مقدمه واجب، دارای امر نفسی استحبابی است، چون اجتماع دو امر در متعلق واحد امکانپذیر نیست، باید ملتزم شویم که اراده استحبابی در اراده وجوبی مندک شده است و هر دوی این ارادهها از حد خود خارج شدهاند و یک اراده واحد قوی از آن ایجاد شده است، به مانند موردی که دو نور ضعیف و شدید با یکدیگر در محل واحد جمع شوند، و چون اراده غیری اشدّ از اراده نفسی است، نتیجه لا محاله باید وجوب غیری اشدّ باشد، و اما از آنجا که این اراده غیری با بقیه ارادههای غیری متفاوت است ـ چون جهت راجح ذاتی نیز در آن مدخلیت پیدا کرده است ـ بنابر این قصد قربت با آن امکانپذیر است.

بنابر این هم در مثل طهارات ثلاث، قصد امر غیری در عبادی بودن آنها کفایت می‌کند و هم در روزه اعتکاف قصد اعتکاف در جایی که روزه واجب نباشد، کافی است، چون اتمام اعتکاف پس از شروع آن واجب است، چون اجماعی که حجیت داشته باشد بر اشتراط قصد امر نفسی روزه مستحبی در صحت آن در حال اعتکاف وجود ندارد.

اما در مثل نماز ظهر و نماز عصر، چون امر نفسی نماز ظهر اقوی از امر غیری به آن است، لا جرم بعد از اندکاک امر غیری و نفسی، آنچه که غلبه پیدا می‌کند، امر نفسی نماز ظهر است و در نتیجه قصد امر غیری متوجه به آن از جانب نماز عصر، کفایت در عبادی بودن آن نخواهد کرد.

در نتیجه حل مشکل همان مطلبی است که مرحوم آخوند ادعا کرده است مبنی بر این که طهارات ثلاث متعلق امر نفسی استحبابی هستند اما حل اشکالی که بر آن وارد شده بود، به همین نحوی است که بیان شد، نه به نحوی که مرحوم آخوند بیان کرد.[2]

ولی اشکال این مدعا ـ مضافاً بر اشکالی که سابقاً در خصوص مدعای عدم امکان اجتماع دو امر در موضوع واحد گذشت ـ این است که اولاً: مبتنی بر فرض تعلق امر غیری شرعی به مقدمه است، چون در غير اين صورت، اتیان مقدمه وجوب عقلی خواهد داشت و مقدمه متعلق دو اراده نخواهد بود تا يکی در دیگری مندک گردد.

و ثانياً: این که امر غیری به واسطه اندکاک امر نفسی در آن، صلاحیت اين را پیدا می‌کند که داعویت برای امتثال ایجاد کند، مدعای عجیبی است، چون اگر اندکاک امر نفسی در امر غیری، سبب زوال غیری بودن آن شود، باید قائل به وجوب نفسی مقدمه بشویم که قابل التزام نیست، و اگر غیری بودن آن باقی بماند، اشکال عدم امکان داعویت امر غیری بر سر جای خود باقی است و مجرد تشدید مطلوبیت، اين اشکال را مرتفع نمی‌سازد، چون آنچه که ايجاد اشکال می‌کند، غيری بودن امر است نه شدت و ضعف آن و معلوم است که التزام به برخورداری امر غیری از وجه نفسی، جمع بين ضدین است.

و ثالثاً: با فرض قبول اصل مدعای ایشان، تقدم وجوب نفسی بر وجوب غیری در مثال نماز ظهر و عدم کفایت قصد امر به نماز عصر در اتیان آن به جهت غلبه وجوب نفسی بر وجوب غیری، مجرد استحسان بوده و وجه صحيحی برای آن وجود ندارد، زیرا فرض بر این است که اندکاک دو وجوب در يک دیگر سبب زوال هيچ يک نشده است بلکه اين مطلب موجب تشدید آنها شده است ـ همان گونه که در مثال مقدمیت طهارات ثلاث برای نماز، وجوب غیری سبب زوال استحباب نفسی نمی‌شود، فلذا اتیان طهارت به قصد امر نفسی استحبابی آن نیز صحيح است ـ بنابر این ایشان باید ملتزم به کفایت قصد امتثال نماز عصر برای اتیان نماز ظهر بشوند، چون در اين مورد نیز امر غیری به سبب اندکاک امر نفسی در آن صلاحيت داعویت را پیدا خواهد کرد.


[1] محاضرات‌ في ‌الأصول، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج2، ص401.
[2] منتقى الأصول، الحكيم، السيد عبد الصاحب، ج2، ص248 - 250.