1400/10/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الألفاظ/مقدمه واجب/ تقسيمات واجب
3 پاسخ مرحوم آخوند به اشکال قابل قبول نیست، زیرا آنچه که امر غیری سبب بعث به آن میشود، چیزی نیست که فی الواقع مقدمیت دارد، بلکه آن چیزی است که مکلف توجه به مقدمیت آن دارد و چنانچه مکلف غافل از این باشد که قصد امتثال امر نفسی طهارت در مقدمیت آن مدخلیت دارد، وجهی برای این که قصد امتثال امر غیری متضمن چنین قصدی نیز باشد وجود ندارد، و وجه این که مرحوم آخوند در انتهای مطلب خود امر به تأمل کردهاند نیز ظاهراً همین است.
اما در پاسخ به اشکال سوم، مرحوم آيت الله خویی میفرماید: وجود امر وجوبی غیری سبب انتفاء امر نفسی استحبابی نمیگردد بلکه سبب تشدید استحباب آن میشود، همان گونه که استحباب عمل به واسطه تعلق نذر به آن منتفی نمیگردد. مضافاً بر این که انتفاء امر استحبابی نیز اشکالی وارد نمیکند، چون در عبادی بودن طهارات ثلاث قصد محبوبیت نفسی آنها کفایت میکند ولو امر نفسی به آنها تعلق نگرفته باشد.
بلکه میتوان گفت که آنچه متعلق امر غیری است، ذات طهارت نیست، بلکه طهارتی است که مقدمیت برای واجب دیگر دارد که شرط آن عبادی بودن آن است، بنابر این آنچه که متعلق امر نفسی استحبابی است، ذات طهارت است و آنچه که متعلق امر غیری وجوبی است، طهارتی است که عباديت دارد و در نتیجه متعلق این دو امر، با یکديگر تفاوت دارند.[1]
اما حق اين است که پاسخ اشکال سوم ـ قبل از اين که به روش آيت الله خویی به آن پاسخ داده شود ـ اين است که قاعده فلسفی امتناع جمع بين مثلين به اين معناست که دو چيز که از هر جهت بين آنها عينيت برقرار باشد، قابل جمع نيستند و وجه آن اين است که اثنينيت با عينيت من جميع الجهات قابل جمع نيست، بنابر اين در واقع امتناع جمع بين مثلين به جهت امتناع تصور مثلين است و اين قاعده در ما نحن فيه جايی ندارد، زیرا معلوم است که عينيت من جميع الجهات بين دو حکم مذکور برقرار نيست.
راه حل چهارم: مرحوم میرزای نایینی راه حل مشکل را در این میبینند که امر نفسی که به واجب تعلق گرفته است، همان گونه که سبب تعلق اوامر ضمنی به اجزاء آن میگردد و در نتیجه عبادیت هر جزء به قصد امتثال امر متعلق به آن تمام میشود، حصهای از آن امر نفسی نیز به شرائطی که در واجب نفسی مأخوذ شدهاند، تعلق میگیرد، بنابر این عبادی بودن شرائط واجب نفسی به همان ترتیب عبادی بودن اجزاء آن است.
سپس با اشکال بر این مدعا میفرمایند: در این صورت اختلاف بین طهارات ثلاث و باقی شروط مأخوذ در امر نفسی ـ مثل طهارت از خبث و استقبال ـ چیست که امر نفسی، سبب عبادیت طهارات ثلاث میشود اما سبب عبادیت آن شروط نمیگردد؟
در پاسخ به اشکال ایشان میفرماید: فارق این است که غرض از خصوص طهارات ثلاث ـ يعنی رفع حدث ـ جز با اتیان عبادی آنها حاصل نمیشود در حالی که غرض از باقی شرائط، بدون آن نیز حاصل میگردد و ثبوتاً اشکالی ندارد که چنین تفاوتی حتی در اجزاء نیز وجود داشته باشد اگرچه اثباتاً تفاوت مذکور واقع نشده است. [2]
مرحوم آيت الله خویی در اشکال بر مدعای مرحوم میرزای نایینی میفرماید: امر به مرکب اگرچه سبب تعلق اوامر ضمنی به اجزاء و تقیّدات آن نیز میشود، اما سبب تعلق امر ضمنی به خود قیود و شرائط نمیگردد، وگرنه نباید فرقی بین اجزاء و شرائط وجود داشته باشد. علاوه بر این که سابقاً گذشت که تعلق امر غیری به مقدمات داخليه ممکن نیست و اگر شرائط متعلق امر نفسی باشند، از مقدمات داخلیه محسوب میشوند و در نتیجه امر غیری نمیتواند به آنها تعلق بگیرد.[3]
حق این است که اشکال مرحوم آيت الله خویی بر مدعای میرزای نایینی، اشکال واردی است، هرچند این مطلب که تعلق امر به مرکب سبب تعلق اوامر ضمنی به اجزاء و تقیدات آن میگردد، مدعای صحیحی نیست و تفصیل آن سابقاً گذشت و گفتیم که امری که به اجزاء مرکب تعلق میگیرد، همان امر متعلق به مرکب است.
بنابر اين آنچه که مرحوم میرزای نایینی فرمودند مبنی بر این که ثبوتاً ممکن است که برخی از اجزای مرکب عبادی را بدون قصد قربت اتیان نمود، مدعای صحیحی نیست، زیرا در فرضی که مرکب عبادی باشد معنای آن چیزی بجز عبادی بودن جمیع اجزاء آن نیست.