1400/10/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الألفاظ/مقدمه واجب/ تقسيمات واجب
حق این است که اگر ثواب را استحقاقی بدانیم ـ بدین معنا که کسی که امتثال امر شارع کرده است حق مطالبه ثواب به واسطه اتیان مأمور به را داشته باشد ـ نمیتوان مجرد مدح عقلا را دلیل بر استحقاق ثواب دانست، چون مدح عقلا همان گونه که به امتثال امر تعلق میگیرد، به انقیاد نیز متعلق میشود، فلذا اگر کسی عملی را به قصد توصل به واجب نفسی انجام دهد اما بعداً معلوم شود که آن عمل مقدمه امتثال واجب نفسی نبوده است، باز هم در نزد عقلا ممدوح است، در حالی که معلوم است که در این حالت، عملی که انجام داده است از شؤون واجب نفسی به حساب نمیآيد تا ثواب آن بر این عمل بسط پیدا کند.
بلکه حتی شروع در خود واجب نفسی نیز تا وقتی که آن واجب به اتمام نرسیده باشد، سبب استحقاق ثواب نیست، مثلاً کسی که نماز را شروع کرده اما آن را به پایان نرسانیده است، استحقاق ثواب نخواهد داشت، چون بدون تکمیل عمل، امتثالی محقق نشده است و فرض بر این است که استحقاق ثواب مبتنی بر تحقق امتثال است.
البته استبعادی ندارد که ذیالمقدمهای که دارای مقدمات کثیره است ثواب بیشتری از ذیالمقدمهای داشته باشد که دارای مقدمات کمتری است، اما این مطلب به معنای ترشح ثواب بر مقدمات نیست، بلکه ثواب مربوط به خود ذیالمقدمه است، اما وجه کم یا زیاد بودن، کم یا زیاد بودن مقدمات آن است. به عبارت دیگر مقدمات میتوانند مدخلیت در ترتب ثواب بر ذیالمقدمه داشته باشند اما بر خود آنها ثوابی مترتب نمیگردد.
اما چنانچه ثواب را تفضلی از جانب شارع بدانیم، استبعادی ندارد که تفضل شارع شامل حال مقدمات نیز بشود، چون کسی که مقدمات را به قصد توصل به ذیالمقدمه انجام میدهد، حتی اگر به ذیالمقدمه نیز واصل نشود، به واسطه انقیاد، زمینه توجه فضل الهی به خود را ایجاد کرده است و شمول آن فضل بر او استبعادی ندارد.
همان گونه که اگر ثواب را ناشی از جعل شارع بدانیم، میتوان ملتزم شد که شارع مقدس در برخی از موارد، بر اتیان مقدمات نیز جعل ثواب کرده است، مثل جعل ثواب بر طی طریق برای زیارت ابی عبدالله(ع).
البته مرحوم میرزای نایینی قائل شدهاند که آنچه در برخی از ادله مبنی بر ترتب ثواب بر مقدمات عمل وارد شده است ـ مثل آنچه که در آيه شریفه: «لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»[1] آمده است که در آن با وجود این که طی مسافت در غزوه تبوک به عنوان مقدمه جهاد بود و در نهایت جهادی واقع نشد، خداوند بر این طی مسافت ثواب مترتب کرده است ـ به این خاطر است که در آن مقدمات، جهت مطلوبیت نفسی نیز وجود دارد، زیرا همراهی با نبی اسلام(ص) و افزودن بر شوکت و جلالت لشکر آن حضرت، از اعظم عبادات نفسیه است.[2]
اما مرحوم امام فرمودهاند: دلالت این ادله بر وجوب نفسی خالی از اشکال نیست و بهتر است که به همان نحو سومی که گفته شد آنها را توجیه کنیم.[3]
ولی حق اين است که کلام مرحوم میرزای نایینی نیز خالی از وجه نیست و هر دو توجیه قابل التزام است.
2 ـ ترتب عقاب بر ترک واجب غیری
اگر کسی مقدمه واجب استقبالی را ترک کند به نحوی که اتیان آن واجب در ظرف خود، دیگر برای او ممکن نباشد، آيا به مجرد ترک مقدمه استحقاق عقاب خواهد داشت يا عقاب مترتب بر ترک خود واجب است؟
ممکن است گمان شود ثمره این بحث در جایی ظاهر میشود که کسی مقدمه واجب استقبالی را ترک کند اما در ظرف واجب، به جهت دیگری اتیان واجب ممکن نباشد ـ مثل این که کسی برای رفتن به حج بلیط هواپیما تهیه نکند اما در روز عرفه و بعد از آن، به جهت سیل امکان وقوفین فراهم نشود ـ که بنابر قول اول، استحقاق عقاب خواهد داشت اما بنابر قول دوم، مستحق عقاب نیست.
ولی حق این است که این بحث ثمره عملی ندارد، چون اگر بعد از ترک مقدمه معلوم شود که به جهت دیگری اتیان ذیالمقدمه واجب نبوده است، اين مطلب کاشف از عدم امر مقدمی به فعل متروک است، چون امر به مقدمه تابع امر به ذیالمقدمه است و با انتفاء امر به ذیالمقدمه به جهت عدم قدرت بر آن، امر به مقدمه نیز منتفی خواهد بود.
اما مرحوم آخوند قائل به این است که استحقاق عقاب در زمان ترک مقدمه وجود دارد[4] و مرحوم محقق اصفهانی در توجیه آن میفرماید: دلیل این مدعا این است که معصیتی که سبب میشود عقل حکم به استحقاق عقاب مرتکب آن بکند، دایر مدار عدم انقیاد است و چون انقیاد معلول ـ يعنی امر به مقدمه ـ لازمه انقیاد علت ـ يعنی امر به واجب نفسی ـ است پس لازمه ترک مقدمه، عدم انقیاد واجب است و در نتیجه استحقاق عقاب به واسطه آن وجود دارد، هرچند صدق ترک واجب نفسی تا زمانی که ظرف زمانی آن فرا برسد معقول نیست ـ چون نقیض فعل در یک زمانی ترک آن در همان زمان است ـ زیرا همان گونه که گفتیم، استحقاق عقاب، مترتب بر ترک واجب نیست بلکه مترتب بر صدق عدم انقیاد است.
اما در ادامه احتمال عدم ترتب عقاب بر ترک مقدمه را نیز به این ترتیب توجیه میکنند که انقیاد واجب نفسی و انبعاث به آن، جز در ظرف خود آن واجب ممکن نیست، بنابر این عدم انقیاد نیز باید نقیض همان انقیاد بوده و مقید به ظرف واجب باشد نه عدم به نحو مطلق.[5]