1400/08/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الألفاظ/مقدمه واجب/ تقسيمات واجب
اشکال محقق اصفهانی بر پاسخ آخوند به محقق نهاوندی و نقد اشکال
مرحوم محقق اصفهانی در اشکال به مرحوم آخوند میفرمایند: تعلق شوق به امر استقبالی اگرچه ممکن است اما واضح است که اراده مجرّد شوق نیست، بلکه مرتبه خاصی از آن است که سبب میشود قوه باعثه به فعلیت برسد، بنابر این انبعاث قوه عامله که در عضلات است و از حرکت عضلات منفک نیست، نمیتواند از آن تخلف داشته باشد، به همین جهت است که گفته میشود اراده جزء اخیر علت تامه برای حرکت عضلات است.
و اما پاسخ آنچه ادعا شده است مبنی بر این که اگر مراد دارای مقدمات باشد، اراده باید به امر استقبالی تعلق بگیرد تا این که اراده مقدمات ناشی از اراده ذیالمقدمه باشد، این است که آنچه در باب تبعیت مسلّم است، تبعیت شوق متعلق به مقدمه از شوق متعلق به ذیالمقدمه است، نه تبعیت مقدمه از جزء اخیر علت تامه، زیرا در این صورت یا انفکاک علت از معلول لازم میآيد ـ اگر قائل به استقبالی بودن مراد باشیم ـ و یا تقدم معلول بر علت ـ چنانچه اراده متعلق به ذیالمقدمه را متأخر از اراده متعلق به مقدمه بدانیم ـ بنابر این شوق متعلق به ذیالمقدمه وقتی به حدی خاص رسید که به جهت وجود مقدمات نتوانست از آن حد تجاوز کند، در همان مقام توقف میکند تا این که مقدمات حاصل شود ولی شوق متعلق به مقدمه در این حال بر خلاف شوق متعلق به ذیالمقدمه به حد باعثیت میرسد.[1]
در واقع محصل مدعای مرحوم محقق اصفهانی ـ همان گونه که در اثنای کلام ایشان نیز آمده است ـ این است که مادامی که قابلیت چیزی برای تحقق خارجی به واسطه عدم مانع و توفر شرائط تمام نباشد، تعلق اراده تکوینی به آن محال است، چون تعلق اراده تکوینی به یک چیز مساوی با تحقق آن در خارج است و با وجود مانع از چنین امری، اراده نیز نمیتواند به آن تعلق بگیرد.
اما حق این است که چنین معنایی از اراده اگرچه در خصوص ذات اقدس الهی بلا مانع است ـ زیرا اراده الهی جدای از تصرف تکوینی نبوده و به نحو کن فیکون است ـ اما در مورد غیر خداوند متعال، قابل قبول نیست، بلکه اراده در غیر ذات اقدس الهی آن مرحلهای از شوق است که اگر مانعی خارجی ـ يعنی خارج از قوای نفسانی ـ برای اثرگذاری آن وجود نداشته باشد و جمیع شرائط خارجیه نیز مهیا باشد، سبب تحریک عضلات به سمت مراد میشود و وجود همین اراده است که سبب رفع مانع و تحصیل مقدمات میگردد.
البته گاهی از اوقات عدم توجه به موانع و يا مقدمات خارجیه سبب میشود که شوق بسیار زیادی نسبت به چیزی در نفس ایجاد گردد اما با توجه بعدی به آن موانع و مقدمات، شوقی که به آن چیز وجود دارد فروکش میکند و همین امر سبب از بین رفتن اراده میگردد.
اما در مواردی نیز با وجود ممکن نبودن رفع موانع یا تحصیل مقدمات، آن چیز به قدری برای فرد مطلوبیت دارد که نه تنها شوق او به آن کم نمیشود بلکه روز به روز نیز افزایش مییابد، و همین مطلب دلیل بر این است که اراده را نمیتوان شوقی دانست که بالفعل سبب تحریک عضلات و تحقق مراد ـ يعنی چیزی که قابلیت برای تعلق اراده در آن تمام است ـ در خارج میشود، چون از آنجا که نسبت اراده با جمیع متعلقات بالسویه است، در جمیع متعلقات رسیدن به حد خاصی از شوق باید سبب تحقق مراد در خارج شود، زیرا اراده امری نفسانی است و امور خارج از نفس نمیتوانند در فاعلیت آن تأثر بگذارد، در حالی که معلوم است که در برخی از امور با وجود شوق بسیار زیادی که در نفس به آنها وجود دارد، تحقق خارجی صورت نمیپذیرد ولی در برخی دیگر از متعلقات با وجود تعلق شوقی بسیار کمتر به آنها در نفس، مراد در خارج محقق میشود.
پس مجرد وصول به مرتبه خاصی از شوق نمیتواند سبب تحریک عضلات به سمت مراد باشد، بلکه شوق نفسانی مقتضی برای تحریک عضلات است، به همین جهت نمیتوان آن را جزء اخیر علت تامه برای تحریک عضلات دانست و در این صورت تأخیر مراد از آن بلا اشکال است.
مضافاً بر این که حتی اگر بپذیریم تبعیت مقدمه از ذیالمقدمه فقط در تعلق شوق به آن است و نه در تعلق اراده، این اشکال پیش میآيد که اگر شوقی که به ذیالمقدمه تعلق گرفته است به واسطه توقف آن بر مقدمه نتواند از حد خاصی فراتر رفته و به حد اراده برسد، چگونه شوق متعلق به مقدمه که تابع آن است به حدی که برای تحقق اراده لازم است میتواند برسد؟
اگر گفته شود که حدی از شوق که برای تحقق اراده به مقدمه لازم است با حدی از آن که برای تحقق اراده به ذیالمقدمه لازم است متفاوت است و حد شوق در مورد اول کمتر از حد آن در مورد دوم است، در پاسخ همان مطلبی گفته میشود که گذشت مبنی بر این که اراده از امور نفسانی است و فاعلیت آن نمیتواند متوقف بر اموری خارج از نفس باشد.