درس تفسیر استاد مصطفوی

93/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 68 آل عمران در موضوع ولایت اهل بیت علیهم السلام
«قال الله تعالی: فلم تحاجون فیما لیس لکم به علم و الله یعلم و انتم لا تعلمون. ما کان ابرهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما و ما کان المشرکین. ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا و الله ولی المومنین». آیه 68 سوره آل عمران،

ترجمه
 میفرماید: «ان اولی الناس بابراهیم» اولی و نزدیکتر به حضرت ابراهیم کسانی است که از حضرت ابراهیم علی نبینا و علیه و آلهما الصلاه و السلام تبعیت میکند «و هذا النبی و الذین آمنوا» و این پیامبر و آنهایی که ایمان دارند «و الله ولی المومنین»، این ترجمه آیه بود اجمالاً.

دقت در معنی و مراجعه به تفاسیر
اما به معنای این آیه دقت کنیم، آنگاه به تفسیر مراجعه کنیم. در این آیه به حضرت ابراهیم یک اولویتی نسبت میدهد که این اولویت یک قرب نسبی یا قرب مکانی و یا قرب در همنشینی به نظر نمیرسد، طبیعتاً منظور از این اولی الناس آن اولویتی باشد که نسبت به مقام معنوی حضرت ابراهیم قرب و ارتباط داشته باشند. آنهایی هستند که متابعت کردند حضرت ابراهیم را، معلوم است که منظور از این متابعت عادی نیست و الا کل پیروان حضرت ابراهیم میشد اولی الناس. «و هذا النبی و الذین آمنوا»، «هذا النبی» ضمیر به حضرت ابراهیم برود یعنی این پیامبر و کسانی که ایمان آوردند که در این صورت جمله ناقص میشود که اولی الناس گفت بعد «و هذا النبی و الذین آمنوا» و اگر نبی مراد حضرت ابراهیم نباشد، معنای آیه را براساس فهم قاصر میفهمیم که آن اتبعوه خاص که منظور از متابعت به شکل کامل باشد، هم متابعت نسبی و هم متابعت معنوی، این پیامبر یعنی پیامبر اعظم «و الذین آمنوا»، و الذین آمنوا هم در دید ابتدائی میشود آنانی که ایمان آوردند، آنان که ایمان آوردند کل مسلمانهاست، این باز تطبیق نمیکند. چون این آیه میخواهد آن وارثان و پیروان و اولیائی که پس از حضرت ابراهیم میآیند را بیان بکند. اگر منظور همه کسانی باشند که فقط ایمان به خدا داشته باشند، دیگر معنی نمیدهد که متابعین خاص و اولی الناس به حساب بیاید. «و الله ولی المومنین»، خداوند ولی مومنین است، این هم یک فیض و عنایت ویژه که یک ولایت خاص یعنی یک سرپرستی مستقیم و ویژه دارد خداوند نسبت به این دسته. پس از دقت به این معنا باید پیدا کنیم که اینها کیانند؟ مردم عادی که نمیتواند باشند، پس کیانند؟

روایت اصول کافی در تفسیر اولی الناس
 مراجعه بکنیم اولا مصدر و منبع معتبر کتاب اصول کافی کتاب حجت باب فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایه، در این باب آیاتی که درباره ولایت آمده است در این باب ذکر شده. روایت 20 این باب سند این است: الحسین بن محمد عن معلی بن محمد عن الوشاء عن مثنی عن عبدالله بن اجلان عن ابی جعفر، روایت سندش از اعتبار ابتدائی برخوردار است، هرچند در حد صحیحه نمیشود اعلام کرد ولی روایت دارای اعتباری است. از امام باقر علیه السلام «فی قوله تعالی ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه، للذین یعنی لانهم الذین تبعوه»، تقریبا این لام للذین این تعلیل و توصیف را در ضمن دارد. «للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا قال هم الائمه و من اتبعهم[1]»، آن کسانی که اولی الناس هستند، آن کسانی که به حضرت ابراهیم نسباً و معنویاً نزدیک هستند و در حقیقت وارثان معنوی و نسبی حضرت ابراهیم علیه الصلاه و السلام هستند، همین ائمه معصومین هستند.


منظور از من اتبعهم چه کسانی هستند؟
«من اتبعهم» شیعیان امیرالمومنین منتها آیا کل شیعیان این هستند؟ یعنی واقعا از آن اولی الناس هستند؟ در تعابیر که دقت کنیم، پیدا میشود که آن گروهی که «اتبعهم». اینجا دیگر نکتهها دارد. همان حدیث معروفی که کسی آمد به واسطه شخصی از حضرت علی علیه السلام سوال کرد که ما واقعا از شیعیان شما هستیم؟ جواب آمد که اگر پایبند به واجبات و محرمات هستید بله، اگر پایبند به واجبات و محرمات نیستید نه. «من اتبعهم» نگفته است «شیعتنا» یعنی متابعت کنند از ائمه به معنای کلمه، متابعت به معنای کلمه از ائمه عقیدتاً و عملاً، عقیدتاً بدانند که پیامبر و علی یک روح در یک جسم است، «انفسنا و انفسکم» طبق تفسیر شیعه و سنی که در آیه مباهله است. و پیامبر علی است و علی پیامبر است، نفسش است با یک فرق یکی را اسمش میگذاریم نقطه و یکی را تعبیر میکنیم باء بسم الله، فرقش فقط لفظی است. که خود علی علیه السلام در آن روایتی که از طریق ابناء عامه است که امیرالمومنین فرمود: رسول الله الاعظم باء «بسم الله الرحمن الرحیم» و کل« بسم الله الرحمن الرحیم» در محاق اسم اعظم است. که گفته بودیم کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم من العبد ککلمه کن من الرب». لذا اگرکسی مشکلی داشته باشد یا بخواهد روحیهاش تقویت بشود هر روز صبح یازده تا «بسم الله الرحمن الرحیم» و شب هم یازده« بسم الله الرحمن الرحیم». این «بسم الله الرحمن الرحیم» که اسم اعظم شد.

منظور از اینکه علی علیه السلام نقطه باء بسم الله است
 طبق روایت ابناء عامه که از علی نقل میکنند. اکثر روایات ابناء عامه بعد از ابوهریره از ابن عباس است و عائشه و امیرالمومنین که کل روایاتشان تقریبا از این سه نفر است. از امیرالمومنین علی علیه السلام نقل میکند که فرمود: رسول الله الاعظم باء بسم الله است «و أنا نقطه تحت باء بسم الله». ما این را معنایش در اوائل نمیفهمیدیم، مثل ما هم دیدم کتاب هم نوشتند ولی نفهمیدند و یک چیزهایی اعلام کردند و توجیه کردند. در آخر که به قول مرحوم شیخ عبدالکریم حائری قدس الله نفسه الزکیه موسسه حوزه دیدیم این دو تا نمیشود، نقطه با باء دو تا نیست،  تعبیر دو تاست، یک حقیقت است، یک روح است در دو قالب، «أنا نقطه تحت باء بسم الله». علی جان پیامبر است و پیامبر هم خود علی. عقیدتا متابعت کنیم از اتباع باشیم، برای بعضی از عزیزان توصیه میشود میرود دنبال یک اذکاری طولانی، ذکر خیلی خوب است، بسیار چیز خوبی است، ولی ذکر فرع است، اصل معرفت است. عرفان ریشهاش معرفت است و معرفت هم ریشهاش ولایت است. ولایت را خیلی از عزیزان تقلیدی دارند، تقلیدی هم درست میشود چون ولایت فطری است، و الا برای بچه سنها که بحث معرفتی ندارد ولی برای امام حسین جان میدهد، چون فطرتش میگوید. منتها لازم است که امام شناسی بیشتر کار بکنیم. آیا شده است شما مثل قرآن که چندین بار ختم میکنید از الف تا یاء، نهج البلاغه را خوانده است کسی؟ قلیل، خیلیها از نهج البلاغه زیاد استفاده کردند ولی از اول تا آخر خوانده باشند. یک نذر بکنید که نتیجهاش قهری است، نذر کنید یک نهج البلاغه از بسم الله الرحمن الرحیم بخوانید، تا ختم کنید، یک نهج البلاغه را از اول تا آخرش بخوانید، یک صحیفه سجادیه از اول تا آخرش بخوانید، نذر کنید. میگویید من وقت ندارم، اشتباه است. نهج البلاغه و صحیفه سجادیه نذر کنید قربه الی الله این را بخوانم، معنایش را هم اجمالا که توجه کردید کافی است، لازم نیست به معانی آن به دقت تفصیلی فرابگیرید اجمالاً. و اما یک صحیفه سجادیه هم بخوانید. کسانی که میگوید من برای درس وقت ندارم، این را من قبول نمیکنم، این را تجربه دینی در فقه داریم که هر کسی فقه بخواند و اصول بخواند بگوید وقت ندارم ولی در بین آن وقتها حواساش به طرف درس باشد، قطعا به جایی میرسد و رشد میکند. اگر کسی منتظر بماند که من فرصتی دستم بشود که کتاب بنویسم، این خودش اغواءات شیطانی است، از راه دوستانه آمده است. به درستان و کار علمیتان که علاقه دارید، نسیه نگذارید، شروع کنید، وقت ندارید وقت خودش پیدا میکند. و ثانیا برای من و شما طلبه وقت بعد از عبادت فقط برای اینهاست، بقیه وقت تلف شدن است. کی این را میفهمیم؟ در همین دنیا میفهمیم، در دم مرگ هم خوب میفهمیم و در جامعه هم خوب میفهمیم. یک کسی که خودش را بیمه کند، اینکه میگوید سلطان القلوب بیمه شدن چه جوری است؟ قدرت علمی یک قدرت جادویی است، یعنی غیر طبیعی، کسی نمیتواند بر قدرت علمی فقهی غلبه کند. شما خبر ندارید امام خمینی چقدر برایش حرف میزدند اما چون فقیه بود شکست نمیخورد. آقای خویی را چقدر میگفتند بعضی از تندروها ولی چون قدرت فقهی داشت شکست نمیخورد و روز به روز اسمش بالاتر میرود. قدرت فقهی قدرت معجزهای است. لذا توصیه اگر کسالت جسمی هم داشتید درس بیایید سلامت میآید پیش سرش، و اگر استراحت کنید که خوب بشوید، آن استراحت که کردید برای اینکه درس نیایید آن استراحت به سود آدم تمام نمیشود. نهج البلاغه را روزی ده خط، پنج خط منتها هر روز فرصتی بشود توانستید یک صفحه، دو صفحه سه صفحه و نشانه بگذارید تا آخر. خود نهج البلاغه امام شناسی است، خود کلامکم نور در نهج البلاغه متجلی است. آن وقتی که آدم بخواند، معرفت آدم چقدر بالا میرود، قراردادی و فوق قراردادی که اگر همه کارها قراردادی باشد به جایی نمیرسیم، نور، معنویت اینها عمدتاً بیرون از قرارداد وارد میشود، آدم نمیفهمد. یک مرتبه میبیند از عبادت خوشاش میآید یک وقتی میبیند که از غیبت بدش میآید، این قراردادی نیست، اینها از پنجره نامرئی وارد میشود. خود نهج البلاغه را یک مرتبه میبینید که یک فهم و معرفت از پنجره نامرئی وارد شد، یک چیزهایی آدم میفهمد که قبلا نمیفهمد. همهاش قراردادی و معادلاتی فکر نکنید. معادلاتی هم خوب است، ولی همه کارها معادلاتی نیست. لذا در دنیا یک خط فکر معروفی است به نام تجربه دینی. تجربه دینی تقریبا همینهاست، یعنی معلومات و اطلاعات و وقایع خلاف معادلات و خلاف مقررات به دست میآید. بنابراین اولین کاری که میکنید مراجعه میکنیم به کلمه متابعت. متابعت معرفتی درست بشود، متابعت معرفتی که درست بشود، آدم از تنهایی و ضعف میآید بیرون. میبیند که ما وابستهایم ولی با چه قدرتی، وابستهایم به ولی خدا و آن ولی خداست، ما بی کس و تنها نیستیم، هیچ وقت دیگر احساس تنهایی و ضعف نمیکند و از غربت هم بیرون میآید، از وحدت بیرون میآید. اصلا غصه دیگر میرود، ما کسی داریم، ما غمخواری داریم، آقایی داریم. کسی بچهای که در خانه پدر مهربانی چگونه آرامش دارد، قابل مقایسه نیست. ارباب بی عدد و بی شمار مهربانتر از پدر و مادر مهربان است. بعد از معرفت اتباع و متابعت عملی، متابعت عملی دقیقاً مربوط میشود به دو نکته که انجام واجبات و ترک محرمات که امام سجاد سلام الله تعالی علیه میفرماید: «من عمل بما افترض الله علیه فهو خیر الناس و من اجتنب ما حرّم الله علیه فهو من اعبد الناس». افرادی که اینگونه هستند میشوند از اتباع اهل البیت و اتباع حضرت ابراهیم و اینها اولی الناس هستند. برکات وجودی دارند، برکات برای جامعه انسانی، جامعه شیعه و حوزات علمیه و برای مردم. لذا میگفتند تا زمانی که آیت الله العظمی خوانساری در تهران بود، موشکهای صدام که میآمد با آن هجم بالا تلف جانی نداشت، از برکات وجودی این اعاظم. و تا وقتی که آیت الله العظمی خوئی در حال حیات بود، خطری که متوجه حرمهای مقدسه یا حوزه علمیه میشود وجود نداشت، هر روز هر مقطع تاریخی بعثیها که کافر و ملحد بودند تقریبا، میخواستند حوزه را جمع بکنند فقط از ابهت مرجع نمیتوانستند اقدام بکنند و هیچ مانعی هم وجود نداشت. ببینید قدرت معنوی چه میکند. و الا همینها که الان حرمها تخریب میکنند، راحت میتوانستند این کار را بکنند. و بعد از رحلت ایشان بود که سامرا را تخریب کردند. لذا امام درباره آقای خوانساری فرموده است که آقای خوانساری را در تقوایش شک نداریم، شک در عصمتش داریم. نمیگوییم متقی است یا نیست، شک داریم که عصمت دارد یا ندارد. و من اتبعوه، در تربیتتان، در اخلاقتان و در معرفتتان دنبال این و آن نروید، اگر کسی را به عنوان فقیه تشخیص ندادید یا به عنوان شخصی که واقعا خودش را میشناسیم که از نظر التزام فعلا او روحش با تقوا گره خورده است، اگر از نزدیک افراد اینجوری نشناسیم، خیلی در بازار امروز بحثهایی باز شده است که به عرفان و تصوف و این چیزها دعوت میکند. «من اتبعهم»، مرحوم کلینی قدس الله نفسه الزکیه روایتی نقل میکند در مورد آیه شماره 131 سوره بقره که میفرماید از امام باقر علیه السلام «قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و قال انما عنی بذلک علیا و فاطمه و الحسن و الحسین و جرت بعدهم فی الائمه». بعد میفرماید «فان آمنوا» یعنی مردم «بمثل ما آمنتم به یعنی علیا و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه فقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم فی شقاق[2]» که مثال بارزش وهابیت و داعش که اینکه قرآن میگوید شقاق، روگردانند از ائمه. بارزترین مصداق شقاق در تاریخ، چه شقاقی که برای آنها سر بریدن مردم از سر بریدن گوسفند و گاو خیلی راحتتر است، زن و بچه و بی گناه و با گناه اصلا مفهوم و معنی ندارد و اسمش هم متاسفانه اسلام. خود وهابیت قاضی وهابی هم اخیرا دیدم در یک روزنامهای که نوشته این داعشیها و نصرتیها اهل ضلالت و گمراهی هستند. خودشان ساخته بودند بعد از مدتی کشف شده که اهل ضلالتند. مبدأً یکی است رو گرداندن از مسیر اهل بیت فی شقاق، و همیشه هم اینطوری بوده است.

تفسیر عیاشی
 در کتاب تفسیر عیاشی  و کتاب تفسیر قمی علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن منصور بن یونس عن عمرو بن یزید عن ابی عبدالله سند معتبر است براساس توثیق عام، در این کتاب تفسیر قمی و در تفسیر عیاشی از علی بن نعمان نقل میکند از امام صادق[3]، هر دو از امام صادق منتها سند فرق میکند. «ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا و الله ولی المومنین قال هم الائمه و اتباعهم[4]». این روایت هم در این دو کتاب و هم در کتاب اثبات الهدی[5] و کتاب بحار[6] هم در تفسیر برهان[7] آمده است. روایت دیگر در تفسیر عیاشی از ابی عبدالله راوی روایت ابی الصباح کنانی است که از اعتبار برخوردار است، «یقول فی قول الله تعالی ان اولی الناس بابراهیم»، تا آخر آیه میفرماید: «ثم قال علی ولی الله علی دین ابراهیم و منهاجه و أنتم اولی الناس[8]»، منظور از این اولی الناس ائمه است و علی علیه السلام و منهاج و سلوک و طریقتی که از سوی امیرالمومنین سلام الله تعالی علیه به لطف خدا در اختیار ما قرار گرفته است، طریقت درست است و منهاج و روش درستی است. کسی که میخواهد در این دنیا به عنوان انسان، عارف، مسلمان و آزاد و بدون دغدغه و مطمئن زندگی بکند، باید در مسیر امیرالمومنین حرکت کند که از سید الشهداء روایتی است «طریقتنا و سنتنا الرشد»، کسی که به رشد برسد، نجات پیدا کرده است از گرفتاری.


[1] اصول کافی، شیخ کلینی، ج1،ص416، کتاب حجت، ب فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایه، ح20.
[2] اصول کافی، شیحکلینی، ج1،ص415، کتاب حجت، باب فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایه، ح19.
[3] تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج1،ص177، ح61 و 62.
[4] تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج1،ص105.
[5] اثبات الهدی، شیخ حر عاملی، ج2،ص18.
[6] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج23،ص225.
[7] تفسیر برهان، ج 1،ص292.
[8] تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج1،ص178، ح63.