درس تفسیر استاد مصطفوی

93/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 61 سوره آل عمران در موضوع اهل بیت علیهم السلام
مناسبتهایی هم وجود دارد که باید اشاره شود، سالروز واقعه حره است، شهدایی که به نام شهدای حره در مدینه هستند، اینها در مثل چنین روزی به شهادت رسیدند که ان شاء الله ارواحشان را با ارواح شهدای کربلا محشور فرماید. اینها ذراری سادات بودند و میخواستند دولت را از غاصبین بگیرند، موفق هم شده بودند، به نزدیکیهای کار رفتند، محاصره شدند و همهشان به شهادت رسیدند و یک جمع شدند، قبر و اثری ازشان نیست، ولی جایش را نشان میدهد که اینجا شهدای حره است که رضوان الله تعالی علیهم. که این دو قسم از شهداء هستند که شهدای حره در بقیعاند و شهدای فخّ در مکه هستند. شهدای حره با شهدای فخّ فرقش این است که شهدای فخّ همان است که گفتیم که ساداتی بودند و قیام کرده بودند که حسنیها هستند و شهید شدند و منطقهشان هم در مکه یک خیابانی است به نام خیابان شهداء و منطقهای است. شهدای حره در رکاب خود رسول الله به شهادت رسیدند، و آنجایی که در بقیع میروید یک مقبره بزرگی است، و چند تا سنگ گذاشته شده، و دیگر اثری نیست، آنجا دو قسم شهید وجود دارد، شهدایی که زخمیهای احد را آورده بودند و شهدایی که جنگ حره بود و در رکاب خود حضرت رسول در مدینه مدفون هستند. مناسبت دیگر هم درگذشت مرحوم مغفور آیت الله شیخ محمد رضا کنی رحمه الله تعالی است که ان شاء الله خداوند روح ایشان را با ارواح ائمه ال البیت محشور کند. مرد عالم و از صفات برجسته ایشان آن اخلاقشان بود و آن ثبات روحیهاش، روحیه طلبگیاش را هیچ وقت از دست نمیداد، ثبات روحیه بسیار مهم است، خداوند ان شاء الله برای ایشان نسبت به آن زحماتی در راه خدمت به مکتب اهل بیت و خدمت به نظام اسلامی انجام داده است، اجر جزیل و ثواب جمیلی برایش عنایت کند.
اما تذکر، بحث قبلی که داشتیم آیه سی و سه در یکی از آن نصوص آمده بود از حضرت رسول نقل شده بود که «و المحبه من الله و من رسوله لمن احب علیا» تا آخر بعد فرمود: «فانه منی»  که «فانه منی» اول مربوط به حضرت علی است، مثل ابراهیم «جری فی ولایته منی و انا منه»، دو تا احتمال دارد، یک «فانه منی» قبل از ذکر اسم حضرت ابراهیم است که معلوم است ضمیر میرود به حضرت علی. و بعد از آن میگوید «فانه منی» مثل ابراهیم «جری فی ولایته» بعد میگوید «منی و انا منه دینه دینی»، این دو تا احتمال دارد، احتمالش این است که این ضمیر «و دینه دینی» مربوط باشد به حضرت ابراهیم، «سنته سنتی فضله فضلی» تا به آخر و احتمال دارد که مثل آن «فانه منی» قبل از ذکر حضرت ابراهیم راجع بشود به امیرالمومنین سلام الله تعالی علیه. و دو احتمال تقریبا مساوی یا بگوییم ضمیر دوم به احتمال قویتر به حضرت ابراهیم راجع بشود.

اما آیه شریفه مباهله سوره آل عمران آیه 61
متن آیه: «قل تعالوا ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین». و لو قال تعالون نتبهل فنجعل لعنت الله لم یکونوا یجیبون للمباهله. یک روایت بخوانم و بعد برویم به منابع ابناء عامه. در تفسیر عیاشی روایت است: عن الاحول عن ابی عبدالله علیه السلام، احول از اصحاب امام صادق است، «قال قلت له شیئا مما انکر به الناس فقال قل لا»، میگوید از آقا امام صادق سوال کردم که یک چیزی را ما اتباع اهل بیت اشکال میکنند میگویند ما قریشیم و ما اولی القربی پیامبریم. امام صادق فرمود: «قل لهم ان قریشا قالوا نحن اولی القربی الذین لهم الغنیمه فقال لهم کان رسول الله لم یدع للبراز یوم بدر غیر اهل بیته و عند المباهله جاء بعلی و الحسن و الحسین و الفاطمه أفیکون لهم المرء و لهم الحلم[1]». جوابی که داده شده است این است که امام صادق فرمود: برای آنهایی که ادعاء میکنند که ما ذوی القربی هستیم که غنیمت جنگی میگیریم، بگویید که پیامبر در جنگ بدر برای مبارزه چه کسانی را دعوت کرد و فراخواند؟ و در روز مباهله به عنوان اهل بیت خودش و فرزندان و نسوان و انفس چه کسانی را آورد؟ دیدید که علی بود و فاطمه و حسن و حسین سلام الله تعالی علیهم اجمعین. میشود که تلخیها و مقاومتها توسط این مجموعه از اهل بیت باشد ولی شیرینیها و غنیمتگرفتنها و استحقاقها مال دیگران باشد، قاعده من علیه الغرم فله الغرم، بنابراین آنکه اهل بیت است حضرت رسول آنها را معرفی کردند در مباهله و روز بدر. این حدیث هم در تفسیر عیاشی آمده و هم در تفسیر برهان[2] و هم در بحار[3].

سوال: در تفسیر برهان و در بحار هم مرسل نقل شده؟
جواب: در تفسیر برهان و بحار مسند است، اما تفسیر عیاشی سندها حذف شده. این آیه مباهله با این مصداق و با این خصوصیت که علماء و روحانیون بنی نجران مسیحیها در جهت مبارزه با رسول الله الاعظم آمدند آنها میگفتند مسیحیت حق است، رسول الله صلی الله علیه و اله حقانیت اسلام را اعلام میفرمود. میدانید که در بحث نبوت و حقانیت دین اول معجزه است، دوم استدلال است، سوم راه آخر مباهله است. مباهله این است که پس از یک عقد و یک صیغه خاصی نبتهل لعنت الله یک مطلب اعلام میشود و آن این است که هر کدام که بر باطل باشیم، پس از این مبارزه و این معاهده باید همان آنجا سر پا بدون اینکه تاخیر زمانی اتفاق بیافتد، باید به هلاکت برسد، باطل باید هلاک بشود. این آخرین برنامه مباهله است. این برنامه مباهله از این جهت که معلوم است و نتیجتاً هم مسیحیهای بنی نجران شکست خوردند و هیئت و شکل افراد مباهله حضرت رسول که دیدند، رئیسشان اعلام کرد که اگر برویم با اینها مباهله بکنیم دیگر صغیر و کبیر ما از دنیا میرود و همه هلاک میشود. چیزی که ما کار داریم: 1. اتقان و صدور و ثبت این ماجرا از طریق ابناء عامه و تفاسیر ابناء عامه. دوازده تا تفسیر این آیه مباهله را با همین خصوصیات با مختصر فرقی آورده است، آنچه که در همه این دوازده تا تفسیر آمده این است که مباهلهای که پیامبر اعلام کرد، منظور از نسوان حضرت زهراء بود، منظور ابناء حسن و حسین و منظور از نفس حضرت علی. این را همه این دوازده تا تفسیر آورده که برای ما خیلی مهم است. شما اگر بگویید که با این صراحت و با این قاطعیت که پیامبر نفس خودش را معرفی کرد، فرزندان خودش را معرفی کرد، اختلافات از کجاست؟ میگوییم اختلافات بشر دو تا وجود دارد: یک وجود معنوی دارد، یک وجود شیطانی دارد. بشر در قالب شیطان قرار میگیرد، نقش شیطان نقشی است که در قالب انسان که به معنی شیطان درست در قالب انسان و خود انسان میشود یک شیطان مجسم و شیطان که بیاید دیگر حق و باطلی نیست، شیطنت است. دقیقا بویی از اسلام و دین که نیست، از بشریت وجود ندارد، شیطان مجسم است و الا در برابر این براهینی که وجود دارد

12 تفسیر اهل سنت مطلب مباهله را آوردهاند
اینکه در دوازده تا تفسیر: 1. تفسیر جامع البیان طبری که مصریها مینویسد طبری امام المفسرین، 2. تفسیر الکشف و البیان به تالیف ثعلبی که تفسیر معروف و مشهوری است. 3. تفسیر معالم التاویل تفسیر بغوی. 4. تفسیر کشاف زمخشری، 5. تفسیر کبیر فخر رازی. 6. تفسیر انوار التنزیل بیضاوی، 7. تفسیر الجامع لاحکام القرآن للقرطبی که مشهور است به تفسیر قرطبی، 8 تفسر القرآن العظیم، تفسیر ابن کثیر. 9. تفسیر در المنثور سیوطی. 10. تفسیر روح المعانی و البیان بروثی، 11. تفسیر روح المعانی تفسیر آلوسی، 12. تفسیر محاسن التاویل قاسمی.

متن از زمخشری در کشاف
از جمع این تفاسیر فقط از زمخشری یک متن را نقل میکنم که زمخشری در عین حالی که مفسر است، یک صوفی به قول بعضیها عارف و جزء زهاد و عباد در جمع مفسرین ابناء عامه است. تفسیری که نوشته است در داخل مکه مکرمه در حال عبادت نوشته و با یک مقدمات و موخرات خیلی عجیب. دقیق و فاضل هم است و در عین حال تعصب نسبت به مذهب خودش هم دارد. در کتاب تفسیر کشاف میگوید پس از که مباهله مطرح شد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله با آن علمای مسیحی و بنی نجران قرار بر مباهله گذاشتند، یک اختلاف و بحثی بین خود آن مسیحیها صورت گرفت، برای بزرگترشان که اسمش عاقب یا عاتب است که صاحبنظر بود، مطرح کردند که شما بگویید چه کنیم. آن عاتب گفت ای گروه نصارا پیروان حضرت مسیح میدانید که پیامبر آخر الزمان پیامبر مرسل است و اگر مباهله بکنند دیگر یک نفر از کبیر و صغیر شما باقی نخواهد ماند. بنابراین باید منصرف بشویم. در همین وضعیت بود، دیدند «فاتی رسول الله و قد غدا محتضنا الحسین آخذا بید الحسن و فاطمه تمشی خلفه و علی خلفها و هو یقول اذا انا دعوت فآمن». این روایت را کشاف نقل میکند که حضرت رسول بیرون آمد، حالتش را نقل میکند که امام حسین را بغلش گرفته بود، امام حسن را دستش را گرفته بود، حضرت زهراء پشت سرش میامد، امیرالمومنین پشت سر. با این حالت آمدند. این نقلی است که کشاف میگوید. بعد ادامه میدهد که اگر این مباهله صورت میگرفت، و قال صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: قسم به کسی که جان من در دست اوست که اگر اهل نجران مباهله را انجام میدادند «لمسخوا قرده و خنازیر و لاضطرم علیهم الوادی نارا»، همه مسخ میشدند و وادی همه آتش میگرفت. زمخشری بعدا اضافه میکند، «فما معنی ضم الابناء»؟ در این مباهله حضرت رسول فرزندان خودش را چرا آورد؟ «قلت ذلک آکد فی الدلاله علی ثقته بحاله و استیقانه بصدقه حیث استجرأ علی تعریض اعزته وافلاذ کبده»، میگوید این حالتی که حضرت رسول اقدام کرد برای این بود که یقین به صداقت خودش داشت، برای اینکه با خودش آورده بود بهترین عزیزانش را، پارههای جگرش را آورده بود، که دیگر آدم از خودش میگذرد و از پارههای جگرش نمیگذرد. یقین داشت که صدق و صداقت با حضرت رسول است، پارههای جگرش را آورده بود[4].

در کشاف آمده کسی که به محبت محمد و آل محمد از بین برود چه امتیازی دارد
روایت دیگر از زمخشری «قال رسول الله: من مات علی حب آل محمد مات شهیدا، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له، الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا، الا و من مات علی حب آل محمد مات مومنا مستکمل الایمان»، آل پیامبر را شرح میدهد که فاطمه و علی و حسن و حسین است. کسی که به حب این آل البیت از دنیا برود، مومنا مستکمل الایمان. «الا و من مات علی حب آل محمد بشّره ملک الموت بالجنه، ثم منکر و نکیر»، نکیر و منکر که وحشت و ابهت دارد کسی که به حب آل بیت از دنیا رفته باشد آن دو تا بشارت میدهد، عوض اینکه بترساند، میگوید مژدهتان بهشت. «الا و من مات علی حب آل محمد یزفّ الی الجنه کما تزفّ العروس الی بیت زوجها، الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره مزار ملائکه الرحمه، الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنه، ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا. و من مات علی بغض آل محمد لم یشمّ رائحه الجنه[5]». با این روایت این خصوصیاتی که در محبت اهل بیت آمده است، کسی که در ایام محرم برای مراسم اهل بیت میرود عزاداری میکند، منبر میرود، روضه میخواند، اشک میریزد، سینه میزند، زنجیر میزند همه در راه محبت اهل بیت است، و در راه اهل بیت است و این اوصاف را از طریق ابناء عامه دارد. این مومناند و مستکمل الایمان، کسی که حب اهل بیت را دارد. ایام محرم حتی المقدور بتوانید منبر بروید.

دو معنای امر به معروف و نهی از منکر
کسانی برای تبلیغ میروند، این تذکر حقیر را داشته باشند که تبلیغ ایام محرم است، امام حسین سلام الله تعالی علیه در قیام خودش هدف قیامش را اعلام کرد، «أرید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر»، امر به معروف و نهی از منکر، شما در منبرتان اگر این امر به معروف و نهی از منکر را محور قرار بدهید، تمام مباحث شرعی، عرفی، فردی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی همه را پوشش میدهد. امر به معروف و نهی از منکر دو تا معنی دارد: یک معنایش این است که منظور از امر به معروف، معروف یعنی واجبات، منکر یعنی محرمات، به تعبیر اهل ذکر که مراجعه کنید، زیارت آل یس «المعروف ما أمرتم به و المنکر ما نهیتم عنه». معروف آن است که ائمه دستور به انجام آن بدهد، منکر آن است که ائمه دستور نهی از آن صادر کند. این معنای اول، معنای دوم امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک مفهوم دارای درجات که به قول منطقیها کلی مشکّک. معروف یعنی تمامی زیباییها و منکر یعنی همه زشتیها، دیگر در دنیا اگر بخواهیم یک حرکتی درسته داشته باشیم، دافعه و جاذبه زیبایی و زشتی است. حرکتی که ادامه پیدا میکند، رعایت معروف و منکر است. و منتها زیباییها و زشتیها اگر الزامی شد، واجبات و محرمات است. اگر دنیا معنای معروف و منکر را بداند که چیست، آنچه را که فطرت آدم تایید میکند و اقتضاء دارد، معروف است و آنچه فطرت آدم از او تنفر دارد او منکر است. منتها دستورش میآید برای تکمیل، فطرت مرحله اقتضاء است و دستور و بیان شرع مرحله تکمیل است. نقش پیامبر تکمیل فطرت است. و روح انسان آرامش انسان، آرامش جامعه در گرو همین معروف و منکر است. در چند سال پیش در یکی از ایستگاههای قطار در آمریکا دیده شد که یک خانمی مورد حمله یک آدم وحشی قرار گرفت، آنجا دیگر کسی به کسی کار ندارد، دید که یک خانم که مورد حمله قرار گرفت، یک آقایی آمد شروع کرد به دفاع، دفاع که تمام شد، یک فرد محققی بود، نویسندهای سوال کرد شما چه نسبتی داشتید؟ گفت هیچی، مسلمانید؟ بله، مذهب؟ شیعه. چرا رفتی دفاع کردی؟ گفت نهی از منکر است. این نهی از منکر دستور ماست. هر معروفی را پشتیبانی کنید و هر منکری را باید جلوی آن را بگیرید. آمد شروع کرد به تحقیق، کتاب دو جلدی نوشت، چاپ آستان قدس رضوی است و اسم نویسنده خارجی است مایکل کوک، دو جلد کتاب درباره امر به معروف و نهی از منکر به خاطر یک موردی که نهی از منکر واقعا چقدر جالب است. بی خبر از اینکه این امر به معروف و نهی از منکر را سید الشهداء سلام الله تعالی علیه در بیان و در عملش برای دنیا به ثبت رساند. یک بیانی است که در مرحله تصور است و یک چیزی در مرحله ثبت است، ثبت کرد در سینه تاریخ. امر به معروف و نهی از منکر توسط امام حسین در سینه تاریخ ثبت شد.

جاذبههای سید الشهداء
 اما سید الشهداء سلام الله تعالی علیه که همین الان یک معجزهای است که اصلا در دنیا این جمعیت محرم و این آثاری که در ایام عاشوراء است و این مجالس، هیچ توجیه علمی و تحلیلی و حقوقی ندارد. بیست و سه چهار میلیون جمعیت در کربلا، هیچ کجای دنیا همچی جمعیتی نیست، این همه پذیرایی مردمی در هیچ کجای دنیا نیست، معجزه تاریخ، به خاطر جاذبه سید الشهداء. یک چیزی آنجا است یک جاذبهای است که این حرکتها به وجود میآورد. آن جاذبه چیست؟ جاذبه از لحاظ تحلیلی و تحقیقی برمیگردد به عشق، تمام مردم با تمام زحمت پای برهنه آبله زده، خسته میرود تا برسد بگوید السلام علیک یا اباعبدالله. آنهایی که فقط عقل دارد و عشق ندارد، میگوید این کار درست نیست، چرا خودت را خسته میکنی، چرا این همه خرج، چه فائده دارد؟ آن عقل دارد و عشق ندارد. اما عشق میگوید اینکه چیزی نیست، یک جانم که چیزی نیست، اگر صدهزار مرتبه جان بمیرد و دوباره زنده بشوم، برای امام حسین هستم. در مکاشفهای حبیب بن مظاهر گفته شده بود که برمیگردی؟ گفت دنیا فائده ندارد، اما اگر در رکاب سید الشهداء باشم، بله. آنجا که عشق خیمه بزند، جای عقل نیست. مسئله عشق یک واقعیتی است اما عشق تحلیل عقلی ندارد، یک جاذبهای است که آدم را دیوانه وار میبرد، اما میبرد و به طرف حق هم میبرد، عشق حقیقی به طرف حق میبرد. یک نفر که از آلمان است و طلبه شده است، موسسه بزرگی است تبلیغ مسیحیت و میگویند ما سعی میکنیم مسلمانها را در طول سال ببریم به طرف مسیحیت اما محرم که میرسد یک مرتبه ورق برمیگردد. استدلال میشود؟ نه، چیست که برمیگردد؟ عشق است. عشق چیست؟ گریه دارد، عشق سینه زدن دارد، روضه خوانی دارد. اینها مظاهر عشق است. عشق یک واقعیتی است عشق به حق، واقعیت روحی آدم است، جهت میدهد آدم را به سوی حق، دیگر چه میشود و چه نمیشود، بر عاشقان جنت و نار یک، برای دلیران گل و خاک یک. اصلا استدلال و منطق معنا ندارد. سوال میکنند که امام حسین در راهپیماییها و مجامع عمومی که چرا واقعه کربلا خاموش نمیشود، جوابش را داده میشود: 1. اخلاص بود، چیزی که از سر اخلاص است، میماند. 2. بعضی از محققین گفتهاند که امام حسین قیامش مطابق با فطرت بود، و چیزی که مطابق با فطرت بشر باشد باقی است. و اما جواب صحیحش آن بود که ما اشاره کردیم، امام حسین یک شعله عشق را روشن کرد، برافروخت. عشق به خدا که به معنای کلمه روشن بشود، به قلب پیروانش هم تاثیرگذار است، آن عشق آدم را میکشد و با خودش میبرد. او خودش به معنای کلمه بهشت، جهنم خدمت اینها باشد و اینها آثار است اما خودش یک مطلبی است به نام عشق. دلداگی به معشوق پس از معرفت یک واقعیتی است، او عشق به خدا را به معنای کلمه در سرزمین کربلا تجلی ساخت و او اثر کرد برای دنیا و ما فیها. تا بشر است، تا عشق است، تا توجه به عشق است، ماجرا و مراسم عاشوراء زنده است.

ابرار و مقربان کیانند؟
او عشق خودش تا جایی بود که گفته میشود در مسئله عشق که عباد صالح خدا کسانی هستند دارای معرفتند، عامل به واجبات و محرماتند، ابرار کسانی هستند که معرفت هم دارند و عشق را هم در حد ابتدائیاش درک کردهاند. یعنی عشق به ولی خدا پیدا کردهاند. ابرار کسانی هستند که ولایت علی را درک کرده و شناخته است. اینها ابرارند، و ائمه خدا معصومین خودشان مقربیناند که «حسنات الابرار سیئات المقربین»، معنایش این است که برای ما سه رکعت نماز شب بخوانیم حسنه است اما برای آنها باید یازده رکعت کامل بشود. مقربین ائمه اطهارند. و گفته میشود که بهشت آرزوی ابرار است و مقربین آرزوی بهشتند. ابرار آرزو میکنند به بهشت بروند، و بهشت آرزو میکند که مقربین را داشته باشند. گرتو بر من عاشقی ای محترم، پرده بر کن به تو عاشقترم، زود آ میکشم من ناز تو، عرش و فرشم جمله پا انداز تو. این عاشق است که آن مرحله مقربین که رسید، عاشق معشوق میشود و معشوق عاشق. آنجاست که به سید الشهداء گفته میشود «یاءیتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»، راضیه عاشق بودی و برگردد مرضیه معشوق.


[1] تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج1، ص176، ح57.
[2] تفسیر برهان، ج1، ص290.
[3] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج93، ص200.
[4] کشاف، زمخشری، ج1، ص368.
[5] کشاف، زمخشری، ج4، ص220.